دیدگاه
پیام
اعتصاب یا
پیام محمدرضا
خاتمی؟
میخک
موضع گیریهای
مجموعهی
اصلاح طلبان
دربارهی
انتخابات
مجلس را باید
تحلیل و با آن
تعیین تکلیف
کرد. گفتگوی
محمدرضا
خاتمی با
روزنامه روزگار
(۲
تیر ۱۳۹۰) و
آنچه محمد
خاتمی به
عنوان نماد و
پرچم جریان اصلاح
طلبی در دیدار
با فعالان و
جوانان
گیلانی ابراز
داشته از این
دستند. در حرفهایشان
تکرار این
مضمون به چشم
میخورد که
“نباید نسبت
به این مسئله
بی تفاوت باشیم”
و اینکه “باید
حریف را وادار
به قبول فواید
برگزاری یک
انتخابات
آزاد کرد” و
مواردی از این
دست، در کنار
این نکته که
ایشان خود را
جزئی از بدنهی
جنبش سبز، که
از اعتراض به
کودتای
انتخاباتی
برآمد، می
دانند این
پرسش را پیش
میآورد که
بالاخره مراد
ما از جنبش
سبز چیست. از یک
طرف ما با این
واقعیت روبه
رو بوده و
هستیم که از
همان آغاز و
فردای
«کودتا»، گروههای
مختلف با
گفتمانهای
متضاد جملگی
خود را جزئی
از این جنبش
اعلام کردند؛
که به خاطر
ایدهی «جذب
حداکثری»
ترجیح بر
نادیده گرفتن
این تضادها و
تمرکز بر
مشابهت ها و
توافق ها بود.
از طرف دیگر
اما خطر
فروکاسته شدن
معنای جنبش به
شهرآشوبی که
در آن هر کسی
به صرف مخالفت
با وضع موجود،
خود را جزئی
از آن به شمار
می آورد، طرح
«اصولی» را
ضروری مینماید
تا به اتکای
آن بتوان
«جنبش» و
«ضدجنبش» را تمییز
داد.
محمدرضا
خاتمی در بخشی
از مصاحبه اش
در واکنش به
نقدهایی که به
سخنان سید
محمد خاتمی در
فضای مجازی شد
می گوید: “…اگر
حرف آقای خاتمی
در درون خودش
چیزی ندارد و
ارزش موج آفرینی
نداشت، پس
نباید تا این
حد هم به آن
توجه می شد.
وقتی موج
ایجاد می کند،
نشان می دهد
جامعه ی ما
دنبال یکسری
راه های جدید
است.”
بله جامعهی
امروز ایران
به دنبال راه
جدیدی است.
اما به اتکای
کدام دادهای،
این راه همانی
است که خاتمی
از آن دم میزند؟
او ادامه می
دهد: “…اگر قرار
باشد من خودم
را کمی سانسور
کنم اما در
ازای آن
زندانیهایمان
آزاد شوند به
نظرم باید این
امتیاز را بدهیم؛
یا میگویند
ما انتخابات
برگزار میکنیم
اما حسن و
حسین و تقی
نیایند در
انتخابات.
البته نه
اینکه بگویند
هیچ کس نیاید
اما اگر موارد
معدودی باشد و
بگویند مثلاً
ما از رضا
خاتمی خوشمان
نمیآید بنده
میگویم چشم
و به انتخابات
نمیآیم.” خوب!
اینکه حسن و
حسین تقی
نیایند اما
اجازه بدهید
عباس و اصغر و
نقی بیایند که
رویهی سی
سالهی
حاکمیتِ
مبتنی بر «نظارت
استصوابی»
بوده و هست. پس
دو سال جنبش
سبز برای همین
بوده که باز
هم رضایت دهیم
با وجود حذف
حسن و حسین و
تقی،
کارناوال
انتخاباتی
شکل بگیرد؟!
آیا این سطح
از اظهار نظر
نسبتی با باور
به یک «جنبش
اجتماعی»
دارد؟ همان
زندانی هایی
که آقای خاتمی
حاضر است برای
آزادی شان
امتیاز بدهد،
اعتصاب غذا
کردند تا اتفاقا
اعلام کنند
حاضر به دادن
هیچ امتیاز و
باجی برای حتی
گرفتن
تسهیلات و
حقوق اولیه ی
خودشان هم
نیستند، چه
برسد به آزادی
از زندان. آزادی
از زندان،
چنانکه ایشان
نیز در بیانیهی
پایان اعتصاب
غذای خود به
آن اشاره
کردند، یک حق
بلاشرط است که
جنبش نمی باید
تحت هیچ شرایطی
از آن عقب
بنشیند. این
مطالبهای
نیست که مثلا
قرار باشد در
ازای برآورده
شدنش تنور
انتخابات را
داغ کنیم یا
از فلان خواستمان
کوتاه بیاییم.
مذاکرهای
اگر بنا بود
بر سر آزادی
زندانیان
صورت گیرد،
احتمالا
زودتر از
اینها توسط
خود زندانیان
با بازجوها
صورت میگرفت.
مگر حربهی
مصاحبه و توبه
نامه در قبال
آزادی و اجازهی
فعالیت
مشروط، هنوز
در کار نیست؟
این است بهای
مذاکره.
خاتمی در
جای جای
مصاحبه با
دفاع از آنچه
«منطق گفت و گو
کردن» مینامد،
چشم انتظار سر
عقل آمدن طرف
دیگر دعواست
تا به این
اعتبار به قول
سید محمد
خاتمی“با ایجاد
فضای باز و
امن سیاسی”
مقدمات یک
«انتخابات پر
شور» فراهم
شود. برای
محمدرضا
خاتمی این منطق
حاضر است تا
به اینجا هم
کوتاه بیاید:
“آقایان قوه
قضائیه،
آقایان وزارت
اطلاعات و نیروهای
امنیتی
بگذارید
بیاییم با شما
بحث کنیم.
منطق ما را
بشنوید و شما
هم منطق
خودتان را
بگویید. اگر
فکر میکنید
منطق و موضعتان
قوی است نباید
از بروز منطقهای
مختلف و ابراز
آن در جامعه
بترسید.“
اما جز این
است که منطق
حاکمیت سرکوب
و اعدام بوده
و هیچ نشانهای
برای تغییر
این منطق در
دست نیست؟
حرف اصلی
اینجا است.
محمدرضا
خاتمی و
دوستانش به
«چه باید کرد»شان
پاسخ دادند.
ضرورت «نقد»
پاسخ ایشان به
جای خود، ما
می خواهیم چه
کنیم؟ حرف
حساب ما در برابر
این پرسش که
«چه باید کرد؟»
چیست؟ اینجا
به نظرم علی رغم
میل مان و
برخلاف قاعدهی
«جذب حداکثری»
ناگزیر از
قائل شدن به
خط و خط بندی
ای تحت عنوان
معروف و
قدیمیِ «ما» و
«آنها» هستیم.
گفتمان
محمدرضا
خاتمی گواه
این است که آنان
اگر هم به
جنبش سبزی
باور دارند،
آن را اینگونه
ترسیم می
کنند. در نظر
ایشان
رسانیدن ۲ سال
انتظار به این
نقطه، نه تنها
پس رفت نیست بل
گامِ رو به
جلویی هم هست.
خاتمی در جایی
از گفت و گویش
با روزنامه می
گوید: “من راهی
جز اصلاح طلبی
بلد نیستم“؛
بسیار خوب، ما
چه راهی بلدیم؟
ما بنا داریم
در چه راهی
قدم بگذاریم؟
اگر «چپ
رو»ها پیش از
بازداشت
موسوی و
کروبی، ضرورت
«عبور از آنها»
را مطرح می
کردند؛ امروز
باید در برابر
مواضع اصلاح
طلبان از
ضرورت «بازگشت
به موسوی و
کروبی» دفاع
کنیم. گفتمانی
که دست کم تا
این نقطه پیش
آمده بود که
شجاعانه اعلام
کند: “جمهوری
اسلامی واقعا
موجود مرده
است“. گفتمانی
که آنقدر به حداقل
هایی پایبند
بود که اگر
خود فراخوانی
به حضور در
خیابان می
داد، در صف
اول می ایستاد
و دست کم
تلاشش را برای
خروج از منزل
می کرد. روز ۲۲
خرداد امسال
هیچکس چهره
شاخص اصلاح
طلبی را ندید.
باری اگر خاتمی
و یارانش راهی
جز اصلاح طلبی
به این شکل بی
ثمر فعلی بلد نیستند
برای ما یگانه
راه “انقلاب”
است. انقلاب
نه به معنای
یک شبه همه
چیز را زیر و
رو کردن و دست
به اسلحه شدن؛
بل به معنای
بازگشت به
ریشه ها و
بنیادها.
۷ تیر
۱۳۹۰