Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳ برابر با  ۰۶ ژانويه ۲۰۲۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳  برابر با ۰۶ ژانويه ۲۰۲۵

 

 

ابعاد وحشتناک قتل ها، آدم ربا ئی ها و  باجگیری ها در سیستان و بلوچستان

 

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر) 

 

از روی گزارش هائی که در اغلب مدیا آمده و موثق بنظر می رسد،   شرایط زندگی در بلوچستان به شدت بحرانی است. از کثرت اعدام ها و نزاع های شخصی و عشیره ای و سرقت و راهزنی و مرگ و میرهای بسیار جاده ای  بگذریم، کثرت ادم ربائی ها که به قصد انتقام و باج خواهی و یا دلایل دیگر صورت می گیرد  ابعاد وحشتناکی به خود گرفته است. از میان ده ها  مورد در یکی دو ماه اخیر   که همه بدون استثنا جنایات  آشکاری هستند ، من تنها به عنوان مثال به چند مورد اشاره می کنم. ربودن  محمد طاها گرگیج   ۱۰ ساله، و نمایش تصویراو با دست های بسته به منظور اخاذی و تصفیه حساب. ربودن،  شکنجه و کشتن و دور انداختن  جسد حکمت نورزهی، جوان ۲۱ ساله.  تقاضای  یک مادر بنام خانم ریگی نتوزهی در دی‌ماه ۱۴۰۳ بیانگر درد و رنج خانواده هایی است که فرزندانشان به این صورت قربانی می شوند.  خانم ریگی مادر الیاس میربلوچزهی ریگی هنوز بدنبال یافتن نشانی از فرزند گم‌شده‌اش هست.

بنا به گزارش حال وش در خرداد ۱۴۰۲،  الیاس میربلوچزهی ریگی (آنشینی) به همراه دو نفر از دوستانش، علی‌اکبر شه‌بخش و حمید آنشینی، در مسیر بازگشت از چابهار به ایرانشهر توسط گروگان‌گیران مسلح ربوده شدند. پس از ۴۵ روز در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۴۰۲، جسد  علی‌اکبر شه‌بخش ، در حوالی نصرت‌آباد پیدا شد. که شواهد نشان میداد او به طرز بی‌رحمانه‌ای زیر شکنجه به قتل رسیده بود. از آن زمان تاکنون، یعنی پس از گذشت بیش از یکسال، هیچ خبری از الیاس میربلوچزهی و حمید آنشینی در دست نیست.

این موارد  در کنار کشتن  افراد زیادی بوسیله افراد مسلح ناشناس و یا بوسیله نیروهای انتظامی  و امنیتی  اعمالی به شدت تکان دهنده و نفرت انگیز  اند. برای مثال  افراد مسلح ناشناس در روستای سولدان پیشین شهرستان راسک چهار جوان را بنام های رضا شیره (حملی) حدودا ۲۰ ساله ،  عبدالغفور شیره(حملی) ۲۰ ساله و  عبدالواحد هوت را در آرایشگاهی مورد هدف گلوله قرار داده و کشتتند و یک تن راهم  بشدت مجروح کردند. حادثه درد آور آمبولانس شمس آباد، بمپور  و یا ترور سمیه حسین بر یک وکیل جوان زن در زاهدان تنها مثال های معدودی است که من به ذکر آن ها بسنده می کنم.  به فراونی  گزارش از یافتن اجساد سوخته و متلاشی شده در سراسر منطقه می رسد. ترس و وحشت از حملات انتقام جویانه باندهای قدرتمند تبهکار هم امکان تحقیقات مستقل و سیستماتیک  را دشوار کرده است. 

این شواهد از کشتارها و آدم ربائی ها ،  که احتمالا در یک سال به چند صد مورد می رسد،  نشان می دهند که  امنیت تقریبا در اشکال مختلف اجتماعی و فیزیکی از میان رفته است. کسی نمی داند وقتی از خانه خارج می شود  آیا به سلامت به خانه بر می گردد  یا نه و یا خانه و همسایه ها و بچه هایش سالم هستند  و یا نه.  قانون یا نیست و یا  کار نمی کند،   دستگاه پلیس هم کار نمی کند،  و دستگاه های خدمات  درمانی و اداری و شهری هم بهم ریخته اند. شهرها نا امن، روستا ها نا امن و راهها هم نا امن اند.  ابعاد کشتار و خشوت آنقدر گسترده شده است که ترس و وحشت هم به امری عادی تبدیل می شود.   وقتی فضای اجتماعی تا این حد از خشونت اشباع شده باشد و ارزش های ساده مسولیت پذیری و اخلاقی از میان رفته باشند،    این را نمی توان چیزی جز  نوعی فروپاشی در ابتدائی ترین نیازها برای یک  نظم  اجتماعی نام نهاد.

   مقامات بالا ی نظامی ، امنیتی و سیاسی  استانی و غیر استانی،   فارغ از هر درد و رنجی  و در حالی که در جاهای گرم و نرم خود از تشکیل  کنفرانس  و جلسه  کم نمی آورند،  در باره  امنیت و رفاه و برنامه های دور و دراز عمرانی زبان درازی  می کنند. ولی مشغله اصلی آنها در این سیستم سرمایه داری رانتی و فاسد تقسبم قدرت،  لاپوشانی  فساد و زمین خواری و رانت خواری و در موارد زیادی  ارتباط و حمایت از باندهای تبهکار و قاچاق و نیز فشار و سرکوبها  است . عادی سازی وظیفه ای است که آنها بعهده دارند و از این رو  در مورد کشتارهای هر روزه  و رو به گسترش  و علل آن یا چیزی نمی گویند و یا آنها را با استفاده از اظهارات  تنها مرجع و رهبر  "عالیقدر" خود،  خامنه ای،   توطئه خارجی می دانند. و یا انها را در حد اختلافات طایفه ای و خانوادگی قلمداد کرده  و دخالت خود را بی مورد می بینند. 

ماشین قدرت دولتی بنظر می رسد که   بر سر جای خود هست.  مهره ها جابجا شده اند و می شوند ولی نه بحران را می بینند و نه  در باره  مسائل بغرنج و  و ویرانگر  سوالی جدی  طرح می کنند و نه  پاسخی برای سوالات مردم  دارند  . وقتی هم به  نا امنی اشاره می شود  بیشتر در جهت باز کردن راه برای دست زدن به دیوانه وار  ترین و خودسرانه ترین اشکال سرکوب از جانب نیروهای امنیتی  است.    شاید این  همان چیزی باشد  که رژیم  در شرایط بحرانی می خواهد، تا بزعم خود  سرکوبها و کشتارها را در سراسر کشور توجیه کند و به تکرار این استدلال کهنه  احمقانه بپردازد که  اگر این سرکوبهای دستگاه امنیتی و سپاه  به طرز شدیدتری در منطقه حاشیه ای  ادامه پیدا نکند همه جا ببیش از این جهنم می شود و آتش جهنم به تهران می رسد .

این در واقع همان چیزی نزدیک  است که اخیرا، با اشاره به اوضاع سوریه ، خامنه ای از آن به عنوان ایمان، ثبات  و اقتدار  ااز آن نام برد.  این سیاست شناخته شده  و کثیفی است که  رژیم  می خواهد  مردم کشور را به خودی و غیر خود تقسیم کند و  مردم معترض را  به تسلیم بی قید و شرط  فرا بخواند. این شیوه های برای  روغنکاری این ماشین و تداوم فساد و تبهکاری بکار رفته است. 

در ایران پزشکیان رئیس جمهور شد، اما چه چیزی تغییر کرده است؟    و با بحران تورم و کاهش ارزش ریال شرایط زندگی مردم بدتر شده است. بودجه های نظامی و دستگاه های ایدئولوژیک افزایش یافته و مقامات دستگاه های امنیتی و سپاه جانسپاران رهبر هم که حرفه ای جز سرکوب و فشار نیاموخته  اند همچنان یکه تاز میدانند.  در سیستان و بلوچستان هم تعدادی از مهره های بومی، منجمله انتصاب بیجار بعنوان  استاندار سنی بلوچ بکار گرفته شدند ولی شرایط زندگی و امنیتی بشدت خرابتر شده است.

مقامات استانی هم  نه بحران را می بینند و نه  برای مسائل بغرنج   پاسخی دارند و نه سوالی جدی  طرح می کنند. منظور من این نیست که بگویم مهره ها  بطور کامل  پیچ های یک دستگاه مکانیکی اند  بلکه  بعنوان عامل انسانی در بدترین حالت هم مقداری اختیار دارند  و یا لااقل این اختیار را بیش و کم دارند که به مردم بگویند چرا نمی توانند کاری بکنند؟ به مردم بگویند آنها  مشخصا چه تلاش هائی کرده اند و چگونه؟ عوامل بازدارنده چه هستند؟ چه توجیهی برای این اوضاع بحرانی دارند؟  اگر همین اختیار را ندارند بازهم یک اختیار میماند اینکه بگویند هیچ اختیاری ندارند و  اجازه ندارند به چنین سوالاتی پاسخ بدهند  در آنصورت یا استعفا می دهند و یا آشکارا این اوضاع را  عادی تلقی کرده   و میگویند هرچه هست همین است که هست،  چه من باشم و چه تو و چه او،  و جائی هم  برای سوال و پاسخ به سوال هم نگذارند.

اکنون اگر علل بنیادی بحران های اقتصادی و سیاسی را که سیستم  در کل کشور با آنه روبروست کنار بگذاریم،   در مورد  علل نهادی (مشخصا رابطه دولت با این نا امنی ها در استان) این نا امنی ها  ما با سه استدلال روبروئیم:

اول نگاه دولت گرابانه مطلق،  با این باور  که هرچه هست هدفمند، برنامه ریزی شده و سازمان یافته  دولتی است.  با این تصور که دولت قدرت اش کاملا بر قرار است و هر روز دست به این یا آن توطئه می زند.   بنظرم این درک  ناتوانی و فروپاشی دولت را، در شرایط مشخص،  زمینه های مشخص و مناطق مشخص حتی در ابتدائی ترین عملکرد هایش  در نظر نمی گیرد.  این درک از تئوری توطئه بهره می گیرد. هرچند  این هم تاحدودی درست است که  در شرایط بحرانی و ناتوانی مستقیم و یا غیر مستقیم  دولت به چنین اوضاعی دامن می زند.  حتی افراد  منتقد  را خطرناک و به صورت غیرقانونی و یا قانونی از بین می برد. گروه خبری  واتساپی حال وش  با آنکه از منبع و وسعت خبررسانی نسبتا خوبی برخوردار است معتقد است « فعالان بلوچ معتقدند افزایش سرقت‌های سازمان‌یافته در این استان تلاشی برای ناامن جلوه دادن منطقه توسط سپاه پاسداران است. به باور آن‌ها، این اقدامات با هدف توجیه حضور نظامی گسترده‌تر، افزایش تسلط بر جان و مال شهروندان بلوچ از طریق برخوردهای نظامی، و دریافت بودجه‌های کلان انجام می‌شود.» ولی نمی گوید این فعالان چه کسانی هستند و بر اساس چه شواهد روشنی به این صورت نتیجه گیری می کنند؟

دوم دید رسمی و دولتی  است که به این باور دامن می زنند که  دولت مطلقا قدرتمند است و  عملکرد همه نهاد های  آن کاملا بطور عادی دست اندر کارند، هر   چند در این منطقه  مرزی کار دشوار تر است  چون دشمنان خارجی  و "مزدوران " آنها دائما مسئله ایجاد می کنند.  این دیدگاه رسمی اولا نا امنی را انکار  می کند و   اتفاقات  را عادی و یا اساسا ساخته دشمنان می بیند که می خواهند صلح و آرمش مردم را از فیزیکی و یا عمدتا روانی  از بین ببرند. ناتوانی در ریشه یابی مسائل  از خصوصییات این رژیم هست. پاسخی هم برای این سوال ندارند که اگر قدرت هست و امنیت بر قرار است، پس چرا عاملان کشتار ها  و نا امنی ها با ضوابط قانونی  دستگیر و در پروسه ای عادلانه محاکمه نمی شوند؟

سوم دیدگاهی که من با آن  موافقم این است که دولت هست ولی مشروعیت خود را در منطقه  (بیش از مناطق دیگر کشور)به شدت از دست داده است و ناتوان و هراسناک است و نظم اجتماعی  در ابتدائی ترین اشکال آن در حالت نیمه فروپاشی است. در چنین شرایط دولت عملکرد بسیار ضعیفی دارد و بسیاری از کارگرد هایش حالت یورش و عقب نشینی همراه با ترس و عصبانیت  دارد و جائی که لازم است و می تواند دست به توطئه هم می زند و از عوامل تبهکار بصورت مستقیم و غیر مستقیم هم حد اکثر استفاده را می کند. امکان زیاد هست  بخش هائی از نیروهای دولتی و امنیتی رابطه های تنگاتنگی با باندهای تبهکار  داشته باشند.   من معتقدم که کل این منطقه اکنون بصورت یک زون تقریبا نا امن در آمده است  و در آن گروه ها ی تبه کار و مافیائی و انتقام گیری ها خاندانی و عشیره ای  و نیروهای مسلح جهادی و یا غیر جهادی  و راهزن و گروگان گیر و  باج  خواه  بمراتب بیش از گذشته رشد کرده اند. آنچه در این میان بیش از همه ضربه می بیند مردم عوام و زحمتکش جامعه اند.

چه باید کرد؟

در شرایط بحرانی و نبود نهادهای های قدرتمند مترقی و مردمی،  توده  عوام بر گشت به خاندان ها و ارباب جنگیان  نیرومند مذهبی و غیر مذهبی و قبیله ی و خاندانی  و یا گروههای نیرومد تبهکار و یا گروههای مسلح جهادی که در دسترس اند مراجعه می کنند و نا امنی خود را در بد طینتی همسایه خود جستجو می کنند. و این  چیزی نیست که در جهان کم تجربه شده باشد. در سومالی، نیجریه،  لیبی، یمن  عراق و افغانستان  دهها جای دیگر در جهان  تجربه شده است.

از این جهت، اولا ترویج  آگاهی نسبت به چنان شرایطی بسیار ضروری است. دوم تلاش برای سازماندهی مدنی و سیاسی( این دومی ضروری ولی دشواررتر است) در درون مردم عوام و زحمتکش و بطور بسیار مبرم در میان زنان اهمیت اساسی دارد.  البته در همین راستا، راهکار های قانونی تا جائی که ممکن است  هم بخشی از فشار های جامعه مدنی برای جلوگیری از این وضعیت، می تواند تا حدودی مفید باشد.   مطالبه گری بسیار ضروری است ولی نه به حساب از دست دادن استقلال سازماندهی و  درک انتقادی از چنین شرایطی. هر چند در شرایط  بسیار  بحرانی وسعت اتحاد هر چه بیشتر  نیرو های معترض تا جائی که می توانند بر علیه این شرایط نقش بازی کنند لازم می شود. در این رابطه یک نیاز فوری این است که در ادامه تلاش هایی که در چند هفته قبل دیده می شد،  یک انجمن آگاهی بخش و حمایتی از قربانیان ایجاد شود که در آن عده ای از کارشناسان حقوقی و اجتماعی و سیاسی هم  بتوانند نقش عمده ای بازی کنند.

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)  لندن- ۵ ژانویه ۲۰۲۵

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©