ایدئولوژی
امپریالیسم
بشردوستانه
گفتوگو
با ژان بریکمون
ترجمه
احمد سیف
انجل
فرهره: از
نشر کتاب
«امپریالیسم
بشردوستانه»
به زبان
اسپانیایی ده
سال گذشت. چه
شد که این
کتاب را
نوشتید؟
ژان
بریکمون: این
از واکنش من
به نگاه چپ در
طول جنگ کوزوو
در 1999 آغازشد که
عمدتاً آن را
در پوشش
بشردوستی
پذیرفته بودند
و به مخالفت
ضعیف نهضت صلح
قبل از اشغال
عراق در 2003 برای
مثال، خیلی از
«صلحگرایان»
اعمال سیاست
تحریم را در
زمان جنگ اول
خلیج فارس در 1991
و حتی پس از آن
پذیرفته
بودند و حتی
خواهان
بازرسی قبل از
جنگ بودند بدون
این که در نظر
بگیرند که
درواقع این
مانوری بود
برای این که
عموم را برای
پذیرش جنگ آماده
کنند (البته
بعد با
افشاگریهایی
که شد از جمله
یادداشتهای
داونینیگ
استریت این
نکته روشن شد).
به نظرم چنین
رسید که
ایدئولوژی
مداخلات
بشردوستانه
در میان چپها
هرگونه احترامی
برای قوانین
بین المللی را
بهطور کامل
از بین برده
است و همین
طور برخورد انتقادی
وتوأم با
احترام با
رسانهها را.
انجل
فرهره: فکر
میکنید که
این کتاب درده
سال گذشته چه
چیزی را تغییر
داده است؟
ژان
بریکمون:
خیلی چیزها
تغییر کرده
است ولی
متأسفانه نه به
خاطر کتاب من.
در واقع این
واقعیت است که
خود را تحمیل
کرده است در
وهلهی نخست
وضعیت اسفبار
در عراق، بعد
در لیبی، و
اکنون در
سوریه و در
اوکراین که
فعلاً به صورت
بحران پناهجویان
و مهاجران و
حالتی شبیه به
جنگ با روسیه
درآمده که
مقولهی «سادهای»
نیست. امپریالیستهای
بشردوست همچنان
سرگرم ایجاد
جنگهای تازهاند
ولی اکنون بخش
مهمی از افکار
عمومی با این
سیاستها
مخالف است و
این بخش
احتمالاً
درمیان راستها
بیشتر است تا
در میان چپها.
انجل
فرهره: نقش
روشنفکران در
مشروعیت
بخشیدن به
مداخلات غربیها
بهشدت مورد انتقاد
قرار میگیرد
و همین طور
فعالیتهای
نمادین آنها
(مثل امضای
نامههای
سرگشاده و
صدور
مانیفست)، ولی
چرا؟
ژان
بریکمون:
مشکل
روشنفکران
این است دوست
دارند
تظاهرکنند که
منتقد قدرتاند
درحالی که در
واقعیت به آن
مشروعیت میبخشند.
برای مثال،
شکوه میکنند
که دولتهای
غربی برای
پیشبرد «ارزشهای
ما» کمکاری
میکنند (از
طریق مداخلات
و خرابکاریها)
که البته به
این معناست که
«طرف ما» یا
«دولت ما» خوشنیت
است ـ که
مقولهی
بسیار دستوپاگیری
است و من
کوشیدم در
کتابام این
نکات را توضیح
بدهم.
این
روشنفکران
گاه مورد انتقاد
قرار می گیرند
ولی از سوی
کی؟ بهطور
کلی از سوی
کسانی که به
نظر من در
حاشیه هستند
ولی همچنان
همهی رسانهها
و هم حوزهی
روشنفکری را
کنترل میکنند.
انجل
فرهره: یکی
دیگر از مشغلههای
کتاب شما
دربارهی
تقلیل گفتمان
عمومی است.
آیا فکر میکنید
این وضعیت بدترشده
است. شما نقش
رسانههای
اجتماعی را چهگونه
ارزیابی می
کنید؟
ژان
بریکمون:
گفتمان عمومی
حداقل در
فرانسه از بد
بدتر شده است
و علت اصلیاش
هم سانسور
دائمی است که
یا از طریق
شکایات دردادگاه
صورت میگیرد
یا از طریق به
هیبت دیو
درآوردن، یک
سخنرانی که
از نظر سیاسی
پذیرفتنی
نباشد، که
شامل به پرسش
گرفتن گفتمان
مسلط درباره
جرائم دشمنان
ما و مشروعیت
طلبی برای جنگ
است. رسانههای
اجتماعی تنها
بدیلی است که
برای «ناراضیان»
باقی مانده
است با این
ضعف که در آنجا
میتوان
دربارهی همه
چیز نوشت
ازجمله خیالپردازیهای
عجیب و غرب
کرد.
انجل
فرهره: بعضی
از ناظران می
گویند که
روسیه در حال
حاضر دارد از
بدیل خود برای
ایدئولوژی
«حقوق بشر»
استفاده می
کند تا مداخله
در کریمه را و
یا بمباران
سوریه را علیه
داعش توجیه
کند. آیا این
منصفانه است؟
ژان
بریکمون: فکر
نمیکنم
روسیه حتی ادعا
کند که
براساسی
بشردوستی
مداخله میکند.
درمورد
کریمه، حرفش
براساس آزادی
تعیین سرنوشت
برای مردمی
است که دراصل
روسی هستند، که
در سال 1954 بهدلخواه
به اوکرایین
پیوستند
(البته در آن
موقع اهمیتی
نداشت چراکه
اوکراین بخشی
از اتحاد جماهیر
شوروی بود) و
دلایل متعددی
دارد که از
روی کارآمدن
دولتی ضدروسی در
کیف نگران
باشد. در مورد
مداخله در
سوریه آنها
به تقاضای
دولت سوریه
برای مبارزه
با «تروریستهایی»
که از سوی
خارجیها
حمایت می شوند
پاسخ دادهاند.
من نمی دانم
چرا این
مداخله از
مداخلهی
فرانسه در
مالی مشروعیت
کمتری داشته
باشد (آنجا
هم دولت
خواستار
مداخله شد) و
یا با مداخلهی
اخیر امریکا
در عراق برای
مقابله با
داعش. البته
ممکن است
مداخلهی
روسیه ناصواب
بوده باشد و
شاید از
دیدگاه «پاسفیستها»
قابل بحث
باشد. ولی
سؤال اساسی
این است: چه کسی
نظم بینالمللی
بر اساس اصول
سازمان ملل
متحد را بههم
ریخته است که
وعده میدهد
همگان حاکمیت
برابر دارند.
جواب بهوضوح
این است که
امریکا و
«متحدانش»
(قدیم میگفتیم
«دست
نشاندگان»اش).
روسیه تنها
دارد به یک
وضعیت مخدوش
به شکلی
قانونی پاسخ
میدهد.
انجل
فرهره: اجازه
بدهید روی
سوریه تمرکز
کنیم. تنی چند
از
سیاستمداران
اروپایی خواستار
مداخلهی
نظامی در
سوریه و لیبی
هستند تا نظم
را برقرار
کنند و جلوی
سیل
پناهجویان به
اتحادیه اروپا
را بگیرند.
شما دربارهی
این بحران چه
فکر میکنید و
راهحل
پیشنهادی
اتحادیهی
اروپا را چهگونه
بررسی میکنید؟
ژان
بریکمون: آنها
نمیدانند
مشکلی را که
خود ایجاد
کردهاند چهگونه
حل کنند. با
خواستار شدن
کنار رفتن اسد
بهعنوان پیششرط
حل بحران
سوریه، و با
دفاع از بهاصطلاح
شورشیان
میانهرو (این
انگ میانهرو
درعمل یعنی
این که «ما» آنها
را انتخاب
کردهایم)
جلوی هر راهحلی
را گرفتهاند.
درواقع راهحل
سیاسی باید
براساس
دیپلماسی
باشد و برای این
کار ارزیابی
واقعی از
نیروهای
موجود پیششرط
اساسی است. در
مورد سوریه،
واقعگرایی
یعنی این که
بپذیریم اسد
کنترل یک ارتش
را دردست دارد
و متحدان
خارجیاش
یعنی روسیه و
ایران از او
حمایت میکنند.
نادیده گرفتن
این نکات یعنی
انکار واقعیت
و در نتیجه
ندادن شانس به
دیپلماسی.
سپس با
بحران پناهجویان
روبهرو میشویم.
احتمالاً
چنین انتظاری
نمیرفت ولی
این بحران
زمانی پیش آمد
که شهروندان اروپایی
بیش از همیشه
با مهاجرت و
با «ساختار اروپای
متحد» مخالفت
میکنند. اغلب
دولتهای
اروپایی با آنچه
«جنبش
پوپولیستی» مینامند
روبهرو
هستند، یعنی
جنبشهایی که
خواهان
حاکمیت بیشتر
برای کشور خود
هستند. از نظر
دولتهای
اروپایی هجوم
سیلوارهی
مهاجران نمیتوانست
در موقعیت
بدتری اتفاق
بیفتد. به این
ترتیب، آنها
میخواهند به
مؤثرترین
شکلی که میتوانند
بحران را حل
کنند. از
کشورهای
حاشیهای ـ
مثل مجارستان
ـ خواستهاند
که دیوار
بکشند ( اگرچه
در گفتوگوی
عمومی از
ساختن دیوار
انتقاد میکنند
ولی بهطور
خصوصی از این
بابت بسیار هم
خرسندند)، کنترل
مرزی را
برقرار کنند،
و به ترکیه
پول بدهند که
جلوی مهاجران
را بگیرد. آنها
هم چنین میخواهند
با مداخله در
سوریه جلوی
این موج را از
سرچشمه
بگیرند. ولی
درحال حاضر چه
میتوانند
بکنند؟ حمایت
بیشتر از
شورشیان، از
طریق ایجاد
ممنوعیت
پرواز و با
مخاطرهی
درگیری
مستقیم با
روسیه. یا به
ارتش سوریه کمک
کنند تا با
شورشیان
مقابله کند آن
گونه که روسیه
میکند؟ ولی
درآن صورت
باید سالهای
متمادی
تبلیغات سوء
علیه رژیم اسد
را واورنه
کنند. بهطور
خلاصه، آنها
درگیر
چیزهاییاند
که خود کردهاند
و این وضعیت
همیشه ناخوشآیند
است.
انجل
فرهره: به
نظر شما چرا
سبزها و چپ
جدید به این
صورت از
مداخلات
بشردوستانه
حمایت میکنند؟
ژان
بریکمون:
درنهایت آدم
باید از این
چپ جدید یک
بررسی طبقاتی
به دست بدهد.
درحالی که چپ
قدیمی بر طبقهی
کارگر استوار
بود و رهبرانش
عمدتاً از این
طبقه میآمدند
چپ جدید
تقریباً بهطور
کامل در سلطهی
روشنفکران
خردهبورژایی
است. این
روشنفکران نه
«بورژازی»
هستند ـ به
این معنا که مالک
ابزار تولیدی
باشند ـ و نه
این که به دست بورژوازی
تحت بهرهکشی
هستند. نقش
اجتماعی آنها
این است که
ایدئولوژیای
تدارک ببینند
که میتواند
به یک نظام
اقتصادی
مشروعیت
ببخشد و از مجموعهای
از مناسبات
بینالمللی
سخن میگویند
که تنها بر
قهر عریان
استوار است.
ایدئولوژی
حقوق بشر از
این نظر بسیار
هم خوب است. به
اندازهی
کافی «ایدهآلیستی»
است و تقریباً
غیرممکن است
در واقعیت به
طور کامل
پیاده شود
(اگر قرار بود
علیه هرکسی که
« حقوق بشر را
نادیده می
گیرد» وارد
جنگ شویم باید
با همهی جهان
از جمله با
خودمان در جنگ
باشیم) تا به
مدافعان فرصت
بدهد که به
دولتها
انتقاد کنند
(یعنی آنها
بهاندازهی
کافی مداخله
نمیکنند).
ولی با انحراف
توجه از
مناسبات
واقعی قهر در
جهان،
ایدئولوژی
حقوق بشر به
کسانی که قدرت
واقعی را
دردست دارند
امکان میدهد
همهی عملیات
خود را مشروع
جلوه بدهند.
به این ترتیب،
روشنفکر خردهبورژوای
«چپ جدید» هم در
خدمت قدرت است
و هم تظاهر میکند
که انتقادی
است. از یک
ایدئولوژی
بیش از این چه
انتظاری میتوان
داشت؟
انجل
فرهره: دربخش
نتیجه گیری
کتابتان،
شما خواهان یک
برنامهی
آموزشی برای
ناظران غربی
هستید تا
پایان یافتن
هژمونی غربیها
و ظهور نظام
جدید را در
مناسبات بین
المللی
بپذیرند. ما
چه نقشی میتوانیم
در این فرایند
ایفا کنیم؟
ژان
بریکمون:
همانطور که
در بالا گفتهام
این واقعیت
است که دارد
غربیها را
وادار به
تغییر میکند.
این همیشه یک
فریب بود که
فکر کنیم حقوق
بشر را میتوان
با جنگهای بیپایان
گسترش بدهیم
ولی اکنون پیآمدها
را با چشمهای
خودمان داریم
مشاهده میکنیم.
باید
درمناسبات
بین المللی یک
جهتگیری
تازه و
رادیکال در
ارجحیتهای
چپ صورت بگیرد
به جای این که
خواهان حل مشکلات
در کشورهای
دیگر با
مداخلات غیر
قانونی باشیم
باید احترام
حتمی به
قوانین بینالمللی
را از دولتهای
غربی بهجد
بخواهیم،
باید خواهان
همزیستی
مسالمت آمیز
با دیگر
کشورها
باشیم، به
ویژه با
روسیه، ایران
و چین و باید
همهی توافقهای
تجاوزگرانه
نظامی مثل
ناتو لغو
شوند.
انجل
فرهره: دوست
دارم از شما
دربارهی
کتاب دیگری که
باعث شهرت شما
در میان عموم
شد بپرسم:
«یاوههای مد
روز»، این
کتاب که با
الن سوکال
نوشتهاید
نقدی بر
پسامدرنیسم
است. به نظر
شما نفوذ پسامدرنیسم
روی محققان و
روی افکار
عمومی امروز
کدام است؟ آیا
دارد کم رنگ
میشود یا این
که زنده و
سرحال است؟
ژان
بریکمون:
برای من دشوار
است به این
پرسش شما جواب
بدهم چون باید
یک بررسی
جامعهشناختی
به دست بدهم و
در اینجا
چنین امکانی
ندارم. ولی
باید بگویم که
پسامدرنیسم ـ
درست شبیه این
گرایش به
مداخلات بشردوستانه
ـ شیوهی
دیگری است که
چپ به انهدام
خود دست زده
است، اگرچه
این جنبه
درمقایسه با
جنگ کمتر
چشمگیر است و
پیآمدهایش
عمدتاً نصیب
دایرههای
روشنفکری
«نخبگان» شده
است. ولی چپ
اگر میخواهد
جامعهای
عادلانه درست
کند باید از
عدالت مفهوم
خودش را داشته
باشد اگر
بخواهد به
نگرش مقایسه
ای در پیوند
با اخلاق
ادامه بدهد،
اهداف خود را
چهگونه میتواند
توجیه کند؟ و
اگر بخواهد
فریب و اسطورهسازی
گفتمان مسلط
را انکار کند،
باید روی مفهومی
از حقیقت تکیه
کند که صرفاً
یک «ساخت اجتماعی»
نیست.
پسامدرنیسم
بهطور عمده
باعث نابودی
خرد، عینیت، و
اخلاق در چپ
شد که سرانجام
سر از خودکشی
خود درآورد.
این
مصاحبه به
اسپانیایی
برای نشریهی
پابلیکو
انجام گرفت.
ژان
بریکمون
دردانشگاه
لووین بلژیک
فیزیک درست می
دهد. او
نویسندهی
کتاب
«امپریالیسم
بشردوستانه»
است.
کتاب
امپریالیسم
بشردوستانه
را نسترن موسوی
و اکبر معصومبیگی
(نشر بازتابنگار،
1388) به فارسی
برگرداندهاند.
دیگر کتاب وی
«چرندیات پستمدرن»
را که به طور
مشترک با آلن
سوکال در نقد
پسامدرنیسم
نوشته
است،عرفان
ثابتی (نشر
ققنوس، 1384) به
فارسی
برگردانده
است.
نشانی
ایمیل ژان
بریکمون
Jean.Bricmont@uclouvain.be
اصل
مقاله را به
انگلیسی در
این پیوند
بخوانید:
http://www.counterpunch.org/2015/11/27/the-ideology-of-humanitarian-imperialism
برگرفته
از:«نقد
اقتصاد سیاسی»
http://pecritique.com/