جنگ بی
رحمانه در پاریس،
بیروت،
بغداد، شرم
الشیخ
بهروز
نظری
حملات
فاشیستی در
پاریس در جمعه
۱۳ نوامبر ۲۰۱۵
خونینترین
حمله در خاک
فرانسه از سال
۱۹۴۵ به اینسوست.
بنا به آخرین
گزارشات بیش
از ۱۳۰ نفر در
این حملات جان
باختند و صدها
نفر مجروح
شدند. وضع نزدیک
به ۱۰۰ نفر از
مجروحان وخیم
گزارش شده
است. جانیان
داعش
در اطلاعیهای
که به زبان
های
عربی و
فرانسوی
منتشر شده
مسئولیت این
حملات را
بعهده گرفتهاند.
در این اطلاعیه
آنها "توهین
به پیامبر
اسلام" و
مداخله
فرانسه در سوریه
را دلیل حمله
خود ذکر کرده و آورده
اند که این
حملات آغاز
"طوفانی" از
حملات تروریستی
در خاک فرانسه
است. کشتار
روز جمعه در
پاریس در حالی
صورت گرفت که تنها
دو ماه به
سالگرد حمله
به دفتر مجله
شارلی ابدو
باقی مانده
است. اما اگر
حمله به دفتر
شارلی ابدو یک
حمله حساب شده
به یک هدف معین
بود، حمله روز
جمعه، و
حملات مشابه
داعش در شرم
الشیخ، بغداد
و بیروت که به
کشته و مجروح
شدن صدها نفر
منجر شد، حاکی
از آغاز دور
جدیدی از
حملات تروریستی
است که وارد
کردن بیشترین تلفات
را در دستور
کار خود قرار
داده است.
تمامی گروههای
تروریستی در
دهههای ۶۰ و ۷۰
میلادی کمابیش
سران،
مقامات، و
چهرهها و
مکانهای اصلی
را مورد حمله
قرار میدادند.
حملات زنجیرهای
هفته گذشته
اما مردم عادی
را هدف بمبها
و گلولههای
خود
قرار دادند.
گزارشات
منتشره اما
حاکی از این
است که حمله
روز جمعه برای
دولت فرانسه غیر
مترقبه نبود.
فرانسه از مدتها
قبل و بویژه
پس از حمله
تروریستی به
دفتر شارلی
ابدو اقدامات
امنیتی خود را
گسترش داده
بود و "امنیت"
را به
مهمترین
محور سیاستهای
خود تبدیل
کرده بود. در
ماههای
گذشته اختیارات
پلیس و دستگاههای
امنیتی این
کشور برای
مقابله با
تحرکات مشکوک
بشدت افزایش پیدا
کرده بود و حتی
حضور سربازان
مسلح در پاریس
محسوس بود.
اقدامات امنیتی
اتخاذ شده که
دفاتر و
ساختمانهای
دولتی و از
جمله کاخ الیزه
را به دژهای
تسخیر ناپذیری
تبدیل کرده
اند، اما در
حفاظت از جان
شهروندان پاریس
و جلوگیری از
حمله سازمان یافته
و جنایت
کارانه داعش
کارساز نبوده
اند. اگر حمله
سال گذشته به
بهانهای برای گسترش
فضای امنیتی و
معلق کردن بخش
مهمی از حقوق
مدنی مردم
فرانسه تبدیل
شده بود، حمله
روز جمعه به
دولت فرانسه
فرصت تازهای
داده تا تعرض
خود را علیه
آزادیهای
مدنی و سیاسی
گسترش دهد.
دولت فرانسه
بلافاصله
حمله روز جمعه
را "اعلان
جنگ" علیه این
کشور خواند و
وعده داد که
"جنگ بی
رحمانه ای" را
در واکنش به این
حمله سازمان
خواهد داد. رئیس
جمهور فرانسه
همچنین با
اعلام "شرایط
اضطراری" اولین
گامها را برای
تغییر و اصلاح
قوانین اینکشور
آغاز کرده
است. از همین
حالا میتوان
گفت که تدابیر
امنیتی دولت
در مقابله با
تروریسم، نه
تروریستها
که شهروندان این
کشور را محدود
خواهد کرد.
ناتوانی دولت
فرانسه برای
جلوگیری از
حملات روز
جمعه، از
فردای این
تراژدی به
فرصتی برای
عرض اندام
کردن هر چه بیشتر
جریانات فاشیستی
در فرانسه تبدیل
شد. در این
تلاش برای تبدیل
کردن تراژدی ۱۳
نوامبر و خون
جانباختگان این
حمله به ابزاری
برای چانه زدن
برای رای و
قدرت، آنچه که
دقیقاً نادیده
گرفته میشود ریشههای
تاریخی جنایت
روز ۱۳ نوامبر
است. بستن
مرزهای
فرانسه و
انگشت نشان
کردن مهاجران
و پناهجویان
در عمل معنایی
ندارد مگر
مقصر شمردن
کسانی که خود
از قربانیان
اصلی تروریستها
هستند. تراژدی
۱۳ نوامبر نه
تنها بخاطر
حمله کور و
وحشیانه به
شهروندان پاریس
بلکه از جهات
دیگری هم نقطه
عطفی در بحران
کنونی خاورمیانه
و اروپا هم
است. باید
منتظر ماند و
دید که در این
"چالش بین بی
تمدنها" و
جهالت چه سیاستهایی
اتخاذ خواهد
شد اما واکنشهای
اولیه قابل
انتظار و در عین
حال بشدت
نگران کننده
هستند. در این
شرایط
توجه به چند
نکته حائز اهمیت
است:
۱-
حمله داعش به
پاریس واکنشی
است به شکست این
جریان در
شنگال. اگر
حمله به پاریس
نقطه عطفی در
تحولات اخیر
در خاورمیانه
و "جنگ علیه
ترور است" ، این
نقطه عطف
بنوبه خود
متاثر از آزادی
شنگال است.
شکست داعش در
این شهر آنرا
با محدودیتهای
تازهای برای
دستیابی به
سوداگری
"خلافت اسلامی"
روبرو کرده و
همین بنوبه
خود نقطه عطفی
در تحولات
منطقه است.
۲-
حمله سازمان یافته
و حساب شده
داعش به پاریس
باید نه در
انزوا بلکه در
رابطه با
حملات مشابه آن
در بغداد، شرم
الشیخ و بیروت
بررسی شود.
این حملات
هرچند در
مناطق مختلف
صورت گرفتند
اما منطق
مشترک و خاصی
دارند. این
حملات همگی
اهدافی را زیر
ضرب گرفتند که
در جنگ در سوریه
مداخله فعال و
محسوسی داشته
اند: عراق،
حزب الله، روسیه
و فرانسه.
حمله به حزب
الله حمله غیر
مستقیمی به
جمهوری اسلامی
هم بود. اما بعید
نیست که داعش
حمله یا حملاتی
مشابهی را هم
در خاک ایران
سازمان دهد.
ماجراجوییهای
جمهوری اسلامی
در سوریه و
منطقه
میتواند
عواقب خطرناک
و مستقیم دیگری
را هم برای
مردم کشومان
ببار بیاورد.
۳-
روزنامه تایمز
مالی در تحلیلی
که در فردای
پس از حمله به
پاریس منتشر
کرد نوشت که
حمله به پاریس نشانه
تغییر در
استراتژی
داعش است. به
گفته این
روزنامه از
زمان حمله
تروریستی به
بمبئی دستگاههای
امنیتی دولتهای
غربی نگران
تکرار چنین
حملاتی در قلب
اروپا بوده
اند. بگفته همین
روزنامه تا
حمله به پاریس
مقامات امنیتی
مطمئن نبودند
که آیا داعش
امکان و نیروی
سازمان دادن
حملاتی از نوع
حمله القاعده
در ۱۱ سپتامبر
۲۰۰۱ را دارد یا
نه. حمله روز
جمعه ظاهراً
پاسخ روشنی
است به این
سوال. اما
آنچه که
بلافاصله باید
مطرح شود تنها
توانایی داعش
برای سازمان
دادن چنین
حملاتی نیست.
حمله داعش به
پاریس نتیجه
منطقی، خونین
و اسفبار سیاست
گسترش "جنگ علیه
ترور" به
پاکستان، یمن،
سودان، مالی،
سوریه، لیبی،
و غیره هم هست.
۴-
پاریس
همانطور که گفته شد یک
هدف تصادفی
نبود. در بیانیه
داعش از پاریس
بعنوان پایتخت
"فحشا و
وقاحت" نام
برده شده است.
استفاده داعش
از زبان و
کلمات شناخته
شده اسلام گرایان
برای توجیهٔ
حمله وحشیانه
به پاریس هم
تصادفی نیست.
بسته بندی
کردن این جنایت
در کاغذ "فرهنگ"
و "اخلاق"
اسلامی به هدف
جذب نیرو به این
جریان صورت میگیرد.
این حرکت و
توجیهٔ
"فرهنگی" آن
در عین حال
تکرار گفتمان
فاشیستهای
غربی هم هست
که تلاش میکنند
فجایع و
نابرابریهای
جهان امروز را
به قطب بندی
فرهنگی "ما"
و "آنها" تقیل
بدهند. در
تمام طول تاریخ
خود پاریس به
اشکال دیگری
هم توصیف شده
است. والتر بنیامین
پاریس را "پایتخت
قرن نوزده" میدانست
و سالها و تا
زمانی که
ناگزیر شد از
دست نازیها
فرار کند در این
شهر زندگی میکرد.
پاریس زمانی
هم "عروس
شهرهای جهان"
خوانده میشود.
پاریس اما برای
منطقه شوم بخت
ما هم معنی و
جایگاه خاصی
نیز دارد. در
همین شهر بود
که "کنفرانس
صلح" در سال ۱۹۱۹
برگزار شد،
کنفرانسی که
در آن خطوط
جغرافیای سیاسی
پس از جنگ اول
جهانی ترسیم
شد، و پروسه
تقسیم خاورمیانه
بین امپراتوریهای
فرانسه و بریتانیا
را شتاب داد. پیش
از این
کنفرانس و در
سال ۱۹۱۶ دو
امپراتوری
قدرتمند وقت
در خفا سرنوشت
خاورمیانه را
رقم زدند و
منطقه را بین
خود تقسیم
کردند. بر
اساس موافقت
نامه سایکس- پیکو
سوریه، لبنان
و کشورهای
مغرب ( الجزایر،
تونس و مراکش)
تحت کنترل
فرانسه قرار
گرفتند، و
کنترل
فلسطین،
عراق، اردن و
مصر به بریتانیا
سپرده شد.
مارک سایکس
(نماینده بریتانیا)
و فرانسوا ژرژ
پیکو (نماینده
فرانسه) بر این
نظر بودند که
منطقه در زیر
نفوذ
امپراطوریهای
"متمدن"
اروپایی آینده
بهتری خواهد
داشت. این
ارادت و
اعتقاد عمیق
به "برتری
فرهنگی" غرب
همچنان مسلط
مانده و از
عوامل اصلی
شور بختی مردم
منطقه است. در
همین دوره اخیر
هم دولت
فرانسه از
جمله مدافعان
پرشور
مداخلات
"بشر
دوستانه" در
منطقه بوده و
تلاش کرده است
تا موقعیت
جهانی خود را
از طریق ایفای
نقش رهبری در
لیبی، سوریه
و مالی ایفا
کند. دولت
فرانسه در عین
حال یکی
از مدافعان
هار قدرتهای
ارتجاعی در
منطقه و بویژه
اسراییل و
عربستان سعودی
بوده و از هر
فرصتی برای
نمایندگی و
دفاع از نظرات
آنها استفاده
کرده است.
کمتر کسی تردید
دارد که سیاستهای
خارجی
فرانسه در تبدیل
کردن این کشور
به یکی از
اهداف اصلی
حملات تروریستی
جریانات اسلامی در غرب
موثر بوده
است.
۵-
ساختار جامعه
فرانسه، ویژگیهای
خاص آن، همچنین
تصورات ملی و
درکهای رسمی
از جامعه و
فرهنگ، دقیقاً
همان چیزی است
که فرانسه را
از دیگر
کشورهای
اروپایی متمایز
میکند. بهمین
خاطر سوال
"چرا فرانسه"
و نه کشورهای
دیگر اروپایی
اهمیت ویژهای
دارد.
در ماه مه نخست وزیر
فرانسه گفته
بود که بنا به
ارزیابی
دستگاههای
امنیتی بیش از
سه هزار
نفر از اعضای
داعش شهروند
اروپا هستند
و پیشبینی
کرده بود که
تا پایان سال
جاری تعداد
آنها به ده
هزار نفر افزایش
پیدا خواهد
کرد. سهم
شهروندان
فرانسه در صفوف
اعضای اروپایی
داعش از دیگر
کشورهای
اروپایی
بمراتب بیشتر
است. این حقیقت
را تنها با سیاست
خارجی
فرانسه نمیتوان
توضیح داد.
نباید فراموش
کرد که در سال ۲۰۰۳
دولت فرانسه
(در یکی از
موارد نادر
هماهنگی
افکار عمومی
با موضع رسمی
دولت) از
مخالفان جدی
اشغال عراق
بود و همین
مخالفت تنشهای
جدی و تندی را
بین دولت
فرانسه و دولت
ایالات متحده
دامن زد. شکاف
طبقاتی، تبعیض
آشکار نژادی
علیه مهاجران
در این کشور و
تاکید این
دولت بر ضرورت
ذوب شدن هوّیتهای
فرهنگی
"خاص" در ظرف
به اصطلاح "ارزشهای
فراگیر"
جمهوری، به
تنش، نارضایتی
و شورشهای
متعددی در این
کشور منجر شده
است. بیش از ۷
درصد جمعیت
فرانسه
مسلمان هستند
و اکثریت عظیم
آنان در زمرهٔ
فقیرترین و
لگد مال شدهترین
مردم این کشور
هستند. درصد
حمایت از داعش
در فرانسه هم
از دیگر کشورهای
اروپایی بیشتر
است. بر اساس یک
سرشماری که در
پائیز سال
گذشته صورت
گرفت ۱۶ درصد
از مردم
فرانسه نگاهی
مثبتی به داعش
داشتند. این
درصد از حمایت
در میان
گروه سنی ۱۸-۲۴
ساله بیش از ۲۷
درصد افزایش پیدا
میکرد. در
مقام مقایسه
تنها ۷ درصد
از جمعیت بریتانیا
و ۳ درصد از
جمعیت آلمان
با دیده مثبتی
به داعش نگاه
میکردند. همین
واقعیت است که
جامعه فرانسه
را بشدت قطبی
کرده است. اگر
فاجعه داعش و
اسلام گرایی
نشانه غیر
قابل انکار
ضعف و فقدان
چپ است، جذابیت
جریانات فاشیستی
و داعش در
فرانسه بنوبه
خود بر همین
حقیقت دردناک
انگشت میگذارد.
۶-
حمله داعش در
پاریس بلافاصله
۱۱ سپتامبر
فرانسه نام
گرفت. در سالهای
اخیر نام گذاری
هر حرکت تروریستی
و مقایسه آن
با ۱۱ سپتامبر
(۱۱ سپتامبر
هند، انگلیس،
اسپانیا، و غیره)
مرسوم شده،
اما این بار
مقایسه چندان
بی ربط نیست.
در کنار
تشبهاتی
همچون یافتن
پاسپورت خارجی
(همه بخاطر
دارند که چطور
پاسپورتی در
انفجار ۱۱
سپتامبر به جای
مانده بود) و یا
این حقیقت که
این حمله در
خارج از مرزهای
فرانسه
برنامه ریزی و
سازمان داده
شده بود، باید
به عواقب این
حمله نیز
اشاره کرد.
تردیدی نیست
که این حمله
به دور جدیدی
از درگیرهای
نظامی دامن
خواهد زد. ۱۱
سپتامبر
اشغال فاجعه
بار
افغانستان و
عراق را ببار
آورد. آتش جنگ
در سوریه و
عراق اکنون
رسما به اروپا
سرایت کرده و
واکنش دولت
فرانسه اعلان
جنگ تمام عیار
است. دولت ایالات
متحده در تلافی
حمله تروریستی
۱۱ سپتامبر به
کشورها و مردمی
حمله کرد که
در کشتار بیش
از سه هزار
شهروند این
کشور نقش و
دستی
نداشتند. سیاست
انتقام جویانه
ایالات متحده
به کشته شدن
صدها هزار
نفر، تخریب و
تاراج
افغانستان و
عراق، و قدرت
گیری هر چه بیشتر
جریانات هار
در منطقه منجر
شد. بهای "جنگ
بی رحمانه"
دولت فرانسه
را هم کسانی
خواهند
پرداخت که در
کشتار روز
جمعه نقشی
نداشتند. "۱۱
سپتامبر
فرانسه" همچنین
به بهانهای
برای ترسیم
مجدد جغرافیای
سیاسی منطقه
تبدیل خواهد
شد. تا زمان
اشغال عراق در
سال ۲۰۰۳ تنها
سرزمینهای
اشغالی فلسطین
بودند
که با کلمه
"دولت - ملت"
قابل توصیف
نبودند. با
مداخلات امپریالیستی
دوره اخیر عراق، لیبی
و سوریه هم
متلاشی شده و
مداخلاتی که
ظاهراً قرار
بود آینده
بهتری را برای
مردم منطقه و
در زیر سایه
امپراطوریهای
غربی به
ارمغان بیاورند
حاصلی جز بردگی،
بی حقی و
بربریت بیشتر
نداشته اند. هیولایی
که دولتهای
غربی برای
متلاشی کردن
آلترناتیو چپ در
منطقه پرورش
دادند اکنون
به جان خود
آنها افتاده
است. از "جنگ بی
رحمانه"ای
که دولت
فرانسه وعده
داده و تدارک
میبیند جز هیولا
زاده نخواهد
شد.
۷-
تشبیه حمله
تروریستی به
پاریس با ۱۱
سپتامبر از
جهت دیگری هم
قابل توجه
است. همانطور
که ذکر شد
حمله به پاریس
جزئی از زنجیره
حملات هفته
گذشته داعش
بود. توجه ویژه
و یکجانبه به
کشتار در پاریس
تردیدی به جای
نمیگذارد که
ارزش جان
انسانها و در
این مورد مشخص
قربانیان
تروریسم چقدر
متفاوت است.
حمله تروریستی
در بیروت، که
درست یکروز
قبل از کشتار
پاریس صورت
گرفت،
بلافاصله
حمله به شیعیان
لبنان و بعداً
حمله به حزب
الله نام
گرفت. حمله به
پاریس اما
حمله به "کل
بشریت" بود. بعد از
حمله پاریس فیسبوک
دکمه "امن" را
برای کسانی که
در پاریس زندگی
میکنند و
بمنظور ارسال
خبر سلامتی
آنان به
دوستان و
خانوادهها
معرفی کرد. چنین
لطفی شامل
قربانیان
تروریسم در بیروت،
بغداد، شرم
الشیخ،
آنکارا و غیره
نشده بود. بسیاری
در همبستگی با
فرانسه پرچم این
کشور را به
تصویر اصلی
خود در فیسبوک
و رسانههای
اجتماعی دیگر
تبدیل کردند.
جای این حس
همبستگی اما
در رابطه با
قربانیان
تروریسم در بیروت،
در آنکارا، در
کنیا، و دیگر
نقاط دنیا خالی
بود. رنج و زخم
شهری که زمانی
"عروس شهرهای
جهان" خوانده
میشد در صدر
اخبار جهان
قرار گرفت و
گزارش دقیقه
به دقیقه این
فاجعه برنامههای
عادی کانالهای
بسیاری را
مختل کرد. آیا
رنج و زخم بیروت
(که خود زمانی
"عروس خاورمیانه"
تلقی میشد)،
درد آنکارا،
درد بغداد،
درد ... به
اندازه پاریس،
به اندازه نیو
یورک و
به اندازه
لندن درد نیست.
طرح چنین سوالی ضروری
است چرا که این
میتواند فوریت
درک آنچه که
در پاریس
اتفاق افتاد،
فاجعهای که بیشتر
با حمله به بیروت
قابل مقایسه
است تا با
حمله به شارلی
ابدو، بهتر پیش
بکشد. تاکید
بر این نکته
بویژه در شرایطی
که جریانات
فاشیستی
بلافاصله از
فاجعه پاریس
برای بدنام
کردن و حمله
به پناهندگان
سوری استفاده
کردند ضروری
است.
۸-
و اما نکته پایانی.
قوه تخیل جغرافیایی
داعش با جریانات
فاشیستی
اشتراکات زیادی
دارد. داعش میوه
تلخ و سمی
درخت مداخلات
امپریالیستی
است. اما ضعف و
فقدان چپ دقیقاً
همان چیزی است
که به رشد و
تقویت این سایههای
مختلف فاشیسم
کمک کرده است.
کشتار
انسانهای بیگناه
و تحقیر آنها
در هر گوشه دنیا
امنیتی
بدنبال
نخواهد آورد.
مقصران
اصلی جنایت
پاریس، بیروت،
شرم الشیخ،
آنکارا، و غیره
تا زمانی که
دشمنان قسم
خورده و موانع
اصلی
دموکراسی در
منطقه، و بویژه
اسراییل و
عربستان سعودی،
نظر کرده قدرتهای
غربی هستند، یا
برجا میمانند
و یا بازتولید
میشوند.
مداخلات امپریالیستی
که به بهانه
رهایی زنان و
صدور دموکراسی
به منطقه صورت
گرفتند،
خشونت و ترور
را به داخل
مرزهای اروپا
کشانده است.
دولتهایی که این
فاجعه و آتش
را دامن زده و
میزنند نه جزیی
از "راه حل" که
بخش مهم و غیر
قابل انکار
"مشکل اند".
اگر فقدان چپ بخشی
از همین مشکل
است چارهای نیست
مگر تقویت آن.
بدون چنین بدیلی
جهان ما تنها
هیولا و ترورهای
رسمی و غیر
رسمی تولید
خواهد کرد.
۲۴
آبان ۱۳۹۴ / ۱۵
نوامبر ۲۰۱۵