«تو که از
معامله نصیبت
جز با د نیست ،
حدیث با د فروشان
چه میکنی
باور؟!»
سعید
صارمی
ایران
تریبونال
تمام شد. هر
چند اگر که
گردانندگان و
هودارانش
بخواهند با
سرگرم کردن
خودشان با
پالتاک بازی ،
و این قبیل
تحرکات ، نشان
دهند که
اتفاقی
نیفتاده است.
اتفاق افتاده
است. این
را هر عقل
سلیمی درک میکند.
وقتی که
مخالفین این
جریان را به
جمهوری
اسلامی نسبت
دادند، اتفاق
افتاد، و این
کنه قضیه است.
وقتی که برای
خوشرقصی جلوی
چند تا
نئوکان،
منتقدین را
تودهای
اکثریتی لقب
دادند،
اتفاقی بد رخ
داد! نگارنده
از این اتفاقی
که افتاد
خوشحال نیست.
هیچ انسان
منصفی، اگر
ذرّهای دل
در گرو مردم
داشته باشد،
از این قضیه
شاد نمیشود.
قبل از
ابراز هیچ
گونه حرفی
اجازه دهید از
زحمت آقایان،
رضا سپیدرودی
و برهان عظیمی
تشکر کنم زیرا
از مطالب آنها
بسیار
استفاده کردم.
دستشان درد
نکند. آنها با
زحمات زیادی
که کشیدند
نشان دادند که
هنوز چیزی به
اسم " صداقت " و
" دلسوزی "
وجود دارد و
در این بازار "
سیاست بازان "
هنوز هستند کسانی
که نان را به
نرخ روز گدایی
نمیکنند!
اما
باز گردیم به
موضوع ایران
تریبونال و
اتهماتی که به
منتقدین زده
شد. برخلاف
اظهار نظر
بسیاری از
گردانندگان و یا
دقیق تر بگویم
طرفداران "
ایران
تریبونال "،
بحث اصلا بر
سر این نبود
که گویا شما
قرار است با
کمک گرفتن از
امپریالیستها
به قدرت
برسید. حساب
دو دو تا چهار
تا ست! برای
این که به
بازی گرفته
شوید میبایستی
از قدرت و وزن درست
و حسابی
برخوردار
باشید، که این
یکی را
ندارید. شما هنوز از
عهده ساختن یک تشکل
بر نمیآیید،
چگونه این
باور غلط را
اشاعه میدهید،
که گویا
منتقدین بر
این باورند که
شما برای
رسیدن به قدرت
، تریبونال را
تشکیل دادید؟
برای معامله
کردن با
بالاییها
باید چیزی در
چنته داشته
باشید، یک چیز
عینی. خون شهدای
خلق دست مایه
نمیشود. به
قول معروف بی
مایه فطیر است!
شما
حتی از آن
چنان
وزن و
اعتباری برخوردار
نبودید که به
جای چند
نئوکان ، و
بعد از اعلام
حکم، بسته
پیشنهادی
خودتان را روی
میز بگذارید.
مگر نمیگفتید
که ما ۱۲۰ چپ
هستیم در کنار
۳ تا نئوکان؟!
بعد هم آقای "
بهرام رحمانی
" در مصاحبه با
تلویزیون اندیشه
و در بخش
برنامه " چشم
انداز ، میگوید
که
گردانندگان
به بند ۳
پیشنهادی "
دیوان "
اعتراض کرده
اند! اعتراضی
که نه جایی
نوشته شده و
نه کسی از
مفاد آن
اطلاعی دارد!
حالا
که صحبت از
اعتراض "
تریبونالیون
" به دیوان شد
بد نیست این
را هم بگویم ،
که نفس اعتراض
به " دیوان "
فقط یک چیز را
نشان میدهد.
آن هم این است
که گویا از
ابتدا "
تریبونالیون
، قرار را بر
این گذشته
بودند که حکم
را باید "
دیوان " صادر
کند و نه این
دوستان سابق! و حالا
هم که رودست
خورده اند ،
به جای این که
از طرف " ایران
تریبونال " ، (
تو بخوان ،
تریبونالیون
بدون وجود آن
۳ نئوکان) ،
اطلاعیه صادر
کنند، دامن غم
به دل گرفته
اند که چه
بکنند! به جای
این که
قاطعانه عمل
کنند و بسته
پیشنهادی
خودشان را
اعلام کنند، دست
به دامن آن ۳
نئوکان شده
اند که حکم را
عوض کنند. به
این میگویند
پذیرفتن "
قاعده بازی " !
آقای "
بهرام رحمانی
" ، فکر میکند
که با گفتن
این که به حکم
اعتراض کرده
دهان منتقدین
را بسته است!
زهی خیال
باطل! این موضوع
فقط یک چیز را
نشان میدهد،؛
آن هم این است
که شما روی
این ۳ تا
نئوکان زیاد
از حد حساب
باز کرده
بودید. در غیر
این صورت یک
بسته آلترناتیو
ارائه میدادید!
مگر نمیگفتید
که ۱۲۰ تا چپ "
دبش انقلابی
دو آتشه" هستید؟
هنوز بعد از
سپری شدن چند
هفته از پایان
" ایران
تریبونال "
شهامت برخورد
کردن با " دیوان
و بسته
پیشنهادی شرم
آور " آنان را
ندارید؟ اما
در مقابله با
منتقدین ، از
هر گونه لیچار
گویی دریغ نمیکنید!
کار را به
آنجا رساندید
که گفتید
منتقدین آب به
آسیاب جمهوری
اسلامی میریزند!
از
خودم دفاعی
ندارم بکنم ؛
اما این شرم
آور نیست که " اشرف
دهقانی " را
کسی بنامیم
که آب به
آسیاب جمهوری
اسلامی میریزد؟!
باور کنید قصد
تقدّس گرایی
را ندارم . " اشرف
دهقانی" را و
نظراتش را میتوان
مانند هر
انسان دیگری
نقد کرد. اما
این شرم آور
است که در
کنار پیام
اخوان بنشینی
و " اشرف
دهقانی " را
کسی بنامی که
انتقادش به
"ایران
تریبونال " آب
به آسیاب
جمهوری اسلامی
میریزد!
هنوز
در خماری بند
۳ پیشنهادی "
دیوان " بودم که
مقاله آقای "
سپیدرودی " را
خواندم . بقول
شاعر، هر دم
از این باغ
بری میرسد ،
تازه تر از
تازه تری میرسد!
به به چه بندی!
مرسی آقای
سپیدرودی! گلی
به جمال شما
که این بند را
ترجمه کردید! بر طبق
بند ۱ " دیوان"
، قرار است که
پرونده جنایت
جمهوری
اسلامی ،
ابتدا به خود
دادگاههای (
تو بخوان بیداد
گاه ) جمهوری
اسلامی !
ارجاع داده
شود! گلی که
به سبزه
جمهوری
اسلامی هم
آراسته شود چه
معجونی میشود!
اما هنوز تریبونالیون
منتظر
اقدامات
ملوکانه "
پیام اخوان "
هستند!
باور
کنید از همان
ابتدای این
مقاله این شعر
زنده یاد احمد
شاملو مدام در
ذهنم تکرار میشود
که ؛
تو که از
معامله نصیبت
جز با د نیست ،
حدیث با د
فروشان چه میکنی
باور؟!!
سعید
صارمی
سه
شنبه ۷ آذر
۱۳۹۱