اختلاس
بزرگ در
سازمان تامین
اجتماعی: عیدی
دولت به
بازنشستگان
بهروز
نظری
نظامی
که پایه و
اساس آن بر
انکار
ابتداییترین
حقوق
اجتماعی،
فرهنگی و
سیاسی بنا شده
است، نظامی که
مشخصه اصلی
آن خصومت با
زندگی و
دموکراسی
است، ذاتا
فاسد است. در
بازار مکاره
نظام ولایت
فقیه آنچه که
کم نیست، و
آنچه که بطور
مدام
بازتولید
میشود، فساد
است. بوی گند و
چندش آور لاشه
پوسیده نظام
آنچنان بالا
گرفته است که
دستگاه حاکمه
قادر به انکار
آن نیست.
نگاهی کوتاه
به برخی
پروندههای
اختلاس در
جمهوری
اسلامی، از
اختلاس ۱۲۳ میلیارد
تومانی در سال
۷۴ گرفته تا
پرونده شهرام
جزایری، پرونده
اختلاس مربوط
به فرودگاههای
پیام و مهر
آباد، تا
اختلاس سه
هزار میلیاردی
اخیر، نشان
میدهد که
فساد
همزاد نظام
اسلامی است.
مسئله تنها
این نیست که
هیچ یک از این
اختلاسها
بدون مشارکت
مقامات و نهادهای
نظام نمیتوانستند
رخ بدهند.
بلکه فراتر از
آن میتوان با
قطعیت گفت که
چنین اختلاسها
و فسادی از
بالا و از
مراکز اصلی
قدرت در ایران
سرچشمه گرفته
و میگیرند.
در
سال جاری و در
حالی که همه
نگاهها
متوجه اختلاس
نجومی سه هزار
میلیارد تومانی
بانک صادرات
بود، رسانهها
از یک اختلاس
۶۰ میلیارد
تومانی در صدا
و سیمای جمهوری
اسلامی و
همچنین از کشف
یک اختلاس ۱۵
میلیارد
تومانی در
بنیاد شهید
خبر دادند.
تازهترین
نمونه از چنگ
اندازی به
اموال عمومی و
غارت آن
سرنوشت
ناروشن ۱۳۰۰
میلیارد
تومان از صندوق
سازمان تامین
اجتماعی است.
هفته گذشته معاون
اداری و مالی
سازمان تامین
اجتماعی
اعلام کرد که
مبلغ دو هزار
میلیارد
تومان بابت
عیدی
بازنشستگان و
مستمری
بگیران تامین
اجتماعی به
بانک پرداخت شده
است. خبرگزاری
ایلنا در
گزارشی اعلام
کرد که "با
توجه به آنکه
حدود ۱ میلیون
و ۷۰۰ هزار نفر
بازنشسته و
مستمری بگیر
سازمان تامین
اجتماعی در
کشور وجود دارد
و به هر نفر
بطور ثابت
حداکثر مبلغ
۴۰۲ هزار و
۵۰۰ تومان
عیدی پرداخت
میشود، رقم
مورد نیاز
برای پرداخت
عیدی بازنشستگان
و مستمریبگیران
تأمیناجتماعی
اندکی کمتر از
۷۰۰ میلیارد
تومان خواهد
بود. با یک
محاسبهٔ
سرانگشتی
مشخص میشود
فاصلهٔ فاحش
۱۳۰۰ میلیارد
تومانی میان رقم
مورد نیاز
برای پرداخت
عیدی و مبلغ
اختصاص داده
شده برای این
موضوع وجود
دارد.
"
آشکار
شدن ابعادی از
فساد درونی و
اختلاسهای
نجومی در دهه
گذشته و بویژه
دوره اخیر بی
تردید به
تشدید
اختلافات
درونی رژیم
بی ارتباط
نیست. در این
جنگ قدرت و بی
لنگری نظام
اسلامی بوده
است که جناحهای
مختلف تلاش
کرده اند تا
با افشاگری
موقعیت
رقیبان داخلی
خود را ضعیف
کنند. در این
میان اما
نباید فراموش
کرد که اختلاسهای
افشا شده تنها
نوک کوه
فساد مزمن و عمیق
نظام اسلامی
است. در عین
حال همین
پروندههای
محدود نشان
میدهند که
فساد و اختلاس
محدود به این
یا آن جناح
نیست. باند
احمدینژاد
سکان نه
پاکترین، که
آلودهترین
دولت جمهوری
اسلامی را
بعهده داشته
اند. سرنوشت
نامعلوم ۱۳۰۰
میلیارد
تومان از ذخیره
صندوق تامین
اجتماعی نشان
میدهد که جنگ
بر سر ریاست
این سازمان،
که یکی از
عرصههای
اصلی جنگ
قدرت در ایران
بوده، جنگ بر
سر چنگ اندازی
بر و کنترل
خصوصی منابع و
سرمایههای
عمومی کشور
است. رقابت
آزاد در
جمهوری اسلامی
معنایی جز
رقابت بر سر
چپاول داراییها
و اموال مردم
ایران ندارد.
در یک کلام
فساد و اختلاس
در جمهوری
اسلامی نه
استثنا که قاعده
است. سازمان
شفافیت بین
الملل در
گزارش سال
۲۰۱۱ میلادی
خود جمهوری
اسلامی را از
جمله فاسدترین
رژیمهای جهان
معرفی کرده
بود. در گزارش
سال گذشته این
سازمان
جمهوری
اسلامی در
رتبه ۱۲۰ قرار
گرفته بود. در
تازهترین ارزیابی
این سازمان
جمهوری
اسلامی به رده
۱۳۳ سقوط کرده
است.
مقامات
دولت تابحال
توضیحی
درباره
سرنوشت ۱۳۰۰
میلیارد
تومانی که از
صندوق تامین
اجتماعی غیب
شده است نداده
اند. آنچه که
دولت تلاش کرده
در تبلیغات
خود برجسته
کند ادعای
سخاوتمندی و
مهرورزی به
بازنشستگان
ایران است.
حقیقت اما این
است که با
کاهش شدید منابع
مالی دولت،
کسری بودجه
فاحش، و حجم
بالای بدهیهای
آن، دست
اندازی دولت
به سفره و
درامد ناچیز
کارگران و
زحمتکشان
ایران کریه تر
و خشن تر شده
است. باید به
خاطر داشت که
آنچه که در
صندوق سازمان
تامین
اجتماعی وجود
دارد متعلق به
کارگران است.
۹۸ درصد
سرمایه این
صندوق از جیب
کارگران
تامین شده و
سهمی که دولت
پرداخته تنها
۲ درصد است.
زمین لرزههای
سیاسی اخیر در
جمهوری
اسلامی نشان
میدهند که
کنترل این
صندوق عظیم تا
چه اندازه
برای باندهای
مختلف رژیم
اهمیت دارد.
در کنار دست
اندازی دولت
به این صندوق،
"پاکترین"
دولت تاریخ
جمهوری
اسلامی
همچنین با
اصلاح قانون
تامین
اجتماعی و
افزایش سنّ
بازنشستگی،
افزایش سهم
پرداختی
کارگران، و
همچنین ادغام
صندوق تامین
اجتماعی با
صندوق درمانی
کلّ کشور،
دولت از مدتها
قبل زمینههای
این دزدی کلان
را چیده بود.
برای
روشنتر شدن
ابعاد این
دزدی و اختلاس
و تاثیر مستقیم
و عمیق آن بر
زندگی و
سلامت
بازنشستگان
امروز و فردا،
تنها کافی
است که به این
واقعیتها
توجه کنیم.
بنا به آمار
رسمی ۸۰ درصد
از
بازنشستگان
کشور زیر خط
فقر قرار دارند.
سطح امروز
دستمزدها، و
از جمله حقوق
بازنشستگی،
به معنای
واقعی آن از
سطح دستمزدها
در سال ۵۸
پایینتر
است، و قدرت
خرید کنونی
کارگران
معادل ۲۵ درصد
قدرت خرید
آنان در سال
۵۸ است. چنین
سقوطی را تنها
با تحریمهای
اقتصادی و
کاهش درامدهای
دولت در یکسال
گذشته نمیتوان
توجیه کرد.
کافی است که
بخاطر
بیاوریم که در
۷ سال نخست
زمامداری
احمدینژاد
درامدهای
نفتی دولت
بیش از ۵۰۰
میلیارد دلار
بود. این رغم،
بر اساس
ارزیابیهای
منتشره،
بیشتر از بیش
از یکصد سال
فروش نفت از
تاریخ اکتشاف
آن بوده است.
در
تمام این مدت
بدهیهای
دولت به
بازنشستگان
سنگین تر و
سنگینتر شده
است. بنا به
گزارشات
منتشره بدهی
دولت به
بازنشستگان
فرهنگی
نزدیک به دو
هزار میلیارد
تومان است، و
ده ها ها هزار
کارگر
بازنششته ماه
هاست که حقوق
خود را دریافت
نکرده اند.
حقوق
بازنشستگان
نه تنها بلحاظ
واقعی سقوط
کرده، و عیدی
و مزایای آنها
نه تنها کاهش
پیدا کرده
است، بلکه
دولت حتی حاضر
نبوده و نیست
که حقوق ناچیز
کارگران
بازنشسته را
به آنها
پرداخت کند.
دستبرد دولت
به حقوق بازنشستگان
لایه نه چندان
پنهان دیگری
نیز دارد، و
آن دادن وام
به کارگران
بازنشسته از
صندوق
بازنشستگی
کشور است.
بعبارت دیگر
این به اصطلاح
پاکترین دولت
تاریخ جمهوری
اسلامی بدهی
خود به
کارگران
بازنشسته را
به بدهی کارگران
بازنشسته به
صندوق
بازنشستگی
تبدیل میکند.
آیا بر چنین
سیاستی نام
دیگری جز دزدی
و اختلاس میتوان
گذاشت؟
جمهوری
اسلامی که در
خصوصیترین
عرصههای
زندگی مردم
مداخله میکند
و مدام به
کارگران و
زحمتکشان
ایران درس اخلاق
میدهد و به
بهانه حفظ
"اخلاق
اسلامی" بدیهیترین
حقوق مردم را
با خشونت تمام
لگدمال میکند،
نه تنها از
اجرای بدیهیترین
وظایف دولت
برای تامین
حداقلهای
ممکن بهداشت،
آموزش، کار و
مسکن پا پس
کشیده، بلکه
با دستبیرد
زدن به صندوق
تامین
اجتماعی و
بازنشستگی به
محرومیت مطلق
اکثریت عظیم
بازنشستگان
قطعیت و
قانونیت داده
است. اصلاح
قانون کار و
قانون تامین
اجتماعی از
یکطرف، و
دستبردهای
آشکار به
ذخایر صندوق
تامین
اجتماعی،
باعث شده و
میشود که
بازنشستگان
ایران
مظلومانه و برای
امرار معاش
همچنان در
بازار سوت و
کور کار
بگردند و
بمانند.
مقاومت علیه
چنین دستبرد و
تهاجمی حیاتی
است. جنبش
مطالباتی در
ایران بدون
بسیج علیه
تعرض جمهوری
اسلامی به
کارگران بازنشسته،
بدون همبستگی
و همیاری با
آنان، و بدون
قرار دادن
مطالبات
بازنشستگان
در صدر
مطالبات خود،
نمیتواند
معنا داشته
باشد.
۲۱ اسفند
۱۳۹۱ / ۱۱ مارس
۲۰۱۳