Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ برابر با  ۲۶ ژانويه ۲۰۱۷
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵  برابر با ۲۶ ژانويه ۲۰۱۷
کارگران پلاسکو

فاجعه پلاسکو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قانون ـ کد خبر: ۷۲۹۸۹ | تاریخ : ۱۳۹۵/۱۱/۷ - شماره: 854

گزارشی حقوقی-اجتماعی از وضعیت ساختمان پلاسکو در روزهايي که گذشت

هفته خونین تهران

گروه حقوق و قضا/ عكس: تسنيم

انفجار ساختمان پلاسکو بر اثر نشت گاز نبوده است. اصلا ساختمان پلاسکو به شبکه گاز متصل نبوده که گاز نشت کند

شهرداری به صدور اخطاریه اکتفا کرد و هیچ اقدامی برای رفع خطر انجام نداد.

مردم باید به این اصل اعتقاد پیدا کنند که بیمه، هزینه نیست، بلکه سرمایه‌گذاری است.

شهر تهران نقاط آسیب‌خیز بسیاری دارد و همه آن‌ها قابل پیش‌بینی و پیشگیری هستند.

صبح روز پنج‌شنبه 30 دی 1395 خبر آمد که ساختمان پلاسکو در محدوده چهارراه استانبول در آتش سوخت و چند ساعت بعد، خبر فروریختن کامل آن منتشر شد. آن طور که عموم خبرگزاری ها اعلام کردند، آتش‌نشانی تهران از ساعات اولیه آتش‌سوزی مشغول اطفاي حریق بوده اما پس از سه ساعت‌ونیم تلاش، ساختمان به طور کلی منهدم شد. در این حادثه چندین تن از مردم عادی و آتش نشانان به زیر آوار گرفتار شدند. از آن روز تا کنون ماموران آتش نشانی و عمرانی مشغول جمع آوری خرابه های حاصل از این رخداد ند و در کمال تاسف تا این لحظه که این مقاله نوشته می شود، هیچ یک از ایشان زنده یافت نشده اند. به هر روی هفته گذشته،تهران سراسر از سیاهی و رنج بود برای مردمی که انتظار آرامش دارند. اما پس از یک هفته شاید بهتر است مروری بر اهم موضوعات مربط با آن کنیم.

چرایی وقوع حادثه

در همان ساعات ابتدایی حادثه، معاون امنیتی استانداری تهران سهل‌انگاری انسانی را عامل آتش‌سوزی این مجتمع دانست و بر اساس گزارش‌های آتش‌نشانان اشاره کرد که اتصال سیم‌های برق یا روشن بودن گاز پیک‌نیکی عامل آغاز آتش‌سوزی بوده است. ساعاتی پس از وقوع حادثه، در شبکه‌های مجازی، شایعاتی مبنی بر احتمال عمدی بودن این واقعه منتشر شد که سرپرست دادسرای امور جنایی تهران، عمدی بودن این حادثه را رد کرد و نیز سید محمود علوی، وزیر اطلاعات نیز در مورد احتمال تروریستی بودن حادثه اظهار کرد: «هیچ نشانه و علامتی از تروریستی بودن این حادثه در دست نیست. بنا به گفته شاهدان عینی، انفجاری شدید در ساعت هشت صبح در طبقه ۱۱ ساختمان باعث شد که آتش همه جا را فرا بگیرد. سخنگوی سازمان آتش‌نشانی نیز از وقوع چند انفجار شدید در داخل ساختمان، لحظاتی پیش از فروریختن ساختمان خبر داده بود. وی در مصاحبه‌ای، عنوان کرد: «آتش نشانان در مراحل پایانی عملیات اطفای حریق بودند که ناگهان ساختمان تخریب شد». او چند انفجار شدید را سبب تخریب کامل ساختمان عنوان کرد. پس از این اظهارات، سخنگوی شرکت گاز گفت: «انفجار ساختمان پلاسکو بر اثر نشت گاز نبوده است. اصلا ساختمان پلاسکو به شبکه گاز متصل نبوده که گاز نشت کند».

مهدی چمران، رییس شورای شهر تهران نیز علت انفجارها را ناشی از شعله‌ور شدن انبار گازوییل در طبقات بالای ساختمان عنوان کرد و محمدباقر قالیباف، شهردار تهران نیز مدعی شد انفجارها در طبقات ۱۰ و ۱۱اتفاق افتاده است. پس از فروریختن ساختمان، عملیات آواربرداری برای نجات افراد زنده مانده احتمالی یا پیکر کشته شدگان آغاز و به منظور شناسایی هویت اجساد بیرون آورده شده از آوار، از خانواده‌های مفقودین حادثه نمونه دی‌ان‌ای اخذ شد و تا این لحظه همچنان تلاش ها برای آواربرداری و کشف اجساد ادامه دارد.

فرسودگی بنا

اولین و مهم‌ترین موضوع در این حادثه، فرسودگی بنای ساختمان بوده است. به طوری که شهرداری تهران در تایید ایمن نبودن آن، از چند سال پیش تا مرداد 95 اخطارهای پی‌درپی به مالک ساختمان ارائه داده بود اما این اخطارها به هیچ وجه مورد رسیدگی قرار نگرفت. از بعد حقوقی می‌توان گفت که شهرداری به‌طور مطلق مسئول نبوده است زیرا پس از اخطارهای مداوم، قوه قضاییه را از وجود خطر فرسودگی ساختمان پلاسکو آگاه کرده بود. هرچند می‌توان این نهاد عمومی غیردولتی را برای اهمال‌کاری و عدم پیگیری نوسازی یا بازسازی مسئول دانست زیرا به هر حال وقتی نهادی متولی، چون شهرداری از رخدادی قریب‌الوقوع خبر داشت، باید با تمام قوا برای پیشگیری از آن همت می‌گمارد نه آنکه به یک اطلاع رسانی بسنده می‌کرد. از سویی دیگر در امر پیشگیری می‌توان قوه قضاییه را هم مسئول دانست. شاهد مثال این مدعا پلمب پاساژ کویتی‌ها پس از حادثه پلاسکو است. وقتی قوه قضاییه با دستور دادستان چنین بازوی اجرایی را در اختیار دارد که بتواند یک پاساژ بزرگ را تخلیه نماید، پس قدرت در امان نگاه داشتن ساختمان پلاسکو را هم داشته است و تمام این‌ها درحالی است که بر اساس ظواهر و بر طبق رونوشت اخطارهای شهرداری، قوه قضاییه از خطر احتمالی آگاه بوده است. دیگر آنکه شورای شهر تهران هم بی‌تقصیر نیست زیرا آن‌ها مسئولیت نظارت بر عملکرد شهردار را دارند وقتی شهردار دچار قصور و اهمال می‌شود، اعضای شورا باید در موضوع ورود کنند نه آن‌که تنها در کمیسیون‌های متعدد به بحث‌ها و بررسی‌های بی‌فرجام بپردازند. از این رو نه فقط یک نهاد یا یک مسئول، بلکه نهادهای متعددی در امر اخیر دچار کم‌کاری یا اهمال شده اند.

کمبود امکانات آتش نشانی

با آوار شدن ساختمان پلاسکو و انتشار تصاویر از عملیات آتش نشان‌ها در خاموش کردن ساختمان ویران شده، انتقادات گسترده ای به کمبود امکانات آتش‌نشان‌ها و تامین نشدن بودجه لازم برای به‌روز رسانی تجهیزات ایستگاه‌های آتش نشانی در رسانه‌های رسمی و شبکه‌های اجتماعی مطرح شد. به خصوص زمانی که مشخص شد بخش اعظمی از بودجه مصوب آتش نشانی محقق نشده و به دست این سازمان نرسیده است.این درحالی است که بعد از حادثه دلخراش آتش‌سوزی در خیابان جهموری و مرگ دو تن از کارگران، مقرر شده بود تجهیزات آتش نشانی به روز شوند.

نردبان هایی که باز نشد

در ماجرای مربوط به آتش‌نشانی خیابان جمهوری در سال 92 مشخص شد، این سازمان از شرکت ایویکو ماگیروس آلمان که یک شرکت تامین‌کننده تجهیزات ایمنی آتش‌نشانی است، ماشین‌هایی را خریده است که در آن حادثه تلخ نردبان یکی از همین ماشین‌ها دچار نقص شد.ماگیروس در آن ماجرا مدعی شد شهرداری تهران بیش از یک‌سال است كه از انجام خدمات تعمیرات و نگهداری تجهیزات آتش‌نشانی تهران سرباز زده و شهرداری هم این ادعا را زیر سوال برد. البته در آن ماجرا محمود قدیری، معاون وقت پیشگیری سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران که خودش دوره استفاده از این ماشین‌های ماگیروس را در آلمان پشت سر گذاشته بود، این ماشین‌ها را از بهترین‌های جهان دانست که از میان حدود هر 1000 تا 3000 ماموریت آن، تنها ممکن است در یک مورد نقصی شبیه حریق خیابان جمهوری اتفاق بیفتد.از طرف دیگر این را هم می‌دانیم که برخی سازندگان داخلی بنابر سفارش سازمان آتش‌نشانی، شهرداری‌ها و ارگان‌های نظامی، خودروهای آتش‌نشانی تولید می‌کنند. در سال 1391 قیمت خودروی آتش‌نشانی در داخل حدود ۳۰۰ میلیون تومان تمام می‌شد و رقیب خارجی هم قیمتی معادل یک‌میلیارد تومان داشت اما در مجموع به نظر می‌رسید در شرایط غیرتحریم ،به استفاده از ماشین خارجی تمایل بیشتری وجود دارد.

مشکل اصلی نبود هلی کوپترها

ابوالفضل قناعتی، عضو کمیسیون عمران و حمل‌ونقل شورای شهر در پاسخ به انتقادات بسیاری که به کمبود تجهیزان آتش نشانی مطرح شده، گفته است: «تمام تجهیزات ماشین‌های آتش‌نشانی در حادثه ساختمان پلاسکو به‌طور کامل به‌کار گرفته شد. اما با توجه به اینکه این ساختمان 17 طبقه بوده است، تجهیزات نردبان، خاموش کردن آتش تا طبقه 11 را پوشش داده بود و در واقع امکانات این سازمان برای چنین حوادثی تا حد 11 طبقه است. ضمن اینکه با توجه به اینکه شعله آتش در داخل ساختمان بیشتر بود، تعدادی از آتش‌نشان‌ها هم برای خاموشی به داخل ساختمان رفته بودند». هرچند این عضو شورای شهر توضیح نداده است که چرا نردبان‌های بلندمرتبه در ایران وجود ندارد. وی همچنین با بیان اینکه در داخل کشور هلی‌کوپترهایی که برای اطفای حریق در چنین مواردی استفاده شود وجود ندارد، گفته است: «البته اگر این هلی‌کوپترها هم وجود داشت، با توجه به اینکه آتش در داخل ساختمان بود، امکان استفاده درست آن وجود نداشت و فقط از بیرون می‌توانست آتش را خاموش کند و دسترسی به اتاق‌ها فقط از داخل ساختمان میسر بود». قناعتی با تاکید بر اینکه هلی‌کوپترهای اطفای حریق در چنین مواردی لازم و ضروری هستند، می‌گوید: «با توجه به اینکه ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر تهران زیاد است، یکی از موارد ضروری برای حوادث حریق، وجود این هلی‌کوپترها در مراکز سازمان آتش‌نشانی است. بنابراین در اولین فرصت این موضوع در شورای‌شهر تهران مطرح می‌شود تا در چنین مواردی و همچنین برای ساختمان‌هایی که معابر و خیابان‌ها برای رسیدن سریع ماشین‌های آتش‌نشانی اجازه نمی‌دهد، از این هلی‌کوپترها استفاده شود».

یکی دیگر از انتقادات به کمبود امکانات آتش نشان ها، نبود تجهیزات آوار برداری است که قناعتی درباره نبود ماشین‌های آواربرداری ویژه سازمان آتش‌نشانی برای اتفاقاتی مانند ساختمان پلاسکو هم می‌گوید: «سازمان آتش‌نشانی علاوه‌بر اینکه این ماشین‌ها را ندارد، باید جرثقیل‌های خود را هم تکمیل کند». عضو کمیسیون عمران و حمل‌و‌نقل شورای شهر با اشاره به بودجه سازمان آتش‌نشانی توضیح می‌دهد: «آنچه توسط شورای شهر برای تجهیز ماشین‌های آتش‌نشانی مصوب شده است، باید خریداری می‌شد و اگر این کار انجام نشده، کوتاهی صورت گرفته است اما اگر در بودجه گنجانده نشده است، باید طبق برنامه و پروژه تعریف شود. ضمن اینکه اعضای شورای شهر تاکنون با هيچ برنامه‌ای مبنی بر مجهزکردن بیشتر تجهیزات آتش‌نشانی مخالفتی نکرده‌اند».

جبران خسارت زیان دیدگان

آنچه در این برهه حساس بیش از هر امر دیگری به نظر می رسد، تمهیدات جبران خسارات وارده بر اشخاص ذی‌ربط در فاجعه ساختمان پلاسکو است. در این حادثه علاوه بر جان باختن آتش‌نشان ها و مردم عادی، بسیاری از مغازه داران و کارگران ساختمان دچار ضررهای بسیاری شدند. این درحالی است که ایشان خود را مهیای بازار شب عید کرده بودند. از این‌رو همان طور که توقع می‌رفت نهادهای مسئول و دولت تا حدی پای کار آمدند تا از متضرران اعاده خسارت شود. در این راستا اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل بیمه مرکزی اظهار داشت: «متاسفانه تنهاحدود ۲۵ درصد از واحدهای این ساختمان تحت پوشش بیمه آتش سوزی بوده اند و جمع تعهدات شرکت‌های بیمه در قبال آن‌ها حدودا ۴۰ میلیارد تومان برآورد می‌شود». همچنین رییس کل بیمه مرکزی با قدردانی از رشادت های آتش نشانان گفت: «هرچند صحبت در خصوص دیه و پرداخت خسارت در برابر فداکاری این عزیزان هنوز زود است و عمق این فاجعه با هیچ امر مادی قابل جبران نیست اما خوشبختانه سازمان آتش‌نشانی بیمه مسئولیت در حد دیه و بیمه عمر و حادثه تهیه کرده است که به زودی برای بررسی و پرداخت آن‌ها اقدام می‌شود». همتی، رییس کل بیمه مرکزی در پاسخ به مجری شبکه «خبر» در خصوص اجباری کردن بیمه آتش‌سوزی گفت: «با توجه به اینکه این نوع بیمه‌نامه مختص دارایی‌های افراد است، مجبور کردن افراد به بیمه کردن اموال شخصی خود کار سختی است اما اگر قرار است این کار انجام شود باید توسط واحدهای صنفی به آن‌ها اجبار شود تا در هنگام بروز چنین حوادثی، سرمایه سال ها تلاش آن‌ها به یکباره از بین نرود. ما نیز آمادگی ارائه تخفیفات گروهی به کسبه محترم را داریم، هر چند که حق بیمه آتش سوزی به نسبت سرمایه آن‌ها بسیار کم است. در واقع مردم باید به این اصل اعتقاد پیدا کنند که بیمه، هزینه نیست بلکه سرمایه‌گذاری است». او همچنین افزود: «کسبه محترم می‌توانند از شنبه با آرامش به شرکت های بیمه مربوطه خود مراجعه کنند تا اقدامات لازم برای پرداخت خسارت آن‌ها صورت گیرد».

فضای جایگزین برای کسبه پلاسکو

در کنار این اظهارات، نایب رییس اتاق اصناف از تشکیل جلسه کمیته ویژه حادثه ساختمان پلاسکو در اتاق اصناف تهران خبر داد و گفت: «در صددیم محلی را به صورت سازه های موقت برای خسارت‌دیدگان حادثه ساختمان پلاسکو در نظر بگیریم تا شب عید را بگذرانند و بتوانند کار خود را ادامه دهند و اولویت برای استقرار در نمایشگاه‌های بهاره با پلاسکویی‌هاست». همچنین ابراهیم درستی، نایب ريیس اتاق اصناف ایران از تشکیل جلسه کمیته ویژه این حادثه در اتاق اصناف تهران با حضور اتحادیه ها و تشکل های بخش خصوصی مرتبط با این مساله خبر داد و گفت: «هر چند نباید همه تقصیرها را به گردن اصناف انداخت اما در جلسه کمیته ویژه حادثه ساختمان پلاسکو به این جمع‌بندی رسیدیم که باید هر آنچه همه دستگاه های متولی و ذی‌ربط در توان دارند، برای جبران خسارت زیان‌دیدگان و راه‌اندازی مجدد تولید و تجارت فعالان بازار پلاسکو صرف کنند. در صددیم به زودی محلی را برای کسبه ساختمان پلاسکو به صورت سازه‌های موقتی در نظر بگیریم تا کاسبان این ساختمان بتوانند شب عید خود را با آسودگی خاطر بگذرانند و دغدغه بازارشان را نداشته باشند. در این زمینه همه دستگاه های متولی ذی‌ربط همکاری لازم را می کنند تا بتوانند نهایت مساعدت و کمک را به زیان‌دیدگان بکنیم». او اضافه کرد: «اتاق اصناف به عنوان مجری و متولی برگزارکننده نمایشگاه‌های بهاره در سراسر کشور، آسیب‌دیدگان حادثه ساختمان پلاسکو را در اولویت اول خود برای استقرار در این نمایشگاه ها قرار می‌دهد و در صددیم منابع اعتباری را بتوانیم برای خسارت دیدگان این حادثه در نظر بگیریم تا آن‌ها بهتر بتوانند به بازار ورود پیدا کنند». درستی با بیان اینکه قیمت ساختمان پلاسکو شامل ارزش اجناس و محصولات موجود، قیمت ساختمان و ... مجموعا حدود ۱۵۰۰ میلیارد تومان ارزش گذاری شده که در روزهای آینده بهای دقیق این ساختمان اعلام خواهد شد، تصریح کرد: «اگر مساله بازسازی و نوسازی ساختمان پلاسکو در دستور کار قرار گیرد که پیشرفت آن منوط به رضایت مالک این ساختمان یعنی بنیاد مستضعفان است، اتاق اصناف آمادگی کامل برای همکاری و مشارکت در این زمینه را دارد و مسلما کسانی که در این ساختمان سرقفلی مغازه‌ها را در اختیار داشتند، به عنوان مثال سرقفلی‌شان حدود یک میلیارد تومان ارزش داشت، قطعا برای بازسازی آنجا حاضرند ۱۰۰ میلیون تومان و حتی بیشتر سرمایه گذاری و مشارکت کنند». اما در نهایت سیدحسین هاشمی، استاندار تهران از اختصاص دادن دو فروشگاه در مناطق مولوی و شهرک صنعتی قدس خبر داد. او در این باره گفت: «فروشگاه قدس مولوی و شهرک صنعتی قرچک با مسئولیت ريیس اتاق اصناف تهران برای کسبه پلاسکو پیش‌بینی شده است».سید حسین هاشمی در جلسه شورای اداری استان تهران اظهار کرد: «حادثه پلاسکو هشداری برای مدیران و دستگاه‌ها است؛ ‌پیش‌بینی و پیشگیری، از اصول مدیریتی در استان تهران است و هر چند در بخش‌هایی در پیشگیری موفق عمل کردیم اما حوزه‌های خدمات‌رسان نیازمند بازنگری مجدد است. حادثه پلاسکو دلسوزی و حمایت مردم ایران را یک بار دیگر نشان داد و گروه‌های زیادی برای حل مشکل آسیب‌دیدگان این حادثه اعلام آمادگی کرده‌اند». هاشمی اضافه کرد: «‌تهران خیلی آسیب‌پذیر است و لازم است ستاد ملی بحران برای خدمات‌رسانی ملی و استانی راه‌اندازی شود. زمین 100 هکتاری در جنوب غرب فرودگاه امام(ره) و زمین 40 هکتاری جنوب مرقد امام (ره) برای احداث ستاد ملی بحران پیش‌بینی شده است و امیدواریم هرچه سریع‌تر راه‌اندازی شود. همچنین تجهیزات آتش‌نشانی همزمان با توسعه شهر باید مدرن شوند» .هاشمی درباره اعطای تسهیلات به روستاها و مناطق عشایری استان اظهار کرد: «استفاده از تسهیلات در نظر گرفته شده، فرصت خوبی برای روستاها به‌دنبال دارد و ایجاد مجموعه‌های فرهنگی و گردشگری در روستاها و مناطق عشایری مورد استقبال است». وی با بیان اینکه عده‌ای برای بازدید از مناطق عشایری از خارج کشور تا سه هزار دلار برای هر شب می‌پردازند، گفت: «فرمانداران، پیگیر برنامه‌ریزی‌ها برای ارائه طرح باشند و تا پنجم اسفندماه به فرمانداران و دستگاه‌های اجرایی فرصت داده می‌شود تا طرح‌های خود را برای دریافت تسهیلات روستایی و عشایری ارائه دهند.

پیشگیری در آینده

شاید انتظار مردم پس از حادثه تلخ فروریختن ساختمان پلاسکو و جان دادن تعدادی از شهروندان و آتش نشان‌ها این باشد که دست کم مسئولان امر، بعد از این چاره ای برای ساختمان‌های فرسوده بينديشند و با گذشت زمان همه چیز به دست فراموشی سپرده نشود.در همین رابطه محمدرضا نجفی نماینده مردم تهران گفته است: «شهر تهران نقاط آسیب‌خیز بسیاری دارد و همه آن‌ها قابل پیش‌بینی و پیشگیری هستند. وقوع این اتفاقات نشان می دهد که اشخاص حقیقی و حقوقی ذی‌ربط، وظیفه خود را در زمان مناسب به درستی انجام نداده اند که منجر به وقوع چنین حادثه‌ای شده است. ساختمان‌های فرسوده با مقاومت های کم، هر کدام می‌توانند کانون فاجعه‌ای دیگر در کشور باشند. همه دستگاه های مسئول باید نسبت به طرحی جامع اقدام کنند و نتایج آن را به سمع و نظر افکار عمومی برسانند. باید از این حادثه تلخ عبرت گرفت و آن را تبدیل به چراغی برای پیشگیری از اتفاقات مشابه در آینده کرد. اینکه امکانات موجود ما پاسخگوی مشکلات و معضلات تهران نیست، موضوعی انکارنشدنی است. این اتفاق به ما گوشزد کرد تا سرمایه های ملی صرف توسعه خدمات رسانی، امدادرسانی و همچنین بالابردن استانداردهای زندگی مردم شود. لازم است فسادی را که در جامعه رسوخ کرده، کنترل کنیم تا بتوانیم این هزینه ها را صرف افزایش ایمنی زندگی مردم کنیم». او در پاسخ به سوالی دیگر مبنی بر لزوم وضع قوانینی سختگیرانه برای مقابله با چنین حوادثی گفت: «در برنامه ششم توسعه پیش بینی هایی شده است. بنابراین باید منتظر نهایی شدن و اجرایی شدن آن باشیم».به هر روی آنچه در مقطع کنونی به نظر می رسد این است که تمام مسئولان برای جلوگیری از حوادث مشابه، اولا نسبت به شناسایی، ترمیم یا بازسازی ساختمان های فرسوده اقدامی عاجل کنند و تنها به صدور اخطاریه اکتفا نکنند و ثانیا برای اقدامات پس از حوادث، آمادگی لازم را فراهم نمایند به طوری که در اولین قدم امکانات سازمان آتش‌نشانی را به سطح مطلوبی برسانند تا دیگر برای نبود یک نردبان یا فقدان یک هلی‌کوپتر آب‌پاش، جان مردم به خطر نیفتد. به امید آن روز.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرق: شماره ۲۷۸۷ -  پنج شنبه ۷ بهمن  ۱۳۹۵ 

آمار دقيق اجساد را پزشكي قانوني اعلام مي‌كند

پلاسکو قربانیانش را پس داد

شرق: تفحص برای پیداکردن اجساد در ویرانه پلاسکو در حالی ادامه دارد که امیدها برای پیداشدن همه اجساد کم‌رنگ شده ‌است. روز گذشته آتش‌نشانان توانستند پیکر هشت نفر از همكاران شهيد خود را از زير آوار بيرون بياورند و بعد از جدا كردن اجساد از ويرانه‌ پلاسكو يا حسين گويان آنها را به مسئولان آمبولانس بهشت زهرا تحويل مي‌دهند، اين درحالي است كه يكي از آتش‌نشانان حاضر در محل كه در زمان ريزش ساختمان نيز در آنجا بوده است در گفت و گويي با خبرنگار ما، جزئيات تلخي از حادثه و گلايه‌هاي همكارانش را گفت و تاكيد كرد در همان  دقايق اوليه نزديك به ٢٠ نفر از آتش‌نشانان از زير آوار زنده بيرون آمدند. به گزارش شاهد حلاج، خبرنگار حاضر در صحنه روزنامه «شرق»، کار آواربرداری در روز هفتم هم مثل روزهای گذشته همچنان بدون وقفه ادامه دارد البته نسبت به روزهای گذشته با سرعت بیشتری پیش می‌رود اما شرایط آوار به گونه‌ای است که گفته می‌شود ممکن است همه کشته‌شده‌ها پیدا نشوند.

شخصاً به پرونده رسيدگي مي‌كنم

محمد ‌شهریاری، رئیس دادسرای جنایی تهران نیز مانند روزهای قبل در صحنه حاضر است و از نزدیک بر وضعیت بیرون‌کشیدن اجساد و تفحص نظارت دارد. وی در گفت‌وگویی با خبرنگار ما اعلام کرد ساعت هشت صبح دیروز تونلی زدیم و وارد تأسیسات ضلع شرقی ساختمان پلاسکو شدیم. با وجود اینکه تصور می‌کردیم اجسادی در آنجا باشند اما چیزی پیدا نشد. همچنان تا پایان آواربرداری تفحص را ادامه خواهیم داد.

او در پاسخ به این سؤال که گفته می‌شود اجساد شهروندان عادی تقریبا پودر شده و امکان اینکه جسدی پیدا نشود وجود دارد، گفت: فعلا نمی‌توان دراین‌باره اظهارنظر کرد اما باید در نظر گرفت دمای حرارت زیر این آوار بیش از ٤٠٠ درجه بوده و هنوز هم آهن گداخته از زیر آوار بیرون آورده می‌شود بنابراین محتمل است چنین مسئله‌ای باشد اما نمی‌توان قطعی دراین‌باره چیزی گفت و باید تا پایان تحقیقات صبر کنیم و البته باید بگویم با جدیت و بدون وقفه کار می‌کنیم و تلاشمان را تا پیداشدن همه اجساد ادامه خواهیم داد.

رئیس دادسرای جنایی تهران درباره اجساد کشف‌شده نیز گفت: دو جسد به دلیل نعشی اجساد قابل شناسایی نبودند و در مورد یکی از آنها اختلاف نظر وجود داشت که با انجام آزمایشات دی‌ان‌‌ای موفق شدیم اجساد را شناسایی کرده و به اولیای‌ دم تحویل دهیم. در صورتی که اجساد غیرقابل شناسایی دیگری هم وجود داشته ‌باشد، همین کار را خواهیم کرد.

او درباره علت مرگ این اجساد گفت: به دلیل حجم زیاد کار و حضور دائمی که در منطقه داشتم، نتوانستم خودم شخصا اجساد را معاینه کنم و گزارش اولیه بدهم و تشخیص علت دقیق مرگ بر عهده پزشکی قانونی قرار گرفت؛ هرچند علت اصلی مرگ را هم همیشه پزشکی قانونی اعلام می‌کند اما ما سر صحنه خودمان معاینه اولیه را انجام می‌دهیم که در این مورد به دلیل حجم بالای کار موفق نشدیم و تشخیص به طور کامل به پزشکی قانونی سپرده شد. در این خصوص به طور دقیق پزشکی قانونی اعلام نظر خواهد کرد و نه‌تنها علت مرگ بلکه زمان دقیق آن را نیز تشخیص خواهد داد.

وی درباره اینکه گفته شده برخی افراد سودجو که بدهکاری مالی دارند، برای اینکه از فرصت استفاده کنند و بدهی خود را نپردازند نیز به عنوان مفقودی حادثه پلاسکو اعلام شده‌اند اما زنده هستند، گفت: دراین‌باره اطلاع دقیقی ندارم؛ البته این ترفندی است که برخی کلاهبرداران استفاده می‌کنند اما به مردم اطمینان می‌دهیم با دقت پیگیر این ماجرا هستیم و من شخصا خودم به این پرونده رسیدگی خواهم کرد.

علاوه بر رئیس دادسرای جنایی تهران، مقامات انتظامی و مسئولان شهرداری نیز همچنان در محل حاضر هستند. گفته می‌شود تعداد دیگری از گاوصندوق‌هایی که متعلق به کسبه ساختمان پلاسکو بوده، کشف و به اداره آگاهی تحویل داده ‌شده ‌است. نیروهای انتظامی و قضائی و امدادگران به دلیل وضعیت بدی که در منطقه حاکم است، مرتب جای خود را با همکارانشان عوض می‌کنند و برای اینکه دچار بیماری نشوند، از اورژانس کمک می‌گیرند.

آتش‌سوزی در ضلع شمال غربی بوده و گفته مي‌شود پله فراري در آن قسمت قرار داشته است بنابراين، تصور مي‌شود اکثر آتش‌نشانان در آن منطقه حضور داشته‌اند و احتمال می‌رود پیکر تعداد زيادي از شهدای آتش‌نشان نیز در این منطقه باشد. جلال ملكي، سخنگوي سازمان آتش‌نشاني تهران و سخنگوي ستاد بحران پلاسكو در ساعات پاياني روز گذشته به خبرنگار روزنامه «شرق» گفت: از صبح امروز تاكنون پیکر هشت نفر از شهداي آتش‌نشان از زير آوار ضلع غربي خارج شده است و هيچ پیکر دیگری از زیر آوار كشف نشده‌ است. البته تعداد نهايي اجساد كشف‌شده را پزشكي قانوني پس از آزمايش DNA و تطبيق بايد اعلام كند. همه اين اجساد در نزديكي پله‌اي كه در طبقه اول قرار داشت، كشف شده است. به همين دليل آواربرداري با دقت بيشتري و حتي در مواردي به صورت دستي انجام مي‌شود كه باعث پايين‌آمدن سرعت كار شده است. وي همچنين به خبرگزاري ايسنا گفت: اميدواريم آواربرداري از طبقات زيرين را امشب و فردا انجام دهيم اما با توجه به اينكه احتمال مي‌دهيم پيكر پنج نفر از آتش‌نشانان در همان محدوده باشد، سرعت كار پايين است و كار با احتياط بيشتري انجام مي‌شود. در ساختمان مجاور پلاسکو چند تونل حفر شده و از قسمت‌های مختلف تلاش می‌شود به پیکر شهدا دست یابند. به دلیل دود و آتش زیر آوار، نفس‌کشیدن برای نیروهای امدادی در ساختمان پلاسکو سخت شده است ولی لحظه‌ای کار متوقف نمی‌شود و با جدیت در حال جست‌وجو هستند. سردار اشتری، فرمانده ناجا که روز گذشته هم در محل حاضر شده ‌بود نیز گفت: با توجه به تأکیدات و تدابیر مقام معظم رهبری، رسیدگی کامل به این حادثه و ابعاد مختلف آن به بعد از کامل‌شدن آواربرداری و مشخص‌شدن سرانجام محبوسان زیر آوار موکول شده و قطعا تمام علل دخیل در این موضوع به شکل کارشناسی بررسی و اطلاع‌رسانی می‌شود. گفته مي‌شود آواربرداري حداقل تا جمعه طول خواهد کشید و علاوه بر اینکه در این مرحله تفحص برای پیداکردن اجساد انجام خواهد شد، بعد از انتقال نخاله‌ها به سایت هروی نیز یک‌ بار دیگر بررسی‌ها دراین‌خصوص انجام خواهد شد.

اگر بچه‌ها كشته‌نمي‌شدند حالا متهم بودند

همچنین یک آتش‌نشان که نخواست نامش فاش شود، به خبرنگار ما گفت: این بچه‌ها که حالا کشته شده‌اند، همان‌هایی هستند که نیم‌ساعت بعد از حادثه جمهوری آنها را بازداشت کردند، در آن ماجرا هم ماشین اول فیوض بالابرش سوخت و تا دومی را بالا بیاوریم ١٨ ثانیه طول کشید و آن خانم که به نما آویزان بود، کشته شد، ما همان‌جا ٥٠ نفر را بیرون آوردیم، آن را نگفتند و یکی که سقوط کرد را پررنگ کردند. این ساختمان ناایمن بود، در حدی که اداره گاز به آنها گاز نداده ‌بود و با پیک‌نیک غذا گرم می‌کردند و چرا باید در طبقه سوم حجم زیاد گازوئیل وجود داشته‌ باشد.

وی با اشاره به اينكه در همان لحظات اوليه ٢٠ نفر از آتش‌نشانان از زير آوار زنده بيرون آمدند  گفت: لباس‌های ما بهترین در آسیاست و به‌همین‌دلیل هم لباس‌ها آسیب ندیده ‌بود و کشف شد، اما جسدی در آن نبود و اجساد از بین رفته ‌بود، اگر رسانه‌ها نبودند و اخبار منتشر نمی‌شد، با ماجرای پلاسکو برخورد نمی‌شد و عزایی نبود. اگر بچه‌های ما بیرون می‌آمدند و کشته نمی‌شدند، باز هم انگشت اتهام به‌سوی ما گرفته می‌شد. هنوز اجساد شهدا بیرون نیامده ‌است که می‌آیند و می‌گویند ما دوساله این ساختمان را می‌سازیم، درحالی‌که در نیویورک برج‌های دوقلو ریخت و پارک آتش‌نشان به‌جای آن ساخته شد. یکی از شهدا هشت ماه تا بازنشستگی فاصله داشت. او یکی از علمی‌ترین افراد بود و اشکال از ایمن‌نبودن ساختمان بود.

وی گفت: کسبه‌ای که وارد ساختمان و باعث شدند آتش‌نشانان در ساختمان بمانند تا از جان آنها مراقبت کنند و به هشدارها توجه نکردند و به‌خاطر چند قطعه چک باعث شدند تا این‌همه آتش‌نشان کشته شوند، چرا حالا نیستند که جواب خانواده این شهدا را بدهند.

----------------------------------------------

همدلی |  07بهمن 1395  |  جامعه  |  کد خبر: 259550

وضعیت سخت و نگران‌کننده «بیمه» برای آن‌ها که در پلاسکو کار می‌کردند

کارگران پلاسکو و دشواری‌های پیش رو

همدلی | محمدرضا نیک نژاد: با خوشحالی تلفن زد و گفت کار گیر آورده‌ام. پرسیدم کجا؟ گفت فروشندگی یک فروشگاه خوب و پر درآمد. برای ماه‌های نخست هم ماهی 500 تومان می‌دهد؛ اما قول داده که اگر شرایط میان‌مان خوب پیش رود آن را نیز افزایش دهد. گفتم که این پول برای تو خیلی کم است! چرا پذیرفتی؟ گفت چه کار کنم!؟ چند سال دانشگاه رفتم و مدرک گرفتم، چند سال هم هست که بیکارم و سربارِ خانواده. خسته شده‌ام و شرمنده. کار داشتن با این شرایط بهتر از بیکاری است! گفتم بیمه‌ات می‌کند؟ گفت قراردادی نوشته و در آن تعهد گرفته که دنبال بیمه نباشم! برای محکم‌کاری شناسنامه‌ام را نیز در گاوصندوقش گرو گرفته است. گفتم چرا این اندازه کوتاه می‌آیی؟ گفت بیکار نبوده ای تا از سر ناچاری به بدتر از این‌ها هم تن دهی!

سوی دیگر این رخداد، کارفرما است که او هم گلایه‌ها و نگرانی‌های خودش را دارد. برای نمونه آشنایی می‌گفت: کارگری می‌آید و چند ماهی کار می‌کند و با یک بهانه کوچک قهر می‌کند و به بیمه شکایت می‌کند. بیمه نیز افزون بر جریمه باید چندین میلیون تومان نیز به او بدهیم تا رضایت دهد. با این سختگیری‌های بیمه جرئت و توان گرفتن کارگر را ندارم. مگر چه قدر در می‌آید که بخواهم هر بار چندین میلیون تومان جریمه بدهم!؟ یا کارگر نمی‌گیرم و یا کارگر زیر سن قانونی را به کار می گیرم تا دچار این گرفتاری‌ها نشوم!

بدترین وضعیت بیمه برای کارگران و فروشندگان پلاسکو

از روزی که ساختمان پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت، دست اندرکاران بیمه در رسانه‌ها اعلام کردند که کمتر از 20 درصد واحدهای تجاری و تولیدی این ساختمان بیمه بوده‌اند؛ آن هم تنها جنس‌های آن‌ها نه مغازه‌ها و کارگران و شاگردان‌شان! گفته می‌شود که بیش از 1500 میلیارد تومان جنس در این رویداد تلخ نابود شده است و تنها زیر 100 واحد تجاری بیمه بوده‌اند! این یعنی بحرانی اقتصادی و مالی برای واحدهای تجاری و تولیدی در این ساختمان تاریخی تهران. اما بی‌گمان بدترین وضع را کارگران و فروشندگان دارند که نزدیک 3000 تن بوده‌اند. بیشتر این کارگران از سر ناچاری و بیکاری تن به بدترین شرایط کار داده‌اند و امید داشته‌اند که شندرغاز دستمزد کارگری گره‌ای از گره‌های زندگی آنان بگشاید. اما امروز دست از پا درازتر و بی‌چاره‌تر از همیشه و آن هم در این واپسین روزهای سال، باید در به در یافتن کار دیگری باشند.

چند کارگر پلاسکو بیمه بیکاری داشتند؟

وزیر کار نیز البته آب پاکی را روی دست این کارگران ریخت و گفت بیمه بیکاری و تلاش برای زمینه یافتن کار تازه، تنها بیمه‌شدگان را در برمی‌گیرد و کلاه آنان که قراردادهای یک‌طرفه داشتند و تن به شرایط سختِ کار و استخدام داده بودند، باز هم پس معرکه ست! راستی دست‌اندرکاران هیچ می‌اندیشند که دستمزد زیر یک میلیون تومان آن هم بدون بیمه و خدمات، آن هم در شهری مانند تهران یعنی چه؟ آیا حس و حال آن کارگر را درک می کنند که چشم امیدش به همین دستمزد اندک بود که پیش پدر و مادر و یا زن و بچه‌اش شرمنده نباشد؟ ولی اکنون باید نگران از آینده‌ای نامشخص و بدون کمترین پشتیبانی در این جامعه پرخطر سر در گریبان فرو برد و اندیشناک به آینده مبهم خویش بنگرد.

آن‌که بیشترین آسیب را می‌بیند کارگر است

گمانی نیست که ریشه چنین وضعیتی، اقتصاد بیمار و کم توان است. اقتصاد، وضعیتی را فراهم کرده است که نه کارفرما و نه کارگر امنیت شغلی ندارند و از وضعیت آینده بیمناک و نگرانند و البته در دو سوی کارگر و کارفرما، آن‌که بیشتر آسیب می‌بیند کسی است که پشتیبانی عرفی و مالی و قانونی کمتری دارد؛ یعنی کارگر.

وقتی به حق و حقوق خود ناآگاهیم

بی گمان دولت به عنوان مسئول باید برای برقراری شرایط کاری انسانی و اخلاقی بکوشد و با پیگیری‌های قانونی و همیشگی پشتیبان هر دو سوی کار باشد. البته نکته‌ای را نباید فراموش کرد و آن این است که بیشتر دشواری‌های ما در زمینه‌های گوناگون آموزش نیافتگی و ندانستن حق و حقوق خویش است. گرچه شرایط به گونه‌ای شده است که کارگر چاره‌ای جز تن دادن به قرار دادهای یک‌طرفه ندارد.

لزوم ایجاد شرایط مناسب برای آن‌ها که بیمه نبوده‌اند

به گفته کارشناسان، باید قانون کار، شرایط استخدام و از همه مهم‌تر ریسک‌های گوناگون زندگی و کار، از همان سال‌های نخست نوجوانی در کتاب‌های درسی گنجانده شود تا هیچ‌کس نتواند بدون بیمه، کار و زندگی کند. امید است که دست‌اندرکاران در رویداد تلخ پلاسکو نیز شرایطی را فراهم کنند تا کارگرانی هم که بیمه نبوده‌اند بتوانند از بیمه بیکاری و مزیت‌های دیگر آن بهره بگیرند. بی‌گمان زندگی آن‌ها پس از این رویداد سخت و نگران‌کننده خواهد بود.

http://www.hamdelidaily.ir/?newsid=25955

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انفجار پلاسکو

حدود ٨ صبح پنجشنبه بود كه زنگ ايستگاه ٤٦ در خيابان مظفر تهران زده شد. رييس ايستگاه به همراه فرمانده و ١٠ نيرو عازم محل شدند تا آتش را خاموش كنند اما آتش آنقدر وسيع شد و چند طبقه را فراگرفت كه همه آتش‌نشانان به خارج از ساختمان فراخوانده شدند. نخستين انفجار كه در ضلع غربي اتفاق افتاد، ‌آتش‌نشانان فهميدند پلاسكو تا دقايقي ديگر فرومي‌ريزد، ‌شايد همين باعث شد عده‌اي به سمت راه‌پله بروند و عده‌اي ديگر سعي كنند خود را از پنجره و نماي ساختمان نجات دهند. انفجار راه‌‌پله‌ها، آخرين اميدهاي محبوس‌شدگان را از بين برد و همه شان، ‌همه آنهايي كه هنوز براي اطفاي حريق، ساختمان را ترك نكرده‌بودند، را در ميان آوار خود دفن كرد. برداشت آخر، ‌همان انفجار عظيم و شوك‌آوري بود كه در همه گوشي‌هاي همراه ضبط و ثبت شد. آنجا بود كه مردم بيرون ساختمان فهميدند پلاسكو تمام شد. حال آنكه آتش‌نشانان ثانيه‌هايي قبل پي به عمق فاجعه برده‌بودند و زندگي‌شان را تمام شده ديدند.

http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=634&pageno=7

---------------------------------

کمالی آتش نشان در مصاحبه ی شبک خبر ! :

پس از خاموش کردن آتش در بالاترین طبقات پلاسکو در همان دقایق اولیه و در حالی که خیالم از آتش راحت شده بود ، ناگهان انفجار مهیبی ابتدا باعث فرو ریختن دو طبقه ی بالا و سپس اسباب فرو ریختن کل ساختمان را فراهم کرد

________________________________

شرق ـ شماره ۲۷۸۷ -  پنج شنبه ۷ بهمن۱۳۹۵   

آموزه‌های ناپیدای تراژدی پلاسکو

«تخلیه جمعیت»، وجه تاریک و فراموش‌شده مدیریت بحران

حامد گوهری‌پور

اندک‌زمانی از مصیبت به‌جامانده از فاجعه پلاسکو می‌گذرد و بی‌تردید داغ آن تا مدت‌ها در اذهان شهر و شهروندان باقی خواهد ماند. بغض ناشی از این حادثه توأم با هراس از رویدادهای مشابه در آینده، تحلیل‌ها، گزارش‌ها و هشدارهای متعددی را در این چند روز به همراه داشته است. این نگرانی را می‌توان از پیگیری‌های مردم در شبکه‌های اجتماعی تا اظهارنظرهای کارشناسان و مسئولان در رسانه‌ها و همین‌طور جلسات رسمی و غیررسمی شاهد بود. دراین‌میان، آنچه به نظر می‌رسد به ویترین توجه همگان تبدیل شده و کانون اخبار را شکل داده، وجه عیان و پیدای موضوع است. در واقع، عواملی که به عمیق‌شدن فاجعه کمک کرده‌اند، بیش از عللی که می‌توانست این سوگ عظیم را دردناک‌تر کند، مورد توجه قرار گرفته‌اند. برای نمونه، اکنون همه می‌دانند که ضعف تجهیزات آتش‌نشانی باید به‌سرعت مرتفع شود و لازم است شهرداری تهران ضمن بازنگری در اولویت‌های هزینه‌ای خود، ضمن پرهیز از اختصاص بودجه به اَبَرپروژه‌های تبلیغاتی نظیر پل طبقاتی صدر که توفیق‌نداشتن در آن از ابتدا نیز روشن بود، جان و مال شهروندان را در صدر توجه خود قرار دهد؛ همچنین شهرداری و مجموعه مدیریت شهری نباید صرفا به تذکر و هشدار در مواجهه با کاستی‌ها و تخلفات بسنده کند؛ بلکه ضروری است به‌عنوان نهادی «عمومی» به وظیفه «تسهیلگری»، زمینه‌سازی و ظرفیت‌سازی خود بیش‌از‌پیش جامه عمل پوشانده و با ارائه راهکارهای عملیاتی سعی در کمک به مالکان و کسبه و ساماندهی محیط‌های تجاری و غیرتجاری داشته باشد؛ همین‌طور دولت نیز پی برده است که ‌باید اراده و پشتوانه نوسازی بافت‌ها و فعالیت‌های شهری بحران‌زا را تقویت کند. حتی شهروندان نیز اینک دریافته‌اند که لازم است به نقش کلیدی خود در تعیین و انتخاب سیاست‌گذاران شهری و همین‌طور عکس‌العمل مناسب و سنجیده‌تر در لحظات وقوع بحران بیشتر از قبل بیندیشند؛ اما ورای این آموزه‌های آشکار، مرور چندباره وقایع روزهای اخیر، همین‌طور بررسی اسناد توسعه شهری و مدیریت بحران، هراسی را در نگارنده ایجاد کرده و ظن آن می‌رود که در پس اتفاقات تلخ روی‌داده در صحنه محنت‌بار خیابان جمهوری، اصلی‌ترین هدف و جنبه مدیریت بحران در شهرها- یعنی مردم- فراموش شود. تصور کنید این حادثه شوم به‌ جای صبحگاه آرام و خلوت پنجشنبه، در غروب پرجنب‌وجوش یکی از شب‌های نزدیک سال نو رخ می‌داد. در شرایطی که چندین ‌هزار نفر از کسبه و کارگران در ١٧ طبقه مشغول به کار بوده و صدها نفر در حال خرید شب عید در طبقات تجاری آن به سر می‌برند؛ خیابان‌های جمهوری، فردوسی و منوچهری نیز مملو از جمعیت پیاده و سواره است. در این شرایط پیش از آنکه خاموش‌کردن آتش و نگرانی از کفایت تجهیزات آتش‌نشانی یا حتی احتمال فروریختن ساختمان مطرح شود، مسئله تخلیه کسبه‌ای که بعید است به‌سادگی دست از محل کسب و روزی خود بکشند، خریدارانی که حیران در یافتن راه‌های فرار هستند و همچنین مردمی که در خیابان‌ها و مغازه‌های اطراف نمی‌دانند بمانند و نگاه کنند یا بروند و فضا را خالی کنند، موضوعیت پیدا می‌کند. تصویر چنان هولناک به نظر می‌رسد که بی‌درنگ این سؤال در ذهن ایجاد می‌شود: آیا طرحی ازپیش‌تهیه‌شده برای تخلیه عمودی (از داخل ساختمان‌ها) و تخلیه افقی جمعیت (از سطح شهر و خیابان‌های اطراف) در مقیاس چند ده هزار نفر وجود دارد؟ پاسخ راستین به این پرسش بسیار نگران‌کننده است. هیچ طرح مصوب و آزمایش‌شده‌ای برای تخلیه جمعیت شهر (یا حتی نواحی و محلات شهری) تهران وجود ندارد. شهری که بخش عظیمی از آن را بافت‌های فرسوده با معابری نفوذناپذیر و بناهایی ناپایدار تشکیل می‌دهد و نواحی نوسازتر آن نیز به دلیل وجود ساختمان‌های بلندمرتبه عموما جمعیتی بیش از ظرفیت تحمل شبکه راه‌های مجاور را در خود جای داده است؛ در موضوع حیاتی «تخلیه جمعیت» بلاتکلیف است. در‌حالی‌که دهه‌هاست بسیاری از کشورها و کلان‌شهرهای جهان برای روز مبادای مواجهه با حوادث طبیعی مانند سیل، توفان، زلزله و همین‌طور بحران‌های انسان‌ساز مانند آتش‌سوزی و حتی حملات تروریستی دارای طرح تخلیه جمعیت بوده و به تناوب از طریق مانورهای گوناگون آن را آزموده‌اند، کلان‌شهر پرتراکم و افسارگسیخته تهران از چنین طرحی حتی در حد یک سند مصوب روی کاغذ نیز بی‌بهره است.

نگاهی به وضعیت ساختمان‌های اداری، تجاری و حتی مسکونی تهران و بسیاری از کلان‌شهرها نشان می‌دهد در بسیاری از آنها دست‌کم استانداردهای فیزیکی (نظیر پله‌های اضطراری) و برنامه‌ای (مانند نقشه‌های فرار، سلسله‌مراتب خروج و...) وجود ندارد. موضوع در سطح افقی و در میان محلات و پهنه‌های شهری نگران‌کننده‌تر است.

در بسیاری از بافت‌های فرسوده که بالقوه به‌ دلیل نفوذناپذیری در معرض بحران هستند، نوسازی‌های صورت‌گرفته نیز عمدتا بدون توجه به اصول مدیریت بحران و در داخل کوچه‌های باریک یا انتهای بن‌بست‌های کور بوده‌اند؛ به‌نحوی‌که در بسیاری از موارد ابتدای این معابر کم‌عرض به دلیل تقاطع با خیابان‌های اصلی (و احتمالا وجود پلاک‌ها و راسته‌های تجاری) دست‌نخورده مانده و عقب‌نشینی نداشته‌اند. به بیان دیگر، درحالی‌که نفوذپذیری بافت گاهی افزایش نیافته و دهانه معابر تعریض نشده‌اند، بارگذاری‌های جمعیتی چند برابر شده است. در نیمه شمالی و غربی شهر نیز با وجود بافت نوسازتر، نبود تناسب میان میزان جمعیت و ظرفیت معابر و سیستم حمل‌ونقل بسیار مشهود است. نگاهی به حجم عظیم پارکینگ‌های حاشیه‌ای، بحران رفت‌وآمد در روزهای بارانی و برفی در معابر سطح شهر و همین‌طور گره‌های ترافیکی در مبادی ورودی و خروجی تهران در ایام تعطیل، برخی از ابعاد این خلأ را روشن می‌کند. قطعا اثرات این بی‌برنامگی در تخلیه جمعیت، در زمان وقوع رخدادهای ناگوار مانند فروریختن ساختمان پلاسکو (یا تصویر فرضی هولناک‌تری که شرح آن گفته شد)، با هراس شهروندان در‌حال‌فرار تشدید شده و می‌تواند هر حادثه مشابه با فاجعه اخیر را به بحرانی ملی تبدیل کند. بافت‌های یکپارچه و به‌هم‌پیوسته مانند بازار تهران و بسیاری از پهنه‌های تجاری فرسوده شهر نیازمند طرح‌های تخلیه جمعیت موضعی هستند. طرح‌هایی که نه‌فقط در جلسات و مصوبات، بلکه باید به آگاهی تک‌تک کسبه و سکنه برسد تا هر‌یک بدانند در زمان بحران باید از کدام مسیر نسبت به تخلیه محل بحران اقدام کرده و حتی در این فرایند مشارکت کنند. همچنین برای دیگر معابر شلوغ و مسیرهای اصلی سطح شهر نیز لازم است هرچه سریع‌تر طرح‌های تخلیه اضطراری جمعیت تهیه شده و از سوی سازمان مدیریت بحران شهر تهران مورد آزمایش و مانورهای مداوم قرار گیرد تا در زمان نیاز ضمن جلوگیری از تصمیم‌های لحظه‌ای و هیجانی، بتواند هدایت‌کننده جمعیت وحشت‌زده باشد. این موضوع درباره ساختمان‌های اداری-تجاری، مجتمع‌های سینمایی و فرهنگی و حتی برج‌های مسکونی حیاتی‌تر بوده و لازم است با رعایت استانداردها و شرایط هریک از این بناها، دستورالعمل ویژه هریک تهیه شده و به اطلاع عموم بهره‌برداران آنها برسد. در واقع آنچه امروز از آن به‌مثابه بمب خفته در شهر تهران و بسیاری از کلان‌شهرها یاد می‌شود، نه لزوما ساختمان‌های فرسوده، بناهای مسئله‌دار، فعالیت‌های بحران‌زا و... بلکه «جان» شهروندانی است که ارزش هرکدام فراتر از فروریختن ده‌ها برج و پل و سازه سنگین است. به نظر می‌رسد لازم است شهرداری تهران هرچه سریع‌تر با همکاری و بهره‌گیری از دستگاه‌های ذی‌ربط از‌جمله سازمان مدیریت بحران کشور، دیگر وزارتخانه‌های مرتبط، سازمان پدافند غیرعامل و دیگر نهادهای دست‌اندرکار، نسبت به تهیه طرح تخلیه جمعیت برای شهر تهران، در هر دو مقیاس شهری و محله‌ای و همچنین بناهای ویژه اقدام کند تا مبادا بار دیگر حادثه‌ای به فاجعه جان‌سوز بدل شده و حسرت درس‌نگرفتن از گذشته را بر دل همه ما بگذارد.

*پژوهشگر مطالعات شهری

 (دانشگاه ایالتی کانزاس آمریکا)

------------------------------------------------

پلاسکو، مردم و سرمایه‌داری فاجعه

 

 محمد غزنویان

 

توسط: پراکسیس |  25 January 2017 | 

مشاهده‌ی تصاویری از تجمع شهروندان تهرانی در خیابان‌های منتهی به محل ریزشِ «ساختمان پلاسکو» و خاصه انتشار تعدادی تصویرِ خودگرفت (سلفی) در حاشیه‌ی همین اتفاق، در سطحی وسیع مورد بحث واقع شد.‌ عجیب هم نبود که نوک پیکان انتقادات تا جایی در چشم مردم فرو شود که حتی برای آن‌ها در بازتولید ابعاد آن فاجعه عاملیت قائل شوند. بدون کمترین تردیدی قائل‌شدن به چنین انگاره‌ای تبهکارانه بوده و در سطوح مختلف از حاکمیت و نهادهای دولتی رفع مسئولیت کرده یا دست‌کم چنان می‌نمایاند که «خلایق هر چه لایق».

مشاهده‌ی چنان تصاویری از چنان رفتاری -خاصه در ساعات نخست بروز فاجعه- آزاردهنده است.‌ اما بد نیست اندکی پس از آرام‌شدن فضا از خود بپرسیم، این رفتار از کجا نشأت می‌گیرد؟‌ آیا می‌توانیم این رفتار را یک‌سره برآمده از خصلت‌های فردی و روحیات فرهنگی بدانیم؟ ‌

گذشته از ضعف جدی در سطح سخت‌افزاری و فقدان امکانات و تجهیزات لازم برای رویارویی با حوادثی با این ابعاد، و نیز ضعف آشکار مدیریتی و همچنین رویه‌ی کاسب‌کارانه‌ی مسئولان شهر تهران، می‌توان دست‌های پیدا و پنهانِ نوعی از مدیریتِ هوشمند یا به گفته‌ی نائومی کلاین «سرمایه‌داری فاجعه» را در پس پشت اتفاقاتی از این دست دید.

می‌دانیم که تحققِ این شکل از مدیریت سرمایه‌دارانه‌ به پیوندزدن سطح فیزیکی به سطوح روانی منوط است.‌ مجموعه‌ی حوادث طبیعی اعم از سیل، زلزله و یا بروز حملات تروریستی و فجایع شهری به‌مثابه‌ی سطح فیزیکی، زمینه‌ی حیاتی را برای انجام عملیاتِ روانیِ شوک‌درمانی مهیا می‌کنند. در‌ اینجا وظیفه‌ی رسانه‌هاست که با جامعه به‌مثابه‌ی تنواره‌‌ای واحد مواجه شده و پس از تزریق‌ پی‌درپیِ داروهای بی‌حس‌کننده از طریق سرنگِ پروپاگاندا آن‌را در اختیار جراحان اقتصادی و امنیتی قرار دهند. یکدست‌نبودن کلِ این تنواره می‌تواند به بروز واکنش‌های متفاوتی منجر شود. واکنش‌هایی که دست‌کم در دو شکلِ بی‌حس‌بودگی و تسلیم، و یا شورش و طغیان قابل‌مشاهده خواهند بود. بدیهی است که قابل‌قبول‌ترین نتیجه برای مدیران و منتفعان از پروژه‌های شوک‌درمانیْ سوق‌دادنِ روزافزون جامعه به سمت انقیاد هر چه بیشتر است.‌ با این وجود تدابیری نیز برای واکنشِ نوع دیگر در نظر گرفته شده است. به‌عنوان نمونه می‌توان به شورش‌های تهیدستان شهری اشاره کرد، که نتیجه‌ی واکنش بخش‌هایی از جامعه به نخستین موج سهمگین شوک‌درمانی اقتصادی در ایرانِ پساجنگ بود. جایی که نتیجه‌ی شوک‌های متعدد ارزی و اجرایی‌ساختن برنامه‌های تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول ضربات سنگینی بر طبقه‌ی کارگر وارد ساخت و حاکمیت نیز برای تحت‌کنترل درآوردنِ آن از هیچ‌گونه خشونتی فروگذار نکرد و تا مرحله‌ی پاک‌سازی روشنفکرانِ منتقدان جدی وضع موجود پیش‌روی کرد.‌ از این پس، تزریق شوک‌های پی‌درپی به جامعه با تمام توان به سمت برهم‌زدنِ آرایش طبقاتی و مدیریت تضادها پیش رفت. در این مرحله است که بد‌ن‌های شورشیِ تهیدستان به جای آن‌که همچون اعتراضی بدیهی مداقه شود، با برچسب اراذل و اوباش به حاشیه‌ی اخبار زرد رانده شدند.‌ این به‌حاشیه‌راندنِ سیستماتیک و منظم هدفی نداشت جز آن که ضمن بازتولید وهمی از وجود یک تنواره به نام «مردم واحد» و نیز برهم‌زدن آرایش طبقاتیْ بخش تحت‌انقیاد یا قائل به آرامش را بر علیه بخش شورشی بشوراند.

مدیریت این فرایند با سلطه‌ی اقتصادی کامل بر تهیدستان و زمینه‌سازی برای جذب لایه‌هایی از آن‌ها در شاخه‌های نظامی حاکمیت باعث شد تا در تحلیل نهایی طبقه‌ی متوسط با طی‌کردن میان‌بری تاریخی فقرا را دشمنِ ذاتی خود درک کند و در همدستی با حاکمیت در نادیده‌گرفتن و حذف آن‌ها یاری رساند. نمونه‌ی اعلای چنین وضعیتی از همان روزهای تبلیغات و کارناوال‌های انتخاباتی سال هشتاد و هشت قابل‌مشاهده بود. جایی که حامیان محمود احمدی نژاد به‌مثابه‌ی دشمن طبقاتی عمدتًا ذیل دسته‌‌بندیِ اوباش و بی‌سواد جای می‌گرفتند و رسانه و روشنفکران ارگانیک طبقه‌ی حاکم نیز وجه بارز اعضای برسازنده‌ی «جنبش سبز» را تحصیلات دانشگاهی و مطالبات فرهنگی آنها برمی‌شمرد. در واقع «جنبش سبز» آزمونی با-اهمیت برای صنعت شوک‌درمانی بود تا مجریان این پروژه به‌خوبی درک کنند که فرایند بلعیدن بخش بزرگی از این بدن در حال تکوین است. فرایندی که پس از بروز شکست در بهار عربی، و به میانجیِ نحوه‌ی روایت رسانه‌ها از انقلاب به‌مثابه‌ی عامل فروپاشی، رضایت‌ِ بخشِ تسلیم‌شده را نسبت به عدم امتداد «جنبش سبز» به ارمغان آورد، تا آن‌ها همواره از ترسیم ایران همچون سوریه یا لیبی دچار وحشت شوند.

کار اما به همین‌جا ختم نشد! برای تکوین نهایی این وضعیت، صندوق رأی می‌بایست به‌عنوان ابزار تحقق امنیت ملی تثبیت می‌شد و بازوهای سرکوبِ همان جنبش نیز به‌عنوان مدافعان مردم به رسمیت شناخته می‌شدند. صحنه‌ی تراژیکی است! شبیه جایی که پزشکان شاغل در دستگاه فاشیسم، پس از شوک درمانی و ایزوله‌سازی‌های فراوانِ ذهن و بدن سوژه، ضمن نوازش صورت وی خود را دوست واقعی او جلوه می‌دهند تا آخرین بقایای خشم و نفرت را از او بزدایند.

همان‌گونه سرداران سپاه پاسداران که به‌طور علنی مدیریت سرکوب «جنبش سبز» را بر عهده داشتند، به‌ناگاه به منجیان همان افراد ارتقا یافتند و از سوژه‌های شایسته‌ی خشم و نفرت به‌مثابه‌ی فرماندهانی عارف‌مسلک و مردمی تغییر جایگاه دادند. از این به بعد است که به میزان زیادی شاهد رفتار متناقض‌نمایِ بخشی از جامعه هستیم که ضمن انقیاد، خود را نیز به‌مثابه‌ی مردم یا دست‌کم نماینده‌ی کلی به‌نام مردم تلقی می‌کند: سکه‌ی رایج‌ شدن نفرت از اقوام و اقلیت‌های مذهبی، هم‌دستی با حاکمان در تضعیف موضع برخی از زندانیان سیاسی، سکوت محض در برابر سرکوب هنرمندان معترضِ انگشت‌شمار، بیعت با جسد بی‌جانِ پدر فقیرسازی طبقه‌ی کارگر ایران و عامل محوری در کشتار زندانیان سیاسی و روشنفکران و حتی ستایش از مداخله‌ی نظامی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای کشور.

این بخش تحت انقیاد درآمده دیگر به‌خوبی می‌داند که امنیت مادی او به استمرار وضع وجود پیوند خرده است و از همین روست که ضمن پیشه کردن شبه‌فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی (مثلا برجسته کردن خیریه‌گری در برابر کنش فعالانه برای تغییر مناسبات موجود) خود را نیز همچون تجلی یکدست و بی‌بدیل از مردم بازنمایی می‌کند. تا جایی که همین مدعیانِ نمایندگیِ مردم با وجود تمام تناقض‌های پیش گفته و با یاریِ رسانه به برجسته‌کردن تمشایِ فاجعه به‌مثابه‌ی رذیلت همت می‌کند. دلیل واضح است؛‌ این چیزی نیست جز امتداد پروژه‌ی «مردم را دشمن مردم کردن» و رفع هرگونه مسئولیت از حاکمیت. (به خاطر بیاورید راهپیمایی روز کارگر سال ۹۴ را که خانه‌ی کارگر جمهوری اسلامی به‌جای حمله به ریشه‌های فقر روزافزون طبقه‌ی کارگر، کارگران مهاجر افغانستانی را عامل بنیادین بروز چنین وضعیتی قلمداد کرد و تابلوهایی را علیه استخدام آنها به دست کارگران ایرانی داد).

به‌عنوان نمونه‌ی جدیدْ حادثه‌ی ریزش ساختمان پلاسکوی تهران را هم می‌توان شکلی دیگر از مدیریت فاجعه و شوک‌درمانی دانست. شوکی نه به بزرگیِ جنگ یا زلزله‌ای مهیب، اما به‌علت محل جغرافیاییِ حادثه بسیار با-اهمیت و واجد ارزش نمادین. در یکی از مهم‌ترین خیابان‌ها و مراکز تجاری تهران که از قضا تحت کنترل بنیاد مستضعفان جمهوری اسلامی است. جایی در همان شهری که روزانه ده‌ها تصویر خود‌گرفت با خودروهای میلیاردی و آپارتمان‌های ده‌ها میلیون دلاری مخابره شده و همه‌گی به حسابِ تغییر سبک زندگی و آشتی حکومت با مظاهر زندگی غربی گذاشته می‌شود. جایی که به‌اصطلاح هنرمندان کشور از گرفتن سلفی با جنازه‌ی پدران خود، بدن‌های زخمی و خسته‌ی کودکان کارگر و زنان‌ کارتن‌خواب دریغ نمی‌کنند. شهری که پلیس آن با دوربین‌های مداربسته و طرح‌های ضربتیْ موتور‌سواران نگون‌بخت را دستگیر و موتورهایشان -یعنی تنها وسیله‌ی امرارمعاشان- را جمع‌آوری و ضبط می‌کند. جایی که تجمعات چند ده نفره‌ی کارگران اخراجی با گاز اشک‌آور پراکنده می‌شود و پیاده‌روها با زنجیر و پنجه‌بوکس از دستفروشان باز پس گرفته می‌شود.

در این شرایط است که باید بپرسیم، آیا از تماشاچیان توقع اعجاز داریم؟ کسانی که در اثر شوک‌های پی‌درپی و بی‌وقفه می‌روند تا به تنواره‌ای بی‌روح تبدیل شوند. مردمی که سال‌هاست از آن‌ها توقع می‌رود در برابر شکنجه‌ی ناشهروندان افغانستانی، اخراج‌های هر روزه‌ی کارگران، کشته‌شدن کودکان کار، گورخوابیِ بی‌خانمان‌ها، سرکوب هر روزه‌ی زنان و … از حکومت رفع مسئولیت کنند، در لحظه‌ی بروز فاجعه باید چه واکنشی داشته باشند؟ بی‌تردید رفتار ناراحت‌کننده‌ی آن‌ها در اتفاقاتی از این‌دست خود محصول رفتار حاکمان است. آنها بوده‌اند که شهروندان را به درجه‌ی یک، دو و سه و ناشهروند تقسیم کرده‌اند. آنها بوده‌اند که غارت‌گری خود را به حساب دشمن گذاشته‌اند و جیب خالی تهیدستان را به حساب کم‌کاری خود آنها. آن‌ها هستند که حتا از شوک پلاسکو برای بازی‌های انتخاباتی خود بهره‌برداری می‌کنند و همان‌ها هستند که برای ساختن سازه‌ای جدید برجای سازه‌ی ویران پلاسکو لحظه‌شماری می‌کنند.

فاجعه‌ی پلاسکو و نحوه‌ی بازنمایی رسانه‌ای آن چه از طریق رسانه‌های جریان اصلی و چه از رهگذر شبکه‌های اجتماعی (که خود دنبال‌چه‌ی منطق وجودی رسانه‌های بزرگ هستند) نمونه‌ای اعلا از سرمایه‌داری فاجعه است. جایی که بنیاد مستضعفان به‌عنوان یکی از غول‌پیکرترین بنگاه‌های اقتصادی ایران و نیز به‌عنوان مالک اصلی پلاسکو مردم را چنان مشغول جدال با هم درمی‌یابد که نه‌تنها دلیلی برای عذرخواهی نمی‌بیند، بلکه حتی به‌سرعت وارد مرحله‌ی محاسباتی برای ساختن بنایی جدید در آن‌ محل می‌شود. جایی که «شهید» نامیدن آتش‌نشانانِ قربانی‌شده به کدی معنادار برای هیچ‌دانستن چهارهزار کارگر بیکارشده و نادیده‌گرفتنِ آن عده از کارگران شاغل در پلاسکو می‌شود که در کنار هم‌طبقه‌ای‌های آتش‌نشان خود زیر آوار جان باختند. جایی که تماشاگربودنِ نحوه‌ی دود شدن و به هوا رفتن بخشی از تاریخ شهرشان رفتاری ناشایست تلقی می‌شود ولی بازیگریِ خانم سلبریتی و آقای سردار در میان آوار، واجد تحسین.

جایی که با تکرار کلیدواژه‌ی «مدافع حرم» و «مدافعان تهران» فاجعه عادی‌سازی می‌شود تا مردم به‌جای طرح مطالبات به حلب بیاندیشند و بهراسند. جایی که رهبر جمهوری اسلامی در صدر تمام این سناریوی شوک درمانی اعلام می‌کند دنبال مقصر نباشید تا فلان مسئول شهرداری تهران در برابر پرسش از نقش شهرداری پاسخ دهد: «به توصیه‌ی مقام معظم رهبری نباید دنبال مقصر گشت و مجری مرعوب شود». جایی که وظیفه‌ی آواربرداری از پیکر مفقودین به محلی برای تبلیغات لجستیکی قرارگاه خاتم‌الانبیاء سپاه تبدیل می‌شود و البته تا همین امروز پرواز ممنوع باقی می‌ماند تا اقتدار در قلب تهران به نمایش عموم گذاشته شود!

پلاسکو صحنه‌ی نمادین بااهمیتی است از نحوه‌ی قرار دادن مردم در برابر یکدیگر. صحنه‌ی رویاروییِ خودمردم‌پنداران با مردمی سرکوب‌شده یا هنوز گیج و حیران از شوک.

جایی که روزنامه‌ی اصلاح‌طلب و «مردم‌سالار» مردمان جمع‌شده در خیابان را مترصد غارت گاوصندوق‌های بانک تجارت می‌داند تا نشان دهد اگر زمانی در تهران زلزله رخ دهد به جای هراس از بی‌کفایتیِ شهرداری و سپاه پاسداران و سایر ارگان‌های مسئول، ابتدا باید از مردمان گرسنه‌ای هراسید که در انتظار خوردن گوشت یکدیگرند. آنها نشان می‌دهند که برای بازنمایی خود به‌مثابه‌ی منجی ملت، نیاز دارند تا از میان همین مردم کسانی را در سیمای زامبی نشان دهند. سینمای‌ آخرالزمانی همین است؛ مردم زامبی می‌شوند و رهبران از درون اتاق‌های فرمان برگزیدگان و الیت را نجات می‌دهند. پلاسکو می‌تواند اولین پرده از اثری رعب‌انگیز باشد که در امتداد شوک‌ها نقش خواهد بست. راهی که پیش رویِ ماست گذار از این تعریف اینهمان‌ساز از مردم و بازتعریف مردم ذیلِ طبقات اجتماعی است. تا آن وقت ما این فرصت را داریم که دشمن واقعی مردم را به مردم نشان داده و مرزها را تدقیق نماییم، وگرنه دیری نخواهد پایید که خود نیز به خون‌آشامان خواهیم پیوست و بر سر مردم خواهیم کوفت.

برگرفته از«پراکسیس»

http://praxies.org/?p=5688

------------------------------------------------

ترومای فاجعه و بیداری از خواب دگماتیسم

نویسنده: حسام سلامت

 در ۶ بهمن, ۱۳۹۵ • جامعه

اول.

شنبه، اول نوامبر ۱۷۵۵، حوالی ۹ صبح، لیسبون. جهان در چشم‌برهم‌زدنی فروریخت و زندگی زیر آوار شهری که پیش از این چهارمین شهر بزرگ اروپا بود، دفن شد. کاتولیک‌های معتقدی که از نخستین ساعات صبح مشغول آماده‌سازی مقدمات برگزاری مراسم «روز همه‌ی قدیسان» بودند به ناگهان با واقعیت عریان طبیعتی بی‌مهار طرف شدند، واقعیتی که سایه‌ی فاجعه‌آفرینی‌اش حتی با شفاعت همه‌ی قدیسان هم از سر مردم لیسبون نگذشت. تقریباً همه‌ی شهر از پی زلزله و سونامی مهیبی که به دنبال‌اش آمد، ویران شد. تلفات هم، فقط در خود لیسبون، دور و بر ۱۵ هزار نفر دور می‌زد. امپراتوری پرتغال که تا پیش این در شمار نیرومندترین قدرت‌های استعماری بود پس از این زمین‌لرزه عملاً از پیگیری جاه‌طلبی‌های کشورگشایانه‌اش ناتوان شد و به ناگزیر همه‌ی نیرویش را مصروف بازسازی سرزمین‌های ویران‌شده کند. اما احتمالاً مهم‌تر از این جابه‌جایی در الگوی مدیریت سیاسی، بحث‌های دامنه‌داری بود که در الهیات و فلسفه درگرفت. کلیسای کاتولیک، وقوع زمین‌لرزه را به «مشیت الهی» و امتحانی که خداوند از بندگان‌اش می‌کِشد، نسبت داد. بحث مبلغان مسیحی، و در رأس آنها قدیس گابریل مالاگریدا، این بود که زلزله‌ی لیسبون نتیجه‌ی گناهان و شرارت‌هایی بوده است که ساکنان مناطق زلزله‌زده در همه‌ی این سال‌ها مرتکب شده‌اند و از همین رو چیزی کمتر از عقوبتی الهی نیست. پیشاپیش می‌توان حدس زد که در چنین شرایطی چاره‌ی کار نمی‌تواند چیزی جز بازگشتن به پناه کلیسا باشد. در برابر اما کسانی چون ولتر بیکار ننشستند و دعاوی دم‌ودستگاه کلیسا را به اتکای نقدهای سکولارشان باطل شمردند. مهمترین بحثی که ولتر درانداخت همان شک و تردیدی بود که در موضوع تئودیسه یا عدالت الهی ایجاد کرد، موضوعی که لایبنیتس در بحث‌اش از جهان موجود به مثابه‌ی «بهترین جهان ممکن» پشتوانه‌ای عمیقاً فلسفی برای آن دست‌وپا کرده بود. لایبنیتس در بحثش از عدالت الهی مدعی بود که جهان موجود، به رغم همه‌ی شروری که بدانها مبتلاست و با وجود همه‌ی نواقصی که دارد بهترین جهان ممکن از میان همه‌ی جهان‌هایی است که می‌توانسته‌اند وجود داشته باشند. از آنجایی که خداوند همواره به اتکای «اصل دلیل کافی» عمل می‌کند و از آنجایی که خداوند خیر است، این جهانی که از میان همه‌ی جهان‌های ممکن برگزیده است نمی‌تواند چیزی جز بهترین جهان ممکن باشد. به تعبیر دیگر، خداوند بهترین کاری را که می‌‌توانسته انجام دهد انجام داده است. ولتر ولی در «کاندید» نشان داد که فاجعه‌ی لیسبون و نابودی‌هایی که از پی‌اش آمد به گونه‌ای تردیدناپذیر ثابت کرده است که جهان ما به واسطه‌ی شروری که در آن جاری است نمی‌توانسته بهترین جهان ممکن باشد: «اگر این است آن بهترین جهان ممکن پس باقی جهان‌ها چگونه خواهد بود؟» لایبنیتس البته بنا نداشت از ایده‌اش درباره‌ی بهترین جهان ممکن‌بودن جهان حاضر قسمی محافظه‌کاری یا بی‌عملی یا بی‌تفاوتی در قبال جهان موجود را نتیجه بگیرد، مثلاً با این توجیه که چون این جهان بهترین جهان ممکن است پس هر آنچه را هست می‌بایست در همین شکل حاضرش پذیرفت و جد و جهدی برای بهبود و اصلاح امورش نباید به خرج داد. نظریه‌ی متافیزیکی او هیچ پیامد سیاسی یا اجتماعی بی‌واسطه‌‌ای ندارد. تئودیسه‌ی او تلاشی بود برای توضیح شر در جهان. با این‌همه، سستی‌گرفتن باور به عدالت الهی راه را بیش از پیش برای باور به ضرورت بهترساختن جهان باز کرد. از ولتر به بعد این تصور پا گرفت که جهان موجود نه بهترین جهان ممکن است و نه، به این اعتبار، جهانی تحت سیطره‌ی نظم الهی که بشود پیشاپیش به حاکمیت عدالت در آن خوشبین بود. زوال «خوش‌بینی» لایبنیتسی به جهان حاضر که بیش از هر چیز محصول نقدها و کنایه‌های ولتر بود التفات به واقعیت تاریخی جهان را جایگزین تقلای فلسفی برای توجیه متافیزیکی آن کرد. در این میان سهم روسو تعیین‌کننده است. او در واکنش به دعاوی ولتر مدعی بود که فجایع حاصل از زلزله نتیجه‌ی زندگی شهری یا، به تعبیر بهتر، ساکن‌شدن در شهرها و تجمع در آنهاست. به زعم او طبیعت مطلقاً بیگناه است. خانه‌هایی که در زمین‌لرزه‌ ویران شدند ربطی به طبیعت نداشتند و محصولی کاملاً انسانی و اجتماعی بودند. بنابراین ویرانی‌هایی که به بار آمد نتیجه‌ی مستقیم نوع زندگی اجتماعی بود. او که اساساً باور داشت آدمیان با ترک‌گفتن وضع طبیعی و خانه‌کردن در وضع مدنی خود را گرفتار مصیبت‌های حاصل از تمدن و زندگی متمدنانه کرده‌اند و برخلاف زندگیِ در صلح و توأمِ با آرامشِ «وحشی نجیب» درگیر هزار و یک نگونبختی‌اند، در مواجهه با فاجعه‌‌ی زلزله‌ی لیسبون نیز همین رویکرد را در پیش گرفت و طبیعت را تبرئه کرد و تقصیر را به گردن تمدن و جامعه انداخت. با اینکه ولتر و روسو از مفروضات متفاوتی آغاز کردند اما نهایتاً به نقطه‌ی مشترکی رسیدند: اینکه جهان ما جهانی عمیقاً آلوده به شر است و در مواجهه‌ی با این شر مسئله‌ی اصلی نه توضیح یا توجیه آن برحسب باور به عدالت الهی که کنترل، مهار و عقب‌راندن آن است به اتکای مداخله‌ی اصلاحگرانه در ترتیبات خودِ این جهان. در آن ایام کانت نیز دست به کار شد و در همان ۱۷۵۵ سعی کرد وقوع زلزله را به اتکای تبیینی علّی توضیح دهد. مطالعات کانت جوان را نخستین تلاش‌ در راستای تأسیس زلزله‌شناسی مدرن می‌دانند. از این منظر، تکاپوی او گام دیگری بود – البته در مسیری دیگر، مسیر «علم» – در راه زیروروکردن منظومه‌ی هستی‌شناختی جهان کهن. چنانکه پیداست پدیده‌ای به ظاهر یکسره طبیعی کل تصور یک جامعه و فرهنگ از خود را سست کرد و در نهایت آن را از اساس تغییر داد. اروپا در ساعت نه و چهل دقیقه‌‌‌ی صبح شنبه، اول نوامبر ۱۷۵۵ با ضربه‌ای ناگهانی از خواب دگماتیستی‌اش بیدار شد تا جهان دیگری بسازد که مهیای مواجهه‌ی عملی با شر باشد.

دوم.

وقتی از خصلت تروماتیک فاجعه حرف می‌زنیم در واقع از چه حرف می‌زنیم؟ از خود تروما آغاز کنیم. تروما همواره در کسوت یک ضربه ظاهر می‌شود، ضربه‌ای که جهان مادی بیرون به واسطه‌ی غیاب‌ها و غرابت‌‌هایش بر ساختار روانی یک سوژه‌ی فردی یا جمعی وارد می‌کند: مرگ یک عزیز، ازسرگذراندن تجربه‌ای دلخراش، وقوع یک زلزله، غیب‌شدن معشوق، آوارشدن ناگهانی یک ساختمان، رودررویی با ابژه‌ای هیولایی و چیزهایی از این دست. چنین ضربه‌ای به واسطه‌ی توصیف‌ناپذیری و هضم‌ناپذیری اولیه‌اش، که از غریبگی و ناهمخوانی‌اش با نظام نمادین ناشی می‌شود، سوژه را از حفظ انسجام نسبی‌اش ناتوان می‌کند: تروما که می‌آید سوژه به ضربتی فرومی‌ریزد و توازن‌اش را از دست می‌دهد. به این اعتبار، خیلی از اوقات تروما محصول مواجهه با چیزی است که در روانکاوی لکانی نام دقیقی برایش وجود دارد: «امر واقعی»، همان حادثه، همان تجربه، همان چیز، همان موجود عجیبی که در برابر نامیده‌شدن در نظم نمادینِ فرهنگ و قانون و زبان مقاومت می‌کند و همواره به مثابه‌ی امری مازاد، یک شبح، یک زائده، یک وصله‌ی ناجور یا یک تصویر سیاه دور و بر سوژه پرسه می‌زند و آزارش می‌دهد. مسئله اما این است که سوژه در نهایت باید از شر ردپاهای ترومایش خلاص شود. این خلاص‌شدن اما نه معادل پاک‌کردن این ردپاها که مستلزم رودرروشدن با آنها است، خیره‌شدن در چشم‌هاشان یا، به تعبیر هگلی، «سرکردن با امر منفی». زندگی، اغلب اوقات، نامی است برای پیکار بی‌پایان با همین تروماهایی که از چپ و راست خود را به سوژه می‌کوبند. با این تفاصیل، معنای تروماتیک‌بودن فاجعه باید روشن باشد: فاجعه به مثابه‌ی همان ضربه‌ی دردناک و دهشت‌باری که سوژه را از جایش می‌کَنَد و همه‌ی چفت‌وبست‌های نظم طبیعی‌شده‌ی چیزهای دور و اطراف‌اش را پاره می‌کند و جهان‌ آشنای روزمره‌اش را به ناگهان به بحران می‌کِشد و در نهایت وی را سرگردان و مَنگ به حال خود رها می‌کند. اما براستی چه می‌شود اگر آن انسجامی که ترومای یک فاجعه ما را از آن محروم کرده است از آغاز انسجامی کاذب بوده باشد، چیزی همچون یک خواب، که حالا مسئله نه بر سر تداوم یا بازیابی‌اش، مثل بازگشتن به یک چرت پاره‌شده یا مهیاکردن بساط یک خواب دیگر، که بر سر «نفی متعین» آن از رهگذر یک بازسازی عمیقاً رادیکال و تاریخ‌ساز باشد، چیزی چون بیدارماندن و تاب‌آوردن تمام شب به شوق کاری که قرار است از دمِ صبح آغاز شود. یا، به بیان دیگر، چه می‌شود اگر آن واقعیتی که ترومای فاجعه همه‌ی چفت‌وبست‌هایش‌ را پاره کرده است از اساس یک «واقعیت بد» بوده باشد یا آن زندگی طبیعی‌ای که اینک زخمی شده و ناله می‌کند از بیخ و بن یک «زندگی غلط» بوده باشد؟ آیا در این صورت زندگی جز از خلال نقد «آنچه بوده است» می‌تواند جان بگیرد؟ آیا در این شرایط نباید در برابر «بازگرداندن اوضاع به روال طبیعی»اش مقاومت کرد؟ به بیان هگلی، در اینجا می‌بایست دو نفی در کار باشد. نفی اول که همان قدرتِ نفی‌کنندگیِ خودِ فاجعه است، چه فاجعه‌ای برآمده از دل طبیعت و چه فاجعه‌ای به اصطلاح انسانی، نفی‌ای است صرفاً صوری که چیزی جز «فُرم» جهان را نفی نمی‌کند: این نفی صرفاً جهان را از راه ویرانی و تخریب دفُرمه می‌کند و از شکل می‌اندازد. کار این نفی صرفاً زیروروکردن صوریت یا فرمالیته‌ی جهان است و از این راه جهان روزمره را به ناگهان به فضایی غریبه و ناآشنا و از این رو اضطراب‌آور و ناامن بدل می‌کند. در برابر این نفی اولیه و ناقص، وظیفه‌ی سوژه‌ی فردی یا جمعی‌ای که نوستالژیای سر و شکل جهانِ پیشافاجعه را ندارد ادامه‌دادن و بسط این نفی تا خودِ «محتوا» است: آنچه می‌باید نفی شود خودِ آن واقعیتی است که چنین دست و دل‌بازانه تن به نفی‌شدن داده است، واقعیتی چنان ضعیف و ناتوان که نمی‌توانسته در برابر نفی‌کنندگی صوری فاجعه‌ی طبیعی یا انسانی مقاومت کند و مهیای مقابله با قدرت‌های آن نبوده است. در حالی که نفی اول نفی‌ای است زاده‌ی تصادف، خطا یا قصور، نفی دوم نفی‌ای است زاده‌ی خوداندیشی انتقادی و بلوغ انسانی که سودایی جز این ندارد که آینده را به چیزی متفاوت از اکنون بدل کند. آن مردمی که از شهامت مواجهه با ترومای فاجعه بی‌بهره‌اند ناگزیر خواهند بود فاجعه را هر بار بدتر از قبل تکرار کنند. فاجعه با تروماهایش قربانیان خود را بیدار می‌کند، بدا به حال نجات‌یافتگانی که با برآمدن اولین شب دوباره می‌خوابند.

سوم.

آینده‌ی جامعه‌ی ایران در گرو مدیریت مخاطراتی است که در سرتاسر زندگی اجتماعی پخش شده‌اند. خبر بد اما این است که همه‌ی شواهد و قرائن گویای نامهیایی محض جامعه و دولت در برابر مخاطرات آینده است. این ناکامی در مهیابودن در برابر خطرها در واقع وجهی از ناکامی پروژه‌ی مدرنیزاسیون ایرانی است، هر چه باشد مدرنیزاسیون بیش از هر چیز در حُکم مدیریت مخاطرات از راه عقلانی‌سازی اداره‌ی جامعه به اتکای قاعده‌مندی‌ها و بهینه‌سازی‌ها و ساماندهی‌های فضایی-زمانی و بسط سازوکارهای کنترل و نظارت‌ است. مدرنیزاسیون در ایران اما، خلافِ این، خود مولد کثرتی از مخاطرات ریز و درشت بوده است. اگر مدرنیته‌ی ایرانی قرار است آینده‌ای داشته باشد نمی‌تواند از بازسازی خود برمحور «عقلانی‌سازی مدیریت مخاطره» شانی خالی کند. چنانکه از فوکو آموخته‌ایم هر کجا که پای خطر در میان باشد سازوکارهای انضباطی‌‌سازی و کنترلی‌شدن نیز ساخته می‌شوند تا خطر را – هر چه باشد – زیر نظر بگیرند، شناسایی کنند، تشخیص دهند و در نهایت مهار کنند. فوکو امنیتی‌شدن سازوکارهای حکمرانی و پلیسی‌شدن مناسبات قدرت در دل مدرنیته‌ی قرن هفدهم به بعد را به واسطه‌‌ی فراگیرشدن گفتاری توضیح می‌دهد که مدعی بود در جامعه مخاطراتی در کمین‌اند که می‌بایست در برابر آنها از جامعه دفاع کرد. همین گفتار «دفاع از جامعه در برابر مخاطرات» بود که تکثیر و توزیع سازوکارهای انضباطی و پلیسی در سرتاسر جامعه را به نوعی توجیه می‌کرد. با این وصف آیا جدیت عینی مخاطرات در جامعه‌ای چون جامعه‌ی ایران نیز مستلزم امنیتی‌شدن و پلیسی‌سازی جامعه و بسط سازوکارهای نظارتی و تثبیت قواعد و ضابطه‌‌های لازم‌الاجرا است؟ به نظرم می‌رسد برای درگیرشدن با چنین پرسشی اول از هر چیز باید روشن کرد که در قبال جامعه‌ای چون جامعه‌ای ایران از کدام خطرها حرف می‌‌زنیم. حادترین مخاطراتی که جامعه‌ای چون جامعه‌ی ما در سطوح گوناگون و با شدت‌ها مختلف با آنها دست به گریبان است و دیر یا زود تجربه‌شان خواهد کرد از این قرارند: مخاطرات طبیعی (زمین‌لرزه، سیل، و…)، مخاطرات اکولوژیک (کم‌آبی، خشکیدگی، بیابان‌زایی، و…)، مخاطرات صنعتی (آلودگی هوای کلانشهرها، آلودگی آب‌های زیرزمینی، ناایمنی صنایع و نیروگاه‌های انرژی هسته‌ای)، مخاطرات شهری (فرونشست زمین، فرسودگی ساختمان‌ها و ناایمنی ساخت‌وسازها، آتش‌سوزی، تصادفات درون‌شهری و جاده‌ای). روشن است که با هیچیک از این خطرها شوخی نمی‌شود کرد. این مخاطرات فارغ از اینکه آنها را جدی بگیریم یا نه جدی هستند و جدیت‌شان را بر ما تحمیل خواهند کرد. جامعه‌ی ما تنها در صورتی می‌تواند آینده‌ای داشته باشد که خود را در تمامی سویه‌ها و سطوح‌اش برحسب ضرورت مهار عقلانی این خطرهای عینی و ملموس بازسازی کند.

چهارم.

دست‌کم در این یکی، دو سال اخیر که تنش‌های منطقه‌ای بالا گرفت و جنگ‌ نیابتی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای در سوریه و تا حدی در عراق وارد مرحله‌ی سرنوشت‌سازی شد مفاهیم خطر و امنیت به پُرکاربردترین مفاهیم مباحث سیاسی بدل شدند، تا آنجا که حتی از نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون گرفته تا روشنفکران چپ و راست به این صرافت افتادند که اعتراف کنند در شرایط حاضر حیاتی‌ترین مسئله‌ی ایران «حفظ امنیت» است و «دفع خطر» – امپریالیسم؟ قدرت‌های جهانی؟ دولت اسلامی عراق و شام؟ راست افراطی؟ – می‌بایست اولویت هرگونه تصمیم سیاسی باشد. ترجیع‌بند چنین مواضعی نهایتاً این بود که باید قدر آرامش و امنیتی را که در داخل مرزها حاکم است دانست و شکرگذار بود که ایران «جزیره‌ی ثبات» است و ایرانیان در زندگی‌های روزمره‌شان با مخاطراتی که روز و شبِ زندگی دیگر مردمان منطقه را تهدید می‌کند دست به گریبان نیستند. چنین برداشت‌های نابسنده‌‌ای از امنیت و خطر اما تا امروز فقط به کار پروپاگاندای سیاسی آمده و در نهایت تنها به درد تأیید سیاست‌های منطقه‌ای حاکمیت خورده است. اگر بنا باشد همچنان از مفاهیمی چون امنیت و خطر حرف زده شود بیش از هر چیز می‌بایست آنها را اجتماعی، عینی و روزمره کرد، البته بی‌آنکه موضوع «امنیت ملی» و «خطر خارجی» را پاک بی‌اهمیت جلوه داد یا از آنها مسئله‌زدایی کرد. باید نشان داد که دغدغه‌ی امنیت و دلنگرانی برای مخاطرات در یکایک لحظه‌ها و موقعیت‌های زندگی اجتماعی ما پخش شده‌اند و سامان حیات سیاسی-اقتصادی ما مستعد آن است که زندگی شهروندان را پیوسته با مخاطرات ریز و درشت و چالش‌های امنیتی آشکار و نهان مواجه کند. چه کسی باور می‌کند خطر آلودگی زیست‌محیطی کلانشهرها، خطر کم‌آبی و خشکیدگی قریب‌الوقوع، زمین‌لرزه‌های غیرمنتظره، فرونشست زمین، آتش‌سوزی‌های شهری، پارازیت‌های ماهواره‌ای یا تصادفات جاده‌ای از خطر داعش کمتر است؟ چرا اختلاف فزاینده‌ی طبقاتی را نباید به مثابه‌ی خطری جدی و عمیقاً تهدیدکننده فهمید؟ چرا امنیت شغلی یا امنیت قضایی یا امنیت اجتماعی که سال‌هاست به واسطه‌ی فساد و تبعیض سیستماتیک در معرض تهدید قرار گرفته‌اند می‌بایست در سایه‌ی تکریم پُرسر و صدای امنیت ملی یا خطر خارجی به محاق بروند؟ سهم چشمگیری از نیروهای اپوزیسیون و روشنفکران عوض نجات این مفاهیم از دست دولت و بازتعریف اجتماعی‌شان همان روایت دولت‌ساخته از آنها را که صرفاً معطوفِ به برجسته‌سازی ناامنی‌های منطقه‌ای و مخاطرات تحریم و جنگ بوده‌اند تکرار کردند و به جای دامن‌زدن به گفتاری آلترناتیو از امنیت و خطر که گویای تنش‌های مواجهه‌ی هر روزه با آنها باشد و از این راه، توجه را به چالش‌های روزمره با مخاطرات و ناامنی‌ها جلب کند، با گفتار حاکمیتی همدست شدند تا به خود و به دیگران بقبولانند که به شکرانه‌ی تدبیر دولت، امنیت پیشاپیش برقرار و خطرات از قبل دفع شده‌اند.

پنجم.

فاجعه‌ی پلاسکو شاهد روشنی است بر خصلت دوگانه‌ی دولت در ایران که نهایتاً آن را به نهادی عمیقاً پارادوکسیکال بدل کرده است: مستبد و خودرأی و در عین حال آسانگیر و چشم‌پوش. تصور عمومی‌ای که به واسطه‌ی عملکرد سیاسی دولت در ایران وجود دارد آن است که با نهاد قدرقدرتی طرفیم که بر سر دعاوی و فرامین‌اش تحت هیچ شرایطی با هیچکس مماشات نمی‌کند و اهداف و برنامه‌های خود را به هر هزینه‌ای که باشد پیش می‌بَرَد و بر همه‌ی عرصه‌ها نظارت دارد و آنقدر بزرگ است که عملاً همه‌جا هست و همه‌چیز را می‌داند و هیچ تحرکی از نظرش پنهان نیست. این تصور به‌هیچ‌وجه تصور غلطی نیست. ایرادش اینجاست که تنها به یک چهره‌ی دولت نظر دارد. چهره‌ی دیگر دولت در ایران نشانگر نهادی است عمیقاً اهل تساهل و تسامح که به سهولت از استاندارهایش عقب‌نشینی می‌کند، آنقدرها سخت‌گیر نیست و به راحتی می‌توان با آن کنار آمد یا حتی دورش زد، اصرار چندانی به اِعمال ضابطه‌هایی که خود تعریف کرده است ندارد، خطاپوش است و بر بسیاری از خلاف‌ها و تخطی‌ها و قانون‌گریزی‌ها چشم می‌بندد، بر بسیاری از موضوعات و مسائل کنترل و نظارتی ندارد و رشته‌ی امور را به دست خود مردم سپرده است. چهره‌ی اول دولت را نهادهای سیاسی-امنیتی آن نمایندگی می‌کنند و چهره‌ی دوم آن را دم‌ودستگاه‌های اجرایی-بوروکراتیک‌اش. این دو چهره‌ی ظاهراً پارادوکسیکال اما عمیقاً مکمل هم‌اند و در کسوت قسمی تقسیم کار پیچیده‌ی سیاسی-بوروکراتیک با یکدیگر به وحدت رسیده‌اند. فهم دولت در ایران در گرو فهم این چهره‌ی ژانوسی است.

برگرفته از «پروبلماتیکا»

http://problematicaa.com/disaster-trauma-2/

------------------------------------------------

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©