Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
يكشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ برابر با  ۲۱ دسامبر ۲۰۱۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :يكشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳  برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۱۴
منينگ آزاد است

 

 

منينگ آزاد است

نویسنده: اسلاوي ژيژک

 مترجم: احسان پورخيري

 

 

يادداشت مترجم: 17 دسامبر روز تولد چلسي منينگ بود. گاردين از تني چند از روشنفکران و هنرمندان خواسته بود تا سالروز تولد وي را به او تبريک بگويند. اسلاوي ژيژک نيز يکي از اين افراد است. نامه‌‌ وي را در ادامه مي‌‌‌‌توانيد بخوانيد. اما درباره‌‌‌ چلسي منينگ: وي سربازي آمريکايي است که در سال 2010، هنگام خدمت در ارتش در عراق، بازداشت شد. جرم او، جرمي که اينک براي ما آشناست، همکاري با ويکي‌‌‌‌ليکس است. «حاکم» اين‌بار نيز نام بامسمايي براي محکوم انتخاب کرده: «جاسوس». بايد بلافاصله بپرسيم: جاسوسي براي که؟ «مردم!» منينگ، که از قماش آسانژ و اسنودن است، به ما آموخته که «اوضاع از اين قرار نيست» و با اين اعلام سوژگي و آزادي‌‌‌‌اي را تجربه کرده که ژيژک به بياني دقيق و رسا آن را توضيح مي‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. منينگ، در نگاه ژيژک، يک قهرمان است، نه از آن‌رو که سختي و مصيبت را تاب مي‌‌‌‌آورد بلکه از آن جهت که گامي در جهت تحقق ناممکن برداشته است. از اين حيث، احتمالاً بتوان او را واقع‌‌‌‌گراتر از هر کسي دانست که با گفتن اين‌‌‌‌که «نمي‌‌‌‌توان اوضاع را تغيير داد» به وضعيت تن مي‌‌‌‌دهد. منينگ نه يک فرد صرفاً انقلابي است، نه يک تئوريسين. او رؤياپرداز است؛ «رؤياهاي خطرناکي» که اجازه نداريم آن‌‌‌‌ها را تصور کنيم!

***

 

چلسي عزيز؛

غالباً مي‌‌‌‌شنويم که چپ راديکال امروز از طرح‌‌‌‌ريزي يک بديل عملي ناتوان است. آنچه تو انجام دادي به سادگي يک بديل بود. به قول گاندي؛ تو خودْ تغييري هستي که در پي‌‌‌‌اش بودي.

تو به خاطر اين کار از همه چيز، از جمله از زندگي‌‌‌‌ات، گذشتي. تو اين کار را براي نفع شخصي، مثلاً پول يا شهرت، انجام ندادي. آنچه انجام دادي بخشي از يک پروژه‌‌ سياسي کلان نيز نبود. تو خودت را در موقعيت شخصي ديدي که چيزهاي زيادي مي‌‌‌‌داند. و تو، از سر وظيفه‌‌‌‌شناسي، صرفاً همان کاري را با اين دانش انجام دادي که بايد انجام مي‌‌‌‌دادي. اگر اين کار يک کنش اخلاقي در معناي کانتي کلمه، يعني کنش آزادي اخلاقي و ادا کردن وظيفه از سر وظيفه، نباشد پس اين تعبير هيچ معنايي ندارد.

هزينه‌‌‌‌اي که تو براي انجام اين کار پرداخته‌‌‌‌اي وحشتناک است. تنها مي‌‌‌‌توان تصور کرد که تو در چند ماه پس از بازداشت چه تجربه‌‌‌‌هاي دردناکي را متحمل شده‌‌‌‌اي، و بر روح و جسم تو چه گذشته است. حتي اگر شکنجه‌‌‌‌هاي مستقيم را ناديده بگيريم، آن‌‌‌‌ها تو را زنداني‌‌‌‌کرده‌‌‌‌اند، به‌‌‌‌علاوه، اين حس تحقيرآميز نيز وجود داشته که مجبور بوده‌‌‌‌اي در مقابل چشمان ديگران کارهاي خصوصي و شخصي‌‌‌‌ات را انجام دهي. اين يک معجزه‌‌ واقعي است که پس از اين آزمون دشوار سرافکنده نشده‌‌‌‌اي، و نه تنها شرافت خود را حفظ کرده‌‌‌‌اي بلکه اين توانايي شگفت‌‌‌‌انگيز را داشته‌‌‌‌اي که از آنچه کرده‌‌‌‌اي و آنچه بر سرت آمده عاقلانه و آرام پرده برداري.

   به همين دليل وقتي با پرسش آزادي در وضعيت امروز روبه‌‌‌‌رو مي‌‌‌‌شوم نخستين پاسخي که به ذهنم مي‌‌‌‌رسد اين است: منينگ آزاد است، آزادتر از همه‌‌‌ ما که در انتخاب اين کيک يا نوشيدني و يا مقصد تعطيلات‌مان و چيزهايي از اين قبيل «آزاد»يم. تو ما را با آزادي‌‌‌‌مان مواجه مي‌‌‌‌کني، حال آن‌‌‌‌که ما بعضاً آن را پس مي‌‌‌‌زنيم. به معناي دقيق کلمه، تو - اگر خطر استفاده از اين واژه را بپذيريم - يکي از آموزگاران راستين ما هستي. آموزگاراني که امروزه بسيار ناياب‌‌‌‌اند. آموزگار راستين همانند آن دسته از نمايندگان مقررات و ممنوعيت‌‌‌‌ها نيستند که پيام‌شان اين است که: «تو نمي‌‌‌‌تواني!» يا «تو بايد...!». پيام اين آموزگاران يک «تو مي‌‌‌‌توانيِ» رهايي‌‌‌‌بخش است ــ به چه معنا؟ ناممکن را انجام بده، آنچه ناممکن به نظر مي‌‌‌‌رسد را انجام بده.

هنگامي که به يک رهبر سياسي اصيل گوش مي‌‌‌‌سپاريم، آنچه را که مي‌‌‌‌خواهيم کشف مي‌‌‌‌کنيم (يا، به تعبير بهتر، آنچه همواره مي‌‌‌‌خواسته اما درباره‌‌‌‌اش هيچ نمي‌‌‌‌دانسته‌‌‌‌ايم). و در مي‌‌‌‌يابيم که در يک بن‌‌‌‌بست نااميدکننده گرفتار نشده‌‌‌‌ايم، و مي‌‌‌‌توانيم براي خواسته‌‌‌‌مان کاري بکنيم. ما به آموزگار نياز داريم چرا که نمي‌‌‌‌توانيم يکراست و مستقيم به آزادي‌‌‌‌مان دست يابيم؛ کسي بايد هُل‌مان بدهد. از اين حيث است که تفاوت ميان آموزگار راستين و يک رهبر استالينيست آشکار مي‌‌‌‌شود؛ رهبري که تظاهر مي‌‌‌‌کند خواسته‌‌‌‌هاي واقعي مردم را (بهتر از خودشان) مي‌‌‌‌داند (يعني مي‌‌‌‌داند چه چيزي براي آن‌‌‌‌ها خوب است)، و حاضر است علي‌رغم اراده‌‌‌ مردم چيزي را به زور بر آنان تحميل کند.

 

آموزگار اصيل اما نيازي نيست که يک رهبر هم باشد. به همين دليل يکي از کساني که من جرأت مي‌‌‌‌کنم با آن‌‌‌‌ها مقايسه‌‌‌‌ات کنم مارک ادلمان (Marek Edelman, 1919-2009) است؛ فعال سياسي-اجتماعي لهستانيِ يهودي‌‌‌‌اي که آخرين رهبر نجات‌‌‌‌يافته از خيزش گتوي ورشوبود. پيش از جنگ جهاني دوم او در Jewish Labour Bund [يک سازمان اجتماعي بين‌‌‌‌المللي يهودي براي دفاع از حقوق يهوديان با قدمتي بيش از 70 سال] فعاليت داشت؛ در طي جنگ يکي از بنيانگذاران سازمان جنگي يهوديان بود، در خيزش گتوي ورشو در سال 1943 به عنوان يکي از رهبران آن جنبش حضور داشت، و در خيزش شهري ورشو در سال 1944 نيز شرکت جسته بود. از دهه‌‌ 1970 با کميته‌‌‌ دفاع از کارگران همکاري کرد؛ و به عنوان يکي از اعضاي جنبش همبستگي در ميزگردهاي لهستاني 1989 شرکت مي‌‌‌‌جست. ادلمان با وجود مقابله با يهودستيزي در سراسر عمرش، آشکارا از مقاومت فلسطينيان نيز دفاع مي‌‌‌‌کرد، و مدعي بود که دفاع از يهوديان (که وي براي آن مي‌‌‌‌جنگيد) در خطر بدفهمي به عنوان [رواداريِ] ظلم است. به همين دليل او به خاطر شجاعتش هيچ‌‌‌‌گاه مدرک شناسايي رسمي اسرائيلي دريافت نکرد. ادلمان مي‌‌‌‌دانست چه زماني عمل کند (عليه آلمان‌‌‌‌ها)، چه زماني بياناتي علني داشته باشد (براي فلسطينيان)، چه زماني درگير فعاليت سياسي شود (براي جنبش همبستگي)، و چه زماني فقط حضور داشته باشد. در پي فعاليت رو به رشد کمپين يهودستيزانه در سال 1968، او تصميم گرفت در لهستان بماند، و خود را همانند سنگ‌‌‌‌هاي عمارتي ويران در محل اردوگاه آشوئيتس ببيند: «يک نفر بايد، علي‌رغم همه چيز، اين‌‌‌‌جا در کنار تمام کساني که در اين‌‌‌‌جا هلاک شده و از بين رفته‌‌‌‌اند، بماند». اين همه چيز را توضيح مي‌‌‌‌دهد: آنچه در نهايت اهميت داشت حضور عريان و خاموش او بود، نه اظهارات و بياناتش ــ آگاهي از حضور ادلمان، آگاهي از مسئله‌‌‌‌ي «آن‌‌‌‌جا بودگي-»اش (“being there’’)، بود که مردم را آزاد کرد.

وضعيت تو کاملاً مشابه اوست. خودِ آگاهي از حضور، کارها و سرنوشت توست که ما را به مردماني آزاد بدل مي‌‌‌‌کند. اما اين آزادي آزاديِ دشواري است ــ زيرا بدين معناست که وظيفه داريم در پي گام‌‌‌‌هاي تو گام برداريم. احتمالاً بدين‌‌‌‌طريق بتوانيم جشن تولدت را اندکي شادمانه‌‌‌‌تر برگزار کنيم.

 

منبع:

www.theguardian.com/us-news/2014/dec/16/-sp-dear-chelsea-manning-birthday-message-from-edward-snowden-terry-gillian-and-more

 

برگرفته از :« تزیازدهم»

http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=258

۲۸آذر۱۳۹۳

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©