فقر؛
بخیهٔ بهداشت
مردم را باز
کرد
تأمین
۲۴/خبر باز
کردن بخیههای
کودکی ۵ ساله
در
بیمارستانی
در خمینی شهر،
این روزها
رسانهها و
فضای مجازی را
فرا گرفته،
این واقعه،
فقط نمونهای
از بسیاری از
مواردی است که
هر روزه در
حوزه بهداشت و
درمان کشور
اتفاق میافتد
وپای هیچ کدام
شاید به رسانههای
گروهی کشیده
نشود. این عمل
بیش از آنکه
یک عمل فردی
توسط مدیریت
یا کادر پزشکی
آن بیمارستان
در خمینی شهر
اصفهان باشد
ناشی از فقدان
نظارت و
بازاری شدن
مناسبات
حیاتی و ضروری
انسانی دارد.
مطلب مذکور
سعی دارد ضمن
ریشه یابی این
واقعه به پارهای
از واکنشها و
اعتراضات
مردمی علیه آن
بپردازد.
تأمین
۲۴/بخیههای
صورت جراحت
دیده کودک ۵
ساله یک
راننده تاکسی
کشیده میشود
فقط به این
دلیل که پس از
اتمام مداوا و
پانسمان او،
متوجه میشوند
خانواده او
توان پرداخت
۱۵۰ هزار
تومان مبلغ
مداوا را ندارد.
این
اقدام اگر چه
فورا از سوی
وزارت بهداشت
دستور
رسیدگی،
تعلیق و
برکناری
مسئولان
بیمارستان و
کادر پزشکی
مذکور صادر شد
اما در این زمینه
طی روزهای
اخیر واکنشهای
مردمی زیادی
را شاهد بودهایم
و اکثر
شهروندان
انزجار خود را
از این عمل
غیرانسانی
نشان دادهاند
و خواستار
دخالت دستگاه
قضایی و
مجازات مسببان
این حادثه و
حتی استعفای
مقامات وزارت
بهداشت شدهاند.
«مایکل
سندل»، فیلسوف
سیاسی معاصر و
استاد دانشگاه
هاروارد،
کتابی دارد با
عنوان «آنچه
با پول نمیتوان
خرید» (مرزهای
اخلاقی
بازار)، وی در
این کتاب
نمونههای زیادی
از کالایی شدن
زندگی
اجتماعی
انسان در حوزههای
بهداشت و
درمان،
آموزش، بیمه و
اوقات فراغت
را مثال میزند
و نتیجه میگیرد
که اگر چه
بازار آزاد
همواره
استدلالهایی
را در دفاع از
نظریات خود
بیان میکند
اما همواره
این نگرانی
وجود دارد که
پیاده سازی
این اصول،
موجب بازاری
شدن جامعه
شود.
وی
بزرگترین
تبعات بازاری
شدن جامعه را
نابرابری و فساد
میداند و
معتقد است در
یک جامعه
بازاری فقط
کسانی که
استطاعت مالی
دارد میتوانند
از حقوق مسلم
انسانی
برخوردار
شوند. در چنین
جامعهای «حق»
به «امتیاز»
تبدیل میشود
و گروههای کم
درآمد و آسیب
پذیر مورد
تهاجم و تجاوز
جامعه بازاری
و اصول آن
قرار میگیرند.
کالایی
شدن بهداشت و
درمان از جمله
موارد مهمی
است که این
روزها در
بسیاری از
نقاط جهان و
به ویژه ایران
و در نبود یک
نظارت موثر،
شفاف و کارامد
وجود دارد. در
این فرایند
بهداشت به
عنوان یک حق
اجتماعی و
انسانی تبدیل
به کالایی میشود
که فقط کسانی
که پول پرداخت
آن را دارند میتوانند
از آن استفاده
کنند.
در
واکنش به خبر
باز کردن بخیه
کودک ۵ ساله
خمینی شهری،
برخی از
شهروندان به
نمونههای
مشابه اشاره
میکنند. برای
مثال پرسنل
یکی از بیمارستانهای
کشور در نظر
خود در سایت
تابناک مینویسد:
«من پرسنل یکی
از
بیمارستانهای
این کشور هستم
اگر بیمار
بدون هزینه
اورژانس را
ترک کند بعدا
از طریق
مدیریت
بازخواست میشویم
و گاها از
کارانه پرسنل
مبلغ بدهی کسر
میگردد.ای
کاش وزیر
هزینه
اورژانسها
را رایگان
نماید تا هم
بیمار راضی
باشد و هم
پرسنل هر روز
درگیر نباشند.
در ضمن همیشه
مقصر سیستم است
که با برنامههای
نادرست باعث
انجام این کارها
میشود. این
کار در کل
کشور دارد
انجام میشود.
پس همه را با
هم معلق کنید»
در
همین رابطه
یکی از
خوانندگان
خبرآنلاین نیز
مینویسد: «یه
روز از بیمار
در حین عمل
فیلم خصوصی میگیرند
پخش میکنند،
یه روز هم
بیمار رو
پذیرش نمیکنند
تو راهرو
دستشویی
زایمان میکنه
و هزاران
تخلفی که شاید
ما ندانیم و
کسی هم شکایت
و پیگیری نکند
ولی همچنان
زیر میزی
برقرار و نرخ
هم روز به روز
بالاتر میرود.
واقعا
اینجامعه
پزشکی به کجا
میروند این
چنین شتابان؟
اخلاق ابن
سینا و پزشکان
نامدار
ایرانی چه شد؟
چرا وزارت
بهداشت کاری
نمیکند؟»
خواننده
دیگر سایت
بازتاب مینویسند:
«کسانی که
ادعا میکنند
طرح تحول
سلامت موجب
کاهش پرداخت
از جیب مردم
شده است و این
همه پول را به
جیب متخصصان
ریختهاند
باید پاسخگو
باشند که چرا
در اورژانس یک
بیمارستان
دولتی باید
شاهد چنین
خبطی باشیم. مگر
درامد بالای
۱۰۰ میلیونی
پزشکان متخصص
در همین
بیمارستانها
پرداخت نمیشود؟
پس چگونه است
که برای ۱۵۰
هزار تومان
لنگ ماندهاند؟»
از سوی
دیگر در شبکههای
مجازی نیز
کاربران این
اتفاق را با
اعتراض
پزشکان به پخش
سریال «در
حاشیه» مقایسه
میکنند. در
آن سریال به
اخلاق جامعه
پزشکی نقدهای
زیادی شده بود
و آنها را
افرادی سودجو
و عاری از
رسالت پزشکی
نشان میداد و
با اعتراض
جامعه پزشکی
روبرو شد.
این
بار کاربران
از جامعه
پزشکی میپرسند
چرا در اتفاق
فعلی که اخلاق
پزشکی را زیر
سوال برده است
هنوز اعتراضی
از سوی این
جامعه رخ
نداده است و
سکوت اختیار
کردهاند؟!
خواننده
دیگری در فضای
مجازی ساختار
گزینش دانشجو
در دانشگاه را
زیر سوال میبرد
و معتقد است: «باید
در نحوه پذیرش
دانشجوی
پزشکی که فقط
و فقط با درس
خواندن و تست
زدن بدون هیچ
فعالیت اجتماعی
و خیرخواهانه
داوطلبانه
وارد دانشکدههای
پزشکی میشوند
تجدید نظر
شود».
با
وجود اینکه
اکثر
خوانندگان و
کاربران شبکههای
مجازی خواهان
دخالت دستگاه
قضایی هستند اما
آمار مربوط به
شکایات پزشکی
نشان میدهد
در اکثر مواقع
رای به نفع
بیماران صادر
نمیشود.
تعداد
پروندههای
شکایت علیه
جامعه پزشکی
در سال ۹۲، سه
هزار و ۳۶۰
پرونده بود.
تعداد یکهزار
و ۹۰۰ پرونده
منجر به تبرئه
و یکهزار و
۵۰۰ پرونده
نیز به صدور
حکم به نفع
شاکیان منجر
شد و در این
میان ۴۵ درصد
قصور از سوی
پزشکان صورت
گرفت.
در سال
گذشته ۹۳ نیز
۶ هزار و ۵۷۴
مورد شکایت از
طرف مردم بر
علیه پزشکان
به سازمان
نظام پزشکی
مطرح شد که ۴۴
درصد از این
شکایات رای به
نفع بیماران
صادر شد و در
مراحل بدوی
شکایت، که
بیماران حق اعتراض
داشتند هم فقط
۲۰ درصد، رای
به نفع بیماران
صادر شد.
اما
فارغ از
مسئولیت
وزارت بهداشت
و درمان در حوزه
پزشکی، در
زمینه سلامت و
بهداشت
موادغذایی
نیز عملکرد
این وزارت
خانه همواره
با انتقادات
جدی روبرو
بوده است.
از این
جمله میتوان
به اخبار ریز
و درشتی اشاره
کرد که هر روز
در زمینه یک
ماده غذایی تقلبی
منتشر میشود؛
لبنیات مملو
از روغن پالم
است، روغن زیتون،
روغن صنعتی
است و «زیتون»
نقشی در آن
ندارد. آبلیمو،
اسیدی است که
ربطی به «لیمو»
ندارد، سماق،
براده چوب
است، زعفران،
کاکل رنگ شده
بلال است،
گوشت چرخ کرده،
رنگ شده است،
تولید سوسیس و
کالباس
غیربهداشتی
است، زنبور
عسل در تولید
عسل نقشی
ندارد، آب
معدنیها
غیربهداشتیاند،
میوهها با
فاضلات
آبیاری میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد
آقازاده:
بخیه یی که از
صورت کودکی در
یک مرکز
درمانی پاره
شد از زمانی
شروع شد که
بیمارستانها
مکلف شدند که
خود گردان
شوند ، تزهای
نولیبرالی همه
ارزشها را بی
ارزش کرد و
سود جویی را
جایگزین همه
آنها کرد ،
روزی که اخبار
غارت هر روز ابعاد
بزرگتری یافت
و به جایی
رسید که اخبار
اختلاس ابعاد
نجومی یافت و
آنچنان فراگیرشد
که دیگر حتی
خبرش کسی را
دچار حیرت نمی
کند
شاید
جوانترها
یادشان نباشد
که روزگاری با
دفترچه بیمه
تامین
اجتماعی کافی
بود که برای گرانترین
عمل یک ریال
در مراکز
دولتی نمی
دانند و در
بیمارستانهای
خصوصی در صد
زیادی را همین
بیمه پرداخت
می کرد . روز به
روز این
دفترچه بی
ارزش شد و کار
به بیمه های
تکمیلی رسید و
باز مردم با
یک بیماری به
فلاکت
افتادند . با
سوداگری
مقامات و
آقازاده ها ،
رواج دلالی و
بسار بفروشی
همه در برابر
بت پول تسلیم
شدند و تعهد
اجتماعی را
ویران کردند
روزی
که دو زورگیر
بخاطر شصت
هزار تومان
اعدام شدند و
بابک زنجانی
ها با گستاخی
دزدی های میلیاردی
دلارشان را
توجیه کردند و
محافل با خبرسازی
سعی برتبریه
او بر آمدند
بخیه این کودک
پیشاپیش پاره
شدند . کسانی
که این کار را
کردند از نظر
اخلاقی باید
تنبیه شود ولی
نباید اجازه
داد گناه
ماجرا تنها بر
گردن چند نفر
بیفتد و بعد
همه چیز
فراموش شود .
نه عزیزان باید
کل تزهای
نولیبرالی را
سرکوب کرد .
غارت شده ها
را از چنگال
غارتگران
بازگرفت .
باید
نظام سوداگر
را ویران و از
نو بازساخت . همه
نهادها
گرفتار همین
بی رحمی اند .
وقتی گروه
گروه کارگران
اخراج می شوند
. زمانی که زبان
منتقدان بسته
می شود چطور
باید انتظار
داشت این
رخداد تلخ
اتفاق نیفتد .
مگر دستفروش را
ماموران
شهرداری
نکشتند .
کارتون
خوابها از گرسنگی
و سرما نمی
میرند .
دوستان همه ما
مقصریم . همه
ما که در
برابر غارت ،
سرمایه
خواران و رانت
طلبان سکوت
کردیم در
کشیدن بخیه از
صورت کودک
مقصریم . از
یاد بردن سهم
خود یک جنایت
شیک است .
دستهای خود را
از این جنایت
نشوییم تا
بتوانیم
جامعه را از
انحطاط رها
کنیم
ــــــــــــــــــــــــ
سهند
ایرانمهر: امروز
دیگر همه ما
به نحوی دو
روایت تا حدی
متفاوت را از
ماجرای "بخیه
ی چانه صدرا"
شنیده ایم.
روایت اول،
تصویر تاریک
از مناسبات
بین آدم ها در
جامعه امروز
نشان می دهد و
روایت دوم نیز
از رویدادی
عادی سخن می
گوید که در
فرآیندی
رسانه ای در
مورد آن
مبالغه شده
است. هر دو طرف
ماجرا
مستندات و
منابع خبری
معتبر خود را
دارند و دست
اخر پیام وزیر
بهداشت که
اگرچه به
روایت دوم
نزدیک تر است
اما آنجا که
سخن از برخورد
با عوامل
ماجرا به میان
آورد ، مرجیعت
روایت اول را
نیز برسمیت می
شناسد. این دو
گانگی در
روایت که
محصول عدم شفافیت
نیز هست البته
جزیی از آفتی
است که جامعه
امروز ما بدان
گرفتار است و
آن را نسبت به
هرچه که هست
بی اعتماد می
کند با این
حال اما، منِ
شهروند، در
قضاوت آنچه
احتمالا رخ داده
است چندان هم
دست خالی
نیستم.
بگذارید
برای تان
مثالی بزنم.
چند روز پیش
نه برای
مراجعه بلکه
برای ملاقات
با پزشک حاذقی
که در یکی از
بیمارستان
های
دولتی(تخصص
کودکان) تهران
مشغول
است،ناگزیر
به به آن
بیمارستان دولتی
رفتم. سالن
انتظار فاقد
سیستم
گرمایشی بود .
پدرو مادری که
د رانتظار
پزشک معالج
خود بودند از
متصدی آنجا
درخواست
کردند با توجه
به اینکه
کودکشان تازه
عمل جراحی
کرده است اجازه
بدهد که به
سالن مجاور که
گرمای مناسبی
هم دارد بروند
اما متصدی
مزبور با تندی
مانع این کار
شد. با مشاهده
این وضعیت
نتوانستم
صبوری کنم و
به فرد مذکور
وضعیت خاص
کودک را
یادآوری کردم
.
پاسخ
اما د رنهایت
بی مسولیتی
بود:"دستور
اکید ریاسته،
گرم و سردیش
به ما ربط
نداره". با
عصبانیت
گفتم:" یعین
شما به عنوان
بیمارستان
کودکان،سلامت
یا وضعیت خاص
یه نوزاد
براتون مهم
نیست و اینکه
اجازه بدین یه
نوزاد تازه
عمل کرده بره
کنار اون
بخاری اینقدر
موضوعیت
داره؟!" بحث ما
بی فایده بود
و پدر ومادر
کودک مجبور
شدند در سالن
انتظار گرمی
که در بخش
اورژانس بود
اما از انجا
فاصله بسیاری
داشت، منتظر
بمانند که
بعدا هم به
شکل اتفاقی
فهمیدم پزشکی
که منتظرش به
بوده اند، آمده
و رفته است!
برای
من نوعی که
بارها شاهد
چنین
اتفاقاتی بوده
ام ، درستی یا
نادرستی
ماجرای صدرا
چندان موضوعیت
ندارد،
اتفاقی که
برای خود من
در ماجرای فوق
پیش آمد هم
اگرچه به لحاظ
خلاقی و
اجتماعی به
شدت اسف انگیز
است، در جهان
معنایی جامعه
ما به ظاهر
اتفاق قابل
اهمیتی نیست و
اتفاقا آنچه
عمق فاجعه را
نشان می دهد
همین عادی
سازی روندی
غیرمتعارف در مرودات
روزمره
ماست.من تجربه
شخصی خودم را
نگفتم تا در
ماجرای موسوم
به "بخیه چانه صدرا"
انتقادی دیگر
به جامعه
پزشکی یا
پرستاران
وارد کرده
باشم. همه ما
می دانیم که
در همه صنوف
خوب و بد وجود
دارد و این
قبیل بی
اخلاقی ها از
منِ شهروند که
تکالیف و
مسوولیت های
خود در برابر
جامعه و مردم
ام را انجام
نمی دهم تا آن
مسوول
عالیرتبه ای
که پاسخگوی اقدامات
خود نیست، همه
و همه در
وضعیت نابهنجار
کنونی جامعه
مقصریم .
در
میان همین
پزشکان و
پرستاران هم
کم نیستند انسان
های دلسوز و
اخلاق مداری
که هرکدام از
ما کم و بیش
شاهد فضیلت
هایشان بوده
ایم . مراد من
از بیان تجربه
چند روز پیش
در آن
بیمارستان
دولتی این بود
که برا ی من
شهروند باور
ماجرای
اخیر"صدرا"
حتا اگر دروغ
صددرصد هم
باشد باز هم
باور پذیر و
جزیی از
واقعیت
روزانه ای است
که اگر در خمینی
شهر صرفا زاده
خیال و شایعه
باشد در هزاران
نقطه دیگر
ازاین مملکت
در حال وقوع
است و اگر می
گویم در حال
وقوع است
مرادم صرفا در
مراکز بهداشت
و درمان نیست
که این گونه
بی مسوولیتی
ها در همه
صنوف و رسته
ها و رده ها قابل
مشاهده است،
بگذریم از
اینکه همان ها
که از منظر
"دانای مطلق"
دوست دارند به
ریش جامعه ای
که از ماجرای
صدرا می گرید،
بخندند و به
مبالغه؛ متهم
اش کنند با
تاکیدشان د رمورد
برخورد با
عوامل این
حادثه ، به
این ماجرا
معترفند که
تلاش آنها
برای تطهیر یا
سانسور واقعیت
چندان هم قرین
موفقین نبوده
است.
دوستان
و هموطنان
عزیز! جامعه
امروز ما به
هر دلیل،
جامعه ای
"اتمیزه"، و
مملو از "بی اعتمادی"
است که این
وضعیت در سایه
عدم شفافیت ، پیچیده
و بغرنج تر
نیز شده است.
حتا اگر بپذیریم
که ماجرای
صدرا از بیخ
دروغ بوده
است(که مطلقا
اینطور نبوده
است) همین که
این خبر این
چنین گسترش می
یابد نشان می
دهد که مردم
به دلیل کثرت
مشاهده موارد
این چنینی ،
هیچ تشکیکی در
وقوع آن به دل
خود راه نمی
دهند بنابراین
اثبات اینکه
حادثه در فلان
بخش اینطور بوده
یا نبوده ،
کمکی به اصل
ماجرا نمی کند
به ویژه انکه
"فوبیای
شفافیت"
هیچگاه امکان
درک درست و
جامع هیچ
رویدادی را
دراین جامعه
نمی دهد. صرف
نظر از اتفاقی
که افتاده است
باید پرسید،
که ریشه ماجرا
را د رکجا
باید یافت؟
حقیقت
این است که
هیچ کشوری به
اندازه کشور
ما ، آکنده از
توصیه های
اخلاقی و
آموزه های مذهبی
نیست، به
عبارت دیگر در
کمتر کشوری در
و دیوار و
خیابان و مترو
و تلویزیون و
منبر و تریبون
و نشریه و ...
لبریز از
توصیه های
کتاب اسمانی و
اصول اخلاقی
است با این
وجود ایران از
منظر فساد یا
بی اخلاقی های
اینچنینی
جایگاه
مناسبی در
میان کشورهای
جهان ندارد .
این
مساله هیچ
ربطی به خوبی
و بدی مردم ما
ندارد و از
قضا مردم
ایران عمدتا
مردمی عاطفی و
با محبت اند،
ما دچار بی
مسوولیتی و بی
اخلاقی و فساد
شده ایم نه از
آن جهت که
خمیرمایه یا
ژن ما معیوب
است بلکه صرفا
از آن جهت که ساختارهای
اجتماعی و
سیاسی
پیرامون ما به
گونه ای تکوین
یافته است که
در این جامعه
، بدی"جواب می
دهد" و خوبی"
جواب نمی دهد"
در واقع چیزی مثل
اینکه برنج در
کویر عمل نمی
یاد و عمل
نیامدنش در
محیط مناسبی
مثل استان گیلان
هم به باور
نمی نشیند، هر
چند در کویر
بخواهید
انواع توصیه
های اخلاقی را
حقنه آن کنید تا
برنج به عمل
بیاید یا در
استان گیلان ،
توصیه اخلاقی
و مذهبی کنید
که عمل نیاید!
بنابراین راه
حل درمان
وضعیت فعلی و
بغرنج جامعه،
بازتعریف
نظام ارزشی،
هنجارها و
اصلاح ساختارها
طبق ملاک های
جدید است به
گونه ای که
اصولا:"بد
بودن" به شکل
ساختاری و
اتوماتیک جواب
ندهد و هزینه
زا باشد.
ازاین
منظر بمب خبری
از جنس ماجرای
"صدرا" و حساسیت
شدید به آن،
اتفاقا وجه
خوش بینانه ای
دارد و نشان می
دهد که ،
جامعه حاضر به
قبول این
وضعیت به عنوانیک
"اتفاق ساده و
عادی" نیست
اما این وضعیت
اگر به
بازتعریف
نظام ارزشی و
اصلاح موازی ساختارها
نیانجامد در
حد یک "تب
خبری" فروکش خواهد
کرد.