مبارزه
برای نجات دریاچه
ارومیه،
واکنش ها و
چشم اندازها
رضا
سپیدرودی
حرکت
شجاعانه مردم
آذربایجان در
اعتراض به فاجعه
خشک شدن
دریاچه
ارومیه، و
مجموعه واکنش هایی
که تاکنون در
پی داشته حاوی
نکات مهمی است.
اولا: این حرکت
رژیم را
واداشت تا در
برابر مردم دست
به عقب نشینی
بزند. پس از
اعتراضات
گسترده در
شهرهای
آذربایجان و
حمایت و همدلی
عمومی با این
اعتراضات در
سراسر کشور
بود که محمد
رضا عطارزاده معاون
وزیر نیرو در
امور آب و
آبفا از
"تدابیر وزارت
نیرو و دستگاههای
ذیربط،" برای
انتقال " آب از
حوزه ارس و آذربایجان
غربی به
دریاچه
ارومیه " سخن
گفت، محمد رضا
رحیمی معاون
اول احمدی
نژاد ادعا
کرد:" برای
جلوگیری از
خشک شدن
دریاچه
ارومیه از حق
آبی که در ارس
داریم،
برداشت
خواهیم کرد" و
جواد محمدی
زاده رییس
سازمان حفاظت
محیط زیست از
اختصاص نهصد و پنجاه
میلیارد
تومان برای
انتقال آب
رودخانه های
ارس و کردستان
به دریاچه
ارومیه خبر
داد. تردیدی
وجود ندارد که
این اعتراضات
هر چه گسترده
تر شود و بر
محور حفظ محیط
زیست خصلت
سراسری به خود
بگیرد، در
شرایطی که
انتخابات
مجلس شکاف در
درون
گروهبندی های
حکومتی را هم
افزایش داده و
اراده ای واحد
در برخورد
یکپارچه و
هماهنگ در
حاکمیت بر سر
این موضوع
نقدا وجود
ندارد،
احتمال عقب
نشینی هم
بیشتر خواهد
بود. با
ادامه
اعتراضات و با
سراسری شدن آن
بر محور محیط
زیست، با جذب
نارضایتی
عمومی و افزودن
آن به بستر
اولیه حرکت نه
فقط عقب نشینی
که حتی هزیمت
رژیم هم امکان
پذیر است. هیچ
حقی از حقوق
مردم ایران بدون
اعتراض
گسترده آنان
تامین نخواهد
شد. این حقیقت
نه فقط در
مورد فاجعه
خشکیدن
دریاچه
ارومیه که در
مورد همه
فجایع ریز و
درشتی که با
ادامه موجودیت
رژیم کنونی در
حوزه های
مختلف بوجود
آمده
انکارناپذیر
است. اعتراضات
تاکنونی در
مورد خشک شدن
دریاچه
ارومیه بار
دیگر این
حقیقت را به
سطح کشیده و
در معرض دید
عموم گذاشته است.
ثانیا: حرکت
شجاعانه مردم
شهرهای تبریز
و ارومیه و سایر
شهرهای
آذربایجان و
حمایت گسترده
ای که این
حرکت تاکنون
از آن
برخوردار شد
نشان داد که
فروکش جنبش ضد
دیکتاتوری به
معنای پایان
دوره
برانگیختگی
مردم علیه
استبداد حاکم
نیست؛ برعکس
نارضایتی در
جامعه می جوشد
و هر کجا که
مجال می یابد خود
را نشان می
دهد و
بلافاصله به
کانون توجه و
تمرکز افکار
عمومی هم
تبدیل می شود. تردیدی
نباید داشت که
سرانجام از
درون همین
حرکت هاست که
راه پیشروی به
سوی آینده ای
بدون
دیکتاتوری
باز خواهد شد
و حفره کنونی
در حوزه هدایت
سیاسی عمومی
در جنبش ضد
دیکتاتوری به
تدریج پر می
شود.
ثالثأ
: این
واقعیت که خطر
نابودی
دریاچه ارومیه
چنین بازتاب
گسترده ای در
استان
آذربایجان
یافته، بدون
درک نارضایتی
متراکم و
انباشته از
ستم ملی در
این منطقه
امکان پذیر
نیست. تردیدی
وجود ندارد که
نارضایتی برحق
مردم
آذربایجان از
ستم ملی در
رنگ دادن به جنبش
مدنی این مردم
در دفاع از حق
حیات دریاچه
ارومیه و در
درآمیختن چشم
انداز آن با
بیم و امید
نقش حیاتی
داشته است. چشم
فرو بستن بر
این واقعیت نه
می تواند مایه
تقویت جنبه امید
بخش این حرکت
شجاعانه مدنی شود
و نه می تواند
مسیر سراسری
شدن آن را
تقویت کند.
انکار حقوق
ملی مردم
آذربایجان که
همچون سایر
ملیت های
ایران همواره
از آن محروم
مانده اند،
جنبه امید بخش
این حرکت را
تقویت نمی کند
زیرا بستر
پیشروی
نیروهایی را
فراهم می آورد
که تقویت نفوذ
خود را به طور
عمده در دامن
زدن به نفرت
ملی و جداسری
از مبارزات
سایر ملیت های
ایران فراهم
می بینند.
انکار بستری
که مرگ دریاچه
ارومیه
برپایه آن
چنین ابعادی
در آذربایجان
یافته است به
سراسری شدن آن
کمک نمی کند،
زیرا حلقه
اصلی پیوند
این بستر با
جنبش عمومی ضد
دیکتاتوری را
قطع می کند. اگر
مطالبات ویژه
ملی مناطق
اسیر ستم ملی
در کشور ما به
خاطر همین
ویژگی منطقه
ای شان نمی
تواند به
سادگی و بسرعت
سراسری شود،
در عوض می
تواند از طریق
پیوستن به
جنبش سراسری
راه تحقق خود
را بیابد. معنای
این سخن آن
است که در متن
پیوندهای
عمیق موجود در
شرایط زندگی و
زیست مردم، اگر
رهایی ملی هر
یک از ملیت
های ایران بخواهد
به قیمت ادامه
اسارت ملی
ملیت های دیگر
تامین شود، مسیری
خونین، پر
هزینه و
احیانا بی
دستاورد را طی خواهد
کرد.
وانگهی بر اساس
داده های
موجود، قطعی
است که این
رهایی نمی
تواند در
شرایط ادامه
بقای استبداد
مذهبی حاکم بر
کشور به دست
آید. و روشن
است که برانداختن
استبداد امر
مشترک و خواست
سراسری همه
مردم ایران
است. سرنوشت
ملیت های
ایران با هم و
با مبارزه
سراسری علیه
دیکتاتوری
مذهبی حاکم
گره خورده
است. این گره
خورده گی به
هیچ وجه به
معنای اولویت
بندی زمانی و
کم اهمیت تر دانستن
مطالبات ملی
نیست، به
معنای انکار
اهمیت تمرکز
مبارزان حقوق
ملی بر ویژگی
های مبارزه
ملی هر یک از
ملیت های
ایران نیست،
به معنای درک
اهمیت حیاتی
شرایط عمومی در
برآورده شدن
این مطالبات
است. علاوه بر
این روشن است
که زندگی یا
مرگ دریاچه
ارومیه اهمیت
سراسری ویژه
ای دارد که از
روی آن نمی
توان به سادگی
گذشت. مرگ
سومین دریاچه آب
شور جهان نه
تنها زندگی در
آذربایجان که
در سایر استان
های همجوار و
از این طریق
بر کل کشور
تاثیرگذار
است. و همین
ویژگی است که
زمینه سراسری شدن
آن را تقویت
کرده است.
رابعا: برخلاف
تبلیغات نادرستی
که دامن زدن
به نفرت ملی
را هدف گرفته
است، مبارزه
مردم
آذربایجان تا
همین جا نشان
داده است که
بستر مطالبات
ملی، مانعی
برای پیوند با
مبارزه
سراسری مردم
ایران علیه
دیکتاتوری
نیست؛ برعکس
می تواند منبع
انگیزش، تحرک
و پویایی آن
باشد. آنچه
مبارزه برای
نجات دریاچه
ارومیه می گوید
این است که
اگر کشاورز
اصفهانی را که
در اثر خشکیدن
زاینده رود
خانه خراب
شده، یا
زحمتکش خوزستانی
را که از شوری
آب شرب به تنگ
آمده، یا
شهروند جنوب
شهر تهران را
که بیشترین
سهم از آلودگی
آب تهران به
ذرات نیترات
نصیب او شده،
با خواست پذیرش
حق آموزش مردم
آذربایجان به
زبان مادری
فعلا نمی توان
به حمایت فعال
و مبارزه
پیگیر و
سراسری جلب
کرد، در عوض
می توان بدون
هیچ گونه
مکتوم گذاشتن
این خواست
برحق یا عقب
نشینی در
باره
آن بر محور
اعتراض به شوری
آب، به خشکیدن
زاینده رود، یا
به آلودگی آب تهران
به ذرات
نیترات، به
حمایت فعال و
مبارزه پیگیر
و سراسری جلب
کرد. می توان
فاجعه دریاچه ارومیه
را آینه ای
کرد که هر
بخشی از مردم
ایران دردها و
زخم های داغ
زیست محیطی
خود را در آن
ببیند و این
میسر نیست مگر
آن که تمرکز
بر مبارزه
برای نجات
دریاچه
ارومیه به حلقه
ای برای شکل
گیری جنبس
سراسری
شهروندی در
اعتراض به
تخریب محیط
زیست تبدیل
شود. بحران محیط
زیست با
موجودیت رژیم
گره خورده است.
مبارزه برای
حفظ محیط زیست،
مبارزه علیه
رژیم و بخشی
از پپکار ضد
دیکتاتوری
است و
بنابراین
مبارزه ای
سیاسی است.
رژیم خود نیز
با امنیتی کردن
این مساله
بسرعت نشان
داد که به
اعتراضات
محیط زیستی به
مثابه مساله
ای که
موجودیتش را
هدف گرفته
برخورد می
کند. در واقع بسط
تجربه مبارزه
برای حق حیات
دریاچه ارومیه
امید به شکل
گیری جنبش
سراسری
شهروندی در
دفاع از محیط
زیست را تقویت
کرده است،
جنبشی که با
درس گیری از
مبارزه جاری
مردم
آذربایجان می تواند
از این پس
شعار "بسترهای
متفاوت، جنبشی
واحد و
سراسری" را
پایه همبستگی
درونی خویش
قرار دهد.
۷
سپتامبر ۲۰۱۱
میلادی، ۱۶ شهریور
۱۳۹۰