Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ برابر با  ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱  برابر با ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲
خطر مرگبار اندیشیدن در جمهوری اسلامی

خطر مرگبار اندیشیدن در جمهوری اسلامی

 

بهروز نظری

 

شهادت مظلومانه ستار بهشتی‌داستان انسان زحمتکش و زجر دیده ای‌است که بدیهی‌‌ترین حقوق انسانی او با خشونت تمام لگد مال شد. مرگ او  بعنوان یک کارگر، یک وبلاگ نویس، یک انسان، اما در عین حال استعاره ای‌برای جامعه ای‌است که برای بیان دردهای خود، برای حقیقت، و برای حق آزادی و زندگی‌مبارزه می‌کند. نه جنایتی که علیه او و خانواده اش روا شد استثنایی است، و نه نقض حقوق بدیهی‌او منحصر بفرد است. مرگ او آینه تمام قدی است که تاریخ سیاسی ایران معاصر و بویژه تاریخ ۳۴ سال گذشته را منعکس می‌کند. خبر ‌قتل زیر شکنجه  جمیل سویدی، کارگر عرب اهوازی که به فاصله چند روز پس از مرگ ستار بهشتی انتشار یافت حقیقت تلخ بهای هنگفت اندیشیدن در نظام اسلامی را بار دیگر یادآوری کرد.

 

قتل وحشیانه و زیر شکنجهۀ  ستار بهشتی‌ چنان انعکاسی یافته است که حتی مجلس و قوه قضاییه جمهوری اسلامی نیز ناگزیر به واکنش شده اند. جریاناتی در درون جمهوری اسلامی به صرافت افتاده اند تا ‌از این جنایت فاصله بگیرند و از نام و مظلومیت ستار و ستار‌ها برای امتیاز گیری‌ها و تسویه حساب‌های درونی بهره برداری کنند. اما تردید نباید داشت که این تلاش‌ها نه برای دستیابی به حقیقت، که برای  پاک کردن صورت مسئله است. واکنش قوه قضاییه و بویژه سخنان محسن اژه ای‌از این جهت گویاست. از فردای انتشار خبر ‌قتل جنایت کارانۀ ستار بهشتی، جمهوری اسلامی تمام انرژی خود را برای پایمال کردن خون این شهید‌، استثنایی اعلام کردن این تازه ‌ترین جنایت رژیم، و پاک کردن هرگونه سرنخی آغاز کرده است. در نظامی که جانیان کهریزک مورد تشویق قرار میگیرند و به پاداش شکنجه و کشتار جوانان ایران ترفیع مقام میگیرند، دادخواهی و حقیقت نه تنها مفاهیمی بیگانه، بلکه با مصلحت نظام غیر قابل جمع هستند. در این میان نخستین و مهمترین سوالی که بزیر گرفته میشود ربط مستقیم خشونت با دولت اسلامی است. آنچه که با بدن های مثله شده زنان و مردان ایران به خاک سپرده شده، حقیقت محض گره خوردن حیات نظام با خشونت علیه اندیشیدن، علیه اعتراض و علیه صدای مخالف است. بازداشت و یا حتی محاکمه تعدادی از بازجویان ستار بهشتی ‌ذره ای‌از عمق این واقعیت نمی کاهد. 

 

جوخه‌های مرگ در نظام اسلامی همواره یکی‌از اجزا و منابع خشونت در جمهوری اسلامی بوده اند. این جوخه‌ها و چماق داران و قمه بدستان رژیم دست ساختۀ همین نظام اند، و با تشویق و منابع همین نظام شکل گرفته اند. این جوخه‌های مرگ، پیمان کارانی هستند که خشونت رژیم ولایی را علیه منتقدان و مخالفان نظام به اجرا درآورده و می‌آورند. معرکه ای‌ که دستگاه قضایی رژیم، زیر فشار‌های داخلی‌و بین‌المللی براه انداخته هدفی‌جز دفن حقیقت و انکار نهادی بودن شکنجه و اعدام در نظام اسلامی دنبال نمیکند. ‌قتل زیر شکنجۀ  ستار بهشتی‌ و جمیل سویدی   نه یک نمونه استثنایی که ادامه کاروان مرگ خلخالی در اواخر دهه پنجاه است. تهدید، ربودن، جابجایی ‌زندانیان از یک زندان به زندانی دیگر، و پاس دادن آنها از یک بازجو و شکنجه گر ‌به بازجو و شکنجه گر‌دیگر در جمهوری اسلامی پدیده شناخته شده ای‌است. ‌قتل ستار و جمیل، افزایش اعدام ها، بازداشت وسیع و محکومیت های سنگین برای فعالین کارگری، زنان، دانشجویان، وکلا، خبرنگاران و وبلاگ نویسان، بازپرسی و بازداشت خبرنگارانی همچون الهه موسوی به خاطر گزارش هایش از تخریب جنگل ناهار خواران گلستان، انتشار خبر برنامه ساختن دو زندان جدید، و غیره، نشان میدهند که دستگاه‌ها و جوخه‌های مرگ رژیم به شکل آشکاری به تهدید، سرکوب، شکنجه و اعدام افزوده اند. انتشار خبر ‌قتل ستار بهشتی‌و جمیل سویدی و افزایش موج اعدام ها در جهت گسترش فضای رعب و وحشت صورت میگیرند. یافتن دلایل تکیه هر چه بیشتر نظام به خشونت دشوار نیست.

 

در کنار این حقیقت که جمهوری اسلامی از همان ابتدا بر خشونت سیستماتیک سیاسی و فرهنگی‌بنا شد، فروپاشی اقتصاد ایران و سقوط آزاد سطح زندگی ‌و معیشت مردم از یکطرف و انزوای بین المللی جمهوری اسلامی از طرف دیگر در افزایش هر چه بیشتر خشونت بعنوان تنها ابزار حفظ نظام نقش ویژه ای‌ایفا کرده اند. شکست سیاست حذف یارانه‌ها و اعلام آمادگی رژیم برای عقب نشینی از برنامه هسته ای‌خود، به بی‌ثباتی هر چه بیشتر رژیم منجر شده اند. هر یک از این عوامل به تنهایی‌می‌توانستند  تعادل جمهوری اسلامی را بر هم بزنند، اما نوشیدن همزمان دو جام زهر، دستگاه حاکمه را به معنای واقعی کلمه در لبه پرتگاه قرار داده است. چنین شرایطی بویژه بدنبال زمین لرزه سیاسی سال ۸۸ و خیزش جنبش ضّد استبدادی مردم ایران، به افزایش بی‌سابقه نارضایتی ‌و اعتراض در ایران و گسترش شکاف در صفوف دستگاه حاکمه دامن زده اند. شکاف عظیم و دهشتناک بین دستمزدها و قیمت‌ها در ایران که محصول مستقیم سیاست‌های جمهوری اسلامی و تحریم‌های وحشیانه دولت‌های امپریالیستی علیه مردم ایران است، معنایی جز مجازات و شکنجه روزمره اکثریت عظیم جمعیت ایران نداشته و ندارد. نظامی که پس از پایان جنگ ایران و عراق و با وجود داشتن پایه حمایتی قابل توجه به قتل عام زندانیان سیاسی دست زد تا موجودیت خود را حفظ کند، اکنون و نه برای نخستین بار در سه دهه گذشته، برای حفظ خود دست و پا میزند.

 

اما آنچه با وجود تهدیدات، هشدار‌ها و شکنجه و اعدام‌های دوره اخیر میدرخشد، شجاعت غیر قابل انکار زنان و مردان ایرانی است. شجاعت ستار بهشتی‌و افشاگری‌های بی‌پروا و مقاومت جانانه او، حمایت‌های برجسته فعالان سیاسی و فرهنگی ‌و بویژه زندانیان سیاسی از او، اعتصاب غذای زنان زندانی، تبدیل کردن زندان‌ها به پایگاهی برای خبر رسانی از سوی خبرنگاران و وبلاگ نویسان ایران، و غیرّه و غیرّه، نمونه‌های غیر قابل انکاری هستند از روحیه مقاومت جمعی ‌و خستگی‌ناپذیر زنان و مردانی که جرمی ‌ندارند مگر افشاگری، روشن‌گری، و بیان حقیقت. اینان آزاده زنان و مردانی هستند که با شجاعت قابل تحسینی به دفاع از حق اندیشیدن، حق بیان، حق تشکل، و حق زندگی‌برخاسته اند. در شرایطی که حقوق مردم ایران به بهانۀ حقوق بشر لگد مال می شود، در شرایطی که حقوق بشر به اهرمی برای چانه زنی‌و کتمان حق سرنوشت مردم ایران تبدیل شده، و در شرائطی که دشمنان قسم خورده مردم ایران با دستچین کردن پرنسیب‌های دموکراتیک در پی ‌پاک کردن حافظه تاریخی مردم ما برآمده اند، نباید اجازه داد که خون و یاد ستار‌های ایران پایمال شود.

۲۴ آبان ۱۳۹۱ / ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©