نگرانی
برای وضعیت
زندان، در
برابر نگرانی
برای آیندهی
ایران
واکنشها
به اعتصاب
غذا؛ نگرانی
برای آیندهی
ایران
شبنامۀ
میخک
در اعتراض
به یورش
ماموران
زندان به بند
زنان و بازرسی
بدنی آنان که
همراه با
توهین و آزار حنسی
زندانیان
بوده، ۹ نفر از
زندانیان سیاسی
بند زنان
اعتصاب غذایی
را در تاریخ ۹
آبان آغاز
کردند که
سرانجام با
تنظیم شکایتی از
ماموران خاطی
و تعهد
مسئولان
حفاظت و بازرسی
زندان اوین
مبنی بر
پیگیری مسئله
و برخورد با
افراد خاطی و
عدم تکرار
اینگونه
مسائل در آینده
پایان یافت.
همچنین
اعتصاب
کنندگان توسط
شورای
انضباطی
زندان به سه
هفته ممنوعیت
ملاقات و
انتقال به
انفرادی
محکوم شدهاند
که با اعتراض
آنان این حکم
موقتا به مدت
شش ماه تعلیق
شده است.
انتشار
این خبر در
حالی صورت
گرفت که هنوز
سرنوشت
اعتصاب غذای
نسرین ستوده
که پیش از این
دست به اعتصاب
زده بود مشخص
نیست و وی نه
تنها به هیچیک
از خواستههای
خود نرسیده که
در نتیجهی
اعتصاب غذا
ممنوعالملاقات
و به بند
امنیتی ۲۰۹
زندان اوین
منتقل شده
است. به این
موضوع، خود خبر
پایان یافتن
اعتصاب غذای
زندانیان زن
بدون دستیافتن
به خواستههای
ابتدایی و
تنها با تنظیم
شکایت در سایهی
تهدید به
انفرادی و
ممنوعیت
ملاقات را
اضافه کنید.
پرسش
کلیدی در چنین
وضعیتی تنها
میتواند
پرسش از
کارکرد
اعتصاب غذا
باشد؛ چرا زندانیان
سیاسی – و در
مجموع
زندانیان – در
ایران نمیتوانند
به هیچ شکلی
وضعیتشان را
تغییر دهند؟
پرسش را میتوان
دقیقتر هم
پرسید؛ چرا
اعتصاب غذا در
ایران شکست میخورد؟
ماراتن
مرگ؛ چرا
اعتصاب غذا؟
اعتصاب
غذا در میان
زندانیان
سیاسی ایرانی
امری شایع
نبوده و نیست.
این نه یک
رویهی ثابت
که اغلب شیوهای
دفاعی برای
زندانیان در
حهت مجبور
کردن زندانبانان
یا مسئولانشان
برای توجه به
خواستهایی
حداقلی است.
به طور مشخص،
اغلب چنین
روشی برای دستیافتن
به بخشی از
حقوق سلبشدهی
زندانی
انتخاب میشود.
در این روش
زندانی قصد
خلع سلاح کردن
زندانبان را
دارد؛ اگر قصد
زندانبان
آزار زندانی
است، و اگر
زندانی هیچ
سلاحی برای
مقاومت در
برابر زندانبان
ندارد، چرا او
را خلع سلاح
نکند؟ با
اعتصاب غذا و
ورود زندانی
به ماراتن
مرگ، وی با به
دست گرفتن
سکان آزار
خویش، دستکم
آن را از
هدایت
زندانبان
خارج میکند،
حالا دیگر
امکان آزار
بیشتر از سوی
زندانبان
گرفته میشود،
و اینبار نه
زندانبان که
زندانی است که
مشخص میکند
این آزار تا
کجا میتواند
ادامه یابد و
به چه سرنوشتی
میتواند
منجر شود. این
دقیقاً همان
رمز موفقیتی است
که این روش
دارد.
زندانبان نمیتواند
به مقابله با
آن بپردازد.
زندانی در
این ماراتن
طاقتفرسا
بیش از هر چیز
به انگیزهی
قوی، خواست
روشن و قابل
دسترس و صد
البته
همراهی، امید
و یاری دیگران
نیاز دارد.
بدون داشتن
چنین پشتوانهای
پیروز دوبارهی
میدان، زندانبان
خواهد بود، که
این پیروزی را
با شکنجهی
روانی
دوچندان
زندانی جشن
خواهد گرفت.
از اکبر
گنجی تا نسرین
ستوده
برای
نمونه میتوان
به دو اعتصاب
غذای اکبر
گنجی زندانی
اصلاحطلب در
مدت طولانی
تحمل حبساش
اشاره کرد.
اعتصاب غذای
اول با موافقت
جهت مرخصی
اکبر گنجی به
پایان رسید، و
اعتصاب دوم پس
از بازگشت به
زندان شروع
شد، که اگر چه
طولانی شد و
وی نتوانست در
آن موفق شود،
اما توانست به
راهاندازی
اعتراضات
محدود خیابانی
در مقابل
دانشگاه
تهران، و تجمع
گروهی از
فعالان سیاسی-
اجتماعی در
مقابل
بیمارستان
میلاد، که
اکبر گنحی از
زندان اوین
بدانجا منتقل
شده بود
بیانجامد.
بدون شک این
سطح از تاثیرگذاری
بر افکار
عمومی، ناشی
از برد رسانهای
اعتصاب غذای
وی بود، تا
آنجا که رئیس
جمهور وقت
ایالات متحده
آمریکا و
بسیاری از سران
کشورهای غربی
را به واکنش
مشخص در مورد
اعتراض وی
فراخواند.
در مقابل
البته باید به
اعتصاب غذای
هدی صابر نیز
اشاره کرد، که
نه در پی دست
یافتن به
خواست شخصی که
در اعتراض به
قتل هاله
سحابی آغاز شد
و با شهادت خود
او پایان یافت.
واکنشهای
فعالان سیاسی-
اجتماعی در
ایران به خبر
اعتصاب غذای
نسرین ستوده،
و در ادامه نه
زن زندانی
زندان اوین،
اما در تمام
مدت اعتصاب بر
روی همان خط همیشگی
مانده است؛
از تقدیس
مقاومت
زندانی
اعتصابکننده
و ستایش از وی
شروع شده، با
انتشار دلنوشتههای
سوزناک و
ابراز نگرانیها
ادامه یافته و
با درخواستهای
ملتمسانه از
زندانی برای
شکستن اعتصاب
غذایش پایان
یافته است. در
اغلب موارد،
پایان اعتصاب
غذای زندانی،
پیروزی جنبش
تلقی شده و میشود.
فعالان
احتماعی-
سیاسی
معتقدند
ایران آینده
به زنده ماندن
کسانی چون
اعتصاب کننده
نیازمند است.
اما حالا که
او را برای
چنین آیندهای
حفظ کردهایم
دیگر چه چیزی
مانده است؟
شهادت هدی
صابر در زندان
اوین تأثیری
جدی بر نگرش
فعالان سیاسی-
اجتماعی
داشته، تا
آنجا که در
میان واکنشها
به اعتصاب
غذای
زندانیان زن،
نامهی
زندانیان
سیاسی بند ۳۵۰ را
مییابیم که
با امضای
امیرخسرو
دلیرثانی،
کسی که به
همراه هدی
صابر اعتصاب
غذا کرده بود،
و خواستار
پایان یافتن
اعتصاب غذاست.
اما میتوان
ریشهی واکنشها
به این آخرین
حربهی
زندانیان را
در ایدئولوژی
حاکم بر فضای
جنبش سبز نیز
مشاهده کرد؛
چنان که در
تمام سه سال گذشته
همواره
نخستین حربه
در برابر
فشارهای حاکمیت
نه دعوت
سراسری به
مقاومت، که
دعوت به عقبنشینی
بوده است.
درمقابل
اعتصاب غذای
بیش از ششصد
زندانی سیاسی
کرد در زندانهای
سراسر ترکیه
هم هست. آن هم
نه فقط با
درخواست
موضوعی شخصی
بلکه با
درخواست
اجازه تدریس و
استفاده از
زبان کردی و
تغییر در
وضعیت اوجالان
به عنوان رهبر
زندانی کردها
در ترکیه، اعتصابی
که حتی نخستوزیر
ترکیه را
وادار به
اظهار نظر میکند.
با این حساب
باید بار دیگر
در شیوهی به
کار بردن این
حربه دقیق
شویم؛ چنان که
دست زدن به
چنین شیوهای
علیرغم
خطرهای
بسیاری که
دارد میتواند
در صورتی که
به صورت حمعی
اتفاق بیافتد و
همراهی
زندانیان
دیگر و صد
البته پشتیبانی
رسانهای و
تبلیغاتی را
با خود داشته
باشد، به
موفقیت
بیانجامد.
اما آیا
مشکل عدم
موفقیت
اعتصاب غذا،
فردی بودن آن
است؟ در آخرین
واکنش به
اعتصاب غذا در
زندانهای
ایران، بیش از
نود نفر از
فعالان به
همراه شیرین
عبادی، وکیل و
همکار نسرین
ستوده، در نامهای
با درخواست
پایان یافتن
اعتصاب غذای
زندانیان به
آنها
اطمینان دادهاند
که «پژواک
صدای شما
خواهیم بود و
خواستههایتان
را به هر زبان
ممکن طلب میکنیم».
نویسندگان
این نامه از
یاد بردهاند
که چنین
اعتصابی در
صورتی که آنها
توانسته
بودند
مسیرهای
منطقی برای حفظ
کرامت و شان
زندانیان، و
نه تازه رها
کردن آنها از
بند، را
بیابند بدون
شک اصلا آغاز
نمیشد که
حالا بخواهد
پایان یابد.
اگرچه میتوان
نگرانی عمومی
برای به خطر
افتادن سلامت زندانیان
در اثر اعتصاب
غذا را فهمید،
اما باید پیش
از آن این
موضوع را در
نظر داشت که اعتصاب
غذا قطعاً
آخرین راهی
است که یک
انسان برای
دفاع از خود
بدان دست مییازد
و بدون شک
تلاش برای
منصرف کردن یک
انسان از
مقاومت و
جنگیدن برای
آنچه بدان
احتیاج دارد،
راحتتر از
تلاش برای
انصراف یک
زندانبان از
شکنجهی
مداوم اوست،
اما اگر
همچنان نگران
تکرار شهادت
هدی صابر
هستیم، اگر
پیام مرگ زیر
شکنجه ستار
بهشتی را
دریافتهایم،
حالا باید به
جای نامههای
درخواست
پایان اعتصاب
غذا، راه
دیگری را برای
فشار به
زندانبانان
برای پایان
دادن به وضعیت
وخیم زندانها
در ایران در
پیش بگیریم.
این وضعیت
وخیم، در تمام
این سالها به
قربانی شدن
بسیاری از
زندانیان
منجر شده است
و بر درد و رنج
زندانیان
افزوده است و
بدبختانه
شمار امضاهای
پای نامههای
فعالان سیاسی
اجتماعی نمیتواند
از حجم این
درد و رنج
بکاهد و وضعیت
را تغییری
هرچند اندک
دهد.
۲۱ آبان ۱۳۹۱