چه کسی
و کسانی خشونت
می کند ؛ مردم
یا حکومت گران
؟
به نام
دمکراسی چه
سفسطه بازی ها
که نمی کنند !(بخش
دوم)
امیرجواهری
لنگرودی
amirjavaheri@yahoo.com
۲۶ژانویه۲۰۱۰
برابر۶
بهمن۱۳۸۸
تا اینجا
نشان دادیم چه
کس وکسانی
خشونت می کنند
وچرا؟
می خواهم
بگویم،برای
بیان واقعیت
های موجود درون
جامعه ما، هوش
زیادی لازم
نیست که معادل
های سی سال
تجربه شده را
درکنارهم
بگذاریم. یک
نگاه ساده، به
نتایج همین انتخابات
و دزدیده شدن
آرای مردمان
ایران،خود گواه
هرچیزی می
تواند باشد.
کافی است
انسان میزان
دشمنی این
رژیم وسرانش
با دمکراسی را
درنظرداشته
باشد تا میزان
موهوم بودن
سناریوی
انتخابات آزاد
ورفراندم بابودن
این نظام،برایش
روشن شود.
اگررژیم رامی شناسیم،می
توانیم
دریابیم که
مدافعین
دمکراسی ومخالفین
قهرآمیز سرنگونی
رژیم، باعنوان
کردن ظاهر
الصلاح
دمکراسی
واینکه خشونت
بد وعین
استبداد است،
تا چه حد به بقای
و دوام چنین
رژیم مستبد
،خشن وسفاک،
آگاهانه ویا
ناخودآگاه ،
کمرخدمت بسته
اند.
باید بگویم؛
اگرهریک ازما
درمبارزه برای
تحقق دمکراسی
جدی هستیم،باید
دریابیم دردل
نظام
موجود،دمکراسی
را بدون توسل
به قهروخشونت،نمی
توان جایگزین
رژیمی کرد که
با قهروخشونت
مانع
ازبرقراری
دمکراسی می
شوند. اضافه
کنم؛ ما قبول
داریم که قیام
توده ای وسرنگونی
رژیم به خودی
خود نمی تواند
تضمین کننده
دمکراسی باشد.
ازهمین روست
که تا به
امروزهمیشه گفته
ایم: این رژیم
مقدم ترین
مانع
دربرابرآزادی
و دمکراسی
است. به
عبارتی برای
دست یابی به
آزادی و
دمکراسی،
نابودی رژیم
جمهوری اسلامی
لازم است ولی
کافی
نیست.اماشما
ها مخالفین واژگونی
نظام می
فرمایید؛
برای دستیابی
به آزادی
وتحقق
دمکراسی ،
لازم به بکارگیری
خشونت وزوربرای
سرنگونی رژیم
نیست بلکه توسل
به انتخابات
آزاد دردرون
رژیم اسلامی
موجود ولابد توسط
رژیم ولایت
فقیه وپذیرش
نتیجه آرای
مردم توسط آن،
بربسترتعمیم
آنچه
دراروپای
شرقی ویا حتی
درنیکاراگوئه
اتفاق افتاد،معنی
می یابد. این
فکربا توجه به
موجودیت این
نظام و دوام
وجودی اصل
ولایت فقیه،یک
قیاس مع
الفارق ویک
مغلطه کاری محض
سیاسی ونظری
است. چگونه
ازرژیمی که تحمل
تجدید
انتخابات
درچهارچوب
چهارکاندیدای
مورد تائید
شورای نگهبان
که هرچهارتای
آنها نیزبه
اصل جمهوری
اسلامی
باوردارند را
نداشته و
مردمی را که
بقول خود شما
برای پس گرفتن
رای شان به
خیابانها
آمده بودند و بخوبی
هم می دانیم
که بشکل آرام
و مسالمت
آمیزآمده
بودند، چنین
سرکوب می کنند،
می توان
انتظارداشت
که بدون هیچ
گونه اعمال
قهری به
انتخابات یا
رفراندمی تن
دردهد که هدفش
رودررویی باکلیت
نظام باشد؟
این
لیبرالهای
وطنی اگربه دنبال
گورباچوفی
برای ایران می
گردند. باید
بدانند؛ که او
را نه درمیان
روسای جمهورجانبدارحقوق
مردم،بلکه
درمیان
کاندیداهای
ولایت فقیه
باید جستجو
کنند.آنچه
درنیکاراگوئه
انقلابی ودرهمان
زمان رهبری
ساندنیستها
توسط دانیل
اورتگا ،ویا اروپای
شرقی بعد
ازفروریختن
دیواربرلین
اتفاق
افتاد،را
باید
ازجایگاه منافع
مردم همان
سامان درجهان
بینی ونگرش هرکدامشان
به دمکراسی و
حق حاکمیت
مردم درنزد
همان سران حکومت
نیکاراگوئه
وحاکمیت های
به اصلاح
کمونیستی
دیروزی، -
هرحد هم که درعمل
اجتماعی
بیراهه رفته
باشند- وبا
آرای حکومت
اسلامی وبا
فلسفه وجودی
اصل ولایت
فقیه،برابرهم
نهاد ومعدل
گرفت. آنوقت
درمی یابیم که
اززمانی که
ساندنیستها
قدرت را به
دست گرفتند
تاشکست رهبرآنها
(دانیل
اورتگا) وپیروزی
چامورو درانتخابات
ریاست جمهوری
سال ۱۹۹۰،ایالات
متحده همواره با
تحریم
اقتصادی
نیکاراگوئه وحمایت
ضد انقلابیون
(کنتراها) برای
درهم شکستن
مقاومت مردم
کوشید.درشرایطی
که سوسیالیسم
واقعا موجود
(شوروی سابق)،دست
ازحمایت
حکومت ساندنیستهابرداشته
وسعی برجلب
نظرایالات
متحده آمریکا
داشت،شکست
ساندنیستها درزیرفشارآمریکا
محتمل ترمی
نمود. در بلوک
شرق نیزهمان
کمونیست ها با
همه ورشکستگی
وکاربرد استبداد
حزبی وایدئولوژیک
شان،عملا
دربرابرخواست
مردم، رای
آنان وحق
حاکمیت شان نایستادند
وخون نریختند
و دیدیم هم که
چنین نکردند.
ازاینروانتظارتحقق
چنین امری
درایران
اسلامی
ومقایسه
جمهوری اسلامی
با آنان، چه
حد
دورازانتظار،تعجب
برانگیزوبا
فلسفه سیاسی،جانبداران
همه سویه دمکراسی
درتناقض
آشکارقرارخواهد
گرفت. لذا تعمیم
موقعیت
نیکاراگوئه و
بلوک شرق به
جانبداران
حاکمین خدا
برروی زمین،
حاکمین حاکم شده
برسرنوشت"
بندگان" و"بردگان"شان،
تا چه اندازه
با ذات وفلسفه
سیاسی آنها درتضاد
خواهد بود.
می خواهم
بگویم؛ این
نوع نگاه به
دمکراسی
بمانند نگاه
دمکراسی
طلبانه خود
آمریکایی
هاست .این
دمکراسی
درنیکاراگوئه
مادامی می
تواند تامین
شود، که با سرنگونی
دولت انقلابی
ساندنیست ها،که
درراس یک
انقلاب مردمی
تمام عیاروبا
سرنگونی یک دیکتاتوری
کثیف چهل ساله
خاندان(سوموزا)به
قدرت رسیده
وازحمایت
تمام مردم
لگدمال شده
کشورنیزبرخورداراست.
ولی آمریکایی
ها به دلیل
طرحهای
گوناگون خود
درمنطقه
آمریکای
لاتین، برای تامین
بودجه
انتخاباتی
کنتراها درنیکاراگوئه،
میلیون ها
دلارکمک نقدی
وغیرنقدی
دادندواما
همین جماعت
سینه چاک
دمکراسی خواه،دررابطه
با فقدان
انتخابات درکویت-
عربستان
سعودی و... در
"مطبوعات" به
اصطلاح "
آزاد" خود تا
به امروز یک
کلمه سخنی به
میان نکشیده ونمی
کشند.
می
خواهم بگویم؛
برخلاف ادعای
لیبرال های
وطنی ما، باید
دوسویه
واقعیت هرجنبشی
رادید ودرست
سنجید . ازیک
طرف، توسل به
سرنگونی
اجباری وحتی
الزام
قهرآمیزکردن امرمبارزه
بارژیم،هیچ
رابطه الزامی
با پیدایش یک
استبداد
دیگرندارد.بلکه
می تواند به یک
دمکراسی
حقیقی
منجرشود.ازسوی
دیگر،جایگزینی
مسالمت
امیزیک رژیم
نیز،بصرف
اینکه ازاعمال
قهروخشونت
پرهیزشده،
الزاما به
استقراریک
رژیم دمکراتیک
منجرنمی شود.
همه ما انقلاب
۵۷ را
خوب بخاطر
داریم. خمینی
وهمه ستاد
عملیاتی اش،
بلندگوبدست،
مردم را به
پرهیزازخشونت
دعوت می
کردند.هادی
غفاری
نیزبرفرازوانت
بارشعارمی
داد که" حضرت آقا
خمینی فرمان
جهاد" نداده
است . آنها
بودند که
تاکتیک جا
دادن گل میخک
برلوله تفنگ سربازان
و واگذاری آن
به سرداران
گارد جاویدان
وپلنگ پوشان رژیم
شاهنشاهی رادرروزهای
خشونت وجنون
بعد ازحادثه
خونبار۱۷شهریورمیدان
ژاله و۱۳آبان
سردرب
دانشگاه
تهران برسرهرکوی
وبرزنی جارمی
زدند. خمینی
تابه آخربا
مشی
پرهیزازقهر،وحشت
ازمسلح شدن مردم،
حتی آنگاه که
مردم شعارمی
دادند: "
رهبران ما را
مسلح کنید". کماکان
به جلوگیری ازقهرمانورمی
داد. بخوبی می دانیم؛
زمانی که
خمینی به
ایران بارگشت
دیگرهیچ آلترناتیو
دیگری برای بدست
گرفتن قدرت
وجود نداشت و
بازبخوبی می دانیم؛ که
تا آن زمان
هنوزهیچ گونه
قهری ازطرف
مردم اعمال
نشده بود به همین
خاطراست که می
گویم ومی پرسم
: فرض محال را
براین بگذاریم
که مردمان۳۰
میلیونی
آنروزما بدون
توسل به شورش
خشن و یا راه
بردن به قیام
مسلحانه توده
ای که فقط و
فقط با
ابتکارتوده
ها برشخص خمینی
واعوان وانصارش
تحمیل شد،
اگرتنها وبوسیله
همان سلسله
تظاهرات
قیطریه واحمد
آباد(تبعید
گاه دکترمصدق)
وراهپیمایی
مردم ازمیدان
فوزیه تا
میدان انقلاب
وبعد ترمیدان
آزادی
درتهران وبخش
وسیعی از ایران
فرا گرفته
بود،ومتعاقب
آن اعتصاب
نفتگران شجاع
وجسور،رژیم
سلطنتی را
کنارمی زد،
حکومت خمینی
که جای حکومت
پیشین را می
گرفت،حکومتی
دمکراتیک وآزادی
طلب وبرابری
خواه ازاب درمی
آمد؟ زیراکه
رژیم شاه و
ساواکش را با
قهروخشونت به
زیرنکشید وپادگان
ها راتصرف
وخلع سلاح
نکرده بود؟!
این همان
سفسطه ومغلطه
ای است که چپ
های ورشکسته
دیروزی وسوسیال
دمکرات شده
امروزی،برایش
بافت تئوریک
رنگ وروبافته پوشانده
اند تا نتیجه
بگبرند،هربراندازی
وانقلاب که محصول
خیزش،قیام،به
پا جستن وحرکت
مسلحانه مردم است،عین
استبداد واَخ می
باشد. نتیجه
طبیعی انقلاب
را با ذات رادیکالیزم
وآرمانخواهی
به بارنشسته انقلابیون
نه توده به
پاجسته واقعی
و حق آنان می شمارند.
ودراساس همه
این توده
میلیونی را براندازوسرنگونی
خواه و واژگون
طلب قلمداد می
کنند،چراکه
با تئوری زواردررفته
آقایان برای
وصول به
دمکراسی به صف
نشدند و نمی
شوند بلکه خود
راسا اقدام
کرده و می
کنند.
می پرسم:آیا
این ادعا،
تداعی گرهمان
شعارسی سال پیش
پدرلیبرال
های ایران واولین
رئیس دولت
برآمده ازانقلاب
(مهدی
بازرگان) نیست
که گفت:" سه سه
بار، نه بار،غلط
کردیم ،که
انقلاب
کردیم"؟ غافل
ازاینکه انقلاب
نمی کنند،
انقلاب می شود
وانقلاب
دراین شدنش
نیز،ازکسی
اجازه ودستورهم
نمی گیرد بلکه
هربارتنها
تاکتیک ها وسازو
کارهاش
متفاوت وچند
گانه است
واگرامروزحادث
گردد، می
تواند ازهمان
جنسی نباشد که
درقیام سال۵۷
اتفاق افتاد.
بازهم
به پرده دیگری
ازانقلاب
بهمن نگاه
کنیم. دربرابرادعای
دوستان تازه
دمکرات شده
ما،تا جائیکه
به رابطه
رفراندوم و
انتخابات
ودمکراسی برمی
گردد.همه ما
دیدیم که
اکثریت قریب
به اتفاق
مردمان ایران
درآن ابتداء
رژیم اسلامی
رادربرابر رفراندوم
جمهوری
اسلامی آری یا
نه، بنوعی
انتخاب کردند.
اجباری هم
درمیان نبود وتاریخا
هم شاهد بودیم
که اقلیتی
معین در آن انتخابات
شرکت نکردند .
پرسشم این است:
آیا ازاین
انتخابات ورفراندم
– صرفنظرازهرحد
تقلبی هم که
صورت گرفته
باشد- الزاما ازآن
دمکراسی برون
آمد وآزادی وبرابری
زائیده شد؟ به
دهها نمونه
دیگرهم می
توان اشاره
کرد. مثلا
الجزایر،
تجربه تلخ شیلی
نمونه دیگرش
را می شود
مثال آورد.
درشیلی دوره
آلنده، اساسا
خونریزی
وخشونت واعمال
قهری درکارنبوده
است، مغلطه گری
وسفسطه بافی
اقایان
سوسیال
دمکرات ما را
نشان می دهد
که هرشکستی را
زائیده اعمال
خشونت می
شمرند. نگاه
کنیم تا به
امروزبرای
دوران شیلی
آلنده صد ها
کتاب نوشته
شده ودهها
فیلم ساخته
شده ونشان
میدهد، رژیم
مردمی ودمکراتیک
آلنده ازطریق انتخابات
آزاد، روی کارآمد.
ولی برخلاف
تئوری های
دوستان ما
،درست بدان
سبب که ازتوسل
به قهروخشونت
درسرکوب
قاطعانه
دشمنان
دمکراسی دوری
جست، جای خود
را به
دیکتاتوری
نظامی پینوشه
داد. کودتای
پینوشه محصول
اینهمانی عدم
به کارگری
سلاح و مسلح
کردن مردم
دربرابرکودتا
گران وپیشروی
نظامیان به
رهبری پینوشه
است.
درپایان
این بخش می
خواهم بازهم چند
پرسش را به
میان بکشم وآن
اینکه :این
اقایان فکل
وکراوتی
امروزی (محسن
سازگارا- اکبرگنجی
– محسن
مخملباف –
ابراهیم نبوی ویقه
گردی همچون
عطاالله
مهاجرانی ....)،ریشوی
های دیروزی
وهمین سوسیال
دمکرات های
آموزش دیده
وفراریان ازاردوی
انقلاب،-
کسانی که دوره
انقلابات
راپایان
یافته می دانستند
وامروزاینگونه
ازحضورمیلیونی
مردم شوک زده
شده اند- آقایانی که همواره
این چنین میان
دمکراسی
وقهر،علامت
تساوی می
گذارند.اگردریک
انتخابات
آزاد وبری ازخشونت،جای
رژیم فقها وشخص
خامنه ای رابگیرند
ورژیم
دمکراتیک
ادعایی
خودشان را که
این همه برایش
سینه هم چاک
می کنند،برپا
دارند.
دربرابرجانبداران
انقلاب توده
ای ومیلیونی مردمان
ایران،
وفاداران
آرمانخواهی
ورادیکالیزم،آزادی
طلبی،آنانی
که هنوزمفاهیم
قهروسرکوب وتسلیح
توده ها وبهره
گیری مردم
ازسلاح
درمقابل هردشمنی
را،ابزارو
وسیله مجازمبارزه
با دشمن می
شناسند، چه
موضعی خواهند
گرفت؟ فرض رابراین
بگذاریم همین
آقایان،
علیرغم اینکه
یک بارهم-
امتحان شان راهم
خیلی بد پس - داده
اند، ولی
اینبار،آزادی
های مدنی
وسیاسی را که
تا این حد
برایش سینه
سپرمی کنند
ونسل ما را
شاگردان رفوزه
کلاس های خود
می شناسند، به
جامعه اعطا
کنند . دراین
میان کارگران
وزحمتکشان با
استفاده
ازهمین آزادی
های حاصله،
خود را علیه
سرمایه داران
متشکل سازند وتشکلات
مستقل خود را
ایجاد کنند وبه
آن جنبه
سراسری بخشند،برای
دریافت حقوق وافزایش
دستمزد،عیدی
و پاداش،مسکن
و تعطیلات اول
ماه مه وغیره
ازحربه کم کاری،اعتصاب
وتحصن بهره
گیرند،کارخانه
ها را اشغال
کنند،مدیران
کارخانه را
گروگان
گیرند،با
شعارمرگ
برسرمایه داربه
خیابان آیند.
ما چپ های
کارگری وسوسیالیست
هم ازبرکت
آزادی های واگذارشده
مرحمتی شما،طبق
معمول
وبرپایه
باورواعتقاد
خود و به حکم
وظیفه انسانی
وهمبستگی با
این طبقه،آتش
بیاراین
معرکه شده به
میدان آییم.
شما با
کارگران وما
چه می کنید؟ یا
اگرهمین باند
های فاشیستی ومذهبی
حزب اللهی مخالف
شما و دیگر
باند های
موجود درون
جامعه ،فرصت
ندادند حتی یک
شب، آب خوش
ازگلوی شما هاپایین
رود، با آنان
چه می کنید؟
می شود به
پای پاسخ
آقایان نشست .
ولی به حکم تجربه
یک چیزبرای من
مشخص است و آن
اینکه ؛ اگرآقایان
تازه دمکرات
شده ،امروزدست
بردن ما به
قوه قهره
رابربریت،خشونت،
وحشی گری عمل
مان می شمارندوآنرا
بازتاب
آرمانخواهی
های نسل ما در
راستای
سرنگونی رژیم
ولایت فقیه
وهررژِیم ضد
مردمی می
نشانند، وهمواره
تحول تدریجی مناسبات
درونی جامعه،رفرم
خواهی ها را،تنها
وتنها بابرخورد
متمدنانه وآزادانه
انتخابات
تعریف می
کنند. دودلیل
بسیارساده می
توان برای آن
برشمرد. یکم
اینکه ازافتادن
پادگان ها واسلحه
ها به دست
مردم وحشت
دارند. دوم
اینکه مخالف
تداوم مبارزه
بابربریت
وخشونت
وتجاوزگری به
حریم مردمان
ایران،یعنی همین
رژیم آدمکش
جمهوری اسلامی
ایران هستند.
آقایان به
بهانه عدم
خشونت، خشونت
نکنیم. تنها
فراربه عقب
درنزد شان فزونی
می گیرد و
تنها ازهمین
روست که مدام
شعارپشت
شعارمی دهند
که خشونت بد
وعین سرکوب
است. پس زنده
باد دمکراسی. چنانچه
همین دو مورد
بالا را یکی
نماییم . می
شود گفت :
آقایان درتعریف
خود
ازدمکراسی،
دمکرات هم
نیستند، ضد
دموکرات اند. چه
خوب که
دربرابرپیشروی
مبارزات مردم
دررودررویی
با نظام
جوروجنایت رژیم
اسلامی
ایران، مواظب
نامه اعمال
خودهم باشند.
چرا که
اینبارخشم
مردمان
ایران،
فروخوردنی
وفراموش شدنی
نیست. درادامه
بازهم به منظرنظر
آقایان از
دمکراسی
خواهم
پرداخت....
بخش
اول مقاله را
می توان درلینک
زیرخواند :
http://www.rahekargar.net/maghalat/201001/20100120-01-maghalat.htm