جبهه
پایداری
انقلاب
اسلامی چرا
تشکیل شد؟
البرز
دماوندی
شاید
بتوا ن مهم
ترین ویژگی
جبهه پایداری
را افراد
تشکیل دهنده
آن دانست. این
جبهه موفق شده
منفورترین ها
در تمام
باندهای
جنایکار و فاسد
حکومت اسلامی
را گردهم
آورد. کسانی
چون مصباح
یزدی، خوشوقت،
شجونی و حسینیان.
آخوندهایی که
در قتل های
بیشماری دست
داشته اند و
همیشه علنن از
کشتار و شکنجه
مخالفان دفاع
کرده اند. در
کنار آن ها
بخشی از
فرماندهان
جنایت کار
فعلی و گذشته
سپاه و افراد
بانفوذ و
فاسدی از بیت
رهبری نیز
حضور دارند.
یکی از
ویژگی های
اصلی این
جبهه،
مرزبندی قاطع
آن با اصلاح
طلبان و
خاندان هاشمی
است، و البته
دفاع از احمدی
نژاد، در کنار
تبری جستن از
جریان
انحرافی
مشایی.
ولایتی،
عضو کمیته
نظارت هفت
نفره در 7+8 در
مصاحبه ای
آرزو می کند
که اکثریت
مجلس آینده در
دست اصول
گرایان باشد.
او سپس در
پاسخ به پرسش
دیگری در همین
مصاحبه می
گوید که هم
موتلفه، هم
ایثارگران،
هم جبهه
پایداری، هم
قالیباف و
لاریجانی، هم
جامعه
مهندسین و ...
همگی را اصول
گرا می داند.
پرسش
محوری که در
این جا مطرح
می گردد این
است که اگر
همه این ها
اصول گرا
هستند، همه بر
اطاعت از
رهبری و
پاسداری از
انقلاب
اسلامی و
مرزبندی با
جریان فتنه و
جریان
انحرافی اشتراک
دارند، و اگر
قرار است که
اصلاح طلبان،
اگر در
انتخابات
شرکت کردند، در
صافی شورای
نگهبان گیر
بیفتند، پس
این اصول
گرایان با چه
کسی می خواهند
رقابت کنند و
چرا ولایتی
چنین آرزویی
می کند؟ وحشت
ولایتی و بقیه
سردمدران از
چیست؟ مگر هدف
همه آن ها،
بنا به اظهار
خودشان، این
نیست که کرسی
های مجلس را
اصول گرایان
تصاحب کنند؟
همه شرکت
کنندگان هم که
قرار است اصول
گرا باشند.
اصلاح طلبان
هم یا شرکت نمی
کنند یا رد
صلاحیت می
شوند. پس مشکل
کجاست؟
به نظر
می رسد این
همه کشاکش و
تلاش که به
قول ولایتی یک
سال طول کشید
تا به 7+8 رسیدند،
و این که دو
تشکل اصلی
روحانیت یعنی
روحانیت
مبارز تهران و
جامعه مدرسین
حوزه علمیه قم
تمام قد وارد
عرصه شده اند
تنها برای این
نیست که اصول
گرایان
اکثریت کرسی
های مجلس را
تصاحب کنند.
زیرا رقیب
دیگری در
برابرشان
حضور ندارد.
تنها دلیلی که
باقی می ماند
رقابت بین خود
اصول گرایان
است.
انتخابات
هرگز در
جمهوری
اسلامی ایران
آزاد نبوده
است. صافی
شورای نگهبان
و دست چین
کردن افرادی
که می توانند
انتخاب شوند،
همیشه بزرگ
ترین محدودیت
آزادی
انتخابات
بوده است. هرجا
هم که این
صافی کارآمد
نبوده، تقلب
در انتخابات و
دست کاری
صندوق ها یا
تغییر نتایج
به کارگرفته
شده است.
این
بار اما قرار
است پیش از
انتخابات وزن
کشی جریانات
اصول گرا
انجام شود و
ترکیب مجلس
پیش از
انتخابات و به
دور از جنجال
های
انتخاباتی
تعیین گردد.
تاکید خامنه
ای بر این که
اصول گرایان
تنها یک لیست
انتخاباتی ارائه
کنند، که از
زبان حداد
عادل بیان
گردید، از یک
سو مسخره و از
سویی دیگر
رهنمودی برای آینده
است. مسخره
است چرا که
همان گونه که
گفتیم مگر
قرار است کسان
دیگری به جز
اصول گرایان
در انتخابات
شرکت کنند؟ و
رهنمودی برای
آینده به این
معنا که از
این پس
نمایندگان مجلس
از پیش توسط
یک کمیته مشخص
انتصاب و معرفی
خواهند شد.
جمهوری
اسلامی می
خواهد یک گام
دیگربه حل تناقضی
که بیش از سی
سال گریبان
گیرش بود، یعنی
تناقض بین
نهادهای
انتصابی و
نهادهای نیمه انتخابی،
به نفع
نهادهای انتصابی
خلاص شود. بدین
ترتیب رای
مردم تنها نقش
تزئینی داشته
و بیعت با
حکومت محسوب
می شود. مردم
به جایگاه
واقعی خود در
نظام
استبدادی اسلامی،
به عنوان
صغیرانی که
توانایی و در
نتیجه حق
تصمیم گیری
برای سرنوشت
خود را
ندارند، بازگشته
و عقلای قوم
به جای آنان
تصمیم خواهند
گرفت.
مجلسی
هم که این
چنین و از
بالا تشکیل
شود، چیزی جز
مجلس مشورتی
اعیان نخواهد
بود که در تاریخ
این مملکت
سابقه ای
طولانی دارد.
اما
این که این
رویای اصول
گرایان تا چه
حد با واقعیت
تطبیق دارد،
خود محل
منازعه است. واقعیت
این است که
گرچه تمام
افراد و
جریانات دست
اندرکار خود
را اصول گرا
می دانند، اما
رقابت برسر
این که سهم
شیر به کدام
یک تعلق گیرد،
یکی از موانع
تحقق چنین
رویایی است.
اما
این تنها قله
کوه یخ شناور
است. همه جناح
های حاکم نیک
می دانند که
نباید امیدی
به شرکت
گسترده مردم
در انتخابات
داشته باشند.
پس از
انتخابات
ریاست جمهوری
در سال 88 و اتفاقات
پس از آن،
اندیشه اصلاح
رژیم، به خصوص
از طرف یکی از
جناح های
حاکم، چندان
چنگی به دل
توده ها، به
ویژه کارگران
و طبقه متوسط
شهری، نمی زند
که آنان را به
شرکت در
انتخابات
ترغیب کند. تحت
چنین شرایطی، اصول
گرایان سنتی و
در راس آنان
حزب موتلفه به
خوبی می دانند
که در برابر باند
احمدی نژاد
هیچ شانسی
ندارند. احمدی
نژاد اگر
بتواند تا
مقطع
انتخابات
اسفندماه مجلس
به دادن
یارانه ها
ادامه دهد، با
توجه به عدم
شرکت توده های
وسیع،
امیدوار است
که بتواند بخش
هایی ازتحتانی
ترین اقشار
شهری و
روستایی، که
مبلغ اندک
یارانه ها
واقعن در
زندگی شان تاثیرمهمی
دارد، را به
نفع خود به
میدان بکشد.
اصول گرایان
سنتی که امیدی
به جذب این
اقشار در
انتخابات
آینده
ندارند، دست
به دامن لاریجانی
و قالیباف شده
اند که از
چهره های اصول
گرای به اصطلاح
جدید هستند.
محالفت شدید
جبهه پایداری
با حضور این
دو تن در 7+8 هم از
این روست، چه
می دانند بدون
این دو، از
اصول گرایان
تنها
آخوندهای کپک
زده ای از قماش
جنتی و یزدی و
مهدوی کنی از
یک سو و فسیل هایی
از قبیل عسگراولادی
و بادامچیان و
باهنر از سوی
دیگر باقی می
مانند که به
قدری منفورند
که حتی قادر
نیستند
خانواده های
خود را به پای
صندوق های رای
بکشانند، چه
رسد به توده
های مردم.
باند
احمدی نژاد که
چشم اسفندیار
خود را اتفاقن
در اسفندیار
می بیند،
ترجیح داده که
فعلن با در
حاشیه نگه
داشتن مشایی
از طریق تشکیل
جبهه پایداری،
حملات جناح
مخالف را خنثا
کند. ضرورت
وجودی جبهه
پایداری نیز
از همین جا
برمی خیزد.
از سوی
دیگر اکنون
روشن می شود
که چرا در
ابتدای ارائه
طرح یارانه ها
احمدی نژاد بر
دو نکته تاکید
زیادی داشت:
اول این که
این کار ضربتی
انجام شود و
دوم این که
اختیار کامل
هزینه کردن
پول های به
دست آمده به
طور کامل در
دست ریاست
جمهوری باشد. این
باند با
استفاده از
یارانه ها و
احتمالن تلاش
در توزیع به
موقع آن ها در
میان اقشار کم
درآمد شهری و
روستایی و با
تبلیغ مکتب
ایرانی از سوی
مشایی که
اکنون با چراغ
خاموش حرکت می
کند، درصدد است
تا علاوه بر
اقشار تحتانی
جامعه، لایه
های پایینی
طبقه متوسط
شهری را نیز
جذب کند. از
این رو این
باند مخالف
صریح شرکت
اصلاح طلبان
در انتخابات
مجلس هستند. در
جناح مقابل
اما کسانی
حضور دارند که
می دانند که
شرکت محدود و
کنترل شده
برخی از اصلاح
طلبان در
انتخابات می
تواند از یک
سو رنگ و بویی
رقابتی به
انتخابات
بدهد و از سوی
دیگر مانع جذب
این قشر از
طبقه متوسط به
باند احمدی
نژاد شود. خواهش
باهنر از
اصلاح طلبان
برای شرکت در
انتخابات و
سخنان کسانی
مانند مطهری و
ترقی در این
زمینه، از این
درک برمی
خیزد.
در برابر
ترفندهای
احمدی نژاد،
اصول گرایان
سنتی تاکنون
سه راهکار در
پیش گرفته
اند:
1- با
همکاری
شهرداری
تهران و 11000 مبلغ
سپاهی و بسیجی
در برابر
استانداران و
فرمانداران و
بخشداران
دولتی صف
آرایی کنند.
در عین حال در
صورت لزوم
برای تقلب در
انتخابات و
جلوگیری از
تقلب طرف
مقابل آمادگی
داشته باشند.
2- با
فرستادن رستم
به جنگ
اسفندیار در
کابینه احمدی
نژاد، کنترل
نقت را به دست
گیرند و بدین طریق
دولت را در
پرداخت
یارانه ها از
منبع نفت تحت
فشار قرار
دهند. احمدی
نژاد ابتدا
قصد داشت خود
سرپرستی وزارت
نفت را برعهده
گیرد، و به
طبع اداره
عملی وزارت
نفت برعهده
اسفندیار
رحیم مشایی
رئیس دفتر او
قرار می گرفت.
اما با مخالفت
صریح مجلس و
شورای نگهبان
مواجه شد و
مجبور شد که
رستم قاسمی،
قرمانده
قرارگاه خاتم
سپاه را در
کابینه
بپذیرد.
3- با
وصل کردن
کاندیداهای
احتمالی جناح
احمدی نژاد به
جریان انحرافی،
آنان را رد
صلاحیت کنند.
البته
همه این راه
کارها در
صورتی به اجرا
در می آید که
جبهه پایداری
هم چنان بر
عزم خود در دادن
لیست جداگانه
یا تحمیل
کاندیداهای
خود به اصول
گرایان سنتی
پایدار بماند.
خامنه
ای که مدتی
است از قدرت
گیری هر یک از
این جناح ها و
به خصوص فرماندهان
سپاه
پاسداران که
می تواند قدرت
مطلقه او را به
چالش بکشد، به
هراس افتاده و
می داند که گرایش
او به هر یک از
طرفین می
تواند نقش
تعیین کننده
ای داشته
باشد، بدون شک
مترصد فرصتی
است تا با
استفاده از
این اختلاف در
میان خودی ها،
سهم خود را از
قدرت و ثروت
افزایش دهد،
بدون آن که
اجازه دهد شدت
اختلاف
موجودیت رژیم
اسلامی را به
خطر بیندازد.
البرز
دماوندی
22 اوت 2011