سقوط
"شاه شاهان"
آفریقا و به
صحنه آمدن
مردم در متن آینده
ناروشن لیبی
بهروز نظری
شورش
محلات کارگری
در طرابلس
ورود
نیروهای
مخالف دولت
لیبی به
طرابلس و
کنترل بخشهای
مهم و اصلی
این شهر توسط
آنان
را تسهیل کرده
و بدین ترتیب
به دیکتاتوری
۴۲ ساله معمر
قذافی
نقطه پایان
نهاد . از چند روز
پیش و بدنبال
سقوط شهرهای
نزدیک به
طرابلس و
همچنین فرار
تعداد دیگری
از مقامات
دولتی، از
جمله وزیر
کشور لیبی،
موقعیت قذافی
بیش از پیش
شکننده شده
بود. پیشروی
نیروهای
مخالف به
سمت طرابلس با کمک
زراد خانه
هوایی ناتو از
روز یکشنبه
آغاز شد و در
کمتر از ۲۴
ساعت نقاط
کلیدی این شهر
از جمله میدان
سبز بدست نیروهای
مخالف و مردم
افتاد. در
مدتی کوتاه
تغییرات مهمی
صورت گرفته
است. ۲ پسر
قذافی دستگیر
شده، نام
میدان سبز به
میدان شهدا
تغییر پیدا
کرده، و پرچم
سه رنگ
مخالفان که
پرچم استقلال
خوانده
میشود جای
پرچمهای سبز
قذافی را بر
فراز اماکن و
ساختمانهای
دولتی را
گرفته اند.
پاکسازی
لیبی از نمادهای
حاکمیت قدیم،
تغییر نام
میادین و یا
پرچم این
کشور، اما،
نمیتواند عدم
توافق بر سر
آینده نا روشن
این کشور را
بپوشاند. پایان
حاکمیت
قذافی، که خود
را "شاه شاهان
آفریقا" مینامید،
اگر چه پایان
یکی دیگر از
دولتهای
جمهوری -
سلطنتی در
منطقه است،
بدلیل مداخله
وسیع نظامی و
سیاسی دولتهای
غربی، ترکیب
قبیله ای این
کشور و همچنین
شکاف و درگیریهای
عمیق بین
نیروهای
تشکیل دهنده
شورای ملی
انتقالی،
تنها سر آغاز
فصل جدیدی از
تلاش جریانات
مختلف برای کنترل
این کشور است.
تلاش
برای کنترل
"قلب و ذهن"
لیبی از همان
فردای شورش
شجاعانه مردم
این کشور علیه
دیکتاتوری
قذافی آغاز
شده بود. دولتهای
غربی که پیشتر
سیاست انتظار
را اتخاذ کرده
و برای
"شنیدن" صدای
انقلاب مردم تونس
و مصر هفتهها
صبر کرده
بودند،
بدنبال آغاز
انقلاب لیبی
و هراسان از
گسترش شعلههای
انقلاب در یک
کشور نفت خیز،
سیاست مداخله
نظامی را در
دستور کار خود
قرار
دادند. این دولت
ها، و
بویژه فرانسه
و انگلیس، با
اتکا به قطعنامههای
۱۹۷۰ و
۱۹۷۳ سازمان
ملل دور جدیدی
از "مداخلههای
انسانی" غرب
را شروع کرده
و به بهانه
حفاظت از مردم
لیبی به
بمباران همین
مردم دست
زدند. هر چند
وسعت مداخله و
بمبارانهای
جنگندههای
ناتو در لیبی
قابل مقایسه
با "مداخلههای
انسانی" غرب
در کوزوو،
افغانستان و
یا عراق نبود،
تلفات جانی و
مالی این
حملات کم
نبود. بنا به
گزارشاتی
نیروهای
ناتو در مدتی
کوتاه ۸۰۰۰
نقطه در لیبی
را هدف قرار
داده و عامل
اصلی کشتهٔ
شدن نزدیک به
۲۰ هزار نفر
از شهروندان لیبی
بودند.
نباید
فراموش کرد که
قذافی از سال
۲۰۰۳ میلادی و
بدنبال کنار
گذاشتن
برنامه هسته
ای خود روابط
نزدیک و
تنگاتنگی با
دولتهای
غربی برقرار
کرده بود.
قذافی به یکی
از مشتریان
پروپا قرص
سلاحهای
غربی تبدیل
شده و در مدتی
کوتا میلیاردها
دلار از کشورهای
مختلف غربی
سلاح خریداری
کرده بود.
تنها در سال
۲۰۰۹ اتحادیه
اروپا
جواز فروش
بیش از ۸۰۰
میلیون دلار تسهیلات
نظامی را به
لیبی صادر
کرده بود. سهم
مبادلات
نظامی بین
لیبی و
آمریکا نیز
اگر چه هیچ
گاه به پای
اروپا نرسید،
گسترش بیشتری
پیدا کرده
بود. سیاستهای
نئولیبرالی
قذافی، خصوصی
کردن منابع
ملی و از
جمله ذخائر
گاز و نفت این
کشور با حمایت
دولتهای
غربی و در جهت
منافع آنان
صورت گرفت."صندوق
بینالمللی
پول" درست قبل
از شعله ور
شدن انقلاب در
لیبی به
ستایش از
سیاستهای
اقتصادی
قذافی و بویژه
"مدیریت کلان"
خردمندانه و
تقویت "بخش
خصوصی" در این
کشور پرداخته
بود. شرکتهای
بزرگ نفتی
ایتالیا،
انگلیس،
فرانسه، آلمان،
کانادا، نروژ
و آمریکا نیز
فعالانه در استخراج
منابع این
کشور و
مبادلات وسیع
با دولت قذافی
شرکت میکردند.
انقلاب
بنغازی که با
الهام از
انقلابات
دیگر عرب آغاز
شد منافع
سرمایه داری
اروپا در لیبی
را با خطر
تهدید میکرد.
مداخله غرب در
لیبی به همین
جهت با دو هدف
روشن آغاز و
تعقیب شد. اولا،
دولتهای
غربی که
از خصلت ضدّ
امپریالیستی
انقلابات ضدّ
دیکتاتوری
عرب آگاه
بودند سعی
کردند تا از
طریق مداخله
در لیبی جای
پایی برای
خود در این
انقلابات باز
کنند؛ و
ثانیا، تلاش
کردند تا
کنترل خود بر
منابع نفتی
این کشور را
از دست
ندهند. کنترل
منابع نفتی
لیبی نه
تنها بدلیل
حجم بالای
ذخایر نفتی
این کشور،
بلکه همچنین
کیفیت بالای
آن، بسیار مهم
است. بی جهت
نیست
که بلافاصله
پس از انتشار
خبر سقوط
طرابلس
شرکت ایتالیایی
انی (ENI) اعلام
کرد که
مهندسین خود
را برای بررسی
اینکه چگونه
میتوان
پالایشگاهها
را سریعا بکار
انداخت به
لیبی اعزام
کرده است.
اولین پیام
وزیر خارجه
ایتالیا هم نه
پیام تبریک به
مردم لیبی
بلکه هشداری
بود به رقبای
ایتالیا. او
در رابطه
مداخله سریع
شرکت نفتی
انی گفت:
"تاسیسات
نفتی در لیبی
توسط
ایتالیاییها
ساخته شده و
کاملا روشن
است که شرکت
انی نقش اول
را در آینده
لیبی بازی
خواهد کرد."
یافتن
جان پایی در
انقلابات عرب
و تلاش برای
تداوم کنترل
غرب در منطقه
به اندازه
کنترل نفت
لیبی اهمیت
دارد. مداخله
غرب در لیبی
بدون تردید
تلاشی
بود برای
تغییر خصلت و
ترکیب
انقلابی که
بویژه در
بنغازی ریشه
دوانده بود.
دولتهای
غربی و در صدر
آنان فرانسه و
انگلیس تلاش کرده
و میکنند تا
با برسمیت
شناختن شورای
ملی انتقالی
بعنوان نماینده
رسمی کشور
لیبی (لطفی
که هیچگاه
شامل فلسطینیها
نشده)، و
همچنین ترفیع
عناصر قذافی
که در یارگیریهای
حساب شده به
اردوی مخالف
پیوستند، به
تقویت حامیان
غرب در جبهه
مخالفین دست
بزنند. ترکیب
فعلی "شورای
ملی انتقالی"
اما در عین
حال شامل
جریانات
اسلامی
متفاوت و
رنگارنگی است
که از هم
اکنون خواهان
"اسلامی"
کردن لیبی و
تشکیل حکومت
اسلامی مبتنی
بر شریعت
هستند. تعدادی
از این
جریانات و از
جمله "المقاتله
السلامی" از
نظر فکری به
القائده
نزدیک هستند.
این جریانات
مسلح اند و در
بسیاری از
قبایل لیبی
از نفوذ قابل
توجّهی
برخوردارند.
شدت اختلافات
در "شورای
ملی انتقالی"
آنچنان بود که
هفته گذشته "عبدل مصطفی
جلیل" رئیس
این شورا زیر
فشارهای
داخلی و در
تلاش برای دلجوئی از دولتهای
غربی که از
درصد نفوذ
جریانات
اسلامی نگران
اند، تمامی
اعضای کابینه
انتقالی، بجز "محمود
جیبریل"، را
اخراج کرد.
شورشی
توده ای
گسترده ای که
در هفدهم
فوریه امسال
تحت تاثیر
انقلابات
تونس و مصر در
بن غازی،
اجداویه، دارنا، زیتان و
سایر شهرهای
لیبی به وقوع
پیوست ناقوس
آغاز انقلاب
لیبی علیه
دیکتاتوری
چهل و دوساله
قذافی بود.
شورش محلات
کارگری
طرابلس اما به
نوبه خود ضربه
نهائی را به
مقاومت
نیروهای
طرفدار قذافی
وارد آورده و
پایان کار
رژیم را رقم
زد. واقعیت
این است که
برخلاف تونس و
مصر که دیکتاتورها
رفته و نظم
دیکتاتوری
همچنان
پابرچا باقی
مانده است در
لیبی به خاطر
مقاومت قذافی
هم دیکتاتور و
هم نظم
دیکتاتوری از
هم پاشیده و
مردم و ازجمله
توده های
کارگر و
تهیدست وارد
میدان شده اند.
نیروهائی که
امروز "شورای
ملی انتقالی"
را تشکیل می
دهند و حامیان
امپریالیست
آنها و صدالبته
جریانات
تاریک اندیش
اسلامی تلاش
خواهند کرد تا
از طریق خلع
سلاح و به خانه
بازگرداندن
مردم نظم
گذشته را
دوباره بازسازی
کرده و انقلاب
لیبی را
به سرحد
تغییر پرچم و
یا عوض کردن
نام خیابان
ها، میادین و
سینماهای
این کشور تنزل
دهند. اما واقعیت
این است که
انقلاب لیبی
در متن بهار
انقلابات عرب
به وقوع
پیوسته است.
انقلاباتی که
فضائی مساعد
برای ورود
مردم به صحنه
مبارزه برای
به دست گرفتن
سرنوشت سیاسی
شان خلق کرده و در
جریان پیشرفت
خود لرزه بر
اندام دیکتاتورها
می اندازد.
سقوط
دیکتاتور
لیبی همچنین
نفس تازه ای
به قیام های
مردمی در
سوریه، یمن،
بحرین و البته
جنبش های توده
ای مصر و تونس خواهد
دمید و فضای
انقلابات عرب
را تقویت و داغ
تر خواهد کرد.
مسلما"
نباید
از نظر دور داشت
که به خاطر
فقدان یک
آلترناتیو
مردمی و خصلت
ارتجاعی
نیروهائی که
بازیگر صحنه در
شرایط کنونی
هستند( که در
بالا به آنها
اشاره شد)
آینده لیبی تا
حد زیادی
ناروش و مبهم
است اما مردمی
را که یکی از
قلدرترین،
ثروتمندترین
و طولانی ترین
دیکتاتوری های
خاورمیانه را
به زانو در
آورده اند نمی
توان به سادگی
به خانه
برگرداند.
۳۱
مرداد ۱۳۹۰ /
۲۲ اوت ۲۰۱۱