ظهور
«طبقه جدید» در
مصر جمال
عبدالناصر
...
آلن
گرش
ترجمه
بهروز عارفی
ظهور
نخبگان جدید،
همیشه برای
پایان بخشیدن به
راه ورسم مردم
فریب رهبران
پیشین کافی
نیست.
ارتش
اسرائیل در
ژوئن 1967 با
تهاجم علیه
نیروهای مصر ،
سوریه و اردن،
آن ها را در هم
شکست. این تاریخ،
فقط فروپاشی
رویای وحدتی
را ثبت نمی
کند که جمال
عبدالناصر
رئیس جمهوری
مصر در سر می
پروراند. این
تاریخ، فقط
تنها بمنزله
پذیرش شکست
ناسیونالیسم
عرب و آغاز
صعود اسلامیسم
سیاسی تحت
اشکال
گوناگون از
محافظه کاری اجتماعی
تا جهادی گری
جهانی نبود.
این تاریخ، همچنین
نماد ناکامی
عمده خواست
تغییرات
اجتماعی در
مصر، نیل به
استقلال
اقتصادی ملی و
استقرار
جامعه مساوات
طلبانه تر و
عادلانه تر
نیز هست.
فراموش
شده است که
«افسران آزاد»
که با رهبری ناصر
در 23 ژوئیه 1952
ملک فاروق را
سرنگون
کردند، در
آنزمان هنوز
رویای «آزاد
ساختن فلسطین»
یا ماجراهای
فرامرزی را در
سر نمی پروراندند.
پیش از هر
چیزی، آنان
خواهان سرنگونی
رژیم سلطنتی
فاسد و پایان
دادن به سلطه
بریتانیا
بودند تا مصری
نیرومند و
مدرن ساخته و به
شرایط عدم رشد
خاتمه بدهند.
ابتدا، آنان
اصلاحات ارضی
را به اجرا
گذاردند و سپس
از آغار سال
های دهه 1960، راه
«سوسیالیسم
عربی» را درپیش
گرفته و بخشی
از اقتصاد را
ملی کرده و تلاش
کردند که
صنایع سنگینی
از روی الگوی شوروی
ایجاد کنند.
در آن زمان،
چنین بر می آمد
که این روش
راه قابل
اتکائی برای
پیشرفت در پیش
پای کشورهای
جهان سوم قرار
می دهد.
در
این انقلاب
رهبران طبقات
کهن به کنار
گذاشته شدند:
«فئودال ها» در
روستا ها و
بورژوازی وابسته
به رژیم پیشین
در شهر ها.
انقلاب
برنامه های
گسترده در
زمینه های
آموزش،
بهداشت و همگانی
ساختن ورود به
دانشگاه ها را
طرح کرد
و قوانین
اجتماعی
پیشرو تدوین
نمود و تعداد
کارمندان
دولت را
افزایش داد:
در سال 1962، قانونی
وضع شد که به
دارندگان
دیپلم
دانشگاهی یک
شغل دولتی
پیشنهاد می
کرد. این
بهبود واقعی
وضعیت فقیران
و تحرک
اجتماعی بزرگ
با روش های
خودکامه– نظیر
وجود حزب
واحد، نظامی
کردن استبدادی
سندیکاها – و
افزایش نقش سرویس
های امنیتی
همراه بود.
یوسف
شاهین، در
فیلم خود،
«گنجشگ» (1972)
محدودیت های
این نظام در
زمینه های
فساد، بند و
بست های پنهانی
در پشت
شعارهای
سوسیالیستی
را به بهترین
حالتی نشان
داده است. پس
از شکست سال 1967،
ناصر تصمیم
گرفت
مباحثاتی راه
بیاندازد که
بسرعت بر روی
«طبقه جدید»
متمرکز شد.
اصلاحات ارضی
نابرابری های
دیگر و سرمایه
داری روستائی
ای پدید آورد
که اقلیتی از
آن سود برد ند
و اکثریت کشاورزان
بی زمین
ماندند.
در شهرها، بازرگانان
و کارفرمایان
وابسته به
مدیران اقتصاد
دولتی و
کارمندان
ارشد (اغلب
افسران ارتش) قوانین
را به سود خود
تعبیر و ثروت
ها اندوختند.
برای مثال در
سال 1964، بیست و
دونفر از جمع
بیست و شش
استاندار و یک
سوم وزیران از
جمع یاد شده بودند.
حزب واحد و
مسئولان
دولتی نقش پلکان
ترقی را برای
تازه بدوران
رسیده ها ایفا
کردند و بسیج
توده ها مهار
شد.
همه این
«افشاگری» ها
به تند تر شدن
گفتار منجر
شد. به این
صورت که صحبت
از ضروریت حزب
واحد پیشگام ،
بسیج طبقه
کارگر و
کشاورزان
فقیر و نقش
روشنفکران
انقلابی به
میان کشیده
شد. مصر در بطن جنبش
گسترده ای
قرار می گیرد
که بعد از سال 1968
جهان سوم را
از آمریکای
لاتین تا
ویتنام در
نوردید.
باوجود
این، انقلاب
ناصری از تب و
تاب افتاده است.
رژیم که ضعیف
شده، دیگر نمی
خواهد (یا نمی تواند)
اصلاحات
انجام دهد، چه
برسد به آنکه
شیوه ای قاطع
تر پیش گیرد.
هنگامی که در
سپتامبر 1970،
ناصر در اثر
حمله قلبی
درگذشت، همه
عناصر یک «ضد –
انقلاب» مهیا
بود. جانشین
او،
انورالسادات،
چرخش را انجام
داد. او با
آمریکا متحد
شد و گشایش اقتصادی
(انفتاح)
را آغاز کرد.
دوران انقلاب
سپری شد و از
این ببعد
«طبقه جدید»ی
برغم مقاومت
های شدید با
گستاخی به
صحنه آمد.
Dans l’Egypte de Nasser surgit une “nouvelle classe”…,
par ALAIN GRESHلوموند
دیپلماتیک،
ژوئن 2010
http://ir.mondediplo.com/article1573.html