Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۳۰ تير ۱۳۹۱ برابر با  ۲۰ جولای ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۳۰ تير ۱۳۹۱  برابر با ۲۰ جولای ۲۰۱۲
رو به چپ، پشت به لیبرالها

رو به چپ، پشت به لیبرال‌ها

 

 هژیر پلاسچی

 

چندی پیش رفیق نازنینم، آرمین نیکنام یادداشتی را در صفحه‌ی فیس‌بوکش منتشر کرد تحت عنوان: «رو به "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران"». آرمین تلاش کرده بود در این یادداشت با طرح هفت پرسش در مورد مواضع اعضای این گروه در مورد جنگ، تحریم و مداخله‌ی بشردوستانه باب گفت و گویی انتقادی را با ایشان بگشاید، هرچند پس از گذشت پنج روز از انتشار این یادداشت هیچ‌کدام از اعضای این گروه پاسخی به پرسش‌های مطرح شده نداده است. شاید به این دلیل که فعلن به شدت مشغول نجات «زنان ایرانی» از بندهای حجاب اجباری به وسیله‌ی عکس‌های فیس‌بوکی‌اند.

 

مخاطب این پرسش‌ها طبعن من نبودم و نمی‌توانستم باشم، گرچه به تامل پیرامون این پرسش‌ها فرا خوانده شده بودم. برای من لااقل همه چیز از پرسش هفتم آرمین نیکنام آغاز می‌شود. آنجا که می‌پرسد: «در حالی که یکی از اصول اولیه‌ی لیبرالی احترام و نشستن به گفتگو با مقابلین خود است، دلیل آنچه که در میان اعضای این سازمان به جرات می‌توان «چپ‌ستیزی» نامید چیست؟ چرا در تمامی بیانیه‌های این سازمان (منجمله بیانیه‌ی اخیر در ارتباط با شرایط افاغنه‌ی ایران) آنچه بیش از موضوع اصلی بیانیه به چشم می‌خورد حملات بی‌‌هیچ زمینه و بنیانی به فعالین چپ بوده است؟ چرا آنچه که این سازمان در نقد جبهه‌ی چپ عرضه می‌کند بجای اینکه مبتنی بر فهم «چپ» امروز در ایران باشد، مبنی بر مشاهدات رسانه‌ای از پدیده‌هایی مانند شوروی یا کره‌ی شمالی است؟ این سازمان بر چه اساسی چپ امروز ایران را مرتبط و همسو با تجربه‌هایی از این دست می‌‌بیند؟». باز هم طبیعی است که پاسخ دادن به این پرسش بر عهده‌ی من نیست. مسئله‌ی من خود این پرسش است. در واقع آنچه خواهم کرد پرسش از پرسش خواهد بود.

 

آنچه که در پس پرسش هفتم آرمین پنهان شده، و از قضا بخشن در کامنت‌ها تشنج ایجاد کرده است، مسئله‌ی آرمین نیکنام نیست. طرح چنین پرسشی، با این صورت‌بندی خصلت‌نمای گنگی و بلاتکلیفی عمومی آن بخشی از چپ است که از "چپ سنتی" گسسته یا می‌خواهد بگسلد. بگذارید یک بار دیگر این پرسش را مرور کنیم. آرمین نیکنام تلاش می‌کند چپ‌ستیزی "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران" را با ارجاع به «اصول اولیه‌ی لیبرالی» که طبعن باید مورد قبول آنها باشد، به چالش بکشد. برای این منظور تلویحن آنها را متهم می‌کند که قادر به «فهم چپ امروز در ایران» و درک تفاوت‌های آن با «پدیده‌هایی مانند شوروی و کره‌ی شمالی» نیستند. پرسش من از پرسش آرمین درست در اینجا شکل می‌گیرد. آیا اگر "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران"، چپ امروز در ایران و تفاوت‌های آن با شوروی و کره‌ی شمالی را می‌فهمیدند، با وفاداری به اصول اولیه‌ی لیبرالی می‌توانستند با این چپ با «احترام» به گفت و گو بپردازند؟ قصد من از طرح چنین پرسشی به هیچ وجه توجه دادن به این امر بدیهی نیست که "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران" حتا لیبرال هم نیستند، بلکه طرح این مسئله است که آنها با فهمیدن «چپ امروز ایران» چه چیزی در آن خواهند یافت یا «ما» انتظار داریم چه چیزی در آن بیابند که حاضر باشند گفت و گویی محترمانه را با آن آغاز کنند و از چپ‌ستیزی دست بردارند؟

 

پیش از پاسخ گفتن به این پرسش اما باید توجه کرد که اتفاقن "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران" در معنای روشنی که آرمین نیکنام استفاده کرده است، چپ‌ستیز نیستند. آنها درست همان زمان که عکس جنازه‌ی چه گوارا را به اشتراک می‌گذارند و از قتل او ابراز خشنودی می‌کنند، فراموش نمی‌کنند که برای دفاع از کمپین «از ایران برای صلح و دموکراسی» بگویند: «در همین کمپین "از ایران برای صلح و دموکراسی" که به ظاهر توسط لیبرال ها اداره می ‌شود، کسانی از نحله ‌ی فکری چپ مشارکت یا با آن همراهی کرده‌اند».(1) یا زمانی که حسام سلامت با به اشتراک گذاشتن اخباری در مورد سوریه می‌نویسد: «چپ در قبال "بحران سوریه" یا باید بتواند تجربه‌ای چون "جنگ داخلی اسپانیا" را تکرار کند – و کیست که نداند چنین چیزی به هزار و یک دلیل منتفی است– و یا باید در واکنش به هرگونه "مداخله"ای از جانب قدرت‌های نظامی خفه‌خون بگیرد. راه سومی هم البته هست: رودرروشدن با تناقض‌ها، انسدادها و دست‌بستگی‌هایش در این دقیقه‌ی تاریخی»، آن را نشانه‌ی تائید مداخله‌ی نظامی در سوریه از سوی یک «چپ» می‌گیرند و سیاوش صفوی، همان عضو این گروه که چند هفته قبل به دلیل وفاداری به آرمان فلسطین تعدادی از فعالان چپ را همراه با هتاکی از صفحه‌اش حذف کرده بود، کامنت می‌گذارد: «ما از چپی که قابل بحث و نقد و مذاکره و همکاری باشد استقبال می‌کنیم» و علیرضا کیانی، همان عضو این گروه که چندی بعد عکس جنازه‌ی چه گوارا را به اشتراک گذاشت و با ابراز شادمانی از قتل او نوشت: "چه خوبه بعضی آدما زود بمیرن...مثلا همین قاتل انقلابی آقای چه گوارا...برادر معنوی عمو بن لادن...در دنیایی که امثال این آدم‌ها نباشند، بهتر می‌شه نفس کشید"، کامنت می‌گذارد: «حسام از تو باید یک مجسمه ساخت و در خانه‌ی هر چپ نو! گذاشت... آفرین، براوو، بارک‌الله».(2) پس آنها بر خلاف دار و دسته‌های فاشیستی ایران‌گرا (که البته با هم ارتباطات تنگاتنگی دارند)، سلطنت‌طلبان، نوتوابها و چپ‌های سابق شرمنده، «چپ‌ستیز» به معنای صریح کلمه نیستند. آنها با شکل خاصی از چپ مشکل دارند. همان چپی که راست و مستقیم با پروژه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت آنها سر ستیز دارد.

 

به مسئله‌ی اصلی این یادداشت بازگردیم. در "پدیده‌هایی" چون شوروی و کره‌ی شمالی چه چیزی وجود دارد که در «ما» وجود ندارد و به همین دلیل «ما» را شایسته‌ی احترام و گفت و گو خواهد کرد؟ در برابر آن فعال چپی که در صفحه‌ی یکی از «ما» کامنت گذاشته است: «خودم هم در عمل همیشه با لیبرال‌ها و رفرمیست‌ها کار کردم» می‌توان این پرسش واروونه را پیش گذاشت: چه چیزی در تو/او بوده است/نبوده است که لیبرال‌ها و رفرمیست‌ها هم همیشه در عمل با تو/او کار کرده‌اند؟ و اینجا تازه پرسش اصلی به میان می‌آید: اگر «ما» از "چپ سنتی" گسسته‌ییم، از چه چیزی در چپ سنتی گسست کرده‌ییم؟

 

گسست از چپ سنتی اگر به معنای گسست از یک انسداد تاریخی، گسست از یک تجربه‌ی شکست باشد باید به چیزی رادیکال‌تر از "چپ سنتی" فرا رود. تمام آن گنگی و بلاتکلیفی از جایی آغاز می‌شود که چپی که از چپ سنتی گسسته است تلاش می‌کند تا از سوی وضعیت موجود به عنوان چپی «بهتر» و «متمدن‌تر» شناسایی شود. در واقع در رویکردی متناقض تلاش می‌کند به جای رو کردن به «مردم» به مثابه فاعل حقیقی سیاست، به جای گشودن افق‌های رهایی در برابر وضعیت حاکم، ابتدا از سوی وضعیت حاکم به رسمیت شناخته شود. این است که دائم در حال توضیح تفاوت‌ها و اختلافاتش برای کسانی است که از آنها «احترام» طلب می‌کند. همه‌ی حرف این است: این گسست تنها آن زمانی گسستی رهایی‌بخش خواهد بود که "دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران"، یا هر مجموعه‌ی مشابه دیگری که در جهت ادامه‌ی نظام سلطه و بهره‌کشی فعالیت می‌کند، هنگام مقایسه‌ی آن با "پدیده‌هایی چون شوروی و کره‌ی شمالی" به این نتیجه برسد که "چپ امروز ایران" شایسته‌ی هیچ "احترامی" نیست چرا که در پافشاری بر پیکاری رهایی‌بخش برای انهدام نظم مسلط موجود پیگیرتر، رادیکال‌تر و کارآمدتر است.

 

پانوشت:

 

۱- نگاه کنید به نقد مصاحبه‌ی امیرحسین اعتمادی، مسئول روابط عمومی دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران در یادداشت «آنها در کمپین صلح به دنبال چیستند؟» در این آدرس.

 

۲- از فیس‌بوک حسام سلامت: چپ در قبال «بحران سوریه» یا باید بتواند تجربه‌ای چون «جنگ داخلی اسپانیا» را تکرار کند – و کیست که نداند چنین چیزی به هزار و یک دلیل منتفی است– و یا باید در واکنش به هرگونه «مداخله»ای از جانب قدرت‌های نظامی خفه‌خون بگیرد. راه سومی هم البته هست: رودرروشدن با تناقض‌ها، انسدادها و دست‌بستگی‌هایش در این دقیقه‌ی تاریخی. (تاریخ ۲۸ می‌)

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©