گرامی
داشت یاد و
خاطره رفیق
ستار کیانی
رضا رئیس
دانا
جمهوری
اسلامی و
حکومت فقها
نه تنها با
قصد دفاع از
اعتقادات
مذهبی مردم
بلکه ماموریت
اصلی خود را
اجرای احکام
اسلامی میداند.
یک توتالیتاریسم
فرهنگی واپس
گرا، که به
تقابل دائمی
و رزمره میان
حکومت و
جامعه دامن
زده و برای
حفظ خود سیاستهای
سرکوبگرایانهای
را در ابعاد
متفاوت و در
تمامی تار و
پود جامعه و
هستی جامعه
اعمال نموده
است.
شدت
عمل
سرکوبگرانه
رژیم در
زندانهای
جمهوری
اسلامی تجلی
بارزتر و عریان
تری دارد،
تمام شکنجه
ها، جنایت
ها، آدم ربأیی،
تعرض به مال و جان
و ناموس
زندانیان،
هتک حرمت و
اعدام را
شامل میشود.
در چنین شرایط
و فضای عمومی،
صحبت کردن از
زندانی سیاسی
که مدبرانه
نقشه فرار را
طرح ریزی میکند،
صحبت کردن از
استثنا هایی
که رژیم تمام
تلاش خود را
کرده بود تا
برای همیشه
شهامت، اندیشه
گری، عتماد
بنفس و وفاداری
به آرمانهای
بهروزی مردم
را در او
مسکوت
بگذارد. این
شخص کسی به جز
رفیق ستار کیانی
نبود، کسی که
بعد از فرار
دوم خود
تصادفا در
کشور ترکیه
دستگیر و به
زندان برد
گردانده میشود.
تا
آنجا که
اطلاع دارم
اواخر سال ۱۳۶۶
بود که ستار
را به یکی از
بندهای ۳۲۵
زندان اوین
آوردند. بندی
که در آن
محکومین به
حبسهای
طولانی مدت
را نگهداری میکردند.
حدود سه سال
پس از فرار
دوم بود، وقتی
او را دیدم با
او در مورد وضیعتش
صحبت کردم،
انگار سالها
منتظر چنین
موقعیتی
بود، بطور
مفصل نحوه
دستگیریها و
فرارهای
خود را برایم،
کامل و با جزییات
شرح داد.* در
شرایط
زندانهای
جمهوری
اسلامی با
آنهمه
قساوت،
سنگدلی، جو و
فضای
توابسازی که
زندانبانان
بطور اغراق
آمیزی به آن
دامن میزدند،
فردی مانند
ستار با
داشتن سابقه
مبارزاتی در
زمان شاه که
برای بازجویی
از اینگونه
اشخاص در
جمهوری
اسلامی زبده ترین
بازجوها را
بکار میگرفتند،
شنیدن دومین
فرار از
زندان، از
زبان او بیش
از هر چیز مرا
بهت زده کرده
بود.
بودند
کسانی که از
زندانها گریخته
بودند، موفق یا
نا موفق، ولی
ستار از نادر
افرادی بود
که فرارش همیشه
مرا به فکر
فرو برده
است، که او
چگونه شخصی و
با چه ویژه گی
هایی بوده که
میتوانسته
اقدام به
فرار را، نه
بطور آنی و
لحظهای
بلکه با
برنامه و فکر
شده، در
زندانهای رژیم
فقها آنهم
برای بار دوم
متحقق سازد.
بعد از
فرار دوم و
دستگیری، رژیم
به مدت نزدیک
به چهار سال
نه تنها او را
از روابط
قابل اعتماد
محروم ودر سلولهای
انفرادی و در
بند توابین
نگهداشته
بود بلکه با
انتقال
اخبار غلط در
مورد او به
داخل بندها
، نگهداشتن
در پشت درهای
اتاق بازجویی
و برگرداندن
به بند بدون
هیچ برخوردی
سعی در ایزوله
کردن او و
آوردن
حداکثر
فشارهای روحی
و روانی بر او
بود تا با خرد
کردن شخصیت
مبارزاتی او
انتقام خود و
دستگاه
سرکوبش را از
او بگیرد، زیرا
دستگاه
سرکوبی که
مدعی بود
سران و
رهبران جریانهای
سیاسی را به
زانو
دراورده از
طرف ستار شدیدا
تحقیر شده
بود.
ستار
اندیشه کردن
را به رفقای
خود توصیه میکرد،
اما او کسی
نبود که صرفا
" اندیشه کن! "
را موعظه
کند، بلکه
خود عمیقا به
آن اعتقاد
داشته، ذهنی
بسیار فعال و
اندیشه گر
داشت. تجلی
ذهن اندیشه
گرش طراحی
فرارش بود.
تمام
امکانات
بالفل و
بالقوه، محدوده
روابط و
مسائل
سازمانی، پیروزی
و شکست طرح
فرارش را
بررسی کرده
بود. او نه
تنها سوظن
دشمن و پلیس سیاسی
را بر طرف
کرده بلکه با
گرفتن
ابتکار عمل
از دست آنها
توانسته بود
با پویأیی
خاصی هنگام
اجرای طرح دو
رفیق مرتبط
با خود را
فراری دهد.
از بین
بردن سوظن
بازجویان و
جلب عتماد
آنها کار
آسانی نیست،
باید نسبت با
نقاط ضعف
آنها و توانأییهای
خود آگاه بود.
اگر چه بطور
کلی میتوان
گفت که ضعف
دشمن در دفاع
از ارزشهای
ارتجأعی و ضد
انسانی، و
توانأیی
عنصر مبارز و
انقلابی
دفاع از
منافع و حقوق
کارگران و
زحمتکشان،
آزادی و
برابری همه
انسانها است
ولی موقعیت یک
زندانی واقعیتی
است که یکطرف
آن عنصر خشن
شکنجه گر
مجهز با کلیه
امکانات
دولتی و طرف دیگر
این نبرد
نابرابر
انسانی است
اسیر در میان
دیوارهای
بلند زندان و
چنگال خونین،
ستار زندانی
سیاسی با
تجربه
زندانهای
شاه و شیخ با
اشراف به
تمام این
نقطه قوتها و
ضعفها و اینکه
عتماد سازی و
فریب دشمنی
که در موضع
قدرت است در
سر بزنگاه
نقش فاحش
دارد با
شجاعت تمام
اقدام به
فرار مجددد مینماید.
اگر چه
از اینکه
ستار در میان
ما نیست غمگین
و اندوهگین میشویم
ولی یاد آوری
زندگی او،
شخصیت
مبارزاتی،
صمیمیت،
عتماد به
نفس، اندیشه
گری، شناخت
او از دشمنان
تاریک اندیش
مردم و
وفاداریش با
آرمانهای
بزرگ زندگی
انسانی مضامینی
از خوشبختی
زندگی انسان
را تداعی میکنند
که اینبار نه
تحت عنوان"
فلیکس یعنی
خوشبختی" **
بلکه با
عنوان " ستار
کیانی یعنی
خوشبختی "
برگ زرین دیگری
به تاریخ
مبارزین
جنبش کمو نیستی
ایران افزود.
یادش
گرامی
*
چون قبلا
جزییات فرار
گفته شده در اینجا
از ذکر
دوباره آن
خود داری شده
است.
**نام رمانی
به این اسم،
زندگی یکی از
کادرهای
بلشویک است
که مدام از
زندان میگریخته
و به مبارزه میپیوسته
، ستار میگفت
اگر در ترکیه
بد شانسی نمی
آورد زندگیش
مشابه زندگی
قهرمان آن
کتاب می شد.
|