Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۷ برابر با  ۳۱ دسامبر ۲۰۱۸
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۷  برابر با ۳۱ دسامبر ۲۰۱۸
محمد رضا شالگونی تحلیلگر سیاسی و فعال چپ

گفتگوی اخبار روز با صاحب نظران در باره اوضاع ایران

 

۸ وظیفه ی مهم و مبرم چپ

 

گفتگوی علی مختاری با

محمد رضا شالگونی تحلیلگر سیاسی و فعال چپ

 

اخبار روز- علی مختاری: پازل پرسش های ما درباره اوضاع ایران و وظیفه ی نیروی چپ در برابر کسی قرار دارد که بیش از نیم قرن نه تنها ناظر رویدادهای سیاسی ایران بلکه به عنوان عضوی از جریان چپ در بطن این رویدادها حضور فعال داشته است. محمدرضا شالگونی از پایه گذاران سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)، در سال ۱٣۴٨ در گرما گرم تدارک مبارزه مسلحانه در ایران در ارتباط با گروه فلسطین دستگیر و تا انقلاب ایران و سرنگونی استبداد پهلوی در زندان بوده است. در همین سال های زندان و در جریان نقد مبارزه ی مسلحانه و تاثیر آن بر رابطه نیروی چپ با جنبش کارگری است که راه او از طرفداران مبارزه مسلحانه سوا می شود و پس از انقلاب بر سر اختلاف نظر با فدائیان درباره چشم انداز و سمت گیری انقلاب، شالگونی و همفکرانش "راه کارگر" را پایه گذاری می کنند و آمدن فاشیسم مذهبی در ایران را هشدار می دهند. شالگونی درباره وضعیت امروز ایران با اشاره بر تاثیر بحران ساختاری اقتصاد در بروز حرکات اعتراضی مردم می گوید هرچند بحران اقتصادی اکنون به مرحله ای واقعاً نفس گیر و مختل کننده رسیده است و در شکل گیری حرکت های اعتراضی گسترده ی زحمتکشان، مخصوصاً در یک سال گذشته، نقش تعیین کننده ای داشته، اما فراموش نباید کرد که ایران امروز در بطن بحران مرکب، همه جانبه و تودر تویی دست و پا میزند که محصول انباشت مجموعه ای از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و بین المللی است.

شالگونی در این گفتگو در ارتباط با چپ می گوید: به نظر من، چپ جریانی است که از همین امروز برای دست یابی به سوسیالیسم مبارزه می کند و آنهایی که می خواهند در محدوده نظام سرمایه داری اطراق کنند، بنا به منطق پیکارهای سیاسی، چپ نیستند. شالگونی بر این نظر است که کارگران و زحمتکشان به عنوان پایه اجتماعی چپ در کانون مبارزه هستند اما نیروی سیاسی چپ در حاشیه ی میدان سیاست قرار گرفته و باید بکوشد به یک نیروی سیاسی میانه ی میدان تبدیل شود. وی با همین رویکرد به مفهوم چپ و موقعیت نیروی سیاسی آن، به هشت وظیفه ی مهم و مبرمی که نیروی چپ باید انجام دهد، اشاره می کند.

پرسش های این گفتگو را با محمدرضا شالگونی و چند تن دیگر از چهره ها و صاحب نظران سرشناس چپ ایران در میان گذاشتیم. اینجا گفتگوی اخبار روز با محمدرضا شالگونی تحلیلگر سیاسی و از چهره های سرشناس چپ ایران را می خوانید.

 

اخبار روز: در ایران چه خبر است؟

 

محمدرضا شالگونی: حالا کشور ما شاهد رویارویی اکثریت عظیم مردم ایران با نظام جمهوری اسلامی است. این رویارویی چنان عریان و غیر قابل انکار است که فقط دستگاه های تبلیغاتی حکومت می توانند منکر آن باشند ، وحتی آنها هم با پِت و پِت و تناقض گویی های بسیار. البته رویارویی همه جا به صورت اعتراضات و تظاهرات جمعی دیده نمی شود ، به این دلیل ساده که این نوع اقدامات بسیار پرهزینه هستند و مردم (حتی در اوج خشم و عصیان) هنوز همه جا نمی توانند هزینه های سنگین دست زدن به چنین اقداماتی را نادیده بگیرند. آنها به تجربه ای که اکنون همگانی شده است ، می دانند که با رژیم سرکوب بسیار خشن و بیرحمی روبرو هستند که از هیچ جنایت و رذالتی فروگذار نیست. اما همه قرائن نشان می دهند که اوضاع با شتابی چشمگیر برای اکثریت مردم (یعنی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان) تحمل ناپذیر می گردد و آنها را به شرایطی می راند که مخالفت شان را با رژیم حاکم عریان تر و جسورانه تر و هرچه بیشتر از طریق اقدام های مستقیم و جمعی بیان کنند. برای درک روشن تری از این تحمل ناپذیر شدن اوضاع باید توجه داشته باشیم که بحران اقتصاد ایران در چند سال اخیر وارد مرحله ای شده است که آشکارا به سمت فروپاشی می رود و خواه ناخواه به صورتی فزاینده توان تحمل اکثریت زحمتکش را از بین می برد و آنها را به میدان اعتراضات و اقدامات جمعی می کشاند.

 

حقیقت این است که بحران اقتصاد ایران در چند سال اخیر شروع نشده ، بلکه در تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی ، مردم ایران به درجات مختلف با آن دست به گریبان بوده اند و بحران، جز در دوره هایی کوتاه ، مدام در حال عمیق تر شدن و گسترده تر شدن بوده. و همین تداوم و ژرفش و گسترش بحران جای تردیدی باقی نمی گذارد که بحران ساختاری اقتصاد کشور با موجودیت این رژیم جهنمی پیوندهایی ناگسستنی دارد. فراموش نباید بکنیم که جمهوری اسلامی حکومتی است نابهنگام که در بستر یک بحران سیاسی و اجتماعی همه جانبه شکل گرفته و ماموریت اش را با صراحت تمام (حتی در سطح نظری و رسمی) بازگرداندن جامعه امروزی به ارزش ها و قوانین یک جامعه شترچرانی در گذشته ای دور اعلام کرده و همچنان بر این مأموریت تأکید می ورزد. به عبارت دیگر ، جمهوری اسلامی حکومتی است در ستیز مداوم و همه جانبه با شرایط موجودیت یک جامعه امروزی. بنابراین موجودیت چنین حکومتی نمی تواند ویرانگر و مختل کننده نباشد.

 

هرچند بحران اقتصادی اکنون به مرحله ای واقعاً نفس گیر و مختل کننده رسیده است و در شکل گیری حرکت های اعتراضی گسترده‍ی زحمتکشان ، مخصوصاً در یک سال گذشته ، نقش تعیین کننده ای داشته ، اما فراموش نباید کرد که ایران امروز در بطن بحران مرکب ، همه جانبه و تودر تویی دست و پا میزند که محصول انباشت مجموعه ای از مسائل اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی، زیست محیطی و بین المللی است. خیزش دی ماه ۹۶ که ده روز تمام حدود صد شهر کشور را دربر گرفت و رویارویی مردم با رژیم حاکم را وارد مرحله کیفاً جدیدی ساخت ، نشانه ای آشکار از ورشکستگی همه جانبه و علاج ناپذیر جمهوری اسلامی بود. تصادفی نبود که این خیزش بی سابقه از شهر مشهد شروع شد و نخست با اعتراض مال باختگان "موسسه اعتباری ثامن الحج" ، یعنی (به قول امام جمعه نابغه مشهد) از "شهر امام رضا" که ضمناً می دانیم پایتخت فساد ایران هم هست.

 

اخبار روز: در طول دو دهه ی اخیر در واقع نصف دوران حاکمیت جمهوری اسلامی گفتمان اصلاح طلبی بر فضای سیاسی ایران حاکم بود. در این فاصله در کنار اعتراضات پراکنده اقشار و گروه های مختلف اجتماعی، حرکت دانشجویی تیر ۷٨، حرکت گسترده ی "رای من کو" معروف به جنبش سبز و خیزشی در دی ماه گذشته روی داده که بدون فاصله زمانی به اعتصاب و اعتراض زنجیره ای و جاری گارگران نیشکرهفت تپه و فولاد اهواز پیوسته است. آیا این حرکات اعتراضی در امتداد یکدیگر هستند و یا آن که در نقطه ای از همیدیگر فاصله گرفته اند.

 

محمدرضا شالگونی: به نظر من همه رویارویی های مردم با جمهوری اسلامی ، نه فقط در دو دهه گذشته ، بلکه در تمام دوران موجودیت این رژیم ، به لحاظی ، در امتداد هم بوده اند و در انباشت سرخوردگی مردم از جمهوری اسلامی و برانگیختگی شان علیه آن نقش داشته اند و مجموعه ی همه آنها بوده اند که ما را به شرایط امروزی رسانده اند. البته نمی توان انکار کرد که در دهه اول موجودیت رژیم ، اکثریت مردم هنوز به خصلت استبدادی ویرانگر جمهوری اسلامی پی نبرده بودند و ابعاد واقعی زورگویی آن و بی حقی خود را نمی شناختند. اما در دهه دوم چُرت اکثریت به تدریج پاره شد و توهمات شان در باره "حکومت عدل اسلامی" ازمیان رفت. تصادفی نبود که در دوم خرداد ۷۶ بخش بزرگی از مردم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند تا به کاندیدای مطلوب ولی فقیه "نه" بگویند. مهم است به یاد داشته باشیم که در آن انتخابات و نیز انتخابات مجلس ششم ، جاذبه محمد خاتمی و اصلاح طلبان نبود که مردم را به پای صندوق های رأی کشاند ، دافعه ولایت فقیه بود. در دوم خرداد ۷۶ ناراضیان از ولایت فقیه هنوز گمان می کردند با استفاده از تضادهای داخلی رژیم می توانند (دست کم) پاره ای از تاخت و تازهای آن را مهار کنند ، اما دو دهه تجربه به آنها نشان داد که از این راه به جایی نمی توان رسید و جمهوری اسلامی نظامی است اصلاح ناپذیر. تجربه بیست ساله میان دوم خرداد ۷۶ و دی ماه ۹۶ نشان داد که تاخت و تازها و زورگویی های "مردان خدا" نه تنها قابل مهار نیست ، بلکه برعکس ، با شتابی فزاینده گسترده تر می گردد. در این دوره بود که همراه با روی گردانی اکثریت بزرگ مردم از جمهوری اسلامی ، ولی فقیه حتی از اختیارات نیمه خدایی تعیین شده در قانون اساسی رژیم پا فراتر گذاشت و با توسل به "حکم حکومتی" به استبداد عریان روی آورد و اختیارات ناچیز نهادهای انتخابی رژیم را نیز لگدمال کرد ، تقلب های انتخاباتی مفتضحانه سازمان داد ، قتل های زنجیره ای و "خودکشاندن" زندانیان را نهادینه کرد و با "امام زمان" مکرراً تماس گرفت و داستان های پایان "عصر غیبت" را به نُقل و نبات روزمره ی بساط حکومتی مبدل ساخت. در طرف مقابل نیز مردم در مقاطعی سر به شورش برداشتند که شورش دانشجویان در ۱۸ تیر ۷۸ و شورش گسترده سال ۸۸ در اعتراض به تقلب انتخاباتی ، از برجسته ترین نمونه های این نوع اقدامات جمعی مستقیم بود. فراموش نکنیم که در این شورش ها شعارهایی داده شد که از سطح آگاهی و جسارت اکثریت مردم در آن زمان آشکارا جلوتر بود. مثلاً در تیر ۷۸ دانشجویان شورشی شعار زیبای "آخوند خدایی می کند ، ملت گدایی می کند" سر دادند و در اعتراضات سال ۸۸ بارها شعار دادند "مرگ بر اصل ولایت فقیه". شعارهایی از این دست ، بی گمان در تدارک فضای امروز جامعه ایران نقش مهمی داشته اند.

 

اما (همان طور که اشاره کردم) از خیزش دی ماه گذشته رویارویی مردم ایران با جمهوری اسلامی وارد مرحله کیفاً جدیدی شده است ، به چند دلیل:

 اولاً مردم اکنون هر نوع امید به اصلاحات و اصلاح طلبی را از دست داده اند و با وضوحی آگانه خود را با کل جمهوری اسلامی در رویارویی می بینند ، هر چند این آگاهی را ضرورتاً همیشه نمی توانند در شعارهای شان مطرح کنند. شعار زیبایی که در خیزش دی ماه گذشته نخستین بار به وسیله دانشجویان دانشگاه تهران بیان شد ، بیان دقیقی از این گسست مردم با کائنات جمهوری اسلامی است: "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا".

 ثانیاً اکنون اکثریت زحمتکش جامعه هستند که به میدان داران اصلی رویارویی مردم ایران با رژیم حاکم تبدیل شده اند. اگر در ۱۸ تیر ۷۸ دانشجویان شورشی تهران بودند که فریاد می زدند "آخوند خدایی می کند ، ملت گدایی می کند"، اکنون کشاورزان به جان آمده ورزنه اصفهان هستند که مصلای نماز جمعه را اشغال می کنند و با خشم تمام ، شعار شجاعانه ‍ی "پشت به دشمن ، رو به میهن" را سر می دهند.

ثالثاً و مهم تر از همه، ارتباطات و تشکل های مستقل کارگران و زحمتکشان در شکل گیری و پایداری حرکت های کنونی نقش تعیین کننده ای دارند. در نتیجه ، اکنون حرکت های کارگران و زحمتکشان با آگاهی بیشتر و طرح و تدارک اندیشیده شده تری صورت می گیرد و این دست آورد ارزشمندی است که می تواند آنها را به هویت صنفی و طبقاتی شان آگاه سازد و حتی افق های بزرگ تاریخی را به روی آنها بگشاید. همبستگی های شکوهمندی که اکنون میان کارگران و معلمان و دانشجویان و بازنشستگان و کامیون داران زحمتکش می بینیم ، محصول این تشکل ها و ارتباطات مستقل برخاسته از پائین است که در گذشته ما هرگز در این ابعاد نداشتیم.

 

اخبار روز: این اعتراضات به چه سمتی در حرکت است؟ حکومت همراه با سرکوب معترضان می کوشد این تلقی را جا بیندازد که مضمون اعتراضات اقتصادی است و نه سیاسی و در مطالبات معترضان عبور از جمهوری اسلامی مطرح نیست. اما ما شاهد هستیم که دربیانیه ها و تظاهرات خود جوش و یا سازمان یافته کارگران، معلمان و سایر اقشاراز مطالبات دفاعی از قبیل دستمزد معوقه، امنیتت اشتغال تا نفی جمهوری اسلامی طرح می شود، آیا می توان ازیک سمت گیری مشخص و هدفمند اعتراضات جاری سخن گفت؟ نشانه های آن چیست؟

 

محمدرضا شالگونی: طبیعی است که حکومتی ها (مخصوصاً در رژیم های دیکتاتوری) همیشه سعی می کنند تفسیری از حرکت های مردم بدهند که با منافع و سیاست های خودشان در تناقض نباشد. به نظر من، برای پی بردن به سمت و سوی اعتراضات کنونی ، بیش از همه باید به ظرفیت گسترش و پایداری آنها توجه کنیم. ظرفیت گسترش و پایداری اعتراضات کنونی بی تردید بسیار بالا است ، به دلائل زیر:

 اولاً و مهم تر از همه، به این دلیل که شرایط برای اکثریت کارگران و زحمتکشان و تهیدستان (که ضمناً اکثریت جمعیت کشور را هم تشکیل می دهند) تحمل ناپذیر شده است؛ آنها از این وضعیت به جان آمده اند و دیگر نمی توانند ساکت بمانند. بعلاوه ، جمهوری اسلامی نیز با مجموعه تناقضات بی پایان خود، در بحران مرکب و تو درتویی گیر کرده است که عملاً توانایی بیرون آمدن از آن را ندارد و به آسانی نمی تواند (دست کم) شرایط معیشتِ اکثریت زحمتکش کشور را بهبود بخشد.

 ثانیاً خصلت مطالباتی اعتراضات کارگران و زحمتکشان (برخلاف تصور شایع در میان بعضی از جریان های اپوزیسیون) نقطه قوت این اعتراضات است، زیرا هزینه سرکوب این اعتراضات را برای رژیم به شدت بالا می برد. فراموش نباید کرد که سرکوب چنین خواست هایی می تواند حتی در میان نیروهای مسلح رژیم تزلزل و شکاف ایجاد کند.

 ثالثاً سازمان یابی آگاهانه و پایدار جنبش مطالباتی (مخصوصاً در نظام های دیکتاتوری) به مراتب آسان تر و کم هزینه تر است تا یک جنبش سیاسی.

 

اگر قبول کنیم که برانداختن جمهوری اسلامی و ایجاد یک نظام جایگزین متکی به آزادی های سیاسی و دموکراسی فقط به دست خودِ مردم ایران امکان پذیر است ، ناگزیر با این سوال روبرو می شویم که آیا مردم همین حالا آمادگی انجام چنین کار جمعی سترگی را دارند یا نه. به تجربه می دانیم که شرکت در یک تظاهرات سیاسی (دست کم در مراحل آغازین) اقدام بسیار پرهزینه ای است که افراد با آمادگی برای دست شستن از جان شان پذیرای آن خواهند شد. اما همچنین می دانیم که هیچ رژیمی نمی تواند همه را بکشد یا همه را به زندان ببرد. جمهوری اسلامی می تواند یک تظاهرات صد یا هزار نفره را به آسانی سرکوب کند ، اما سرکوب یک تظاهرات چند ده هزار نفره برایش بسیار دشوارتر خواهد بود. یعنی همراه با گسترش دامنه تظاهرات سیاسی ضد رژیم ، هزینه سرانه‍ ی (روی این "هزینه سرانه" تأکید می کنم) شرکت در آن کاهش خواهد یافت. به عبارت دیگر ، بین فرد نهایی شرکت کننده در چنین تظاهراتی با هزینه سرانه شرکت در آن رابطه معکوس وجود دارد؛ فردی که می خواهد در یک تظاهرات یک میلیونی شرکت کند، قاعدتاً با دل و جرأت بیشتر و فداکاری کمتری وارد صحنه خواهد شد تا فردی که می خواهد در یک تظاهرات چند هزارنفره شرکت کند.

 

به نکته دیگری نیز باید توجه داشت: هر تظاهرات سیاسی ضد رژیم عموماً با زد وخورد میان مردم و نیروهای سرکوب همراه خواهد بود و هر چه این زد و خوردها و بگیر و ببندها بیشتر باشد، اولاً ادامه تظاهرات با گسست های بیشتری همراه خواهد بود، ثانیاً شمار شرکت کنندگان در آن کاهش خواهد یافت.

 

با توجه به این نکات است که من فکر می کنم اعتراضات مطالباتی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان، زمینه ساز رویارویی های عریان تر و گسترده تر مردم با جمهوری اسلامی هستند و عملاً اکثریت عظیم مردم را برای خیزش های بزرگ آماده می کنند. منظورم این نیست که این حرکت های مطالباتی همین حالا مقاصد براندازانه دارند و آگاهانه آن را مخفی می کنند. تردیدی نمی توان داشت که انقلاب سیاسی (و اجتماعی) به وسیله توده های وسیع مردم صورت می گیرد، اما زمینه سیاسی هر انقلابی با یک سلسله خواست های مطالباتی شکل می گیرد، خواست هایی که رژیم حاکم نمی خواهد یا نمی تواند آنها را برآورده سازد. اگر رژیم حاکم اصلاح پذیر باشد و به خواست های مردم تن بدهد، هیچ انقلابی اتفاق نمی افتد. پس بهتر است در بررسی اوضاع کنونی ایران بیشتر روی آهنگ شکل گیری و چگونگی شکل گیری "اراده توده ای - تاریخی" مردم تمرکز داشته باشیم تا چند و چون شعارها. فراموش نباید کرد که مردم صخره یک پارچه ای نیستند ، بلکه مجموعه ای از افراد و اقشار و گروه های گوناگون هستند که تحت شرایط خاصی به اراده جمعی می رسند و شکل گیری این اراده جمعی در دیکتاتوری ها با پشت سر گذاشتن دشورای ها و موانع بسیاری صورت می گیرد.

 

اخبار روز: تغییر گفتمان اعتراضات از مطالبات و روش اقشار متوسط که عمدتا نگاه به رفرم دارد به غلبه ی گفتمان رادیکال فرودستان در حرکات اعتراضی چه تاثیری در موقعیت جریان اصلاح طلبی در ایران دارد؟ آیا نقش جریان اصلاح طلبی در سپهر سیاسی ایران پایان یافته و دیگر نمی تواند در سمت دهی بر تحولات اثر بگذارد؟

 

محمدرضا شالگونی: قبل از پاسخ به این سوال، لازم می دانم یادآوری کنم که گره زدن "اقشار متوسط " به اصلاح طلبان حکومتی یا حتی به اصلاح طلبی مجرد، دست کم در ایران امروز گمراه کننده است. زیرا جمهوری اسلامی حکومتی نابهنگام و ویرانگر است که شرایط زندگی را برای اقشار متوسط نیز به جهنم تبدیل کرده است. مثلاً کافی است به یاد داشته باشیم که بخش بزرگی از زنان ایران در تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی، با این رژیم رویارو بوده اند و غالب آنها خواست هایی دارند که اگر جمهوری اسلامی آنها را بپذیرد، دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود و از هم خواهد پاشید. آیا جمهوری اسلامی می تواند برابری (حتی صرفاً حقوقی) زن و مرد یا فقط آزادی پوشش زنان را بپذیرد؟ پاسخ منفی است. و اما زنانی که این خواست ها را دارند، ضرورتاً از اقشار زحمتکش نیستند، بلکه این خواست ها (دست کم تاکنون) در میان زنان اقشار متوسط و حتی بالا پر رنگ تر از زنان اقشار زحمتکش بوده است. فراموش نباید کرد که حرکت جسورانه "دختران خیابان انقلاب" در متن سیاست ایران امروز، بی هیچ تردید یک حرکت انقلابی بود. اما از سی و چند نفری که به این اقدام انقلابی و واقعاً شجاعانه دست زدند، چند نفر از اقشار پائین بودند؟ و آیا از اقشار میانی کسی در میان آنها نبود؟ مسأله این است که جمهوری اسلامی فقط یک حکومت دیکتاتوری سرمایه داری نیست، بلکه در تمام دوران موجودیت خود در دو جبهه بزرگ با مردم رویارو بوده است؛ جبهه فرهنگی و جبهه طبقاتی.

 در جبهه فرهنگی همه بخش های جمعیت متجدد ایران (از کارگرها گرفته تا بورژواها) در برابر جمهوری اسلامی قرار دارند، زیرا غالبِ "باید ها" و "نبایدها" ی آن را غیر قابل قبول و حتی غیر قابل تحمل می یابند. بنابراین، این جبهه را تسامحاً می توانیم جبهه رویارویی های افقی بنامیم.

 اما در جبهه طبقاتی، جمهوری اسلامی مانند هر حکومت سرمایه داری، در برابر اکثریت زحمتکش مردم ایران قرار دارد. در این جا، بی تردید، رویارویی میان بهره کشان و زحمتکشان است و بنابراین می توانیم آن را رویارویی عمودی بنامیم. در جبهه افقی، رویارویی جمهوری اسلامی با بخش متجدد جمعیت کشور (از طرف رژیم) آشکارا عریان و تهاجمی است، در حالی که در جبهه عمودی، رهبران جمهوری اسلامی می کوشند رویارویی خود را با کارگران و زحمتکشان و تهیدستان پوشیده نگهدارند و حتی خود را مدافع "کوخ نشینان" جا بزنند؛ درست با همان عوام فریبی که مثلاً هیتلر می کوشید خود را مدافع کارگران جا بزند و حزب خود را "حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان" می نامید.

 

اما در پاسخ به سوال شما، به نظرم بهتر است بین اصلاح طلبان حکومتی و طرفداران کلی اصلاح طلبی تفاوت بگذاریم. همه قرائن نشان می دهند که تاریخ مصرف اصلاح طلبان حکومتی هم برای مردم و هم برای دستگاه ولایت تمام شده است. تصادفی نیست که هم اکنون شاهد تجزیه ی آشکار در صفوف اصلاح طلبان حکومتی هستیم. البته ممکن است که در انتخابات های بعدی جمهوری اسلامی بعضی از اصلاح طلبان حکومتی مورد اعتماد دستگاه ولایت در نقش مخالف خوان ظاهر شوند یا حتی خودِ دستگاه ولایت بعضی از افراد "خودی" کمتر شناخته شده یا جوان را با شگردی تازه برای داغ کردن "تنور انتخابات" روی صحنه بیاورد؛ همان طور که مثلاً در انتخابات سال ۱۳۸۴ با استفاده از سرخوردگی مردم از اصلاح طلبان، احمدی نژاد و منتظران "ظهور" مهدی موعود را به صحنه آورد. اما در مجموع فکر می کنم کار مخالف خوانان "خودی" دیگر نمی گیرد. با این همه، به نظرم، زوال اصلاح طلبان حکومتی، ضرورتاً به معنای زوال اصلاح طلبی نخواهد بود؛ به دلیل این که اولاً همین تجزیه در صفوف اصلاح طلبان حکومتی و حتی رانده شدن بخشی از آنها از بارگاه ولایت می تواند بازار نوع دیگری از اصلاح طلبی را تا حدی رونق ببخشد و اردویی از اصلاح طلبان را به وجود بیاورد که صراحتاً مخالف ولایت فقیه هستند و خواهان جدایی دین از دولت و در عین حال وحشت از انقلاب را تبلیغ کنند. ثانیاً بازگشت مجدد تحریم ها و طرح های امریکا و متحدان منطقه ای آنها برای کشور ما، خواه ناخواه، بعضی از جریان های ناسیونالیزم ایرانی را وحشت زده می کند و ترس از انقلاب را افزایش می دهد.

 

همین جا لازم است تأکید کنم که رفورمیسم یا اصلاح طلبی (حکومتی یا غیرحکومتی) و ترس از انقلاب، با هر منطقی که باشد، به ویژه در شرایط امروز ایران، یک جریان ارتجاعی است، زیرا نه تنها در عمل به نفع جمهوری اسلامی کار می کند، بلکه بر سر راه دگرگونی های بنیادی اجتماعی و اقتصادی که جامعه ما علاوه بر سرنگونی جمهوری اسلامی، به آنها نیاز حیاتی دارد، مانع ایجاد می کند. به یاد داشته باشیم که ایران امروز فقط با برچیده شدن بساط ولایت فقیه و جدایی صوری دین و دولت نمی تواند به یک دموکراسی فعال و مشارکتی دست یابد زیرا ما گرفتار نابرابری های نهادی شده و مصیبت های ریشه داری هستیم که در چهل گذشته نیز به شدت گسترده تر و عمیق تر شده اند. چنین مصیبت هایی را فقط با یک انقلاب سیاسی - اجتماعی برخاسته از پائین و متکی به پائین می شود علاج کرد. برخلاف ادعای اصلاح طلبان، انقلاب ضرورتاً یک روند خونین نیست و باید حداکثر تلاش را کرد که نباشد. حقیقت این است که مردم و به ویژه اکثریت زحمتکش عموماً قربانی خشونت هستند و از دست زدن به خشونت نیز نفعی نمی برند و همیشه این دولت ها هستند که با مقاومت در مقابل خواست های مردم به جان آمده و به خون کشیدن حرکت های آنها ، خشونت می آفرینند.

 

اخبار روز: با شدت گرفتن اعتراضات کارگران، معلمان و فرودستان ما شاهد چرخش در رفتار نیروهای راست اپوزسیون و بخشی از اصلاح طلبان نسبت به این اعتراضات هستیم، این دو جریان که در برنامه اقتصادی چندان تفاوتی با هم ندارند هریک به شکلی می کوشند از طریق دفاع از اعتصاب کارگران و یا تحصن معلمان و همصدایی با بخشی از مطالبات آنان خیزش فرودستان را مصادره به مطلوب کنند. این همپوشانی جریان راست و نئولیبرال با اعتراضات نیروی رادیکال تا کجا می تواند دوام یابد؟

 

محمدرضا شالگونی: تردیدی نمی توان داشت که خیزش زحمتکشان ایران، مخصوصاً از دی ماه گذشته، نه تنها جناح های حکومتی، بلکه همچنین بخش بزرگی از اپوزیسیون برانداز را در موقعیت دشواری قرار داده است. مخالفان بورژوایی رژیم ناگزیر شده اند ضمن حمایت ریاکارانه از اعتراضات اکثریت زحمتکش ایرانیان، به طور غیرمستقیم و با پیچ وتاب های کلامی و لکنت زبان آشکار از "مقدسات" نئولیبرالی هم دفاع کنند. البته این هنوز آغاز ماجرا ست و اگر کارگران و زحمتکشان و تهیدستان ما بتوانند با سازمان یابی آگاهانه و سنجیده، همبستگی های صنفی و طبقاتی خود را در سطح سراسری گسترش بدهند و عمیق تر سازند، ورشکستگی راست نئو لیبرال عریان تر خواهد شد و مسلماً افق های گسترده تر و روشن تری به روی مردم به پا خاسته کشور گشوده خواهد شد.

 

همین جا می خواهم یادآوری کنم که گرفتار آمدن در دو قطبی کاذب "اقتصاد بازار" یا "اقتصاد دولتی"، مخصوصاً در شرایط حساس کنونی که شاهد گسترش آگاهی و همبستگی طبقاتی زحمتکشان ایران هستیم، می تواند به شدت خطرناک باشد. زیرا هر اقتصاد دولتی قابل دفاع نیست و در ایران امروز که "مردان خدا" هست و نیست کشور را می بلعند، غیر قابل دفاع تر است. حقیقت این است که بحران اقتصاد ایران علل سیاسی دارد و تا شریعتمداران در قدرت اند، رهایی ازاین بحران ناممکن خواهد بود.

 

اخبار روز: اعتراض علیه جمهوری اسلامی محدود به کارگران، معلمان و اقشار کم در آمد نیست. ما در کنار شکاف طبقاتی، شکاف اتنیکی، شکاف مدرن و سنتی، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی و...انواع تبعیض را داریم. کارگران بنا به موقعیت کاری خود زیرچتر نهادهای کارگری متشکل عمل می کنند. برای سایر اقشار چه شکلی از سازماندهی قابل تصور است؟ چپ ها در این ارتباط چه وظیفه ای دارند؟

 

محمدرضا شالگونی: کاملاً درست است : در ایران امروز، اعتراض علیه جمهوی اسلامی، بی هیچ اغراق یک پدیده عمومی است و فقط به پائینی ها محدود نمی شود. و حتی پاره ای از اعتراضات، مخصوصاً در جبهه "رویارویی های افقی" (که پیشتر اشاره کردم) در تمام دوره موجودیت جمهوری اسلامی چشم گیر بوده و همچنان به صورت فرسایشی ادامه داشته است. مثلاً فکر می کنم بزرگ ترین و پیگیرترین جنبش نافرمانی مدنی جهان در چهل سال گذشته ، به زنان ایران تعلق دارد که هرچند همیشه سازمان یافته نبوده، اما به صورت فرسایشی ادامه یافته و در بی اعتبار کردن "معروف" و "منکر" شریعتمداران حاکم نقش کلیدی داشته است. هر چند مسلم است که اعتراضات و مبارزات گوناگون مردم ایران را نمی توان تماماً زیر مجموعه مبارزات طبقاتی به حساب آورد، اما هیچ یک از آنها غیر قابل جمع با مبارزات طبقاتی هم نیستند. مثلاً کافی است توجه داشته باشیم که نه کارگران یک کل ارگانیک محسوب می شوند، نه زنان و نه ملیت های ایران، بلکه همه باهم همپوشانی های انکار ناپذیر گسترده ای دارند. بنابراین مبارزات این مجموعه ها می توانند همدیگر را تقویت کنند، البته به شرط این که به درک روشنی از ضرورت آزادی، برابری و همبستگی انسانی دست یابند. وظیفه اصلی چپ این است که به صورتی خستگی ناپذیر برای شکل گیری همین درک روشن در میان همه ایرانیان تلاش کند. فراموش نباید کرد که چپ فقط در صورتی می تواند معنای کارآمدی پیدا کند که (به قول مانیفست کمونیست) جنبشی باشد برای برساختن "اجتماعی که در آن شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان باشد".

 

اخبار روز: بخشی ازنیروهای راست اپوزسیون از جمله سلطنت طلبان با استناد به یکی دو شعار که در آغاز قیام دی ماه طرح شد ادعا می کنند که خیزش دی ماه نه تنها ادامه ی انقلاب بهمن نیست بلکه گسست از ایدئولوژی آن است. آیا حرکت اعتراضی مردم در دی ماه علیه جمهوری اسلامی بازگشت به گذشته و دوری از اهداف انقلاب بهمن است؟

 

محمدرضا شالگونی: حالا بهتر می دانیم که انقلاب بهمن ۵۷، انقلاب متناقضی بود که مردم برای برانداختن استبداد شاهنشاهی بپا خاستند، اما به خاطر عدم درک روشن از شرایط پا گرفتن و پایدار ماندن آزادی و دموکراسی، نا خواسته و نا دانسته به شکل گیری استبدادی خشن تر و تاریک تر یاری رساندند. بی هیچ تردید برخاستن علیه استبداد شاهنشاهی اقدام توده ای کاملاً برحقی بود، همان طور که گردن گذاشتن به استبداد فقاهتی، پرشی درتاریکی بود و اشتباهی فاجعه بار. مسلماً این تناقض را در فضای مسلط فکری شکل گیری انقلاب بهمن نیز (که شما از آن به عنوان "ایدئولوژی" انقلاب بهمن یاد می کنید) می توان مشاهده کرد: مردمی که علیه استبداد برخاسته بودند و آزادی می خواستند، مردمی که هفتاد سال پیش از آن برای دست یافتن به آزادی، آخوند تاریک اندیش و آزادی سیتزی را در میدان بزرگ شهر تهران به بالای دار فرستاده بودند، متأسفانه تصویر آخوند تاریک اندیش دیگری را در ماه می جستند. اما خیزش امروزی مردم ایران نیز فعلاٌ مانند انقلاب بهمن، خیزشی است علیه یک استبداد و بی حقی، و از این نظر در امتداد خیزش چهل سال پیش است. اما اگر آن گونه که سلطنت طلبان و امثال انها می خواهند بشود، حتماً شبیه و حتی المثنای همان انقلاب متناقض بهمن ۵۷ خواهد بود، که امیدواریم و باید هشیار باشیم و تلاش کنیم که به اشتباه آن گرفتار نیاید و زیر پای استبداد دیگری به زنجیر کشیده نشود.

 

و اما به نظر من، شعارهایی که گاهی به نفع سلطنت پهلوی داده می شوند، پدیده قابل فهمی هستند. اگر قبول کنیم که در انقلاب بهمن، مردم ایران با قدرت گیری ولایت فقیه، در آزادی خواهی شان شکست خوردند و نتوانستند از برهوت استبداد خلاص شوند، حسرت خوردن در باره دوران پهلوی، بیش از ان که فریاد آزادی خواهی باشد، فریاد و فغان قربانیان استبداد حاکم است که می گویند:"صد رحمت به پالان دوز قدیمی".

 

اخبار روز: من شخصا انقلابی را نمی شناسم که بدون رهبری به ثمر رسیده باشد. حالا رهبری یک شخص کاریزماتیک باشد، یا یک و چند حزب متحد و یا ترکیبی از این اینها. به نظر شما با توجه به نامتجانس بودن مخالفان جمهوری اسلامی مسئله رهبری تحولات آتی در ایران چگونه پیش خواهد رفت؟

 

محمدرضا شالگونی: انقلاب (به کوتاه ترین تعریف) یعنی، براندازی قدرت سیاسی حاکم توسط خیزش مردم. اگر این تعریف را بپذیریم، قدرت سیاسی گاهی چنان شکننده می شود که خیزش های مردمی، حتی پیش از داشتن رهبری منسجم، می توانند آن را از هم بپاشانند. مثلاً انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه رهبری متمرکز و منسجمی ندشت، اما توانست با یک خیزش مردمی چند روزه، آن هم عمدتاً در شهر پتروگراد، استبداد کاملاً خشن تزاری را براندازد. این براندازی چنان غافلگیرانه بود که آدم تیز بینی مانند لنین، حدود یک ماه پیش از آن، دریک سخنرانی به مناسبت سالگرد نهم ژانویه ۱۹۰۵ (آغاز انقلاب ناکام ۱۹۰۵روسیه) گفته بود که "نسل من" ممکن است آن را نبیند. بعلاوه، رهبری کاریزماتیک در انقلاب ها، معمولاً محصول ناآگاهی توده های انقلابی است تا نبوغ رهبران همه دان و همه توان. آن سخن معروف برتولد برشت (در نمایشنامه زندگی گالیله) را به یاد بیاوریم که می گوید: "بدبخت سرزمینی که به قهرمان نیاز دارد". قرائن زیادی نشان می دهند که خوشبختانه ایران امروز ما به قهرمان نیاز ندارد. البته ما هنوز فقط شاهد آغاز خیزش مردم ایران هستیم و جوانه های سازمان یابی مستقل و آگاهانه مردمی محدود و شکننده اند و در معرض تندبادهای بیرحم سرکوب. اما مقایسه همین جوانه های شورش امروزی با شورش های منتهی به انقلاب بهمن ۵۷، جای تردیدی باقی نمی گذارد که نسل های امروز ایرانیان آگاه تر و هشیارتر از ان هستند که سرنوشت شان را به دست رهبر یا رهبران همه دان و همه توان بسپارند. آنها با این آگاهی و هشیاری می توانند حرکت های خودشان را از پائین سازمان بدهند و دلیلی وجود ندارد که نتوانند احزاب و رهبران سیاسی (پاسخکو به پائین) را در متن و بطن همین حرکت ها شکل دهند و بپرورانند.

 

اما نگرانی از "نامنجانس بودن مخالفان جمهوری اسلامی"، به نظر من، چندان موجّه نیست. اپوزیسیون نامتجانس یا حتی به شدت مخالف هم، معمولاً در انقلاب ها قاعده است نه استثناء. بعلاوه، اپوزیسیون یک پارچه و کاملاً متحد معمولاً فضای مساعدی برای شکل گیری و استقرار دموکراسی و آزادی های سیاسی ایجاد نمی کند. در کشاکش رویارویی های سیاسی جریان های رنگارنگ است که رنگین کمان زیبای آزادی در افق ظاهر می شود.

 

اخبار روز: نحله های مختلف مخالفان جمهوری اسلامی در باره ی همکاری موردی، اتحاد و ائتلاف کم کار نکرده اند اما هیج کدام از جریانات، چه چپ و چه مخالفان راست اپوزسیون به جز ایجاد تجمع های کوچک تا به حال به جایی نرسیده اند. آیا این ناتوانی در ایجاد ائتلاف و اتحاد ناشی از وضعیت عینی و سرنوشت مقدر مخالفان است و یا این که می توان بر این دور باطل نقطه پایان گذاشت. چگونه؟

 

محمدرضا شالگونی: در زیر سلطه رژیم های دیکتاتوری ، "اتحادها و ائتلاف های" نیروهای مخالف، چه در داخل مرزهای کشور و چه در خارج از آن، معمولاً از محدوده های کوچک فراتر نمی رود و هرچه دیکتاتوری خشن تر باشد، این قانونمندی با شفافیت بیشتری خود را نشان می دهد. اما وقتی نسیم جان بخش بهاری وزیدن می گیرد و خیابان ها و میدان های شهرها زیر پای مردم به پا خاسته به لرزه در می آیند، ناگزیر تلاش و تقلا برای ایجاد اتحادها و ائتلاف های سیاسی بزرگ نیز داغ می شود؛ و گاهی چنان داغ که دلالان حرفه ای اتحاد ها و ائتلاف ها نیز بساط شان را همه جا پهن می کنند و با یک دیگر به رقابت بر می خیزند. در ایران ما نیز اگر جنبش مردم بتواند پا بگیرد و گسترش یابد، بی تردید، تلاش های معطوف به اتحادها و انتلاف های سیاسی معنا و کارآیی واقعی تر و ملموس تری پیدا خواهند کرد. بنابراین، من فکر می کنم همه جریان هایی که واقعاً خواهان استقرار آزادی و دموکراسی و حضور فعال مردم درمیدان پیکار برای تعیین سرنوشت خودشان هستند، باید اولاً با تمام نیرو به گسترش و ژرفش جنبش کنونی مردم ایران یاری برسانند و مدافع استقلال و سازمان یابی آگاهانه و مستقل آن باشند؛ ثانیاً اتحادها و ائتلاف های شان را در جهت چنین هدفی شکل بدهند؛ ثالثاً با همه اتحادها و ائتلاف هایی که از بالای سر مردم (و به ویژه با طرح ها و کمک های قدرت های خارجی) شکل می گیرند، مقابله کنند؛ و رابعاً به یاد داشته باشند که میدان اصلی پیکارهای رهایی در داخل کشور است و رهبری برخاسته از پائین و پاسخگو به پائین، قاعدتاً در داخل می تواند شکل بگیرد.

 

اخبار روز: مساله ملی در ایران یکی از آن شکاف های تاریخی در حال جوشش است و ما هر از گاهی شاهد سر ریز شدن خشم اعتراضی مردم در کردستان، آذربایجان، خوزستان و...هستیم. چپ چگونه می تواند بدون آنکه به چرخ پنجم جریانات ناسیونالیستی تبدیل شود بدبینی ها را برطرف و اعتماد مردم این مناطق را که در سرنوشت جنبش دمکراسی و عدالتخواهی نقش و سهم دارند به خود جلب کند؟

 

محمدرضا شالگونی: ایران ما کشوری است با قومیت ها، زبان ها، فرهنگ ها و (حتی برخلاف تصور شایع) مذاهب مختلف. این نقطه ضعف آن نیست، بلکه می تواند نقطه قوت آن باشد؛ البته به شرط این که بتوانیم به نظامی دموکراتیک دست یابیم. اما باید به یاد داشته باشیم که بدون حل مسأله ملی، دست یابی به دموکراسی در ایران از محالات است. برای حل دموکراتیک مسأله ملی چند اصل را باید بپذیریم و برای پذیرفته شدن شان تلاش کنیم:

 یک – پذیرش حق تعیین سرنوشت (و از جمله، حق جدایی) ملیت های ایران. تأکید می کنم که من کاملاً مخالف جدایی هستم و معتقدم هر جدایی ملی می تواند به خون ریزی های هولناکی بیانجامد و نفرت های قومی را در سراسر ایران و منطقه دامن بزند. اما بدون پذیرش این حق، اتحاد داوطلبانه ملیت های ایران و برابر حقوقی آنها نمی تواند معنا داشته باشد و از لحاظ عملی نیز پذیرش این حق نمی گذارد هر جریان سیاسی "نامطلوب" را به بهانه ‍ی "تجزیه طلبی" سرکوب کنند. تجربه عملی در مناطق مختلف جهان نشان می دهد که پذیرش حق تعیین سرنوشت و حتی حق جدایی، برخلاف بعضی تصورات ساده لوحانه، غالباً نه فقط به جدایی نمی انجامد، بلکه برعکس، جدایی طلبی را مهار می کند و از نفس می اندازد.

 دو - به رسمیت شناختن زبان های مادری ملیت های ایران و از جمله حق آموزش آنها به زبان مادری شان.

 سه - ایجاد نظام حکومتی فدرال بر پایه فدرالیسم منطقه ای که می تواند عدم تمرکز سیاسی و اداری را در کنار تمرکز دموکراتیک تر در سطح سراسری امکان پذیر سازد. لازم است یادآوری کنم که در فدرالیسم دموکراتیک منطقه ای، حدود ایالت ها (یا استان ها)ی کشور ضرورتاً بر مبنای قومی و زبانی تعیین نمی شود بلکه بر مبنای ملاحظات منطقه ای و البته با رأی آزاد همه ساکنان آن منطقه شکل می گیرد.

 

به نظرمن، دفاع قاطع از حقوق دموکراتیک ملیت های ایران و تلاش برای اتحاد داوطلبانه آنها کاری است که فقط چپ (مدافع سوسیالیسم) می تواند بدون تزلزل و تردید آن را پیش ببرد. فراموش نباید کرد که بخش بزرگی از محروم ترین زحمتکشان ایران، به ملیت های زیر ستم تعلق دارند و بنابراین چپ بدون دفاع از حقوق دموکراتیک ملی، نمی تواند پایه محکمی برای اتحاد طبقاتی همه زحمتکشان کشور ایجاد کند. به عبارت دیگر، مسأله ملی یکی از حیاتی ترین حوزه هایی است که میزان وفاداری چپ به ارزش های دموکراتیک ، سوسیالیستی و انترناسیونالیستی را به آزمون می کشد.

 

اخبار روز: سیاست چپ برای دفاع از مطالبات خود و جلوگیری از هژمونی جریانات راست بر روند تحولات آتی چه می تواند باشد. آیا چپ باید مستقل از سایرین عمل کند و یا آن که باید به دنبال سیاست اتحاد عمل با سایر نیرو ها باشد و در واقع مطالبات و گام های خود را با سایرین هماهنگ سازد؟

 

محمدرضا شالگونی: باید توجه داشته باشیم که کلمه "چپ" در فرهنگ سیاسی امروزی ایرانیان، هرچند اصطلاحی است بسیار جا افتاده، اما به لحاظ مفهومی، بیش از حد گل و گشاد است و بنابراین تا حدود زیادی، مبهم. با توجه به این نکته، من لازم می دانم قبل از پاسخ به سوال شما، درک خودم را از چپ بیان کنم: به نظرمن، چپ جریانی است که از همین امروز برای دست یابی به سوسیالیسم مبارزه می کند و آنهایی که می خواهند در محدوده نظام سرمایه داری اطراق کنند، بنا به منطق پیکارهای سیاسی، چپ نیستند.

 

پیکار برای دگرگون سازی جهان در راستای ازادی، برابری و همبستگی تبار انسانی، پیکاری زمینی است و برخاسته از پائین که فاعل آن همه آنهایی هستند که سنگین ترین زنجیرها را بر دست و پا دارند و در پیکارعلیه بهره کشی و نداری و نابرابری و بی حقی و ستمگری، جز زنجیرهای شان چیزی ندارند از دست بدهند. فاعل پیکار برای سوسیالیسم "جنبش مستقل اکثریت عظیم است، به نفع اکثریت عظیم". بنابراین، چپ فقط در بطن این "جنبش اکثریت عظیم" و در خدمت به آن، می تواند پابگیرد و شکوفا شود.

 

اگر این درک از "چپ" را بپذیریم، در ایران امروز، مهم ترین وظایف مبرم آن، به کوتاه ترین بیان، چنین خواهد بود:

 یک - دفاع پیگیر از مبارزات هم اکنون جاری کارگران و زحمتکشان و تهیدستان و سازمان یابی مستقل و سراسری آنها.

 دو - دفاع از ضرورت یک مبارزه پیگیر برای تأمین اجتماعی همگانی که بدون آن سازمان یابی مظلوم ترین و محروم ترین بخش های کارگران و زحمتکشان و همراهی فعال آنها با مبارزات بخش های برنشسته طبقه کارگر ناممکن خواهد بود.

 سه - مبارزه پیگیر علیه همه تبعیض های جنسیتی و مشارکت در همه مبارزات زنان برای رهایی از قید و بندهای مردسالاری و محدودیت های اسارت بار تحمیل شده از طرف جمهوری اسلامی و همچنین تلاش پیگیر برای پیوند جنبش رهایی زنان با مبارزات روزمره زنان کارگر و زحمتکش.

 چهار - مبارزه پیگیر علیه هر نوع تبعیض ملی و دفاع قاطع از برابر حقوقی ملیت های ایران.

 پنج - مبارزه فکری و سیاسی برای دست یابی به آزادی های سیاسی بی قید و شرط و دموکراسی، با تکیه بر اصل حاکمیت و مرجعیت همه (و مطلقاً همه) افراد مردم و مخالفت با حق وتوی مستقیم و غیر مستقیم هر نوع اقلیت ممتاز.

 شش - مقابله با همه جریان هایی که می کوشند با حمایت و کمک های قدرت های خارجی، از بالای سر مردم ایران، برای آنها تصمیم بگیرند.

 هفت - مبارزه فکری برای گسست قاطع از الگوهای سوسیالیسم غیر دموکراتیک حزب - دولت ها و تلاش در راستای تجدید آرایش برای سوسیالیسم دموکراتیک، یعنی سوسیالیسم برخاسته از پائین، متکی به پائین و پاسخگو به پائین.

 هشت - تلاش برای برقراری مراودات فکری و سیاسی میان هواداران سوسیالیسم انقلابی و دموکراتیک و اتحاد هرچه وسیع تر میان آنها.

 

یادآوری می کنم که چپ به عنوان یک نیروی سیاسی، در شرایط مشخص کنونی ایران (متأسفانه) در حاشیه میدان سیاست قرار دارد، در حالی که پایه اجتماعی طبیعی آن (یعنی کارگران و زحمتکشان) حالا در میانه میدان می رزمند و جانفشانی می کنند. بنابراین چپ باید قبل از هر چیز دیگر، تلاش کند به یک نیروی سیاسی در میانه میدان تبدیل شود تا توان پیوند و همراهی با پیکارهای اکثریت زحمتکش را داشته باشد و گرنه به دنباله رو جریان های سیاسی دیگر تبدیل خواهد شد.

 

اخبار روز: يکشنبه  ۹ دی ۱٣۹۷ -  ٣۰ دسامبر ۲۰۱٨

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=90701

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©