برای
جلوگیری از
فجایعی که
سوانح کار به
وجود می
آورند!
روبن
مارکاریان
حادثه تاسف
بار انفجار
لوله گاز، در
سیزدهم مرداد
در مجمع
پتروشیمی
پردیس واقع در
عسلویه، منجر
به جان باختن 5
نفر از
کارگران و نیز
زحمی شدن 6 نفر
دیگر شد. وضعیت یکی از
مجروحین این
فاجعه وخیم
گزارش شده است.
این حادثه درشرایطی
به وقوع پیوست
که قبلا" خطر
چنین انفجاری
مشخص شده و
محل نشست گاز
نیز خط کشی و
علامت گذاری
شده بود.
در گزارشات
خبری مربوط به
این حادثه
آمده است:"ستاد
بحران مجتمع
پتروشیمی
پردیس و
بخشداری عسلویه
اعلام کرده
اند که خسارت
مالی ناشی از
انفجار جزئی
بوده است. در
مورد علل
انفجار و آتش
سوزی گفته شده
خوردگی برخی
لوله ها و
لاجرم نشت گاز
در حین جوشکاری
و تعمیرات
باعث این
فاجعه شده
است. قرار است
راجع به میزان
واقعی خسارات
مالی وارده
تحقیقات به
عمل آید."
آری،
مدیران،
کارفرمایان،
سرمایه
داران
و دولت
پشتیبان آنها
علاقه اشان
ارزیابی
میزان خسارت
مادی وارد شده
به اموال و
دارائی
هایشان می
باشد. در مورد
تلفات جانی
این نوع
سوانح، در
مواردی،
تحقیقاتی هم صورت
می گیرد اما
معمولا"پرونده
این نوع تحقیقات
نظیر سایر
موارد مربوط
به اطلاع
رسانی در رژیم
جمهوری
اسلامی ایران
بایگانی می
شود. زیرا ظن
آن می رود که
اطلاع رسانی
مغایر با مصالح
امنیت ملی( تو
بخوان بقای
رژیم جمهوری اسلامی)
باشد.
حادثه
انفجار لوله
گاز عسلویه
فقط سرکوه یخی
است که سوانح
ناشی از کار
را در رژیم جمهوری
اسلامی ایران
به نمایش می
گذارد. آمار منتشره
توسط وزارت
کار جمهوری اسلامی
بخشی از این
فاجعه را
منعکس می سازد.این
در حالی است
که آمار
دقیقی، از
تعداد کارگرانی
که در نتیجه
سوانح کار
دچار از
کارافتادگی
دائمی می
شوند، در دست
نیست. می
دانیم که این
آمار سر و دُم
بریده بوده و
برای انتشار
نهائی از ده
ها صافی
سانسور عبور
کرده است و
واقعیت تلخ
خسارات ناشی
از سوانح کار
بیش از آمار
رسمی اعلام
شده توسط
مراجع رسمی
رژیم است. (1)
تردیدی نیست
که سرمایه
داران،
مدیران و دولت
حامی آنها مسئول
اصلی مرگ و
میر و خسارات
عظیم ناشی از
سوانح کار می
باشند. برای مثال
رژیم جمهوری
اسلامی ایران
مدعی است که
مجتمع پتروشیمی
پردیس
بزرگترین
تولید کننده
آمونیاک و
اوره در سراسر
خاور میانه
است. اما مدیران
این مجتمع
صنعتی توجهی
به خطرات ناشی
از نشت گاز از
لوله هائی که
سالیان سال
دچار فرسودگی
شده اند نمی
کنند. آنها
حاضر نیستند نظام
بازرسی
و بودجه لازم
را که برای ایمنی
کارگران
حیاتی است،
اختصاص دهند.
اما
برای جلوگیری
از سوانحی که
هر ساله این
چنین از
کارگران
کشورمان
قربانی می
گیرد چه باید
کرد؟ تنها
چاره ایجاد
تشکل های
کارگری، متشکل
و متحد شدن
کارگران و
فشار به
مدیریت و دولت
برای برقراری
شرایط لازم
برای ایمنی
کار می باشد.
کسانی که
کارگران را
برای کار
استخدام می
کنند موظف
هستند شرایط
ایمنی کار را
برای استخدام
شوندگان تامین
کنند. اما در
اکثر موارد
سرمایه داران
حاضر نیستند
این اصل ساده
را رعایت کرده
و نیرو و
سرمایه لازم
را برای این کار
اختصاص دهند.
حتی اگر عدم
اجرای وظیفه
ای که بر عهده
آنها قرار
دارد منجر به
مرگ و
یا از
کارافتادگی
کارگران و
زندگی خانواده
های آنها را
به خاک سیاه
بنشاند.
کارگرانی که
فاقد تشکل و
اتحاد در صفوف
خود هستند نه
تنها به طور
وحشیانه ای از
سوی مدیریت،
کارفرمایان و
دولت حامی
آنها استثمار
می شوند بلکه
سلامتی جسمی و
روانی شان را-
و در مواردی
زندگی شان را-
در سوانح ناشی
از کار از دست
می دهند.
تشکل
تنها ابزار
طبقه کارگر در
پیکار روزمره برای
کسب حقوق
مطالباتی،
صنفی و طبقاتی
اش می باشد.
بگذارید یک
نمونه
بیاوریم." دیک
مایستر"(2) از
فعالین
کارگری
آمریکا در
مقاله ای که
اخیرا"
انتشار داده
نکات جالبی را
در مورد
مزایای تشکل
کارگری در
پرتو آمار،
مطرح کرده
است.ا و می
گوید بر اساس
آماری که
اخیرا" توسط "
دفترفدرال
آمار نیروی
کار" در
آمریکا منتشر
شده است
کارگرانی که
عضو اتحادیه
هستند حقوق
شان ساعتی
چهار دلار و
نودوپنج سنت
بیشتر از
کارگرانی است
که فاقد تشکل
و اتحادیه
هستند. این
تفاوت دریک
سال بالغ بر
ده هزار دلار
می شود. 93 در صد
کارگرانی که
عضو اتحادیه
هستند به بیمه
بهداشت و
درمان دسترسی
دارند در حالی
که در میان
کارگرانی که
عضو اتحادیه
نیستند این
نسبت کمتر از 25
در صد می
باشد."دیک
مایستر" همین
مقایسه را در
موارد دیگر
انجام داده و برتری
وضعیت
کارگران
متشکل در اتحادیه
ها را نشان می
دهد. در پایان
او می گوید به
همین خاطر است
که سرمایه
داران از طریق
تدوین قوانین
ضدکارگری
تلاش می کنند
تا مانع از متشکل
شدن کارگران،
پیوستن آنها
به اتحادیه ها
شوند.
از
آمریکا به
بنگادش می
رویم کشوری که
ارزان ترین
نیروی کار را
در بخش صنعتی
در اختیار
انحصارات
چندملیتی
تولید پوشاک
می گذارد.
متوسط حقوق
کارگران
بنگادشی 45
دلار در ماه
می باشد که
کمترین میزان
حقوق در جهان در
بخش نساجی
است. اما این
کارگران
متشکل شده و
اتحادیه های
کارگری نساجی
در چند هفته
اخیر کار را
در کارخانه ها
تعطیل کرده و خیابان
های " داکار"
پایتخت
بنگلادش را برای
افزایش حداقل
دستمزد بلوکه
کرده اند. اگر چه
کشاندن
تظاهرات به
خیابان های پایتخت
و قطع عبور و
مرور میان
شهری موجب
اقدامات
سرکوبگرانه
پلیس علیه
کارگران شده
است امااقدامات
متحد کارگران
ضرورت افزایش
حقوق آنها را
در سطح ملی از
پیشتیبانی
اکثریت مردم
برخوردار
نموده و پس از
سال های
مبارزه
افزایش عمومی
حقوق ها به
امری قابل
حصول مبدل شده
است.
آیا
تصادفی است که رژیم
جمهوری
اسلامی ایران
با همه توش و
توان خود تلاش
می کند فعالین
اتحادیه ای و
کارگری ایران
را سرکوب
کرده، آنها را
دستگیر و به
اتهامات واهی
زندانی کند.
منصور
اسانلو،
ابراهیم مددی
، رضا شهابی و
دیگر فعالین
کارگری
جرمشان این
است که خواهان
متشکل شدن
کارگران برای
احقاق حقوق
شان هستند.
دستگیری آنها
نمادی است
برای این که حقوق
کارگرانی که
در زیر خط فقر
زندگی می کنند
ماه ها پرداخت
نشود،
کارگران دسته
دسته اخراج
شوند، در
شرایطی که از
لوله های
فرسوده گاز
نشست می کند
وادار به
جوشکاری شده و
به کام مرگ
فرو غلطند....
آیا شرم
آور نیست در
حالی که محل نشست گاز
در کارخانه
پردیس خط کشی
و علامت گذاری
شده بود
مدیران دست بر
روی دست گذاشتند
تا پنج
کارگرجان خود
را در انفجار
لوله ها
ببازند؟ آری،
شرم آور است.
ولی تا زمانی
که قدرتی در
برابر مدیران
و سرمایه
داران نباشد
آنها وادار
نخواهند شد که
به حداقل
تعهدات خود
عمل کنند.
تضمین
ایمنی کار
برای جلوگیری
از سوانج خانماسوز،
همچون دیگر
مطالبات کارگری،
تنها از طریق
مبارزه متشکل
کارگران و واردکردن
فشار به
مدیران،
سرمایه داران
و دولت حامی
استبداد و
استثمار به
دست خواهد
آمد. برای آن
که محیط کار
کارگران به
قتلگاه
کارگران مبدل
نشود، تنها
چاره،
وحدت و
تشکیلات است.
1- بر
مبنای این
آمار در
سال 87 جمعا 22
هزار و 134 حادثه و
در سال 88
جمعا" 9 هزار
و 859 سانحه در مراکز
کاری روی داده
است. تعداد
کارگرانی که
هر ساله جان
خود را در سوانج
ناشی از کار
از دست می
دهند رقم قابل
توجهی را
تشکیل می دهد.
2- به آدرس زیر
مراجعه کنید:
http://www.dickmeister.com/id334.html