شانزدهم
آذر ۱۳۹۸ با
نگاه به جپ
حسن
مرتضوی
چه
چیزی در
تظاهرات
دانشجویان در
شانزدهم آذر ۱۳۹۸
برجسته است که
آن را به
کانون مجادله
میان انواع
گرایشهای
سیاسی چپ بدل
ساخته است؟ یک
بنر. بنری با
اشاره به تفوق
نئولیبرالیسم
در سراسر جهان
و ضرورت
سرنگونی آن.
این بنر در ظاهری
ساده تقابل
عمیقی را در
کلیترین شکل
خود بین دو
انگارهی چپها
از جهان معاصر
ایجاد کرده
است:
یک
انگاره مدعی
است که سرمایهداری
پیشرفته
آیینهی تمامنمای
مفهوم سرمایهداری
است و سرمایهداریهای
عقبافتاده
(توسعهنیافته
یا در حال
توسعه) یا
اساساٌ
سرمایهداری
نیستند یا در
بهترین حالت وجه
کژدیسهای
از مفهوم
سرمایهداری
اند. انگارهی
دوم به کلیت
نظام سرمایهداری
در سطح جهانی
نظر دارد.
سرمایهداری
در تمامیت خود
چه در عقبافتادهترین
کشور از لحاظ
فناوری و چه
در پیشرفتهترین
کشور سرمایهداری
است. بنابراین
روش اقتصادی
معینی در سطح جهان،
نئولیبرالیسم،
میتواند به
اقتضای درجات
معین توسعهی
یک کشور بر
تمامی وجوه آن
سایه افکند.
این دو
تز عملا در
پیامدهای خود
یکسان نیستند.
اگر سرمایهداری
به معنای دقیق
کلمه فقط در
پیشرفتهترین
کشورها حاکم
باشد در این
صورت چه
رسالتی بقیه
کشورهایی
دارند که طبعا
فاقد تمام
مظاهر
پیشرفته
مبارزه
طبقاتی
هستند؟
سردستیترین
پاسخ همان
پاسخ معروف
مارکس در
مقدمهی جلد
اول سرمایه
است: «كشوري كه
از لحاظ صنعتي
توسعهيافتهتر
است به
كشورهايي كه
كمتر توسعه
يافتهاند،
فقط تصوير
آيندهشان را
نشان ميدهد.»
در این رویکرد
حال کشورهای
پیشرفته، آیندهی
کشورهای عقبافتادهتر
است. این
رویکرد که به
نوعی حامل
ایده پیشرفت
است، دلالت بر
نوعی دیدگاه
تکراستایی
از تاریخ میکند.
(البته مارکس
تأکید میکند
که این رویکرد
فقط محدود به
کشورهای صنعتی
اروپای غربی
است نه جهان).
تاریخ نه در
گسستها بلکه
در تداوم خود
جاری است.
بنابراین
تلاش نیروهای
پیشرو معطوف
به فراهم
آوردن شرایط و
زمینههایی
است که آن
کشور را یک
گام به شرایط
کشورهای
پیشرفته
نزدیکتر کند.
این
موضع جدید
نیست. اتخاذ
چنین موضعی میتواند
منطقاٌ باعث
شود تا بهاصطلاح
رادیکالترین
گروههای چپ
به راستترین
نیروها
بپیوندند. دیدگاهی
که معتقد است
متأخرترین
رویکرد اقتصادی
سرمایهداری
یعنی
نئولیبرالیسم
فقط در
کشورهای اروپایی
و با کمی
ارفاق در
کشورهای
آمریکای لاتین
یافت میشود،
و مبارزهی
زحمتکشان
جوامع عقبافتاده
با توجه به
ناهمگونیهای
شدیدی که با
پرولتاریای
متروپل دارد
باید منطقاٌ
فقط معطوف به
ارتجاع داخلی
باشد، چرا که
اولا هیچ
پیوند معینی
این دو بخش
زحمتکشان جهان
را به هم
نزدیک نمیکند
و ثانیا
مبارزه با
ارتجاع داخلی
میتواند سد و
موانع عقبماندگی
را بروبد و
شرایط را
برای
رشد سرمایهداری
پیشرفته
آماده کند تا
کارگران در
مراحل پیشرفتهتری
با سرمایهداری
مبارزه کنند.
این روایت به
سادگی همدوش موضع
اپوزیسیون
افراطی دست
راستی قرار میگیرد
که هدف نهایی
خود را
برقراری
روایتی نزدیکتر
در سطح ملی به
سرمایهداری
متروپل میداند.
بیدلیل نبود
که در بحث
اخیر برخی
دوستان به
اصطلاح چپ با
طعنه میگفتند
ما که در
ایران
لیبرالیسم
ندیدیم، نئولیبرالیسممان
کجا بود!
رویکرد
دوم که
نگارنده به آن
معتقد است
سرمایهداری
را امری جهانی
میداند، و
ویژگیهای
ملی را تنوعی
تلقی میکند
که امر کلی در
حالت انضمامی
مییابد، بیآنکه
محتوای این
امر کلی که
همانا بیشینهسازی
سود است به هر
طریق ممکن
نادیده گرفته شود.
پذیرش اینکه
سرمایهداری
در اشکال و
روایتهای
متفاوتی میتواند
به وجود آید و
در همان حال
تابع نظمی جهانی
باشد که روایت
معینی را
پذیرفته است،
نه در تاریخ
جدید است نه
امری پیچیده.
برای آنانکه
سرمایه را نه
رابطهی
ارزشی بلکه
فناوری، نهادهای
معظم سیاسی و
بوروکراسی
پیشرفته و حتا
فرهنگ میدانند،
طبیعی است که
معیار بررسی و
قضاوت، کشورهای
سرمایهداری
پیشرفته
باشند (و
رفقای چپ راستشدهمان
اضافه میکنند
مگر میشود
نظامی
نئولیبرالی
باشد اما در
آن کشور خاص
حجاب حاکم باشد.
هیهات!)
پیامدهای
این دیدگاه
یعنی کلیتپنداری
سرمایهداری
دو چیز است:
مبارزه
کارگران و
زحمتکشان علیه
سرمایهداری
داخلی و
بالتبع علیه
متاخرترین
شیوهی
اقتصادی آن
یعنی
نئولیبرالیسم
رنگ و روگرفتهی
داخلی از
مبارزات
زحمتکشان و
کارگران کشورهای
سرمایهداری
پیشرفته جدا
نیست (همان
شعار کذایی
دانشجویان!) و
دوم ویژگیهایی
سیاسی و
ایدئولوژیک
هر نظام
اقتصادی سرمایهداری
در سطح ملی و
مناسبات
گوناگون
سیاسی و ایدئولوژیک
خاص آن هیچ
منافاتی با
وجود ارتباط عمیق
شبکههای
گوناگون
اقتصادی و
سیاسی بین
سرمایهداریهای
گوناگون
ندارد.
عرصه
سیاست در
ایران لبهی
تیغ است. هر
نوع حرکت
اشتباه میتواند
به سادگی منجر
به غلتیدن به
سویهی
سرمایهداری
داخلی یا
سرمایهداری
خارجی شود
از
فیسبوک
نویسنده