انتقام
جویی صدا و
سیمای ولایت
فقیه از کارزار
جهانی علیه
سنگسار
بهروز
نظری
نمایش به
اصطلاح
اعترافات
سکینه محمدی
در برنامه ۲۰
و ۳۰ سیمای
ولی فقیه
واکنش و
انزجار
همگانی را
برانگیخته است.
صدا و سیما که
در ۳۰ سال
گذشته
همواره بعنوان
بازوی سرکوب
دولت اسلامی عمل
کرده، در تازهترین
نمایش
تلویزیونی
خود سکینه
محمدی را به اعتراف
وادار کرده
است. در این
"مصاحبه"
سکینه محمدی
نه تنها به
ارتکاب زنای
محصنه و قتل شوهرش
اعتراف بلکه از
یکی از وکلای
مدافع خود،
محمد
مصطفایی،
انتقاد کرده
است. مجری
برنامه ۲۰ و
۳۰ آقای
مصطفایی را به
سؤ استفاده
از پرونده
سکینه محمدی
متهم کرده و
اعلام کرد که
او از این
پرونده برای دریافت
پناهندگی از
غرب بهره جسته
است.
صدا و
سیما از
هنگام خیزش
جنبش ضد
استبدادی در
ایران نقش امنیتی
غیر قابل
انکاری بازی کرده
است. این
سازمان در
همکاری نزدیک
با دستگاههای
امنیتی و
اطلاعاتی
رژیم برنامههای
بسیاری برای
وارونه جلوه
دادن واقعیتهای
سیاسی ایران
تولید کرده
است. صدا و
سیما مستقیماً
در بازجویی از
زندانیان
سیاسی، از جمله
مازیار
بهاری، شرکت
کرده؛ در
برنامههای
پیاپی و
نمایشات
تلویزیونی به
پخش "اعترافات"
و ترور شخصیت
معترضان
سیاسی پرداخته؛
و بیشرمانه
تمام تجهیزات
و انرژی خود
را برای سرپوش
گذشتن بر قتل
ندا آقا سلطان
و دیگر شهدای
جنبش مردمی در
ایران بکار گرفته
است. ضرغامی
بدنبال پخش
ویدئوی قتل
ندا اعلام کرد
که این فیلم
توسط بی بی
سی و سی ان
ان ساخته شده
بود.
پخش
مصاحبه با
سکینه محمدی
که بی هیچ
تردیدی زیر
فشار تهدید و
شکنجه صورت
گرفته، اما،
سر فصل جدیدی
در سیاستهای
صدا و سیما است.
آنچه که در
مورد این
مصاحبه بویژه
در خور توجه
است نه تلاش
صدا و سیما
برای مرتبط
کردن مبارزه
علیه سنگسار
در ایران به
غرب و رسانههای
غربی، و یا
تلاش رژیم
برای تخریب
شخصیت فعالان
حقوق بشر در
ایران، بلکه
عمق استیصال
صدا و سیمای
ولی فقیه
است. برای
نخستین بار در
تاریخ
نمایشات تلویزیونی
در جمهوری
اسلامی صدا و
سیما برای ابراز
قدرت به پخش
"اعترافات"
یک زندانی غیر
عقیدتی دست
زده است.
بی گمان
تکیه مجدد
رژیم به
نمایشات
تلویزیونی به
منظور ایجاد
فضای وحشت،
اطمینان خاطر
دادن به طرفداران
دستگاه
حاکمه، و
ابراز قدرت از
طریق دهان کجی
کردن به افکار
بین المللی
صورت گرفته است.
اما نفس پخش
چنین برنامه
ای در عین
حال برجستگی
و اهمیت
مسئله زنان در
ایران را به نمایش
میگذارد. بیش
از سی سال
است که نظام
ولایی رابطه
زن با جامعه
را نه بر اساس
هویت انسانی،
بلکه بر اساس
هویت جنسی
تعریف میکند.
در این نظام
زنان از حقوق
برابر محروم
اند، و حتی
فراتر از آن
عامل رواج
فحشا و زلزلهٔ
شمرده میشوند.
در نظام ولایی
زنان پاسدار
سنت تلقی
میشوند و
تمایلات جنسی
آنان تخطی از
سنت اسلامی
تلقی میشود و
تهدید کننده
سامان و نظم
نظام.
همین
واقعیت آزادی
و برابری زنان
را به یک مساله
عمیقا سیاسی
در این نظام
تبدیل کرده
است. دستگاه
ولایی تا
مدتها قادر
بود با اتکا
به پایه حمایتی
خود و همچنین
با تکیه به
تعلقات مذهبی
و سنتی ریشه
دار در میان
بخش قابل
توجهی از مردم
و از جمله در
میان زنان، از
برجسته شدن و
تبدیل شدن آزادی
زنان به یک
درخواست عمومی
جلوگیری کند.
گسترش حضور
زنان در حوزه
عمومی، رشد
مبارزه و
مقاومت زنان
علیه آپارتاید
جنسی، و
گسترش آگاهی
زنان نسبت به
حقوق پایمال
شده شان، به
مداخله هر چه
وسیعتر زنان
در حیات سیاسی
و اقتصادی ایران
منجر شده است.
رشد آگاهی و
مبارزه علیه
تبعیض جنسی
همانگونه که
در جنبش ضد
استبدادی
مردم ما قابل
مشاهده است
طرفندها و
سیاستهای
دستگاه حاکمه
را نقش بر آب
کرده است. نقش
زنان در جنبش
ضد
دیکتاتوری،
تبدیل شدن ندا
به سمبل
مقاومت مردم
ایران،
افشاگری شجاعانه
قربانیان
تجاوز از
جنایات
کهریزک و دیگر
زندانهای
رژیم، پوشیدن
روسری توسط
بسیاری از
مردان و زنان
ایران در
همبستگی با
مجید توکلی، و
دفاع خانوادههای
زنان محکوم به
سنگسار از
بستگان
دربندشان،
همه و همه
حاکی از این
هستند که حنای
سنت، فرهنگ و
اخلاق دستگاه
ولایی دیگر
رنگی ندارد.
درست بهمین
خاطر است که
برای دستگاه
ولایی که فاقد
هرگونه
مشروعیت
سیاسی و
اخلاقی
است، حربه ای
نمانده
مگر پخش
"اعترافات"
سکینه محمدی و
متن مصاحبههای
خیابانی با
تعداد انگشت
شماری که
خواهان سنگسار
او هستند.
تشدید
حملات رژیم
اسلامی به
زنان، خطر
سنگسار چندین
زن ایرانی،
طرح حجاب و
عفاف دولت
حاکی از استیصال
نظامی است که
هراسان از
حضور مردم در
عرصه عمومی
بیش از هر
زمان دیگری به
خصوصیترین
حوزه زندگی
مردم چنگ میاندازد. سنت
و فرهنگ در
دست ولی فقیه
و صدا و سیمای
او چماقی است
برای سرکوب جنبش
آزادی
خواهانه مردم
ایران. تازهترین
نمایش صدا و
سیما و واکنش
جهانی به آن،
اما نشان
میدهد که این
سیاست با شکست
روبرو شده
است. زنان
ایران، زمین را
در زیر پای
دستگاه ولایی
به لرزه در آورده
اند.