فرهنگ
قساوت ِ قضا
وعدالت در
حکومت اسلامی
« ازسنگسارو
قصاص»
تا جنون
« تلذذ
تماشای رقص
مرگ بربالای
دار»
بهنام
امیدوار
شاید این
بیان" تلخ"
واغراق آمیز
باشد:
اما
نیست ! اگر
گفته شود که
انسان امروزالزامن
ناچاراست ,
بخش بزرگی از
هویت ذاتی اش را
آگاهانه
وبدلیل فقدان
فضای سالم ِ
اقتصادی و نا
امنی درآمد و
کسب سخت منابع
معاش وضیق
حداقل رفاه
زندگی برای بخش
اعظم انسان ها
در سراسر
(گیتی)کشور
وتحت تاثیر
خشونت بار این
محرومیت ها بر
زندگی روزمره
اش ,او خوی
خودرابه مرور
از دست داده
ومدام در حال
جدال
بامشکلات
ابتدائی و
فقط برای
حفظ بقا می
رزمد .
بادر نظر
گرفتن این بی
عدالتی و نزاع
کاملن طبیعی
ناشی از آن
واستفاده
ازسرکوب به
عنوان ابزار
حفظ سرکردگی ِ
صاحبان ثروت و
قدرت,درمقابله
با حق زندگی
مردم , وانتقال
خشونت به
جامعه توسط
این حکومت های مستبد
وتبعیض و
تضییقات
گسترده ی جامعه
ی ظبقاتی و
نقش مذهب در
تخدیر و تعمیق
فقروفاقه آنهم
با اشکال
ِفریب که فقر:
آزمایش الهی
و" خواست
خداست " می
بینیم که چه
بلایا و ظلمی
حاکمان با این
همه جنایت و
فساد دستگاه
ولائی
برکول مردم
سوارکرده اند
.
ناملایمات
روانی ـ
امنیتی ,
بیماری ها , یاس
, سرخوردگی
ازکول مردم
بالا می کشد ,
امکان دادرسی
و حمایت از چشم
انداز همه رخت
بربسته و
ناامیدی ِ صرف
ِ نجات از این
رنج وادبار , اغلب
برای بسیاری با
آرزوی مرگ
بجای زندگی
همراه است.
همه جا ظلم و
نداری وترس
مرگ حاکم است
وهر اعتراضی
حق جویانه ای
بشدت سرکوب می
شود و قانون
جنگل حکم می
راند
.درخلافتگاه
ولی فقیه نعره ی
مستان خون
مردم پر
غوغاست !
آیا
غلواست این "
کربلای تلخ ِهمه
گیر"
چرااغراق
آمیز باشد
وآدم را در
این صحرای
توحش مسخ
نشودد ؟
کجایند
مدعیان
و دوستداران
حقوق بشر
ونمایندگان
خدا بر روی این
زمین سوخته که
بگویند : چرا
نباید این
"انسان" در
این چنین محیط
پلیدوپلشتی
از میل ِ
شیرین ِذات
ِانسان بودن و
نوع دوستی خود
دست برندارد ؟
پاسخگو و
دردآشنا , تنها
کسی را می
دانم , که او
یکبار, فقط
یکبار, گرسنگی
را کافی و خوب,
تجربه کرده
باشد!
تشدید فقر
وایجاد فضای
رقابت فقر:
قریب
به اتفاق مردم
تهیدست
ومیانه حال
,"که بخش اصلی
شهروندان
ایران " جهان"
را تشکیل می
دهند" ضرورت
یافتن کارو رقابت وجذب
موفق در بازار
آنرا می
شناسند و
ناچار هستند ,
برعلیه همنوع
و مقابل سرشت
عاطفی خود به خاطر
یافتن
نان,کارومسکن,
ایستاده
وازرقت قلب
ومهرانگیزی
فاصله ویا
بعضن آنرا
بکلی از دست
بدهند . واین
واقعیت, در
ایران دارا
,روز بروز
عمومی و تلخ
تر و فاصله ها
طبقاتی عمیق
ترشده است .
انسان
امروز بیش از
گذشته به خاطر
یافتن یک
جایگاه قابل
تحمل تردرروی
زمین ویابا تشویق
اندک درآمدی
بیشتر نسبت به
دیگران , ناچار
می شودارزش
های اصیل و
پاک ِ
نوعدوستی خود
رابرای
دریافت مزد
بالاتر , این
سان نازل بفروشد.
این نیروی
بزرگ فقیر و
نیازمند کار ,
ناگزیر به
پذیرفتن
مناسبات"هر
کس برای خود ـ
در این جنگل
مولا " شده است
. درنتیجه
,تلاش اوتنها معطوف به فهم
شرایط و دادن
پاسخ درست
است به
مناسبات
کاروتبعیت از
کارـ فرما و
انطباق هرچه
بیشتر با
خواسته ها ی
محیط کار .
هرفردی
ناگزیر به
پذیرفتن
قواعد و
قوانین من در
آوردی کارو
روابط
فرهنگ
اقتصاد غیراجتماعی
و نا عادلانه
ی "سرمایه
داری "
می شودکه این
قوانین فقط
حامی منا فع
کاردهنده است,
و اوـ
کارفرما,
کارگران
رابرای سود
بری بیشتر
آنها در
مقابل
هم به رقابت
ناسالم
می کشاند
,روشی غیر
اخلاقی
هم چنان که حکومت
سلامی
طی دهه ها
بیشرمانه این
سیاست راپیش
برده و
گارگران را در
برابر هم قرار
داده و می دهد .
درایران,
فشار طاقت
فرسای دو
پدیده ی
ضعیف کش مکمل
هم : از یکطرف
مذهب ودسته بندی
او از انسان ِ
باایمان و بی
ایمان ومسخره تر
از آن تاکید: فقط بر
ارجحیت
مسلمان (شیعه
ی۱۲ امامی)
است و طرف
دیگراین
پدیده شوم: نابرابری
و تفاوت فاحش
حق حیات وعدم
توان تامین
مساوی شکل
گیری شخصیت
کودکان
خانواده های مستمند
در مقایسه با
فرزندان
اغنیا است و
تناسل بقای
محرومیت!
صحبت از
فضای فراخور
اندک پرورش و
تربیتی
عادلانه و
کرامت زندگی
ولیاقت انسان,
در این بساط
دزدان دغل است
که باید عاقل
بود واز آنان
نجست . این
جنجال دستگاه
عدل علی ,
سقزیست
جویدنی و نه
بیشتر که لااقل
حضرات حاکم با
آن
نسلی
ها را سرگرم
واگرنجنبیم ,
بعدی ها هم
طعم این عدالت
الهی را
خواهند چشید .
تاثیررذالت
اداری بر
روابط انسانی
انسان
امروز و هرکس
دیگری در
ایران و"
جهان", محکوم
است بیک بازی
قمار, یا
قاپیدن
ناخواسته ی"کار"
,که او مسول
ربودن آن از
دست دیگری می
شود ,
اوبایداین
روابط را به
امری جبری و
اجتناب
ناپذیزدر
برابر مبادله
خود با کار , و
کار را با خود ,
تبدیل پیگیر
گردانده
ودراین
سرسپردگی و
دادوستد ها
فرصت اندک
زندگی و قدری
نان را برای
خود وخانواده
اش فراهم کند
.این رابطه نه
فقط به خاطر
بسط یافتن توان
خرید وکسب
اعتبارو
تامین مخارج
زندگی و تعیمق
ریشه ی
خود به این
سیستم است
,بلکه همچنین
ناشی میشود از
فرهنگ
مسلط
اداری و
برنامه ریزی
توسعه و دادن
کاردر برابر
حقوق کم که
رقابت راچنین
غیراخلاقی بیک
ویژگی
اجتماعی , و
تسخیر محل
کاررا, بیک ارزش
و جایگاهی به نام فرد می
سازد که او
خودملزم به حفظ و رشد
کار , در نتیجه آن
چهارچوب باشد
. یعنی اوخود
رااس و پاسدار
سرمایه بداند
واز بودن در
آن چهارچوب
احساس مسرت
وآرامش و
امنیت مالی و
ذهنی کند .{ او ـ
کارگر برای فروختن
بهتر خود به
کارفرما ,
باید بر ویژگی
های انسانی
خود رنگ
همخوانی با
دیگران هم
دردش نشان ندهد
وحتا درعمل
ثابت کند که
علاقه مند است مجزا
قیمت گذاری
شود}{ رشدوعمق
این شعور فروش
کالائی طبع
خود و تقبل از
دست شدن بی رحمانه
ی ذات همه
گرائی , جای
عاطفه و تجربه
ی
تاریخ
ِانسانی و
اجتماعی او را
گرفته و از او
و هویت عمومی
اش , وی را به
مرور بیگانه
ومحروم می
کند}
البته بدون
آنکه فرد
چندان خود براین
جابجائی جدی
واقف شده و
یااز نبود آن
احساس کمبود
ویا حتا یقین
یابد.
درد
بزرگ ما در
این عصر ,
القاهمین
فجایع بیمار
منفعت طلبی
وخودخواهی یک
مشت " من" است
در برابر "ما" که
آنها این
سیستم های ضد
بشررا هدایت
واز جمله ی
خیلی بدتر
آنها ,
رژیم اسلامی
است که این
تفرقه و خیانت
رابه انسان
زحمتکش و زندگی
او و روابط
امروزیش با
دیگران همدردش تحمیل
می کند
!؟
کجای
خدا عادل است
با این همه
کانون نا
برابری ؟
چنانچه
با این نظر فوق
به گمان
نگارنده که به
بخش عمده ی هستی
مردم حکم
رانده و می
راند موافق
باشیم و آنرا
به عنوان یک
اصل ِستیزناک
ضدمردمی در
ساختار حاکم
بر مناسبات
جامعه ی
طبقاتی ـ و از
همه ی آنها
عقب مانده تر
ووحشی ترـ اصل
تفرقه را به
همین رژیم
اسلامی
رسوا تعمیم
داده وبپذیریم
که همه و یا
طیف وسیعی از
ارزش ها در
عرصه ها و
حوزه های
حقوقی ـ
اجتماعی و
فرهنگی
زیرسیطره
مستقیم "ملا و
دین"بوده واز این
بلای آسمانی
آسیب جبران
ناپذیرخورده
و به تبع آن و تجربه
ی بلند و
کاملن سر راست
ما از این
دیوانگان
وحشی بسنده
کنیم ,دیگر بی هر
, اما و اگری ,
باید بپذیریم
, تا زمانیکه
کانون این منشور
ِ اقتصادی ـ
سیاسی ـ
فرهنگی
ِ[عدالت کش ِ
سرمایه داری
ـ
اسلامی] مردمی نشود
وتغیر بنیادی
نکند , نمی شود
انتظارتحولی را
هرچند
ابتدائی از آن
داشت!
بااین
دید و روش
پایه, می توان
قانونی به دست
آورد و به کمک
آن فکرآویزی
قوی و درست
برافراشت
برای تشریح پدیده
ها ی
بیماریزای
فرهنگ وعدالت
اسلامی موجود
در همه ی وجوه ,
ورسید به نقد
و نفی تک تک مقولات
متنوع غیر
انسانی آن, با
تمام توان ِ
خود و
همدردانمان ,
برای ساختن
ایرانی دیگر !
وطیفه ی
ما : فقط
انتقال آگاهی
و از طریق
افشا و
روشنگری و
هوشیاری
ویافتن کمینگاه
مرگبار اوست
,که خود و هیچ
کسی , همچ.ن سال
گذشته , طعمه ی
قهروخشم کورش
نشود. به باور
من توانسته و
می توانیم این
مذهب حاکم
وتاثیرات و مترتب
او را به عقب
نشینی
جدی ترواداشت
, همانگونه
بعد ازتقلب
انتخابات , با
خیزش خود آنان
را مجبور
کردیم.
مشکلات بی انتهای
فعلی
وپرداختن به
حل همزمان
آنها یاد گیری
دانش مبارزه
بی خشونت ویاد
دادنش می خواهد
.باید نحوه ی
برخورد اصولی
وپیشبرنده
مبارزه ی موفق
و زمینه ی راه
هائی توده ای
را بهترشناخت.
باید راه
همگامی و
محکومیت و تنقید
گسترده ی توده
ای را علیه
دشمن مشترک
یافت و هماهنگ
با آن به افشا
این خیل عظیم
مفسران و بررسی
غیر مردمی
وسبک های عوام
فریبانه ِ طیف
راست متنوع
پرداخت و آنان
را در پیشگاه
مردم اسیردروغگوئی
بدست مردم
ساخت ,بادلایل
کافی
آنها
رامحکوم کرد.
بی
مسولیتی و
فرصت سوزانی
این جریان های
مردم فریب هم حدی
دارد . شاید در
گذشته می شد ,
ساده سر مردم
شیره مالید ,
اما حالا
چطور؟ دلیل
ترس از رشد
مبارزات حق
جویانه در بین
این بخش چیست
؟ مگر نه این
همه فساد
وآلودگی, تندی
وقهرو خشونت و
ضایعات گسترده
ی فرهنگی ,
عوامل ضرورت ِ
تشدید این
مبارزه اند که
مردم را به
خیابان کشاند
.
تکروی
وقهرمان
پروری سبز های
صادق را من
نمی فهمم ! آیا
طیف افقی این
جریان براستی
علاقه مند
همراهی و
همگامی با
مردم
مستمند و رنج
کشیده برای
کسب عدالت و
آزادی با
همگان هستند ؟
بخش ـ دوم
خیانت به
تجربه ی مردم
چرا
شکنندگی و
وقفه به
مبارزات وسیع
توده ای سایه
ی موقت
انداخته است ؟
و چه کسانی در پشت
پرده عاملین
آن بودند؟عدم
باور به اقدام
جمع و ترس
ازخیزش مردم
به جان آمده
برای چیست , که می
خواستند و
هنوزمی
خواهند جنش
بزرگ رنگین را
زمین گیر کنند
؟ وهمچنین
دلایل بازیافت
مسخره والقا
چاره ی رهائی ,
تنها در گرو
بازگشت به
قانون اساسی و
روش آقای
خمینی ؟ آیا
ایان مردم را
اصلن آدم حساب
می کنند؟ تا
کی باید توسط
یک مشت
شارلاتان ـ
سیاسی
,مذهبی ,ودسایس
یاران آنها از
پا افتاد؟ نه
گذشت آن دوران
برای جریان بی
شرمی که
یکبارآنها با
ورق های
سوخته ی
امروز
توانستند ثمره ی
مبارزات مردم
را« سرقت
وانقلاب ۵۷ »
راشکست داده و
برسرنوشت ما
با نام "حکومت
خدا" سوار
شوند .
آن
انقلاب شریف
با اراده و
اهداف
جمعی برای
تغیر
بنیادهای
فرسوده ی
تاریخ ِ
فردسالاری
بود ,که اینان
آرمان و ایده
آل های آن
ضرورت حیاتی
را سوزاندند
وبجای آن خون
ها ریخته این
خودکامگی از
خود بیگانگی
ها واین فقدان
جدی روح ِ مهر
وهمبستگی را
که ناشی ازاین
ظلم بی حد
ومرز شده است
را حاکم کردند
.
امروز
بدون علل درک
شکست انقلاب
کبیر ۵۷ ,
درمان کردن
این بیماری
کهنه ی عصر,
ممکن نیست .
بویژه با این
اسلام سیاسی :
مرامی تکرو و
حکومتی بسیارمهیب
و زشت
که بی رحمانه
برهستی همه
شلاق و شمشیر
می کشد و
ازقوانین قضا
ووحشیگری اش
همه جا خون
فوران میزند
,با این وجود
هنوز و همزمان
راه تداوم
پیگیر حیات
خود را با
وجود این همه
ناخوانی ,
ناسازگاری و مقابله و
ستیز
بیرحمانه با
منویات
اکثریت مردم و
با بی آبروئی
تمام و کمال هنوز
سرشقانه سرپا
می ایستد.
آخرچگونه و
چرا اینان
میتوانند هنوز
مثلن در(جنبش
جوان سبز)
نفوذ کنند ؟
جریان واشخاصی
که خود
قربانی این
بساط جائر بوده
و شگفتا بخشی
از آنها امروز
طرفدار ماندگاری
رژیم شده و
خود رادر
مقابله با
مبارزان
آزادی ِ مردم
به جان آمده
قرار می دهند , دلیل اش
چیست ؟
این
رژیم ننگ
بشری: با کدام
حمایت ها و با
پشتیبانی چه
منابعی تداوم
بقا را , عملن
هر باربا همه
تهدید های جدی
مردمی ,
توانسته حیات
خود راتا به
امروزتجدید
وتمدید کند ؟
بیگانگی
مذهب بافرهنگ
زمان
دریافت
نزدیک به واقع
از این فرهنگ
ِ شمشیرو خون
وحشت , فقط
آنگاه بهتر
ممکن خواهد شد
که دیدی کوتاه
به تربیت
فرهنگی این
رژیم , در عرصه
ی قضا و جزا و
دلایل جسارت
بی محابای برگزاری
نمایشات
اعدام های
علنی رژیم در
میادین شهرها
داشته واین
استعداد تماشای
مردم را,
با نگرانی و
تنها موقتی و
محصول فرهنگ و
تربیت اسلام و
نمایندگان
فعلی آن در طی
این دوره ی
قهقرائی
بدانیم .
وتازه
آنهم
نه کشتار های
مخفی : همچون
جنایات علیه
بشریت پنهانی
(۶۰ ـ ۶۷
)که با"اعلان
افتخارآمیز
و رسمی ارگان
های دولتی و
غیر دولتی
برای برپائی
مراسم سبعیت وجنون
ِ کشتن آدم ها,
توسط مراکز و
منابع ارتباط
جمعی ,همچون
تکایا , مساجد ,
رادیوـ
تلویزیون و جراید
ِ با تیراژ
بالا"و دعوت
از مردم
برای تماشا
وسرگرمی و لذت
از اجرای جنایت
اعدام" که
بیایند و
ببینند اسلام
عزیزشان می
تواند مفسدین
ارض" یعنی آدم
ها ئی که
قربانی ضایعه
ی فرهنگ رژیم
و یا یک
معترضین و
مخالفین ؤزیم"
را مثل گوسفند
در راه خدا
"جاه طلبی" قربانی
کند.
مراسمی مقدس
و خدا پسند با
هدف پاکی زمین
از فساد و
فاسد ,
واین مراسم ربانی
چه زیبا , گرم ,
دلچسب وبا حال
هوای آسمانی ِ
تلاوت قران همراهی
و ملعون "قربانی"
آماده ی
حد الهی و یا
قصاص شده و اراده
و مشیت خدای
رحمان و رحیم او به اجرا
در می آید .
گوئی
درسر راه نزول
بنده نوازی
خدا , این مانع
بزرگ بود که
باید کنار
برده می شد [
اعدام یا
بوردیزل] تا
رحمت الهی
امکان عبور به جانب
مخلوقات مطیع
و مرید خودرا
بیابد ! نه :
دیوانه کننده
است بیان وحتا
شنیدن این اراجیف
, چه رسد به
تصور تماشای
آن! بر مردم
مهربان ما با
عطوفت
عالمگیر آنان
چه رفته است؟
و
دردا که ملاها
توانستند :
فرهنگ
عزا , نوحه ,سوگ ,
ماتم و...شیعه
را طی سی و
یکسال گذشته
به میزان
دردآوری بر
روان و میل
زیبائی
شناسانه ی
بخشی از مردم
عامی و حتا
میانی جامعه
,تسری داده
وآنان را مسخ
ِ تحمل
خشونت حیوانی
کنند .
حالااین
گرایش و نرمش
بشدت پلید , چه
از روی آگاهی
یا
ناآگاهانه ویااز
سر کنجکاوی
ودربخشی از
روی رغبت باشد , چندان تفاوت
کیفی به تلخی
این تاثیر
بردباری نمی
کند. زودن و
بهبود و ترمیم
این زخم بر وجدان
بیمارگشته ی
این مردم به
سادگی امکان
ندارد . یک اصل
اینجا وجود
دارد و آن :هر
آدم سالمی رااین
تاثر آزار
میدهد وآن موفقیت
رژیم درچنگ
انداختن به
روح بی خشونت
مردم و عادت آنها
به دار وکشتار
است . آسیب
هائی عاطفی ,
انسانی
که این رژیم
ـ سنگدلی راو
تحمل این قساوت
را بر مردم ما
وارد آورده
است! آیا روز
[اعدام کاوسی
فرها وآن
جمعیت
تماشاچی را در
خاطر دارید؟]
که چه
گسترده و
متنوع بودند ,
آنانی که آن
روز پا بر آن
میدان جنون
مرگ و آدم کشی
نهاده ودل و
چشم خود براین
خباثت و وحشیگری
قوانین قضا در
اسلام, آلوده
و شاهد رقص مرگ
دو هم نوع خود
بر بالای دار
شدند.
باورش
مشکل است:
چند روز
پیش خبر قطع
اعضا بدن چند
نفر رسمن اعلام
شد و این توحش
یا[حد]
سهم و حکم
الهی است که
انسان قادر
نیست درآن دخل
و تصرفی صورت
دهد و حتا اگر
شاکی از حق
خود صرف نظر
کند, سهم خدا
در اعمال حد
پا برجاست و
بهر تقدیر
اجرامی شود.
البته این حد
اشکال متنوع
از زدن شلاق
تا قطع اعضا
بدن یک انسان
سارق ویا طبق
موازین قصاص,
[مقابله به
مثل] مثلن می
تواند: از
حدقه در آوردن
چشم ـ
تا... واز همه
درد آورترچگونگی
ایجاد رغبت و
استعداد در
شخص مضروب
ومصدوم و یا
اولیای دم
است: در تقاص:
اسید پاچیدن
عمدی به روی
فرد خاطی است! که این
(جنایت عمد و
برنامه ریزی
شده ــ
با ضارب که
"عمل ناگهانی
و احساساتی
تحت تحریک یک
جنون آنی اوکه
اغلب ناشی
ازتاثرات
عاطفیست )
تفاوت و
مقایسه ی کاه
در مقابل کوه
است. حالا
جنایات
واجرای
قصاص , که
نیاز به
عملیات جراحی
پزشکی می
خواهد را ,
کدامین
شرافت
پزشکی خواب رفته
ای را , که تقبل
این رذالت را
لبیک گوید ؟
هیچ انسان
عادی وروان
سالمی چنین
آقایان طبیبی را
که برای امرار
معاش, عامل
اجرای این
بربریت
می شود را نه
می فهمد و نه
هرگز بخشیده
و فراموش می
کند! آنهم
پزشک : که
سوگند یاد می
کند برای
درمان
بیماران , حالا او
هر که می
خواهد باشد :
هم وطن یا حتا
یک دشمن
خونی ـ
بعنوان یک
پزشک با آرمان
شریف اش
که درمان ِ "
بیمار"
سرلوحه آن است
, با وابستگی
این افراد به
حقارتی چنین ,
چه کارمی شود
کرد وگفت حالا
این حضرات را
چطور می شود
توضیح داد؟
باورش ...
بخش سوم ـ
نابرابری
قوانین جنسی
اسلام ـ درحق زن
زن ـ
اسلام ـ عدالت
ـ انسان
در مورد
این مقولات
بسیار گفته
ونقدهای جامع
ای نوشته شده
و مقاله ی من
هم نباید بیش از
این طولانی تر
شود . در نتیجه
سعی خواهم کرد
بخش کمتر
مرسوم گفتمان
انسانی ـ
اخلاقی
مضایقه ی
حقوق مقاربت
جنسی زن در
برابر مرد
رابصورت موجز
روشن ـ و بر
اساس موازین یکسویه
ی ـ اسلام«
حامی مرد» را
در احکام بدوی
خود با
حساب ساده ی
سر انگشتی
بررسی وبه بی
معنی بودن
عدالت جنسی
اسلام تأکید
ورزم وبگویم
که [دراین بخش
نیز ـ همچون
دیگرعرصه ها,
بی نتاقض ِ
ذاتی ِ تبعیض
و
تضییقات,مورد
ومقوله ای
متصور نیست! ]و
دراین مورد
نیز اسلام,
چند همسری و
صیغه ی ـ زنان
را در عمل به
ابزار سکس
ِتفننی مرد در
آورده و(در
ذات امر , فرقی
بین زن و یا
زنان رسمی با
ـ زن و یازنان
هم بستر ِمقطی
ای , کوتاه و
دراز مدت برای
ـ( مرد ) هیچ
ضمانت و تعهد
عاطفی و عشق
وجود ندارد, و
آن تنها هرزگیست,
صحه بگذارم .
امکانی زشت و
اصولن
مضرومخل کرامت
انسان
ومهرخانواده ,
که به فرض
محال ِ مفید
بودن آن , خدا و
پیغمبراو..
برخورداری
زنان رااز این
موهبت الهی
وحق داشتن
یکسان ازآن
امکان, برای
نیم جمعیت , که
چشم به عدالت
او
دوخته اند را
تابو دانسته و
رسمن محروم می
کنند . بااین
کار ابتداء
دلایلی
برایشان پیدا
کنم ! وسپس دست
دعوت همکاری
بسوی بشریت
برابری خواه و
مخالف با این «گناه
آسمانی»
دراز کنم تا
باهم به نقد
این بی قانونی
مطلق و با
تمام توانمان
, در مقابل
دوستداران آن
بایسیم
آنانرا بی
رحمانه و در
همه حال, بشدت
محکوم کنم!
پژوهشگران
اجتماعی
ومحققین
روابط جنسی بر
این باور هستند
که فراروئی
آمیزش بازو
گسترده ی جند
همسری در حال
فازی چرخشی
بسمت تک همسری
وارزشگذاری
مجدد به ایجاد
فضای عشق در
خاندواده
هستند!
تا جائی
که به عرصه ها
ی حقوقی و
قضائی مربوط میشود,
مردان
درفرهنگ و دید
قوانین اسلام
ـ بویژه شیعوی
آن , براساس تعلقات
مذهبی وقومی
دسته بندی شده
و با هم برابر
نبوده وحقوق
مساوی هم
ندارند , درست
مثل زنانشان
باهم. حالا
بماند :
چگونگی این
قوانین در
مورد برخورد با
دیگر ادیان و
مردمان آنها !
آما زنان
نیز درمقایسه
با هم, بعنوان
مسلمان و غیر
مسلمان تفاوت
فاحش داشته و
برابری حقوقی ندارند
و این
تلخ
شرینکاری شده,
همچنان که در
مورد مردان
گفته شد در
بین زنان نیز
حکم رانده وبیداد
می کند و الا
آخر... اینک اگر
متوجه نفس این
تفاوت حقوقی
شویم , دیگر
جایز نیست تره
هات معممین را
در مورد این
پدیده و تبعیض
و بی عدالتی
عمومی آنرا
امری
تصادفی و یا
انتقاد به
آنرا تحریک و
تحمیل
وبیگانه ی
دشمن پنداشته
وبرایش
آنها"آخوند
ها" بیش از این
تئوری توطئه و
یا دروغ
ِمسخره ی
بیشتر جسته
وبسازند.
حالا اگر
بیائیم به این
تفاوت و تبعیض
در بین همان
بخش اول یعنی
(زنان و مردان
مسلمان شیعه ) بپردازیم
و فقط آنجا
مانده و متمرکز
شویم . باز هم
خواهیم دید در
بین این جماعت
هم همان بی
عدالتی و
تبعیض و
تضییقات و
تفاوت های
براستی بی
معنی وجود
دارد.از حق
برابر پوشش ,
مسافرت,طلاق,دیه
, ارث, تحصیل,
سرپرستی
فرزند بعد از
متارکه, کار و
مزد مساوی و..
تاحضور در راس
قدرت سیاسی
واعمال سلیقه
ی رهبری
ومدیریت دخالت
کلان ِ این
زنان در تمام
امور دربرابر
مردان هم
عقیده و ضاهرن
متحد باهم , که
زن برای کسب
ارزش یابی های
عام در
عرصه های
متنوع , اندک
شانسی برای
زنان همراه و
معتقد به این
فرقه هم در
اسلا م ِ
سیاسی شان
متصور نیست
واصلن وجود خارجی
ندارند. تحمیل
دو سه وزیر بی
وزرات به
کابینه جدید ,
ناشی از این
"بی آبروئی
جهانی "بود!
تبیعیض
بیشرمانه در
روابط جنسی
و
حالاهنگام آن
است : که
با قصدی
اخلاقی برای
کشف و درک این
تفاوت سهم
ودلایل نا
عادلانه آن , در
ادامه به
تبعیض جنسی که
وقیح ترین نا
برابری است نیزبپردازیم
. به باور من با
هیچ معیار
شناخته شده و
انسانی نمی
توان ,
امکانات هرج
رابطه ی جنسی
شرعی ومجاز
مرد مسلمان را
در مقایسه با
محرومیت صرف
زن مسلمان از
این بی حقی
عمیق توضیح
داده ونص
شرافتمندانه
ای درآن یافت
وبتبع آن آرام
گرفت .
میدانید
صحبت برسر
عدالت
قوانین الهی
ـ اسلامی است ,
که باید این موازین
برای همه بقول
مدعیانش
یکسان باشد تا
حقی از هیچ
فردی ضایع و
ناحق نشود . من
اثری ازراهبری
منطقی
در این مسئله
ی ساده ودر عین
حال پیچیده که
ارکان ارزش
خانواده
وتعمیق عاطفه
ی و مهرو محبت
زن و مرد را[
البته دراشکال
متعهدموانست]
نابود می کند
را قبول ندارم
.مگر آخر در
روابط جنسی
تنها سکس خالی
یست که لذت می
آفریند ؟ نه ـ
بلکه روابط پاک
وصادقانه و
عاری از خشونت
وخودخواهی
واز خود گذشتگی
نیز هست , که
باید بدون
انتظارسهم
بیشتر و هر
گونه حق کشی و
زیاده خواهی
طرفین باشد .
واین وحدت ِ
همبستگی
وپیوندِ
پیمان و تداوم
ِ وصلت مشترک
ازدواج و یا"
زندگی باهم"
که از دید من ,
هیچ تفاوت
اخلاقی در
برابر ازدواج
رسمی و غیر
رسمی در تعهد
به مونس
ندارد, و
حتاباید در
مورد
همجنسگرایان
و شاخه ی دیگر
آن نیز صادق
باشد , واین
مسئولیت
پذیری هرطرف در
برابرثبوت
مهر و حفظ آن ـ
باید دو جانبه
باشد ! تا
باوربه هم و
نیاز به صیانت
حیاتی " زندگی
ما" رابا حضور
و وجود اعتماد
متقابل به هم
ساحت ودر
صادقانه ترین
روش قابل دید
ولمس طلبد و
ساخت . وجود
واقعی چنین
وحدت و
انسجامی ,
لذتی را در
طرفین سیراب
می کند , که به
مراتب لذیذتر
از مقاربت
جنسی یا بهتر
است بگویم ,
مکمل آن است , و
تنها هم اوست
که تداوم زندگی
گرم را با
وجود این همه
ناگواری ها ی
زندگی امروز
میسر می سازد .
و من جدان
برای آن دسته
از مردان که
برای لذت
بیشتر,
دچارگرداب
این انحراف
انسانی شده و
تاکنون پی به
راز زیبای
زناشوئی و یا
زندگی مشترک
نبرده و ازعشق
بی بهره مانده
وطعم و لذت
آنرا کشف
نکرده اند ,
عمیقن متاسفم .
اگراین
حق کشی صریح
نیست , پس
چیست؟ مگر می
شود:
مگر می شود باور
کرد, زنی از
روی میل با مردی
بی وفا ونااهل
ـ که اودر
روابط جنسی
دیگری است ,
این زن در
زندگی با او
احساس رضایت ,
آرامش و لذت
کند؟ نه متصور
نیست ! آیا این
چنین وضع و
شرایطی را مردان
برای زنان خود
جایز و بعنوان
حق برابردر
داشتن رابطه ی
چند مردی می
پذیرند وبرآن
همچون این همه
زن مظلوم گردن
می نهند ؟ بی
شک نه ! پس چرا
زنان باید
درچنین
فرهنگی که
بسیاری از
آنها قرنهاست
ناگزیربه این
تبعیض جنسی
شده و امروز
هم در این
حاکمیت زن
ستیز میشوند ,
بیش ار این
زیربارمحنت
سازمان داده شده
ی قوانین مرد
گرای آن
وامانده و این
همه تعهد و
پاکی را, که
براستی کوه
ارزش است ,
هنوز هم نثاربه
مردان خودبین
خود کرده و هچنان
وفادارآنان
باشند و
بمانند . در
شرایطی که مرد
او این حرمت
را برای مونس
خود قائل نیست
ومدام او "زن"
بازیچه و
بازنده ی
هوسبازی مرد منفوروخدمتگذار
نفس هار وخود
خواه خود است
,می شود ؟ و
تازه در صورت
«استیصال و
نافرمانی چند زن
ازاین بی
قانونی , بنام
قانون» , حدـ
تاوان مرگ با
شیوه ی
دهشتناک
سنگسار را دارد
, که اغلب
قربانیان آن
یا "رجیم"
زنانی هستند
,در چنین
شرایط نفرت
انگیزو نا
هماهنگ جنسی ـ
که در صورت
سرپیچی از این
بی عدالتی ,
طعم عدالت
ضربات سنگ های
کشنده ی جهالت
با حکم بخشی ازهمان
مردان خدا راـ
که مرزی در داشتن
سکس بمیزان
تمول و بی
اخلاقی
ندارند رادر
مراسم حیوانی
سنگسار می
چشند.
آن هم به
همراه و توسط
افراد مظلوم
ساده ای که خود نیز
محصول تبعیض و
عقب ماندگی
فرهنگ فقرند ! آیا این
ظلم صریح نیست
؟ من که
درآن کمترین
توان و نشان اخلاقی نمی
بینم که حجتی
باشد بر تعهد
پاک روابط زن"
عاقل" در چنین
خانواده هائی
. همچنین
دلیلی نمی
یابم برای حفظ
آبروی قلم و
بردباری آن ,
هیچ بهانه ای
برای پرهیز از
تشریح زشت این
تابوو تناقض
حقوقی وعدم
تصریح این
نابرابری
بیمار ,
تحقیرمنزلت
این قوانین سمی
وخانمان
برانداز .
بایستی احساس
ننگ و
شرم کرد به
این رجحان
یکسویه ی مردسالار !
البته من
واقف هستم که
این
ناسازگاری ها
وعدم استعداد
انطباق ادیان
مردسالار با
حقوق نیم جمعیت
جهان و
بیگانگی هنوز
آنهادر برابر
حق مسلم زن و
حمایت ازمرد و
بویژه در این
مورد مشخص
"تبعیض جنسیی
وجنسی وگریزو
نبود عدالت
ارزش دهی و
گذاری"تنهاشامل
اسلام نیست! بلکه
دردیگر ادیان
و بخصوص با
تفاوت هائی در
ادیان
ابراهیمی ,
یهودیت و
مسیحیت
نیزاین تناقضتات حقوقی
بین زن و مرد
وجود دارند و
حتا دریهودیت
بخش هائی از
حقوق زن نسبت
به مرد , شدیدترزیر
ضرب واجحاف از
مسیحیان تند
روکاتولیک
قراردارد . با
این وجود یقین
بدانیم که این
قوانین بد و
مطلقن
مردسالار, آن
هم در این ابعاد
گسترده و
قانونی , فقط
در انحصار
"جهان اسلام و
برای مرد
مسلمان است [[
البته ـ منهای
استثناء
بازار پررونق
اقتصاد آزاد
سکس , که پوشش درآمد
خصوصی وحمایت
دولت در اقتصاد
خدمات ِ سود
ده هنگفت
بازار را
دارد, و نه برخلاف
این چرخه ی
تائید سکس
دینی! ]], در عرضه
خدمت وتامین
وتعمین هر چه
بیشتر و متنوع
تر وبی عقوبت
قوانین جزای
سکس و" خیانت
به
همسر"وتفریح
و تطوردر
دریای سکس
,حتا بنا به
شنیده ,
حرمسرائی شدن
دنیای مردان
متمول و زنباره
ی مسلمان ِ
هرزه وبی
حیاست که
توسط نوعی
های خود آنها ,
این قوانین
رجم و... تدوین و
بدون تساوی
نگاشته شده
است.
این
اشخاص: باتوان
ثروت وحکم
آزاد دولت و
حمایت قوانین
الهی , مجاز به
حق خرید
ناجوانمردانه
ی جسم واحساس
و آمال و
آرزوهای
دختران
فقیرجوان می
شوند , که هر
کدام ار آنها,
در رویا ها ی
خود ملکه ی
شهسواران کاخ
های رقیع عشق
و شیفتگی
هستند که : به ناگاه,
و روزی با نا
باوری تمام به
تصاحب یک مرد
هرزه واغلب
پیر که نص
صریح قرآن
داشتن چند همسری
را رسمی وحق
اینگونه
مردان می داند
, بر ویرانه ی
آن خیال های
معصوم , به
بستر دیوان و
دزدان
مقاربان جنسی
پرتاب می شوند
. و این شرایط
وامکان در
ولایت اوست و
در صورت
دوری از زوجه
ودیار حق نا
محدود صیغه را
تیز به میزان
توان مالی و
طمع جنسی می تواند
داشته باشد.
بطور کلی فحشا
و صیغه پدیده های
تشریفاتی
پروپا قرص
مردان مرفه
جهان است و
مشتریان این
دکان ها اغلب
مردانی هستند
که تعهد
اخلاقی و
باوربه تربیت
جنسی مرد ندارند
, وزن رااز بعد
زنانگی او می
بینند ونه
بیشتر.
هیتلر می
گفت
:
«هرآنگاه
و آنجا که
زنان ارزش
پیدا کنند ـ
مردان بی ارزش
می شوند»
مناسبات
غلط فرهنگ
تبعیض جنسی و
جنسیتی اسلامی,
از این
دوگرایش
منحرف و
بسیاربیمار
«تعددزوجه و
صیغه»
در مقابل
خواست بحق و
شرافت مندانه
تک همسری دفاع
می کند . اما
درد برزگ در
اینجاست که
شعورمنادیان
اخلاق ِ سیرت
و صورت پاک و
معنویات
اسلام برابری
خواه و رهائی
بخش,هنوز که
هنوز است نمی
پذیرند که این
روش, پست و
مزاحم انسان
وکرامت والای
زن است.
ببینید
دردوره حکومت
اسلام شیعه در
ایران خودمان
, چقدر بازار
صادرات و فروش
دختران نگون بخت
جوان به کشور
های حاشیه ای
و شیخ نشین
های ثروتمند
عرب رواج و
نسبت به اغلب
کشور های غربی
, دختران این
دیار ناچار به
قبول این تجارت
بی شرمانه ی
تن فروشی شده
و عوامل نیرو های
دولتی
وهمکاری آنها
با سازمان های
قاچاق سکس,
فعال شده اند.
این شرم و
سرشکستگی بر
چهره ملوث
ایران
ناشی از
چیست؟ مگر نه
از قوانین عصر
صحرا نشینی
رژیم
وفقرفرهنگ
فسیل شده ی
قوانین قضا و
عدم عدالت
اقتصادی
موجودوهمه
جانبانه آن
است , که
منابع تولید
و بازتولید
سرشار بخش
اصلی لطمات و
فساد ِ گسترده
ی امروزایران
را شده است.
نجات و
رهائی از این
زندگی سخت و
ناهمگون که ساخته
و پرداخته ی
یک مشت آدم از
دنیا بی خبراست
, تنها یک راه
دارد و آن به
زیر کشیدن این
رژیم با اقدام
متحد وکنار
گذاردن دین
واحکام آن از
دولت و همزمان
بیرون کشیدن
دین رسمی از
قانون اساسی
کشور"به
عنوان عامل
تبعیض" آن هم
درکشوری که آن
سرزمین
گسترده ی تنوع
قومی و مذهبی
وزن بسیار برجسته
دارد , وتامین
فضای
فدراتیوی
سالم و آزاد ودادن
حق برابر به
تمامی اقوام
برای ایجاد
حکومت های خود
مختارمحلی و...
که در آن
مساوات , نه
فقط در برابری
زن و مرد ـ که
در و برتمام
منویات شریف و
عادلانه
انسانی حکم
رانده و برای
همگان نه با
خشم کور ـ که
با چشم بسته عدالت
را شناخته
ودرست تعدیل
کند؟!
بهنام
امیدوار
ـ هفتم اگوست ۲۰۱۰
پانویس ـ در
تیتر مقاله ام
در
ابتدا , من
آگاهانه از
واژه ی "
مازوخیسم " با
تیتر درشت
استفاده کرده
بودم , که به
باور و دیدمن
می توانست
بارکافی برای
اعاده ی مفهوم
و عمل جنایتکارانه
ی رژیم اسلامی
در ارتباط با «
سنگسار» وحتا
قصاص ,
راداشته باشد.
اما با دیدن
پانویس یک
خواننده مقاله
در سایت
روشنگری مبنی
بر تعریف
معانی سادیسم
و مازوخیسم:
من صلاح
بر آن دیدم که
برایشان پاسخ
پانویس داشته
باشم , که
ایشان در
پانویس بعدی, به تأئید
نظر و دید من
ازآن واژه
استفاده
نظرتائید
داشت .
من دقیقن
و آگاهانه
واژه ی
مازوخیسم را
بر گزیده ام ,
تا با بار صدور
حکم سنگسار ,
توسط قاضات
شرع را که
اغلب
بیماران جنسی
هستند و آن
تعداد ازآنان
که این عمل
فجیع را فرمان
می دهند ,را ـ
تا مرز بیماران
جنسی روانی که
ارضای
بیمارگونه ی
خود آزاری سکس
آنها ـ ازطریق
تماشای رقص
مرگ
وآزارِافرادی
که تنهاگناه
آنها , رفتار
با سکس به سبک
فرهنگ اسلام
نبوده است
ارتقاء داده ,
ودلیل جنایت
آنرا فقط این
گونه بیان کنم
.