درسهایی
از اعتراضات
آبانماه
اسماعیل
قنواتی
با
درنظرگرفتن
جنبش اعتراضی
موجود در طول
تاریخ تحولات
اجتماعی چند
دهه اخیر میتوان
دریافت که
فواصل بین
خیزشهای
اعتراضی کمتر
شده و در یک
روند کاهشی
قرار دارد، بهنحوی
که حتی میتوان
آن را نه به
عنوان جهشهای
مقطعی بلکه در
زنجیرهای
ممتد دید.
استحکام این
پیوستگی برای
ما ایجاد معنا
میکند و نشان
از جامعهای
در حال تغییر
دارد.
اعتراضات
خیابانی در
واکنش به
افزایش قیمت بنزین
فروکش کرد،
اما مهمتر از
آن، چگونگی
فروکش آن یعنی
استفاده از خشونت
و پیآمدهای
ناشی از آن است.
خشونتی
چندمرحلهای
شامل به رسمیت
نشناختن فرد
معترض به
صورتی که تعلق
او به جامعه
انکار میشود
و با گونهای
پس زدن، طرد و
بهحاشیه
راندن همراه
است؛ خشونت
فیزیکی در خیابان،
و در گام بعد
تحت تعقیب
قراردادن
معترض با
شناسایی او،
حتی پس از
پایان
اعتراض، بازداشت
و خشونت در
حصار که به
تشدید و تداوم
نارضایتی در
جامعه دامن میزند
و آن را چرخهای
دنبالهدار
میکند. بههرحال
خشونت گسترده
در برابر
معترضان موجب
بازپسگیری
خیابان از آنها
شد.
خیزش
اعتراضی اخیر
و شکل واکنشها
نسبت به آن
وضعیت را به
شکل برگشتناپذیری
تغییر داده
است. به این
معنی که رابطهی
بین سیستم
حاکم و مردم
بههیچوجه
دیگر شبیه
رابطهی پیش
از اعتراضات
نخواهد بود.
عدمتوجه به
خواست مردم،
ناشنیده
گرفتن اعتراض
آنها و عدم
درک مطالباتشان،
قایل نبودن حق
اعتراض برای
آنها،
نپذیرفتن
اشتباه در
تصمیمگیری و
اعمال خشونت
در پاسخ به
معترضان،
امکان اعتراضات
مدنی بدون
خشونت را از
بین برده و به
ایجاد هزینههای
بیشتری در
اعتراضات
منجر شد.
این
هزینهها بر
هر دو طرف این
نزاع اعمال
شد، از یکسو
هزینهی
تخریب اموال
شهری و دولتی،
خسارت ناشی از
قطع اینترنت،
و ایجاد بیاعتمادی
در مردم
(بگذریم از
هزینهی
پرداخت
یارانههای
نقدی) چنان
سنگین است که چه بسا
بیشتر از سود
حاصل از
افزایش قیمت
بنزین خواهد
بود، به این
هزینهها میتوانید
افزایش
ناگهانی جرم و
مجرم از دید
دستاندرکاران
را نیز
بیفزایید،که
وقتی در گسترهی
کل کشور در
نظر گرفته
شود، بسیار
بزرگتر
خواهد شد. از
سوی دیگر،
هزینهی
تحمیلشده بر
معترضان یعنی
از دست دادن
یا در خطر قرار
گرفتن جان و
امنیتشان
چیزی نیست که
بتوانند بهراحتی
از آن چشمپوشی
کنند.
عدم
درک مطالبات و
اعتراضات
مردم باعث شد
تا اعتراض را
به اغتشاش یا
به عوامل
بیگانه یا
عناوینی از
این دست نسبت
دهند. در جریانهای
اعتراضی
گذشته
معمولاً از
برچسبهای
خاصی برای
معترضان
استفاده میشد
که آنها را
مضرّ نهادهای
مستقر نشان
میداد، ولی
چون این عبارتها
دیگر در جامعه
ضد ارزش تعبیر
نمیشوند
یعنی مردم آن
را منفی نمیپندارند
اینبار از
عناوینی
همچون
«اغتشاشگر»،
«آشوبگر»، «برهمزنندهی
نظم مردم» و
«مخرب اموال
عمومی»
استفاده شد.
یعنی جابهجایی
کانون آسیب از
مراجع رسمی به
مراکز مردمی،
تا اینگونه
القا شود که
آسیب
اعتراضات
متوجه مردم است.
اتفاقات
رخ داده برخی
تغییرات
اجتماعی را شکل
داده و ویژگیهایی
را در تحولات
اجتماعی جاری
موجب شده است؛
در رأس آن
اینکه اعتماد
مردم نسبت به
ساختارهای
موجود بیش از
پیش از بین
رفته و
مشروعیت سیستم
موجود را به
سطح بسیار
پایینی
رسانده است.
با
درنظرگرفتن
جنبش اعتراضی
موجود در طول
تاریخ تحولات
اجتماعی چند
دهه اخیر میتوان
دریافت که
فواصل بین
خیزشهای
اعتراضی کمتر
شده و در یک
روند کاهشی
قرار دارد، بهنحوی
که حتی میتوان
آن را نه به
عنوان جهشهای
مقطعی بلکه در
زنجیرهای
ممتد دید.
استحکام این
پیوستگی برای
ما ایجاد معنا
میکند و نشان
از جامعهای
در حال تغییر
دارد.
درک
ضرورت
همبستگی و کشف
راههای
ایجاد آن برای
بیان مطالبات
و اعتراضات به
صورت
خودانگیخته
در جامعه قابل
توجه است، اعتراضات
آنگونه که
آمار ارگانهای
رسمی میگوید
در بیش از صد
شهر کشور
جریان داشت.
وجود چنین همبستگی
و گسترهای یک
جنبش اجتماعی
را قدرتمند میسازد
و مهار آن را
در درازمدت
بسیار دشوار و
حتی ناممکن میکند.
نکتهی
دیگر خلق
شعارهاییست
که در
اعتراضات
تمام شهرهای
کشور نمود دارند
و خواست و هدف
مشخصی را
دنبال میکنند.
این خواستهها
برگرفته از
تجربهی زندگی
روزمره،
فشارهای
اقتصادی،
روانی و اجتماعی
است.
ساختارهای
اقتصادی
موجود، شتاب
حرکت برای
گسترش روابط
سرمایهداری
و آسیبهای
ناشی از آن
موجب شد مردم
تغییرات
گسترده از
جمله اختلاف
طبقاتی،
تبعیض، خصوصیسازی،
کالاییشدن و
غیره را به
شکل حادی در
زندگی خود حس
کنند و در
برابر آن موضع
بگیرند. هرچند
نباید نادیده
گرفت که برخی
اعتراضات
کارگری مانند
اعتراض
کارگران هفت
تپه در آگاهیسازی
جامعه نقش
تعیینکنندهای
ایفا کرده و
ادبیات
اعتراضی
جامعه را تحت
تأثیر قرار
داده است. میتوان
شعارها و هدف
مشترک را در
راستای حق
معیشت،
برابری
اجتماعی و
ستیز با
نمادهای
سرمایهداری
مالی دید. به
هر روی داشتن
هدف مشترک از
مشخصههای
جنبش اجتماعی
است که میتواند
تکیهگاه
پیشبرد آن
باشد.
تحول
دیگر در
اقتدار
نیروهای
نظامی و مسلح
در برابر مردم
است. وقتی کسی
در برابر گارد
ویژه میایستد
و به او میگوید:
«بزن» در حقیقت
تنها توان
گارد ویژه را
ناچیز میشمرد
و او را به
تأمل وا میدارد.
همچنین
گذر از گفتمان
جناحهای
درون حکومتی،
که در ادامهی
خیزش دیماه 1396
رخ داده است
موضوع شایان
اهمیت دیگریست.
شعارهای
موجود در
اعتراضات
نشان می دهد
مردم دیگر تفاوت
چندانی بین
جناحهای
مستقر نمیبینند
و اگر هم
تفاوتی وجود
داشته باشد آنرا
چنان که بر
سرنوشتشان
مؤثر باشد
تلقی نمیکنند.
...................
برگرفته
از:«نقد
اقتصاد سیاسی»
https://pecritique.files.wordpress.com/2019/11/ghanavati-on-iran-protests.pdf