مبارزات
مردم ایران و
مردم عرب را
به هم پیوند
دهیم
گزارش
دو آکسیون
اعتراضی در
برابر سفارت
های مراکش و
لیبی در
بروکسل
هم زمان
با تظاهرات
مردمی اول
اسفند در
ایران
امروز 20
فوریه برابر
با یک اسفند،
دو آکسیون اعتراضی
در حمایت از
مبارزات مردم
مراکش و لیبی
در بروکسل و
در برابر
سفارت های این
دو کشور عربی
برگزار شد.
چند نفر از
اعضای کمیته
جوانان ایرانی
در بلژیک هم
در هر دو
برنامه با
شعارهای مردم
ایران و حمایت
از مبارزات
مردم عرب حاضر
بودند. لازم
به ذکر است که
دیروز - شنبه -
آکسیونی در
حمایت از
مبارزات مردم
ایران توسط
گروه های
مختلف ایرانی
در بلژیک و در
برابر
پارلمان
اروپا برگزار
شده بود و
امروز هم مبارزه
ی مردم ایران
در شهرهای
مختلف و همچنین
اعتصاب در
کردستان، در
جریان بود.
برگزار
کنندگان
آکسیون در
برابر سفارت
مراکش
کلکتیوی از چپ
های رادیکال
عرب مقیم
بلژیک بنام
"کلکتیو 20
فوریه" بودند.
آن ها ضمن
اعلام پشتیبانی
خود از
مبارزات مردم
تونس، مصر،
الجزایر،
لیبی، بحرین و
یمن؛ از تدارک
مبارزه جوانان
مراکشی در این
کشور خبر
دادند. آن ها
با اعلام
حمایت از این
مبارزه و
اعتصاب در
مراکش، خواهان
برکناری
پادشاه این
کشور شدند. هم
به خاطر ترکیب
برگزار
کنندگان این
آکسیون و هم
به دلیل روند
رو به رشد
مبارزات
مردمی در کشورهای
عربی،
تقریباً تمام
شعارها مضمون
رادیکال و
غیرمذهبی
داشتند.
شعارها
عمدتاً با مضمون
تکرار تجربه ی
مصر و تونس در
مراکش و سرنگونی
دیکتاتور این
کشور بود.
حضور کمیته جوانان
ایرانی در
بلژیک و رفقای
چپ و رادیکالِ
بلژیکی باعث
شد تا جمعیت
حاضر شعارهای
دیگری نیز سر
دهند. ما در
بحث هایمان با
مردم با تأکید
بر حضور مردم
ایران در
خیابان ها و
اعتصاب در کردستان
سعی داشتیم
اخبار
مبارزاتی
مردم ایران را
با آن ها در
میان بگذاریم.
یکی از رفقای
قدیمی بلژیکی
به ما نزدیک
شد و با حرارت
پرسید: "هی
سلام اوضاع
خوبه؟!" ما هم
گفتیم: "این جا
نه اما توی
خاورمیانه
چرا!! عالیه!!" و
بحث شروع شد ...
دختر جوانی در
کنار ما با
اضطراب دایماً
تلفن می زد.
بعد فهمیدیم
لیبیایی است و
در حال اطلاع
رسانی برای
آکسیون دوم
مقابل سفارت
لیبی. مرد
دیگری هم با
ریش و دشداشه
آمد و بالای
همان نیمکتی
ایستاد که ما
بودیم. با
لبخند و با
لهجه غلیظ
فرانسوی پرسید
که شما طرفدار
کروبی هستید؟!
ما گفتیم نه ما
طرفدار مردم
هستیم! یا
نفهمید یا گیج
شد. ما گفتیم:
"الشَّعب
یُرید اَسقاط
النِظام فی
الایران"
متعجب از ما
دور شد.
شعارهای جمعیت
این ها بود:
"پادشاه
برو گمشو!"
"آزادی،
آزادی، زنده
باد"
"الشعب،
یرید، اسقاط
النظام"
"پادشاه،
إرحَل! إرحَل!"
"پادشاه
سرنگون!"
"مرگ بر
دیکتاتور"
"انفلاب از
مغرب تا ایران"
"انفلاب از
مغرب تا لیبی"
"زندانی
سیاسی آزاد
باید گردد"
"انقلاب،
انقلاب تا
پیروزی"
جمعیت این
شعارها را به
کرات و با
ریتم های عربی
زیبایی تکرار
می کردند.
مردم حاضر با
دیدن شعار
"انقلاب تنها
راه رهایی" بر
دستان ما و حضور
چند نفر
ایرانی در
حمایت از
مبارزات آن ها،
تلاش می کردند
از اوضاع
ایران هم بیشتر
بدانند. نظر
ما را جویا می
شدند. تفاوت
های یکدیگر را
در بررسی
اوضاع بحث می
کردیم و با دستانشان
و در تأیید
شعار پلاکارد
ما علامت پیروزی
را نشان می
دادند. این
همبستگی
انترناسیونالیستی
باعث شد تا
جمعیت عرب
حاضر در محل، شعارهای
ما را نیز
تکرار کنند.
ما شعار دادیم
"مرگ بر
دیکتاتور!" -
"خامنه ای
دیکتاتور!" -
"خامنه ای
گمشو، گمشو!" -
"جمهوری
اسلامی نابود
باید گردد!"
...
از نکات
جالب توجه و
عجیب این
آکسیون حضور
جمع قلیلی از
مراکشی های
طرفدار
پادشاه در
فاصله ای 20
متری جمع
معترض بود.
پلیس ضمن
محافظت همیشگی
از سفارت در
برابر حمله
مردم خشمگین و
معترض بخشی از
نیروی خود را
نیز میان جمع
اندک
پروپادشاه و
جمع بزرگ تر
معترضین حایل
کرده بود.
مردم به کرات
تنفر خود را
نسبت به این
جمع اندک بروز
دادند،
جمعیتی که تا
تحقیر و تمسخر
به سمت شعار
دهندگان
اشاره می کرد.
آن ها می رقصیدند
و هلهله می
کشیدند. یکی
از آن ها با
نشان دادن
اسکناس به
جمعیت، ما را
دعوت می کرد
به آن سو
برویم و از هر
شکل تحقیر
آمیزی برای
تحقیر مردم
استفاده می
کردند و مردم
معترض که شاهد
این وقاحت
بودند، با
تکرار شعار
سرنگونی باعث
شدند که صدای
اندک آنان محو
و خاموش شود.
حضور زنان
و دختران جوان
نیز چشمگیر
بود که بعضاً
با صورت های
رنگی مبارزه و
شادی می
کردند. تعدادی
از دختران و
پسران جوان
مراکشی در حال
تهیه خبر و
عکس بودند و عده
ای هم با
رسانه های
بلژیکی
مصاحبه می
کردند. عده ای
از سازمان ها
و مردم
لیبیایی هم آن
جا بودند. آن
ها با اینکه
به فاصله ی
زمانی کمی آکسیون
داشتند اما با
خشم و اضطراب
در این آکسیون
حضور داشتند و
پر انرژی
همکاری می
کردند.
با پایان
یافتن این
آکسیون،
مسؤلین
برگزار کننده
اعلام کردند
که در حمایت
از مبارزه
مردم لیبی به
طرف سفارت
لیبی برویم و
جمعیت در
صفوفی متشکل و
با هم راه
افتادند.
در بین راه
و در مترو
جمعیت سرود
خوانان و در حال
شعار دادن
همبستگی خود
را با مبارزات
مردم کشورهای
عربی مختلف و
این بار همراه
با مبارزات
مردم ایران هم
اعلام می
کردند. برای رسیدن
به سفارت
لیبی، باید از
یکی از مرفه
ترین محله های
بروکسل می
گذشتیم. باید
از مقابل سفارت
ایران هم عبور
می کردیم. با
رسیدن به این
محلِ آشنا
برای اعضای
کمیته ی
جوانان
بلژیک، شروع
کردیم به
سردادن
شعارهایی به
زبان های
فرانسه و
فارسی که
تکرار شعار ها
توسط بخشی از
همراهان به ما
قوت قلب می
داد. با این
انرژی به
سفارت لیبی
رسیدیم.
قبل از
پیوستن به صف
سایر معترضین
در مقابل سفارت،
با رفقای عرب
و بلژیکی صف
خود را مرتب
کردیم و منظم
به جمعیت
معترض
پیوستیم. جالب
بود که جوانی با
سربند سیاه و
البته سیاه
چرده هم در
بین ما بود که
از بومیان
لیبی محسوب می
شد. با رسیدن به
محل به دلیل
نزدیکی پیاده
رو به درب
سفارت با
تعداد
زیادتری پلیس
مواجه شدیم.
جمعیت حاضر با
پیوستن صف ما
به آن ها
نیروی تازه
گرفت و یک بند
شعار می داد.
خشم مردم وصف
ناشدنی است.
مردم از کشته
شدن بیش از 100
نفر لیبیایی
در اعتراضات
چند روز گذشته
توسط رژیم
قذافی بسیار
خشمگین بودند.
عده ای از
رفقای مراکشی
و سایرین که
با شعار دادن
در مقابل
سفارت مراکش
قدرتِ
صدایشان را از
دست داده
بودند اما
کوتاهی نمی
کردند و با
همان صدا و با فقط
با تحریک
دیگران به هم
نوایی با
جمعیت همراهی
می کردند.
بعضی از لهجه
های عربی حتی
برای خود آنان
هم نا آشنا
بود اما کسی
ساکت نمی ماند
ما هم سعی می
کردیم همراه
با جمعیت
معترض بمانیم.
چند نفری سعی
داشتند از
شعارهای
اسلامی کمک
بگیرند که در
بین جمعیت
طرفداری نداشت.
چند جوان
طرفدار
فلسطین (پی ال
اُ) بیشتر تم
مذهبی را
استفاده
کردند اما
اقبالی نیافتند.
مردم خشمگین
بودند و فریاد
می زدند:
"قذافی برو
گمشو"
"قذافی،
قاتل"
"خون و جانم
فدای آزادی"
"الشعب،
یرید، اسقاط
النظام"
"انقلاب از
لیبی تا ایران"
"قذافی،
دیکتاتور ....
خامنه ای
دیکتاتور"
...
آری
همبستگی ما با
مردم معترض
عرب و پیوند
زدن مبارزات
مردم ایران با
مبارزات مردم
عرب نماد
قدرتی بود که
هم ما و هم
مردم عرب و
بلژیکی های
حاضر در آن جا
احساس می
کردند.
آشنایی با
جوانان و مردم
مترقی عرب که
از مضمون
شعارهای ما،
شعار پلاکارد
ما و دلیل
حضور ما می
پرسیدند
بسیار جالب
بود. نبودن یا
بسیار کم بودن
شعارهای مذهبی
بازهم بر
اهمیت این
مبارزه می
افزود. ارتباطات
جدیدی پیدا
کردیم آن هم
از بین مردمی
که در کشورهای
خود زیر سلطه
دیکتاتوری
نظامی یا مذهبی
یا نژادی و ..
هستند و در
کشورهای
اروپایی نیز
جز تحتانی
ترین اقشار
این جوامع
هستند. شاید
این هم
سرنوشتی بود
که ما را به هم
نزدیک کرده
بود. اما چیز
دیگری هم در
میان بود که
ما را بیش از
پیش بهم
پیوسته می کرد
و آن هم اراده
ی ما و آن ها،
مردم کشور ما
و مردم کشورهای
عربی به تغییر
شرایط موجود بود.
زنده باد
همبستگی بین
المللی!
زنده باد
مبارزات
قهرمانانه ی
مردم عرب!
زنده باد
مبارزات
قهرمانان ی
مردم ایران!