تاملی
در اعتراض ۱۲ مهر
وبلاگ
میخک
۱۳ مهر ۱۳۹۱
پس از ماهها
سکوت
قبرستانی،
تهران بار
دیگر نا آرام
شد. بازار
سنتی و بازار
سکه و ارز به
تعطیلی کشید،
تظاهراتی و
شعار دادن به
راه افتاد و
گارد ویژه
پلیس و لباس
شخصیها بار
دیگر دست به
کار شدند. در
این مدت نه حضور
و سرکوب مستمر
و هر روزه گشت
ارشاد و نه صعود
روز به روز
قیمتها و کمر
شکن شدن آشکار
زندگی و نه
مثلاْ حصر رهنورد
و موسوی و
کروبی به
«اعتراضی»
چنین عیان نکشیده
بود.
بالاخره
اعتراض
خیابانی، و
این بار توام
با اعتصاب رخ
داد. البته نه
از خلال
اعتصابات
کوچک و بزرگ
«کارگران»
کارخانهها
که در این مدت
لاینقطع
ادامه داشت،
بلکه از رهگذر
التهاب بازار.
همین اتصال
اعتراض به بازار
مایه انواع
واکنشهای
راست و چپ شد.
واکنشهایی
که بیش از آن
که متکی به
مشاهده باشند
با رجوع به
خاطره و گذشته
صورت گرفتند.
شبیهسازی
با گذشته فهم
اکنون را ساده
میکند. آنچه
دیروز از
بازار تهران
آغاز شد و به بقیه
خیابانهای
شهر کشید نیز
برای معنی
یافتن در
چارچوب ذهنی
بسیاری با
استفاده از
مفهوم
«بازاری» ممکن
شده، هر چند
این بازاری
بودن، بسته به
علایق و سابقه
سیاسی ناظر،
موضعگیریهای
متفاوتی در پی
دارد. یکی میتواند
با مثال آوردن
از مشروطه و
انقلاب ۵۷ از
نقش پیشتاز
بازار در
تحولات
اجتماعی-سیاسی
ایران بگوید و
دیگری
بالعکس،
گرایش سنتی و
مذهبی
بازاریان را
شاهد ارتجاعی
بودن رفتار سیاسیشان
بگیرد. میتوان
به استقبال
اعتراض فعال
بازاریها در
بستر نارضایتی
جمعی رفت، و
میتوان
انفعال آنان
در جریان جنبش
سبز را شاهد گرفت
که اعتراض
فعلی هم نه
خیر جمعی، که
تنها در پی
برآوردن
منافع خود
آنان است. اما
باید قبل از
همه اینها
پرسید کدام
بازار و کدام
بازاری؟
از این
گذشته که بافت
غالب جمعیتی
اعتراض دیروز
را نه سرمایهدار
و صاحبکار، که
کارگر و پیشهور
و کاسب خردهپا
و مشتری حتی
تشکیل میدادند،
اما اساسا
بازاری به
معنایی که در
آستانه
انقلاب وجود
داشت، اکنون
در جغرافیای
طبقاتی ایران
وجود ندارد.
بخشی از
بازآرایی طبقاتی
هدایتشده
توسط جمهوری
اسلامی ایجاد
کمپانیهای
عظیم شبهدولتی
در قالب
بنیادها و بخش
دیگر آن پیوند
ارگانیک
انحصارهای
تجاری با
کانونهای
قدرت بوده و
بازاریان
سابقی که
اکنون در راس
اینها هستند،
به جز ظواهری
فرهنگی
اشتراک دیگری
با همصنفان
خود ندارند.
گواه این نکته
این است که محمد
کریمی اصفهانی
دبیرکل جامعه
اصناف و بازار
و یعنی نماینده
موتلفه و
حکومت در
بازار پس از
این که در
اولین واکنش
وقوع اعتصاب
را تکذیب کرد،
در واکنش بعدی
خواهان دخالت
پلیس برای
برخورد با اخلالگرانی
شد که به گفته
او «از بیرون
بازار» آمده بودند.
این درست
است که تجار
پایین دست
برای تضمین
موقعیت خود
ناگزیر به پیروی
از امثال آقای
کریمی
اصفهانی
هستند، اما جایگاه
ویژه
بالادستیها
نه در نسبت با
همصنفان، که
عمدتا از خلال
رابطه مستقیم
با دستگاه
سیاسی تامین
میشود. همینها،
باز به واسطه
نسبتشان با
ساختار
سیاسی، به
عنوان سخنگو و
مدافعان ارزشهای
بازاری معرفی
میشوند، اما
همه آنچه در
بازار میگذرد
بازاری نیست.
اگر شاهد
وضع بازار در
خلال چند هفته
گذشته بودیم
میدیدیم که
روند رشد قیمتها
چنان سودی را
برای صاحبان
کلان سرمایه
رقم میزد که
در سالهای
اخیر بی نظیر
بود. این سود
هنگفت یک شبه
به دست آمده
که روی دیگرش
غارت ما
مردمان فرودست
بود چرا باید
صاحبان
سرمایه را به
اعتراض و
درگیری با
پلیس وادارد؟
آیا گاز اشک
آور را باید
چاشنی خوشی دو
هفته گذشته میکردند؟
پیدا است که
تقلیل
معترضان به
صنفی که ثروتی
کلان از این
رهگذر بردند
تحلیل درستی نیست.
اعتراض را
کسانی راه میاندازند
که یا مقصودی
سیاسی دارند
یا از سر فشار
و ناامنی و بی
آیندگی فریاد
میزنند. حتی
اگر به قول
بعضی «دست خود
موتلفه» هم در
کار بوده
باشد، که
تحلیلش باز با
دشواری همراه
است، باید گفت
که بدنه
اعتراض و زد و
خورد همراهان
همیشگی یقه
بسته و ته ریش
دار موتلفه
نبودند: از
کاسب جزء تا
کارگر بازار و
پیک موتوری و…
بودند که راهپیمایی
کردند و این
یعنی همه این
«بازاریهای
دیگر» هم
بودند. علاوه
بر این آنان
در خواستی
صنفی-اقتصادی
خود متوقف
نماندند و
شعارهای
مشخصا سیاسی
سر دادند. پس
از نزدیک به
دو سال دوباره
«همه» را به با
هم بودن و
نترسیدن دعوت
کردند.
اگر نیروی
سیاسیای چشم
به «مردم» دارد
و در پی
سیاستی است که
تصمیم و حضور
مردم تعیین
کننده است،
باید هم اینان
را جدی بگیرد
و هم اعتراض ۱۲ مهر
بازار را.