Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱ برابر با  ۱۱ ژوئن ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱  برابر با ۱۱ ژوئن ۲۰۱۲
افسانه‌های جنبش سبز: ۶

افسانه‌های جنبش سبز: ۶

بی‌خشونتی

 

میخک

 

اعتراض مدنی، مبارزه مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیزی از ابتدای پیدایش جنبش سبز به عنوان ویژگی‌های ذاتی آن معرفی شدند. هرچند فضای سیاسی ایران پیشتر نیز بیش از یک دهه از آموزه‌های بی‌خشونتی آکنده بود، اما شکل‌گیری یک جنبش اعتراضی فراگیر و پرتوان و گشودن امکان بالقوه خشونت، زمینه‌ای واقعی برای ایفای نقش ایدئولوژیک «خشونت‌پرهیزی» فراهم آورد. قبلتر، در دوران اصلاحات، توصیه به پرهیز از خشونت بیش از آن که راهنمای عمل باشد، به کار بازداشتن عاملان سیاست از کنش می‌آمد. اما پس از کودتای انتخاباتی این خط یکی از عناصری بود که برای شکل دادن به جنبش سبز استفاده می‌شد و آن را در همان قالب کنترل‌پذیر موردنظر نخبگان سبز نگاه می‌داشت. وجه مشترک این هر دو فصل بی‌خشونتی ایرانی نادیده گرفتن خشونت اصلی، مشخص و جاری در جامعه بود؛ که هر دو مردم را از اعمال خشونت و حتی دفاع از خود بازمی‌داشتند، اما در برابر خشونت سنگین و عریان حاکم حرفی برای گفتن نداشتند. به عاملان بالفعل خشونت وعده بخشش و چشم‌پوشی از جرایم داده می‌شد، در حالی که قربانیان خشونت بابت گناه‌ ناکرده فرداهایشان مواخذه می‌شدند: از کجا معلوم ما هم حمام خون راه نیندازیم؟ از کجا معلوم ما هم به اعدام‌های انتقام‌جویانه گسترده دست نزنیم؟«کجا؟»هایی انحرافی که چشممان را از همین اینجایی که هستیم برمی‌گردانند.

 

بی‌خشونتی عمدتا خود را بر ارزش‌های اخلاقی لیبرال استوار می‌کند، از نمونه‌های تاریخی جنبش استقلال هند و مبارزه ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی برای اثبات کارایی خود بهره می‌گیرد و اساسا دور باطل خشونت را مسبب وضعیت فعلی کشور می‌داند. مشخصا انقلاب ۵۷ و خشونتی که در پی داشت در کانون انتقادهای کسانی است که بر ضرورت مبارزه مسالمت‌آمیز و بدون خشونت تاکید دارند.

 

این خشونت‌پرهیزی که ما با آن سر و کار داریم، رد خشونت به طور عام و اصولی است، خط قرمز است، تابو است، استثنا برنمی‌دارد. در واقع این بخشی از تاکتیکی مشخص برای مبارزه در مقطعی به خصوص نیست، حتی یک استراتژی بلندمدت برای رسیدن به اهداف سیاسی هم نیست؛ بی‌خشونتی به خودی خود هدف است.

 

اما مدعیان بی‌خشونتی تا کجا می‌توانند پای این آرمان خود بایستند؟ دفاع از جامعه‌ای به کلی عاری از خشونت تا به کجا ممکن است؟اگر نتوان آحاد جامعه را نسبت به عدم به کارگیری زور مجاب کرد، چه طور باید آنان را به این امر واداشت؟ با زور؟ بی‌خشونتی عام یا باید در قالب نظم خودانگیخته‌ای آنارشیستی متحقق شود، یا این که به شکلی از جنگ همه علیه همه بینجامد. شق دوم نقض غرض است و شق اول نیز زیاده برای مبلغان محافظه‌کار بی‌خشونتی رادیکال است؛ بنابراین آنان ناگزیرند استثنائا مجوز یک شکل از خشونت را صادر کنند: خشونت دولتی. آنان یا باید از اساس موجودیت دولت را زیر سوال ببرند، یا بپذیرند(و می‌پذیرند) که دولت برای اعمال حاکمیت خود در به‌کارگیری خشونت مجاز است. خشونت دولتی چون نام قانون می‌گیرد قابل قبول است. انحصار خشونت به دولت، خلع سلاح و بی‌دفاع نهادن جامعه و مخالفان در برابر آن است.

 

این پیچ نظری تبعات عملی در پی می‌آورد. به رسمیت شناختن خشونت دولت، بدون اسم خشونت گذاشتن روی آن، اهمیتی کانونی در این خط سیاسی دارد. به این ترتیب می‌توان مردم را از پرتاب سنگ و شکستن شیشه‌ها بازداشت اما به فراخور نیاز دست دولت‌ها را دربمباران و کشتار برای اعمال اراده خود باز گذاشت؛ حمله ناتو و هلهله در سقوط قذافی دم دستی‌ترین مثالی است که نشان می‌دهد خشونت‌پرهیزان چه پایه پای معیارهایشان می‌ایستند. دور از ذهن نیست اگر گروه جدایی‌طلب کردی سربرآورد، هم اینان یک صدا با حکومت مرکزی از در هم کوبیدن تجزیه‌طلبان ایران عزیز دفاع کنند. در مواجهه با وقوع سرقت مسلحانه و به خطر افتادن مالکیت چه باید کرد؟ اگر خرده جماعتی معترض ساختمانی دولتی را اشغال کنند و حاضر به ترک آن نباشند چه طور؟ اگر امارات متحده عربی در جزایر سه‌گانه کذایی نیروهای نظامی پیاده کند؟ و اگر…؟ در همه این موارد خشونت‌پرهیزان ناگزیرند اعمال خشونت را بپذیرند.

 

این فقط مبنای نظری بی‌خشونتی نیست که سست است. روایتی که از تاریخ مبارزه‌های سیاسی معاصر دارد نیز نادرست و یک سویه است. بر همه دستاوردهای رویدادها و جنبش‌های آمیخته به خشونت چشم می‌بندد. از انقلاب فرانسه و جنبش‌های پرشمار ضداستعماری گرفته تا شکست فاشیسم، همه و همه با اعمال خشونت گره خورده‌اند. جز این، روایت خشونت‌پرهیزان ایرانی از جنبش‌هایی چون استقلال هند، حقوق مدنی سیاهان در آمریکا و مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی نیز مخدوش است. آنان در قدم اول بر طیف‌های رادیکالتر دخیل در این جنبش‌ها چشم می‌بندند و سهم آنان در پیشبرد مبارزه و رسیدن به پیروزی را نادیده می‌گیرند و در قدم دوم با قلب ماهیت مبارزه‌جویانه «مبارزه بدون خشونت» آن را به نوعی سازش‌طلبی بی‌خشونت بدل می‌کنند. به این ترتیب گاندی و ماندلا راهنمای عمل و الهامبخش مبارزه نیستند، مترسک‌هایی هستند که بنا است کلاغ‌های ناسازگار را از خواب سبز مزرعه آبایی فراری دهند.

 

این مبارزه بی‌خشونت بیش از آن که پیوندی با جنبش‌های هند و آفریقای جنوبی داشته باشد، تلقی خود از مبارزه سیاسی را از انقلاب‌های مخملی اروپای شرقی وام گرفته است؛ خواهان جابه‌جایی نخبگان حاکم، بدون تغییر بنیادی ساختار سیاسی و اجتماعی و بدون بازآرایی عمده اقتصادی؛ یک انقلاب بدون انقلاب. تحولی که در آن «مردم» امری زینتی هستند، کسانی که به محض آویختن مدال افتخار رایشان بر سینه قهرمانان سیاسی باید پی کار خودشان بروند.

 

روایتی نیز که خشونت‌پرهیزان از جنبش سبز تکرار و تکرار کرده‌اند تحریف‌شده است و بخش‌هایی مهمی از واقعیت را به نفع انسجام ایدئولوژیک آنان سانسور می‌کند. جنبش سبز در حالی «بی‌خشونت» معرفی می‌شود که اولین عکس‌های مخابره‌شده از آن، مشخصا در دو روز نخست پس از انتخابات، تصویرگر آتش بود و سنگ و مشت، تصویرگر مقابله مردم با سرکوب. یکی از چشمگیرترین حضورهای آن، یعنی عاشورا نیز با «دفاع از خودی» خشن گره خورده بود. اما این هر دو، به همراه نمونه‌های مشابه، از روایت جنبش سبز کنار گذاشته می‌شوند تا سروری نخبگان میانه‌رو، اصلاح‌طلب و لیبرال تداوم یابد. اما آنان غافلند که تداوم این سروری به قیمت مرگ یا دست کم اغمای جنبشی تمام شد که آنان بی آن هیچند.

 

خشونت را نمی‌توان یک سره نفی کرد، همان طور که نمی‌توان هر شکلی از پیروزی را در گروی مبارزه مسلحانه دانست. خشونت اهرمی است که حکومت‌ها در استفاده از آن ماهرند، اما ضرورتی ندارد که به کار جنبش‌های مردمی نیایند. چنان که گفتیم معیارهای اخلاقی نیز درباره آن دوگانه و ریاکارانه عمل می‌کنند. حتی اگر نخواهیم، یا نتوانیم، با استفاده از اعمال زور به اهداف سیاسی‌مان برسیم، نباید مبارزه بدون خشونت را از یک استراتژی سیاسی به نوعی مناسک و مذهب بدل کنیم و از خشونت تابویی بسازیم. عطش خون و انتقام مبارزه آزادی‌خواهانه را منحرف می‌کنند و باید به آنها حساس بود، اما اعمال خشونت هم شاید در شرایط مشخص راهگشا باشد. چنان که گاندی می‌گوید « بهتر است خشن باشیم، تا این که ناتوانی خود را در لفافه‌ای از بی‌خشونتی پنهان کنیم».

. ۱۰ خرداد ۱۳۹۱

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©