پلمب
هستهای،
کلید کدام قفل
میشود؟
میخک
شب
نامه روزگار
تاریک
۷ بهمن
۱۳۹۲
پلمب و
بسته شدن
تاسیسات هستهای
خوشحالی و
امیدی به
گشایش اوضاع
ایرانمان پدید
آورده است و
شاید از چرخش
افتادن
سانتریفوژها
چرخ اقتصاد را
اندکی به حرکت
بیندازد. اما
اصلا این
سانتریفوژها
برای چه به
راه افتاده
بودند؟ چه کسی
پاسخگوی
فلاکتی است که
این برنامه
هستهای و
تحریمهای
ناشی از آن بر
سرمان آورد؟
خوشحالی ما از
چیست؟ از
پیروزی هستهای
و رسیدن به حق
مسلم و یا از
شکست سیاست
خارجی مورد
نظر رهبر و
تندروهای
نظام؟
غنیسازی
برای هیچ؟
ظرفیت
نیروگاه
بوشهر، یعنی
تنها نیروگاه
هستهای
ایران،
سالانه ۵ هزار
گیگاوات ساعت
است. این یعنی
زیر ۳٪ از کل
برقی که
سالانه در
ایران مصرف میشود.
(نزدیک ۱۹۰
هزار گیگاوات
ساعت در سال
۹۰) همچنین
ایران در سال
معادل ۳٪ از
برق تولیدی را
به کشورهای
همسایه صادر
میکند. (حدود
۸ هزار
گیگاوات ساعت)
میزانی که
بیشتر از
ظرفیت تولید
نیروگاه
بوشهر است.
به جز
نیروگاه
بوشهر، که
سوختش را طرف
روسی تامین میکند،
هیچ نیروگاه
اتمی دیگری در
ایران ساخته نشده
است. تکمیل
نیروگاه نیمه
کارهای که
آلمانیها
پیش از انقلاب
ساختش را آغاز
کردند حدود ۱۵
سال طول کشید
و فرض بعیدی
نیست اگر
بگوییم ایران
در حدود یک
دهه آینده
نیروگاه دیگری
نخواهد داشت.
اگر
ظرفیت تولید
برق هستهای
تنها ۳٪ کل
نیاز کشور
است، سوخت
مورد نیاز آن
هم از جای
دیگر میآید و
نیروگاه
دیگری نیز در
کار نیست، پس
غنیسازی
اورانیوم به
چه کار ایران
میآید؟
برق
هستهای نقش
کوچکی در
بازار انرژی
ایران دارد،
با در نظر
گرفتن وضعیت
بودجه عمومی
بهداشت و پژوهش
نمیتوان
پذیرفت که
سرمایهگذاریهای
هنگفت هستهای
برای رسیدن به
اهداف پزشکی و
تحقیقات بنیادی
انجام میشود.
درآمد نفتی
ایران در سال
۹۰ نزدیک ۱۲۰
میلیارد دلار
بود، پس
پیگیری چه هدفی
باعث شد که
جمهوری
اسلامی چشم بر
این درآمد
سرشار ببندد و
با پذیرش
تحریمها غنیسازی
اورانیوم را
ادامه دهد؟
چرا ما
نداشته
باشیم؟
خاورمیانه
در همه دهههای
اخیر صحنه جنگ
و ناآرامی
بوده است.
آمریکا در
اغلب کشورهای
همسایه ایران
پایگاه نظامی
دارد. اسرائیل
و پاکستان،
متحد عربستان
سعودی، بمب
هستهای
دارند.
کشورهای
حاشیه خلیج
فارس
بالاترین مخارج
نظامی و برخی
از پیشرفتهترین
جنگافزارها
را در اختیار
دارند. ترکیه،
همسایه دیگر
ایران هم
ارتشی
قدرتمند دارد.
اغلب کشورهای
عمده منطقه،
با همراهی
قدرتهای
فرادست
جهانی،
فعالانه نقشی
مخرب در رابطه
با
همسایگانشان
بازی میکنند.
(عربستان در
بحرین،
اسرائیل و
همسایگان،
مجموعه این
کشورها در
بحران جاری
سوریه و…)
به این
ترتیب طبیعی
است که جمهوری
اسلامی، گرفتار
در انبوهی از
روابط خصومتبار،
به دنبال اهرمهایی
استراتژیک
برای حفظ و
بالا بردن
نفوذ خود
باشد. اما
دیگر
بازیگران
بیکار
ننشستند تا جمهوری
اسلامی به
آنچه میخواست
برسد. آنها از
هر ابزار موجه
و غیرموجه، از
قطعنامه
شورای حکام و
شورای امنیت
سازمان ملل
گرفته تا ترور
افراد دخیل در
پروژههای
هستهای،
استفاده
کردند تا جلوی
پیشرفت
برنامه هستهای
جمهوری
اسلامی را
بگیرند.
اما
جمهوری
اسلامی چه
کرد؟
از
مقاومت تا
نرمش
در همه
سالهای پس از
افشای برنامه
هستهای
مخفیانه
جمهوری
اسلامی، غنیسازی
اورانیوم و
تاسیسات آب
سنگین در
کانون اختلاف
بوده و چندین توافق
موقت در این
باره عملا
حاصلی نداشتهاند.
اورانیوم غنیشده
بالای ۵٪ و
تاسیسات آب
سنگین از جمله
امکان ساخت
بمب هستهای
را فراهم میکنند.
جمهوری
اسلامی و در
راس آن خامنهای
چیزی حدود یک
دهه سعی کردند
با مقاومت در
برابر فشارها
به نتیجه
دلخواه برسند.
شش قطعنامه
شورای امنیت
سازمان ملل و
تحریمهای
فلجکننده
بهای این
پافشاری بود.
اما بالاخره
از این هفته
غنیسازی
اورانیوم، که
از آن تابویی
ساخته بودند،
دوباره به طور
عمده متوقف میشود
و ایران عملا
حق ندارد
برنامه هستهای
را پیش ببرد.
خنثی
کردن
اورانیوم
۲۰٪، توقف
عمده فعالیت
نطنز و اراک و
فردو و پلمب
سانتریفوژها
به معنی
واگذاردن همه
آن چیزی نیست که
جمهوری
اسلامی در این
سالها به بهای
تحمیل فشار
شدید اقتصادی
به مردم و
بردن کشور به
آستانه جنگ به
دست آورده
بود؟ در مقابل
تنها امتیاز
بالفعلی که
گرفتهاند
اجازه برداشت ۴.۲
میلیارد دلار
از داراییها
است: مبلغی
کوچکتر از ۱٪
تولید ناخالص
ملی سالانه
ایران پیش از
تحریمها، که
تازه همان هم
قرار است در
چند قسط برداشت
شود.
عقبنشینی
با ژست فتح
میهنی
با این
که فعالیت
هستهای
ایران به شدت
محدود میشود
تحریمهای
اصلی همچنان
برقرارند و
بعد از این
دوره شش ماهه
نیز روشن نیست
که لغو
کاملشان چه
قدر طول بکشد.
خطر جنگ برطرف
شده است و
جلوی ضررهای
بیشتر موقتا
گرفته شده است.
آنچه اتفاق
افتاده عقبنشینی
است، چه
سرآغاز دست
کشیدن جمهوری
اسلامی از جاهطلبی
هستهای باشد
و چه مانند ۱۰
سال پیش تنها
در حد توافقی
موقت بماند.
در
فقدان صدایی
مخالف و
نیرویی داخلی
که بتواند
برنامه هستهای
را نقد اساسی
کند، تبلیغات
دولتی شکست را
جامه پیروزی
میپوشانند و
تلاش میشود
ضربهای به
اعتبار کسی
نخورد و هزینهای
سیاسی و یا
نمادین متوجه
سیاستگذاران
نظام نشود.
کسی جوابگوی
هزینهای که
از جیب و جان
مردم رفت
نیست. چه خوب
که جلوی خسران
بیشتر گرفته
شد، اما واقعبین
باشیم: چیزی
هم به دست
نیامده است.
جای
خوشحالی اگر
هست، برای
مردمی است که
«حق مسلم» راه
نفسشان را بند
آورده بود و
حال میتوانند
شکست و عقبنشینی
منادیان این
حق مسلم را
ببینند.
خوشحالیم که
روزهایمان
تیرهتر از
این نخواهد شد
و خوشحالیم که
پوچی جاهطلبی
هستهای روشن
شد.
بازی
ظریف
در این
میان بخشی از
حکومت با
مانوری ظریف
خود را هم
رفیق خوشحالی
تعطیلی
برنامه هستهای
نشان میدهد و
هم شریک
«پیروزی» هستهای
جمهوری
اسلامی.
روحانی و
دولتش به
تاکید میگویند
که به پشتوانه
رای مردم بوده
که توانستهاند
به این
دستاورد اتمی
برسند. بخشهایی
از اصلاحطلبان
و
هوادارانشان
هم با اشتیاق
پیگیر اخبار
هستهای
هستند، گویی
باورشان شده
نقشی در این
بازی دارند.
اما میدانیم
که تصمیمگیری
درباره این
مساله منوط به
نظر رهبر و
وابستگانش
بوده است ولو
اینکه آنها
موافقت مستقیم
خود با جزییات
را اعلام
نکنند تا جا
برای بر هم
زدن توافق
باقی باشد.
آنچنان که
اخبارش درز
کرده، تلاش
برای سازش پیش
از ریاست
جمهوری روحانی
و با مذاکرات
مخفیانه با آمریکا
آغاز شده بود.
روحانی از
پشتوانه مردمی
در تغییر
سیاست هستهای
میگوید،
انگار اجازه
بحث آزاد در
این باره وجود
داشت و از
همان اول کسی
نظر مردم را
برای آغاز برنامه
هستهای
پرسیده بود.
انگار رای
خالی مردم در
این سالها چیز
دیگری را عوض
کرده است و یا
این همان
حکومتی نیست
که ۴ سال پیش
رای مردم را
نشمرده است.
انگار برای
سنجش
نارضایتی
مردم از اوضاع
نیازی به رای
بوده که
حاکمیت به فکر
تغییر سیاست
اتمی بیفتد.
کدام
منافع ملی
جمهوری
اسلامی در یک
دهه اخیر
کوشیده که
انرژی هستهای
را به مسالهای
ملی بدل کند.
تلاشهای
احمدینژاد
برای ربط دادن
همه چیز به
انرژی هستهای،
توسط روحانی و
ظریف تکمیل شد
و حالا همه سیاست
خارجی و داخلی
به مساله هستهای
و تحریم گره
خورده است.
نارضایتی
انباشتهای
که فعال شده
بود حال با
امید گشایشی
در تحریمها
منفعل و
پراکنده شده
است و حل
مساله هستهای
چنان اولویتی
پیدا کرده که
پیگیری هر
خواست دیگری
فرعی یا
بلاموضوع است.
اشتیاق
و امید
منفعلانه به
دیپلماسی
هستهای
روحانی هرچند
تاثیری در
موفقیت آن
ندارد، اما از
این حیث که
برای او
پایگاهی
مردمی میسازد
و مسائل دیگر
را به حاشیه
میراند
موفقیتی
چشمگیر است.
به این ترتیب
جمهوری
اسلامی عقبنشینی
در سیاست
خارجی را به
پیشرفتی در
سیاست داخلی
بدل میکند:
مجاب کردن بخش
گستردهای از
مردم به دیدن
منافع ملی آن
طور که نظام میخواهد.
و این درست در
حالی است که
همین حکومت منافعی
عظیم را به
پای برنامه
هستهای به
باد داده و
تازه بدون
رسیدن به
دستاوردی
مشخص، بخشهای
عمده همان
برنامه را هم
موقتا تعطیل
کرده است.
تردیدی
نیست که
آمریکا و دیگر
قدرتهای
غربی با تحمیل
تحریمها
ضربهای مهلک
به زندگی
روزمره و
روابط
ساختاری در ایران
زدند، اما
جمهوری
اسلامی نیز به
واسطه سماجت
در پیگیری
برنامه هستهای
به قیمت فلاکت
مردم در این
ضربه سهیم
بوده است. هر
دو سوی این
مناقشه نشان
دادهاند که
آن را از منظر
جنگ قدرت خود
میبینند و در
این میان
زندگی مردمان
عادی ایران کماهمیتترین
موضوع
برایشان است.
همان
قدر که نمیتوان
ادعاهای
بشردوستانه
دولت آمریکا
را باور کرد و
پذیرفت که
برای گسترش صلح
و دموکراسی
جنگ به راه میاندازد،
و حتی نمیتوان
قبول کرد که
این جنگها
منافع اکثریت
مردم آمریکا،
و نه منافع
مادی و سیاسی
گروه محدودی
از بهرهمندان
آمریکایی را
برآورده میکند،
نمیتوان هم
رابطه برنامه
هستهای جمهوری
اسلامی و
منافع ملی
ایران را آن
گونه که خود
نظام روایت میکند
پذیرفت.
بلندپروازی
هستهای
جمهوری
اسلامی گامی
استراتژیک
برای حفظ نظام
و تمرکز قدرت
در دست نخبگان
حاکم بوده است.
به این ترتیب
«حق مسلم» نه
فقط شعاری
تبلیغی برای
به حاشیه
راندن مسایل
اصلی دیگر، که
بخشی از
برنامهای
برای امنیتیتر
کردن کشور و
تمرکز کنترل
بر منابع کشور
توسط بلوکهای
مافیایی قدرت
بوده است و
چرخیدن
سانتریفوژ
بخشی از موتور
محرک ماشین
سرکوب و تسلط
بر اقتصاد. هر
موضعگیری
درباره این
برنامه، خواه
با ابراز خوشحالی
و خواه
بدبینانه، باید
تکلیف خود را
بر اثرات
آشکارا مخرب
آن بر اقتصاد،
سیاست و جامعه
ایران روشن
کند؛ انکار برنامه
هستهای به
عنوان حق
مسلم، بخشی
ناگزیر از
استیفای حقوق
مسلم پایمالشده
ما است.
میخک
http://mikhak.info/?p=696