بی شرف!
محمد
آزادگر -
هدایت سلطان
زاده
آنها
برای کشتن
آمده بودند ،
با طرحی از
پیش آماده !
تنها یک چیز
آنان را
غافلگیر کرده
است : ظرفیت
مقاومت نسلی
که دیگر از
نیرنگ اصلاج
طلبی و اصول
گرایی جناح
های
حکومتی و
جعبه جادوهای
تقلبی رژیم
گذر کرده است.
اکنون چهار
دهه بعد از
استقرار
خونین حاکمیت
ملایان ، حکومت
اسلامی خشونت
برهنه ای را
در سرتاسر کشور
راه انداخته
است و همچنان با زبان
گلوله با سینه
مردم سخن می
گوید به این
امید که پایه
های لرزان
داعش ولایت
فقیه را
نگهدارد . چهار
دهه این حکومت
بر جان و حرمت
انسانی مردم
تاخت ، ثروت
عمومی را به
تاراج برد ،
پای حرکت و
پیشرفت چندین
نسل را برید ،
میلیون های شهروند
را وادار به
گریز از کشور
ساخت که عظیم ترین
مهاجرت
ایرانی ها در
تاریخ بود.
کدام قدرت
اشغالگر
بیگانه ای با مردم
تحت اشغال خود
چنین می کرد؟
در کدام کشوری
در جهان کارگران
را به خاطر
خواستن
دستمزد خود به
شلاق و شکنجه
و زندان محکوم
می کنند؟ در
کدام کشوری
زنان این چنین
در معرض آزار
لحظه به لحظه
گزمه های
حکومتی قرار
میگرند ؟ آیا
ایرانی ها
بیشتر از
حکومت نازی ها
در معرض سرکوب
حکومت « خودی»
قرار نگرفته
اند؟ ، آیا
صرف ده ها
میلیارد دلار
از منابع کشور
برای مداخله
در کشورهای منطقه
به بهای درست
کردن گورخوابی
و کارتون
خوابی و فحشاء
و اعتیاد در
کشور توطئه
بیگانگان است
؟ آخوند ها و
لومپن ها و چاقو
کشان پیشین و «
سرداران» فعلی
هرچه توانستند
در سایه خشونت
مستمر خود ،
غارت کردند و در
حساب های تخم
و ترکه های انگل
خود در بانک
های خارجی
ریختند و حالا
دیگر نانی نیز بر
سفره مردم
نیست .
جمهوری
اسلامی
همواره یک
دشمن نمایشی
در بیرون و یک
دشمن واقعی در
درون کشور
داشته است. با اولی
دائما در حال
معامله پنهان
و آشکار و بده
و بستان بوده
و با دومی در
جنگی بی وقفه !
هر وقت مردم
کوچکترین مطالبه
به حقی داشته
اند ، واژه
دشمن رایج
ترین کلمه و
مستمسک تازه
ای برای کشت و
کشتار و شکنجه
و زندان بوده
است. خامنه ای
هرروز
بیش از نماز
پنج وعده خود
کلمه دشمن را
تکرار می کند
و به حق
میداند که با
مردم چه کرده
است و چه می
تواند در
انتظارش باشد.
از
زمانی که محمد
خاتمی ، که به
مدت دهسال وزارت
سانسور و هشت
سال دیگر نقش
آبدارچی
ولایت فقیه را
برعهده داشت ،
برای بی حس
کردن ذهن انتقادی
جامعه با آیه
های « جامعه
مدنی» و «
مبارزه مسالمت
آمیز » و« مردم
سالاری دینی »
و پرهیز از
خشونت در
برابر خشونت
روزمره در یک
حکومت درنده
وآدمخوار
وارد میدان
شد. ولی هر
زمان که اوضاع
چندان بر وفق
مراد نبود در
کنار همان
جانوران
ایستاد و گفت «
میخواهید من
علیه نظامی
باشم که خود
بخشی از آنم» !
او درست می
گفت . ولی «
پوزیسیون »
اوپوزسیون
نما برای توجیه
درماندگی
خود در
داخل و خارج
به کشف گاندی
و ماندلا نائل
شده بود بی
آنکه ماندلا و
گاندی را به
درستی شناخته
باشد و هنوز
کسانی دربین
چپ های سابق و
تواب و
پناهنده به
ولایت فقیه
وجود دارند که
حتی انتخابات
آزاد در ایران
را زود رس و
معادل
سرنگونی و
انقلاب و
خشونت می
دانند. ولی
مردم هند نه
با اعتصاب
غذای گاندی به
ازادی و
استقلال رسید
و نه نلسون
ماندلا
سیاهان
افریقای
جنوبی را به
قفل شدن در
شیوه های
مسالمت آمیز
فرا میخواند.
جرم اصلی
ماندلا ،
اولیور تامبو
و یوسف دادو،
رهبر حزب
کمونیست
آفریقای
جنوبی ،
بنیانگذاری
شاخه نظامی در
کنار « کنگره
ملی آفریقای جنوبی
» بود و آخرین
روزهای های
آزادی از
زندان ، رژیم
آپارتاید و
حامیان بین
المللی آن از
وی تحت عنوان «
تروریست» نام
می بردند. هند
با درهم شکسته
شدن ستون
فقرات ارتش
استعماری
انگلیس توسط
ژاپن و چهل
هزار نیروی
مسلح هندی تحت
رهبری ساندرا
بوس به آزادی
رسید. با اینهمه
، گاندی آن
نبود که در
ادبیات اصلاح
طلبان و
پادوهای
وابسته به
رژيم معرفی
شده است. گاندی
در موارد
متعددی و از
جمله در « نظریه
شمشیر» نوشت :
«
در عصر
فرمانروائی
خشونت برهنه ،
غیر ممکن است
که کسی باور
داشته باشد که
می توان توسل
به خشونت
برهنه ، این
برتر نهائی
ناخوشایند را
رد کرد.. خیلی
ها مرا که در
هند زندگی می
کنم ، ممکن است که
حیله گرترین
فرد بنامند
زیرا من هرگز
این نیت واقعی
خود را پنهان
نکرده ام و
کوچکترین
سایه تردیدی
در آن وجود
ندارد که من
بیشتر از اکثر
مردم به خشونت
باوردارم و
اگر گزینه ای
جز انتخاب
بین
ترس و تسلیم
و خشونت وجود
نداشته باشد ،
من توسل به
خشونت را
توصیه خواهم
کرد
..در
۱۹۰۸ که من به
شیوه مرگباری
مورد حمله قرار
گرفته بودم ،
پسر بزرگم از
من پرسید ، آیا
من باید فرار
کرده و ترا به
حال خود رها
می کردم و می
گذاشتم که
کشته شوی یا
اینکه به
قهر فیزیکی
متوسل می شدم -
و او به قهر
متوسل شده بود
-. به او گفتم که
وظیفه تو دفاع
کردن از من در
آن لحظه
حتی با
بکارگیری
خشونت بود .به
همین دلیل من
خودم در جنگ
بوئر ها ، یعنی
آخرین جنگی که
به شورش زولو
ها معروف شد ،
شرکت کردم و باز به
همین دلیل من
توصیه می کنم
که آنهائی که
باور به
استفاده از
شیوه خشونت
آمیز را دارند
،لازم است که آموزش
نظامی را یاد
گیرند .من
ترجیح می دهم
که هند برای
دفاع
ازعزت و
کرامت خود دست
به اسلحه ببرد
تا ذلیل و خفت
زده شاهد هتک
حرمت از عزت و
شرف خود باشد». [1]
ما
فرازهای نقل
شده را نه
برای تشویق به
خشونت بلکه
کنارزدن پرده
وهمی که درطی
بیست و چند سال
در مورد
ماندلا و
گاندی در مطلق
سازی شیوه مسالمت
آمیز از طرف
پادوهای رژیم
و بعضی از
رسانه ها دامن
زده شده آورده
ایم. طبیعتا
در فضای سیاسی
مسالمت آمیز ،
فقط دیوانه ها
به خشونت
متوسل می شوند
. آیا چنین
حکمی در مورد
جمهوری
اسلامی صدق می
کند؟ جمهوری
اسلامی کدام
راه مسالمت
آمیزی را باز
گذاشته است ؟
کدام نظام
حقوقی از حق
دفاع از
قربانی را به
رسمیت می
شناسد؟ سیستم
قضائي در
ایران
از همان
نخستین روز های
این حکومت
منحوس بخشی از
سلاخ خانه
انسانی بوده
است و تنها «
آیشمن »های
اسلامی در
مرکز آن نشسته
اند. دفاع
مشروع از خود
جزو اصول
اولیه حقوقی
در تمامی کشور
های جهان است .
اینکه مردم در
میدان در
برابر چنین
حکومتی چه
شیوه ای را می
توانند اتخاذ
کنند ، کسی نه
محق است و نه
می تواند حکم
مجرد « مسالمت »
یا « قهر» را
توصیه کند. هر
حکومتی در عمل
شیوه مقابله
با خود را به
مردم یاد
میدهد. ولی با
اطمینان خاطر
می توان تصور
کرد که رژيم
ولایت فقیه با
نصیحت های
اخلاقی و نامه
نگاری کنار نخواهد
رفت. کسی که می
اندیشد
اهریمن را با
نصیحت
می توان سر
عقل آورد
ناخواسته در
دام فریب او
افتاده است و
اهریمن بر
بلاهت ساده لوحانه
او پوزخند
خواهد زد. هیچ
فردی در این حاکمیت
شوم و
ماشین جنایت
نمی تواند ادعای
معصومیت و
بیگناهی کند و
در برابر صفحه
خونین تازه ای
که حکومتگران
اسلامی گشوده
اند می توان
کلمه ای را با
خشم و نفرت
تمام وبا خط
درشت نوشت : بی
شرف!
محمد
آزادگر -
هدایت سلطان
زاده
۳۰
آبان ۱۳۹۸
________________
[1]Mahatma Gahhndi.Collected Works.XViii.P.132