Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱ برابر با  ۰۸ ژوئن ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱  برابر با ۰۸ ژوئن ۲۰۱۲
پرنفوذترین متفکر هزاره‌ی دوم… و قرن ۲۱ام

 

پرنفوذترین متفکر هزاره‌ی دوم… و قرن ۲۱ام

فرانسیس وین

 

ترجمه‌ی آرش عزیزی

 

توضیح مترجم: در سال ۲۰۰۵ مارکس در نظرسنجی‌ای که بی بی سی برگزار کرده بود به عنوان «بزرگ‌ترین متفکر هزاره» شناخته شد. نتیجه‌ای که به بهت و حیرت بسیاری از نشریات راست‌گرای بریتانیا انجامید. فرانسیس وین، که به عنوان نویسنده‌ی یکی از معروف‌ترین زندگی‌نامه‌ها از مارکس مشهور است، در مقاله‌ای در همان هنگام از این واکنش گفت و سوالی جذاب‌تر مطرح کرد: آیا در پی سقوط شوروی، مارکس می‌تواند بزرگترین متفکر اولین قرن هزاره‌ی جدید نیز لقب بگیرد؟‌

 

در شش سالی که از مقاله‌ی وین می‌گذرد بحران جهانی ۲۰۰۸ و سپس امواج حرکت‌های اعتراضی و/یا انقلابی که همه‌جا از جهان عرب تا اروپای جنوبی و آمریکای شمالی را در برگرفته به نظر بیشتر دلیلی بر تایید حرف‌های او است.

 

***

 

هفته‌ی گذشته دو صفحه‌ی روزنامه‌ی «دیلی میل» وقف حمله به پناهجوی فقیری در لندن شده بود. این به خودی خود شاید جای تعجب نداشته باشد - اما مرد مذکور در سال ۱۸۸۳ مرده است. «مارکس، هیولا» واکنش خشمگین «میل» به این خبر بود که هزاران نفر از شنوندگان رادیو ۴ (بریتانیا-م) کارل مارکس را به عنوان متفکر محبوب خود برگزیده‌اند. «شاگردان اهل نسی کشی او شامل استالین، مائو، پل پوت و حتی موگابه می‌شوند. پس چرا کارل مارکس به عنوان بزرگترین فیلسوف انتخاب شد؟»

 

این تعجب قابل درک است. پانزده سال پیش در پی فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی فرض عمومی به نظر این بود که مارکس دیگر کنار رفته است. آه رحمت را سر کشیده، تن فانی را کنار گذاشته و زیر آوار دیوار برلین تا همیشه دفن شده است. دیگر هیچ کس لازم نیست هیچ وقت راجع به او فکر کند - تا چه برسد به این‌که کتاب‌هایش را بخواند.

 

فرانسیس فوکویاما در پایان جنگ سرد اعلام کرد: «آن‌چه شاهدش هستیم نه فقط… گذشت دوره‌ای مشخص از تاریخِ پس از جنگ که پایان تاریخ به معنای کلمه است: یعنی پایان تکامل ایدئولوژیک بشر

 

اما تاریخ به زودی برای انتقام‌گیری بازگشت. تا اوت ۱۹۹۸، زوال اقتصادی در روسیه، فروپاشی ارز در آسیا و سراسیمگی بازار در سراسر جهان، روزنامه‌ی «فایننشال تایمز» را بر آن داشت تا از خود بپرسد که آيا «ظرف کمتر از ده سال از پیروزی سرمایه‌داری جهانی به بحران آن رسیده‌ایم؟» تیتر مقاله چنین بود: «نگاهی دوباره به کاپیتال (کتاب مشهور مارکس-م)».

 

حتی کسانی که بیش از هر کس از این نظام سود می‌بردند شروع به زیر سوال بردن پابرجایی‌اش کردند. جورج سوروس، محتکر میلیاردر، اکنون هشدار می‌دهد که غریزه‌ی گله‌ای صاحبان سرمایه همچون خودش باید تحت کنترل قرار بگیرد تا آن‌ها همه را زیر پای خود له نکنند. او می‌نویسد: «مارکس و انگلس ۱۵۰ سال پیش تحلیل خیلی خوبی از نظام سرمایه‌داری کردند. باید بگویم از بعضی لحاظ تحلیل‌شان بهتر از نظریه‌ی توازن اقتصاد کلاسیک بود. دلیل اصلی که پیش‌بینی‌های خطیرشان به تحقق نپیوست واکنش‌های سیاسی در کشورهای دموکراتیک بود. متاسفانه ما دوباره در خطر گرفتن نتایج غلط از درس‌های تاریخ هستیم. این دفعه خطر نه از سوی کمونیسم که از بنیادگرایی بازار می‌آيد

 

در اکتبر ۱۹۹۷، خبرنگار بخش اقتصاد مجله‌ی نیویورکر، جان کسدی، از گفتگویی با یکی از بانکدارهای سرمایه‌گذاری خبر داد. بانکدار گفت: «هر چه بیشتر در وال استریت می‌مانم بیشتر متقاعد می‌شوم که مارکس درست گفته بود. من کاملا مطمئنم که رویکرد مارکس بهترین راه برای نگاه به سرمایه‌داری است.» کسدی که کنجکاوی‌اش جلب شده بود برای اولین بار رو به خواندن مارکس آورد. در این‌جا او «قطعاتی گیرا در مورد جهانی‌سازی، نابرابری، فساد سیاسی، انحصار، پیشرفت فنی، زوال فرهنگ عالی و ماهیت نیروبرِ حیات مدرن خواند - مسائلی که اقتصاددانان اکنون از ابتدا با آن روبرو می‌شوند و گاه خود خبر ندارند که دارند در جای پای مارکس قدم می‌گذارند

 

کسدی با نقل قول شعار معروفی که جیمز کارویل در سال ۱۹۹۲ برای کارزار ریاست‌جمهوری بیل کلینتون ساخته بود («مساله اقتصاده، احمق») اشاره کرد که «خود مارکس این تئوری را «مفهوم ماتریالیستی تاریخ» می‌نامید و اکنون این نظر چنان وسیعا پذیرفته شده که تحلیل‌گران از تمام دیدگاه‌های سیاسی، مثل کارویل، از آن استفاده می‌کنند بی‌آن‌که از منشااش چیزی بگویند

 

بخش اعظم بورژوازی غرب مثل آن آقامنش بورژوای نمایش‌ِ مولیر که با شگفتی فهمیده بود ۴۰ سال است به نثر صحبت می‌کند و خود خبر ندارد، افکار مارکس را جذب کرده‌اند و روح‌شان هم هرگز خبردار نشده. خوانش متاخری از مارکس در دهه‌ی ۱۹۹۰ بود که الهام‌بخش جیمز بوچان، روزنامه‌نگار مالیه، شد تا تحقیق بی‌نظیر خود، «هوس منجمد: تحقیقی در مورد معنای پول» (۱۹۹۷) را بنویسد.

 

او نوشت: «هر کس که من می‌شناسم اکنون باور دارد که رویکردهایش تا حدودی نتیجه‌ی شرایط مادی او است و تغییرات در شیوه‌ی تولیدِ چیزها، نتیجه‌ای بنیادین بر حال و روز بشر، حتی بیرون کارگاه یا کارخانه، دارد. این اندیشه‌ها عموما از طریق مارکس و نه اقتصاد سیاسی به ما رسیده‌ است.» حتی روزنامه‌نگاران اقتصادی، جان میکلتویت و آدریان وولدریج، مشوقین مشتاق سرمایه‌داری «توربو» بدهی خود را به رسمیت می‌شناسند. آن‌ها در کتاب: «آینده‌ای بی‌نقص: چالش و وعده‌ی نهان جهانی‌سازی» (۲۰۰۰) نوشتند: «مارکس به عنوان پیامبر سوسیالیسم شاید کنار رفته باشد اما به عنوان پیامبر «رابطه‌ی متقابل همگانی کشورها»، نامی که او بر جهانی‌سازی گذاشته بود، همچنان به طرزی حیرت‌آور مطرح است.» بزرگ‌ترین واهمه‌ی آن‌ها این بود که «هرچقدر جهانی‌سازی موفق‌تر شود به نظر بیشتر به واکنش علیه خود می‌انجامد» - یا، چنان‌که اگر خود مارکس بود می‌گفت، صنعت مدرن، گورکنان خود را تولید می‌کند.

 

بورژوازی نمرده. مارکس نیز نمرده: دقت برانی که او با آن ماهیت سرمایه‌داری را برملا کرده، بر خطاها یا پیش‌بینی‌های محقق‌نشده‌اش در مورد این هیولا سایه می‌اندازد و از آن‌ها فراتر می‌رود. او در «مانیفست کمونیست» نوشت: «انقلاب مداوم در تولید، اختلال بلامنقطع در تمام شرایط اجتماعی، عدم قطعیت و تهییج ابدی دوران بورژوایی را از دوران پیش متمایز می‌کند

 

تا همین چند وقت پیش بیشتر افراد در این کشور به نظر در تمام عمر کاری خود در همان شغل یا نهاد می‌ماندند - اما اکنون چه کسی اینگونه است؟ به قول مارکس: «هر آن‌چه محکم و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود

 

او در دیگر شاهکار خود، «کاپیتال»، نشان داد که چگونه هر آن‌چه به واقع انسانی است در اشیایی مرده به نام «کالا» متمرکز می‌شود و این اشیا آن‌گاه قدرت و توانی فوق‌العاده می‌یابند و بر مردمانی که آن‌ّها را تولید کرده‌اند ستم می‌رانند.

 

نتیجه‌ی نظرسنجی این هفته‌ی بی بی سی نشان می‌دهد که تصویر مارکس از نیروهایی که حاکم بر زندگی ما هستند (و از بی‌ثباتی، از خود بیگانگی و استثمار حاصل از آن‌ها) همچنان با عقل جور در می‌آید و همچنان می‌تواند جهان را برایمان روشن سازد. او اکنون نه تنها زیر آوار دیوار برلین نیست که شاید تازه در حال ظهور، با اهمیت حقیقی خود باشد. علیرغم تمام زوزه‌های هراسان و متحیر نشریات دست راستی، کارل مارکس هنوز می‌تواند پرنفوذترین متفکر قرن ۲۱ام باشد.

 

منبع: روزنامه‌ی گاردین (آبزرور)، ۱۷ ژوئیه‌ی ۲۰۰۵

 

عنوان از مترجم فارسی است

 

اولین انتشار فارسی در: ماه‌نامه «مهرنامه»

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©