سرکوب و
جامعه
فلیسیتاس
ترویه
ترجمه
بهرام قدیمی
سخنرانی
در مراسم
یادمان کشتار
زندانیان سیاسی
-
فرانکفورت
شب
خوبی برایتان
آرزو می کنم.
ابتدا میخواهم
به خاطر آن که
از من دعوت
کردهاید تا
در این مراسمِ
"یادمان بیست
و نهمین سالگرد
اعدامهای
دستجمعی در
ایران" شرکت
داشته باشم،
از شما تشکر
کنم. میخواهم
با شما
تأملاتی را در
مورد سرکوب
سیاسی و سرکوب
دولتی شریک
بشوم؛
تأملاتی در
مورد مکانسیم
و تأثیرات آن
روی جامعه و
جمع و همچنین تأملاتی
در باره "به
یاد آوری".
سرکوب
دولتی موضوعی
است که از سالها
پیش چه به
لحاظ شخصی، چه
به لحاظ سیاسی
و
همچنین به
لحاظ شغلی
دغدغه فکریام
بوده، مرا به
حرکت در آورده
و
همراهیام
میکند. اولین
بار در سال
۲۰۰۶ در یک
چنین جلسهای
در فرانکفورت
به مناسبت
هجدهمین
سالگرد اعدامهای
دستجمعی صحبت
کردم. موضوع
صحبتام
"شکنجه جنسی و
مقاومت جمعی، در
نمونه مکزیک -
سن سالوادور
آتنکو" بود .
در آن روز از
مبارزهی
زنانی که در
ماه مه ۲۰۰۶،
دستگیر و
شکنجه شده
بودند صحبت
کردم. زنانی
که بعد از آن
تجربیات
وحشتناک،
جسارت داشتند
تا علناً در
مورد شکنجه
جنسیای که بر
آنان اِعمال
شده بود حرف
بزنند؛ از مسئولین
نام ببرند و
راه دراز
دادگاهها را
پیش بگیرند -
نه به این علت
که به نهادهای
حقوقی یا به
عدالت دولتی
اعتماد
داشتند، بلکه
به این علت که
معتقد بودند
سکوت جایز
نیست. هفته
پیش، پس از
یازده سال،
پرونده آنها
در "دادگاه
بینآمریکایی
برای حقوق
بشر" بررسی شد
. در آن دادگاه
این زنان
کیفرخواستشان
را اقامه
کردند،
داستانشان را
شرح دادند و
مدارک بار
دیگر رو شده و
بالاخره دولت
مکزیک محکوم
خواهد شد. ولی
یازدهسال،
یازده سال
طولانی لازم
بود، یعنی از
روزی که شکنجه
شدند تا به امروز
که به این
مرحله قضایی
رسیدند و به
این شکل از عدالت
دست خواهند
یافت. طی این
یازده سال،
این زنان از
سدهای بیشمار
مقاومتها
گذشتند، آنها
را به طور
مستقیم و غیر
مستقیم تهدید
کردند، علیه
آنان دشمنی
ورزیدند، دولت
به آنان
پیشنهادهای
دوستانه و غیر
دوستانه
زیادی کردهبود،
ولی آنها
سماجت کردند.
آنها تمام این
پیشنهادات
را، از جمله
"توافقات
خارج از دادگاه"
و پرداخت
غرامت را رد
کردند و
همواره پا فشاری
کردند که آنان
موضوعشان
روشنگری،
مجازات
مسئولان
مستقیم و غیر
مستقیم، و بر
سر شأن انسانیشان
است. از
این بابت
بسیار
خوشحالم، چه
قدر انسان میتواند
خرسند باشد که
حداقل به این
شکل از عدالت
خواهند رسید.
یازده سال که
چیزی نیست در
مقابل ۲۹ سال،
در مقابل ۴۰
سال، در مقابل
۵۰ سال و در
مقابل تمام آن
زمانهای بینهایتی
که انسانها
باید در
انتظار عدالت
بمانند، در
انتظار عدالتی
که احتمالاً
هرگز به دست
نخواهد آمد.
من
در مقابل تمام
زنان و مردان
شجاعی که در
سدههای
گذشته در قارههای
مختلف برای
عدالت، آزادی
و برابری
مبارزه کردهاند
و همچنان
مبارزه میکنند،
امنیت خود و
جانشان را در
این راه به خطر
انداختهاند
و به خطر میاندازند،
سر تعظیم فرو
میآورم.
میدانیم
که سرکوب به
رژیمهای به اصطلاح
استبدادی و
دیکتاتورها
خلاصه نمیشود.
در دهههای
گذشته، در
سراسر جهان -
از جمله در
اروپا - شاهد
نظامیکردن
هرچه بیشتر
جامعه بودهایم
و دینامیکهای
سرکوبگر حاصل
از آن. در
کشورهای به
اصطلاح
دمکراتیک نیز
سرکوب از طرف
پلیس، ارتش،
دادگاهها و
زندانها امری
استثنایی
نبوده و
نیست. شیوههای
مختلف سرکوب
(که میتوان
گفت مانند
جعبه ابزاریست
که برای سرکوب
وجود دارد)،
از محدود کردن
حقوق اولیه
آزادی عقیده و
اجتماع شروع
میشود تا
برسد به خشونت
پلیس در
تظاهرات،
تعقیب جزایی،
زندان،
شکنجه،
مفقودالاثر
کردن و اعدام.
این سؤال که
آیا سرکوب به
کار بیاید یا
نه و چگونه،
بستگی به این
ندارد که یک
رژیم
استبدادی باشد
یا دمکراتیک،
بلکه بستگی به
تناسب قوا در
جامعه دارد و
به گستردگی
مقاومت
اجتماعی و
تخمین دولت از
خطر آنها.
سرکوب همیشه
یک گزینه است که
از طرف همه
رژیمها،
همیشه و در طی
تمام سدهها
مورد استفاده
قرار میگیرد.
در
کل میتوان
گفت سرکوب در
خدمت مستحکم
کردن سلطه، ثبات
ساختار موجود
قدرت و پیش
بردن منافع
اقتصادی و
سیاسی حاکمان
است. تا زمانی
که یک سیستم بر
اساس استثمار
بنا شده باشد
و سلطه یک
گروه بر گروههای
دیگر،
استراتژیهای
مختلف سرکوب
یک گزینه بوده
و نگاهی به
تاریخ نشان
دهنده تسلسل
آن است.
اگر
شکنجه و اعدام
را به عنوان
بدترین
وحشیانهترین
و
نابودسازترین
متدهای سرکوب
در نظر بگیریم
و به تاریخ
نگاهی
بیاندازیم،
خواهیم دید که
رُمیها هر
کسی را که
علیه
امپراتوریشان
نافرمانی میکرده
به صلیب میکشیدند؛
انگیزاسیون
هر اندیشهای
را که با
آموزههای
حکام اختلاف
داشته تحت
تعقیب قرار میداد؛
فاتحان
اسپانیایی در
قاره آمریکا و
بریتانیاییها
را در
مستعمراتشان؛
نسلکشی نازیها
علیه سینتیها
و روماها،
یهودیان،
همجنسطلبها
و کمونیستها؛
وحشیگری
فرانسویها
در الجزایر؛
دیکتاتورهای
آمریکای
لاتین و دیگر
نقاط جهان که
مورد حمایت و
پشتیبانی آمریکا،
اروپا و کنسرنهای
چند ملیتی
بودند؛ و میتوان
هنوز این لیست
را ادامه داد...
و
همینجا، در
قلب اروپا نیز
"زندان
ایزولاسیون"
را داریم که
در بسیاری از
کشورها به کار
برده میشود و
یک محصول
آلمانیست ،
همچنین تغذیه
اجباری
زندانیان در
اعتصاب غذا،
خشونت پلیس در
تظاهرات،
مثلاً حکم زندان
علیه کسانی که
در هامبورگ بر
ضد نشست جی ۲۰ تظاهرات
کرده بودند و...
سرکوب
در افراد
تبلور پیدا میکند،
یعنی با فرد
آغاز میشود.
شکنجه باید
درد غیرقابلسنجش
جسمی و روانی
ایجاد کند؛
باید هویت و
شخصیت شکنجه
شده را بشکند؛
اعتقادتش را
محو کند؛ باید
احساس انسانبودنش
را، ارادهاش
و شأن انسانیاش
را از او
برباید و او
را به عنوان
انسانی شکستهشده
به جای
بگذارد، تا
ندرس عبرت و
یأسآوری
باشد برای
تمام کسانی که
شاید به ایدهها
و یا فعالیت
مشابهی روی
بیاورند و یا
احتمالاً روی
بیاورند.
سرکوب
دولتی در هر
شکلش، هرگز
افراد مجرد را
نشانه نمیگیرد،
بلکه همیشه
محیط اجتماعی
آنها، گروه
سیاسی
مربوطه، و
همچنین کلیت
جامعه را نیز
در نظر است.
هرگز موضوع
فقط بر سر فرد
نیست، هدف
بزرگ سرکوب
این است که
ساختارها،
تشکلها،
جنبشها و دست
آخر جامعه را
در کلیتاش
نشانه بگیرد.
زیرا اگر هدف
سرکوب این است
که قدرت یک
گروه و یک
طبقه را حفظ
کند، باید بر
کل جامعه سلطه
داشته باشد.
فقط سلطه بر
یک فرد کافی
نیست.
برای
مثال استفاده از
گاز فلفل و یا
باتوم در یک
تظاهرات،
دادگاه،
زندان
ایزولاسیون
و... که علیه یک
نفر به کار میرود،
همیشه هدفش
همه ما هستیم.
طبیعیست که
وقتی تصاویر
اعمال خشونتآمیز
انبوه پلیس را
میبینیم،
حتی اگر
خودمان در
آنجا حضور
نداشتهایم،
روی ما تأثیر
میگذارد و
اگر در اندیشه
رفتن یا نرفتن
به یک تظاهرات
باشیم، آن
زمان دقیقا
همین تصاویر
را در ذهن
داریم.
هدف
سرکوب دولتی
پیش از هر چیز
این است که
اعتقاد یک فرد
را از بین
ببرد، اما به
همان میزان موضوع
بر سر سد کردن
و یا ممانعت
از روند کار جمعیست.
به
همین علت این
شعار وجود دارد:
"هر ضربه ای به
یکی از ما،
ضربه به همهی
ما است".
هر
روند
تشکیلاتی
علیه وضعیت
ناهنجار
موجود در
ارتباط است با
ایجاد یک شبکه
همبسته
اجتماعی،
یعنی یک روند
جمعی و یک عمل
مشترک. این
روندهای جمعی
به ما نیرو میبخشد،
قویمان میکند
و نوعی وحدت
بین ما ایجاد
میکند.
دقیقاً همین
روند جمعی،
نیرو و وحدت و
همبستگی بین
ما چیزیست که
دولت از آن میترسد
و تلاش میکند
با آن مقابله
کند
بیرحمی
علیه افراد
باید در عین
حال همﮤ آن دیگران
را نیز
بترساند،
فلج، نامطمئن
و مأیوس کند.
حال باید دید
عملکرد آن
چگونه است؟
قدرتنمایی
دولتی، ترس از
سرکوب دولتی
را برمیانگیزد.
ترس از این که
این سرنوشت
شامل حال خود
شخص هم بشود.
این ترس تبدیل
میشود به یک
فاکتور کنترل
بر کل جامعه.
در دوران سرکوب
گسترده هر
کسی، فردی را
میشناسد که
بلایی بر سرش
آمده. هر کسی
خانوادهای
را میشناسد
که یکی از
اعضایش شکنجه
شده است،
زندانی داشته
است و یا یکی
از اعضایش
اعدام شده باشد.
یعنی ترس قابل
لمس میشود و
از این طریق
به کل جامعه
سرایت میکند.
همزمان
ماشین تبلیغ
دولتی با تمام
نیرو مشغول
کار است:
گفتمان رسمی و
دولتی
اقدامات
سرکوب را به
بهانه امنیت
داخلی توجیه
میکند. در
این مورد هم
لازم نیست فقط
به رژیمهای
دیکتاتوری
رجوع کنیم.
طبیعیست که
در رژیمهای
دیکتاتوریو
استبدادی
شاهد سرکوب
باشیم، ولی به
همان اندازه در
جوامع دمکرات
نیز میتوان
آنرا دید و
همه با آن
آشنا هستیم
مثل استفاده
از مفاهیمی
مانند
خرابکار،
کمونیست،
خشونتطلب،
رادیکال، بیدین،
خائن به میهن
و...، که در
راستای توجیه
سرکوب هستند؛
در گفتمان
رسمی "بلوک
سیاه"
همیشه خودش
برای سرکوب
شدنش مقصر است.
موضوع بر سر
این است که
قربانیان
سرکوب را ایزوله
کرده، دست آخر
تلقین کنند که
خود آنها برای
هجوم
سرکوبگرانﮤ
دولت مقصرند.
و
همچنین در
گفتمان رسمی،
دیکتاتورهای
آمریکای
لاتین میبایستی
از خود در
برابر
"خائنین به
میهن" دفاع
کنند! آنها در
برابر "تهدید
کمونیسم" میبایستی
به این
اقدامات دست
میزدند!
تمام این
مکانیسم در
چارچوب "جنگ
روانی"ست.
تا
اینجا اشاره
داشتیم به
سرکوب مستقیم
و هر آنچه "جنگ
روانی"
نامیده میشود.
یک عنصر مهم
دیگر در
استراتژی
سرکوب، "معافیت
از مجازات"
است. معافیت
سیستماتیک
مسئولین از
مجازات،
مسئولین
واقعی نقض
حقوق پایهای،
شأن انسانی یا
جنایت علیه
بشریت، رابطه
قدرت را
مستحکم میکند
و غیرقابل
تسخیر بودن
قدرتمندان را
نشان میدهد.
با
این تأملات میخواستم
نشان بدهم که
با چه اشکالی
و با چه استراتژیای،
سرکوب سیستماتیک
دولتی علیه
مقاومت و تشکل
مردمی، بر کل
جامعه تأثیر
میگذارد.
قصد
سرکوب دولتی
از میان بردن
اعتقاد،
تشکل، مبارزه
و مقاومت است.
به علاوه آن
باید خاطرﮤ آن
از حافظﮤ
جمعی زدوده
شود.
از
جمله به همین
دلیل مقاومت و
مبارزه علیه
سرکوب، یاد
همﮤ کسانی را
شامل میشود
که در این
مبارزه جان
خود را از دست
دادهاند و
یادآوری به
معنی یادآوری
سرکوب نیست، با
آنکه گاهی
اینطور به
نظر میرسد.
وقتی سالگرد
برگزار میکنیم،
میگوییم:
سالگرد دهمین
سال قتلعام،
دهمین سالگرد
شکنجه، دهمین
سالگرد اعدام؛
ولی یادآوری
ما باید
یادآوری انسانها
باشد، باید
یادآوری
مبارزاتشان
باشد، باید
یاد آوری
رؤیاهایشان
باشد و
دستاوردهایی
که در
مبارزاتشان
داشتهاند. در
غیر اینصورت
یادآوری
نیست، بلکه ما
در عمل به
دولت خدمت میکنیم.
ما میخواهیم
که این انسانها
در حافظﮤ ما و
در عملمان
همچنان زنده
باشند، اما نه
به عنوان
قربانیان،
بلکه به عنوان
افرادی که دست
به عمل میزدند؛
به عنوان
انسانهایی
که سرنوشتشان
را در دستان
خود گرفته
بودند و خطر
را در مقابلشان
میدیدند، و
حاضر بودند به
خاطر
مبارزاتشان
زندگی شان را
از دست بدهند.
اگر این اساس
حافظﮤ ما باشد،
در آن صورت
حافظه به عمل
سیاسی، به عمل
مقاومت سیاسی
تبدیل میشود.
برای این امر
حافظه باید یک
روند جمعی باشد.
یک روند جمعی
به این معنیست
که بین خودمان
ارتباط ایجاد
کنیم، پروسهها
را در بین
خودمان بنا
کنیم. بدین
ترتیب یادآوری
باید گرامی
داشت
اعتقادات و
مبارزات آن
کسی باشد که
مرده است.
به
همین دلیل
معتقدم که
یادآوری هرگز
نمیتواند
امری باشد که
فقط با گذشته
سر و کار دارد.
یادآوری باید
همیشه به زمان
حال استناد
کند و من
معتقدم
یادآوری
مبارزینی که
به خاک افتادهاند،
حتی اگر سالها
پیش به خاک
افتاده
باشند، همیشه
باید با
مبارزاتی که
ما امروز پیش
میبریم
رابطهای
بوجود بیاورد.
ما که امروز
به یاد میآوریم،
یعنی مایی که
امروز زندهایم
و مبارزه میکنیم.
برای مثال یک
یادآوری یکپارچه
و جمعی در عین
حال به این
معنیست که به
کسانی رجوع
کنیم که امروز
قربانیان سرکوب
هستند و در مبارزات
امروز دخالت
کنیم. اگر
بتوانیم این
کار را انجام
دهیم، واقعاً
توانستهایم
با هدف سرکوب
مقابله کنیم.
در چنین حالتی
سرکوب ضعیفمان
نمیکند،
بلکه وسیلهای
میشود که قوی
بمانیم. با
چنین درکی،
شاید یک سیامین
سالگرد، یک سیامین
سالگرد قتلعام
نباشد، بلکه سیامین
سالگرد
رؤیاها،
مبارزات و
مقاومت همﮤ کسانی
باشد که امروز
دیگر بین ما
نیستند.
از توجهتان
ممنونم.
----------------------
۱۹
نوامبر
۲۰۱۷
Felicitas
Treue: "Repression und Gesellschaft"
19. Nov.
2017-Frankfurt
- یک توضیح:
تمام زیر نویسها
را مترجم افزوده
است.
---------------------------------------------------
Felicitas Treue روانشناس
و رواندرمانگر،
از
بنیانگذاران
"انجمن
مبارزه با
شکنجه و
معافیت از مجازات"
در مکزیک است.
- http://peykar.org/articles/45-sexueltorture.html
در
باره سن
سالوادور
آتنکو و
وقایعی که حول
و حوش آن
اتفاق افتاد،
نک. از جمله به:
"سرکوب وحشيانهء
ساکنين سن
سالوادور
آتنکو، در
مکزيک".
http://peykar.org/zapatists/310-represion-in-atenco.html
- Inter-American
Court of Human Rights از
جمله نک. به: http://www.jornada.unam.mx/2017/11/17/politica/008n1pol
- زندان
ایزولاسیون
به زندانی
اطلاق میشود
که در آن
زندانی نه
تنها در یک
بند انفرادی
حبس است، بلکه
تا آنجا که
ممکن باشد،
قوای حسیاش
را محدود میکنند.
زندانی نه میتواند
صدایی بشنود،
نه بویی. در
برخی موارد همه
چیز در زندان
فقط به یک رنگ
است (یعنی
دیوار، در،
وسائل خواب،
قاشق، چنگال و...).
در
مورد وضع
زندانها و
زندانیان
اروپایی از
جمله نک. به:
دمکراسیهای
اروپا و
زندانیان
سیاسیشان،
نوشته تراب حقشناس
http://peykarandeesh.org/articles/582-2011-04-03-20-52-32.html
- بلوک
سیاه به گروهی
از تظاهر
کنندگان
اطلاق می شود
که در برخی
کشورهای
اروپایی با
پوشش سیاه به
تظاهرات می
روند و از این
طریق برای
پلیس کار
شناسایی تک تک
افراد را سخت
میکنند. در
واقع این کار
نوعی کوشش در
مخفی کردن افراد
در بین جمع است.