Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۱ برابر با  ۳۱ می ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۱  برابر با ۳۱ می ۲۰۱۲
تو را دوست دارم، ولی نه آنقدرها

تو را دوست دارم، ولی نه آنقدرها!

 

حسام سلامت

 

درنگ‌های انتقادی در کمپین دوطرفه‌ای که اخیراً میان ایرانیان و اسرائیلی‌هایی که می‌گویند همدیگر را دوست دارند به راه افتاده، درنگ‌هایی به ویژه در سویه‌ها و توجیهات لیبرالیستی آن، و چند نکته‌ی دیگر خوشبختانه در این یکی دو هفته‌ی اخیر همه‌‌ی ما آنقدر راجع به کمپین ابراز علاقه‌ی دوطرفه‌ی ایرانیان و اسرائیلی‌ها به همدیگر شنیده‌ایم که دیگر لازم نیست بحث را از توضیح چیستی‌اش آغاز کنیم. بنابراین یکراست می‌شود رفت سراغ اصل ماجرا: در قبال کمپین «ما اسرائیلی‌ها شما ایرانیان را دوست داریم» و نسخه‌ی ایرانی‌شده‌اش، «ما ایرانیان [هم] شما اسرائیلی‌ها را دوست داریم»، چه موضعی می‌بایست گرفت؟ پاسخ دست‌کم در گام نخست به نظر ساده می‌رسد: قاعدتاً تا آنجایی که این کمپین از موضع ضد جنگ سخن می‌گوید و مشروعیت گفتمان جنگ‌ستایانه‌ی دو دولت ایران و اسرائیل را زیر سئوال می‌برد تردیدی نیست که باید از آن حمایت کرد. اما آنچه پشتیبانی از این کمپین را باز هم ضروری‌تر می‌سازد این حقیقت است که نولیبرال‌های وطنی به واسطه‌ی فعال‌شدن در این کمپین برای نخستین بار به صف مخالفان علنی جنگ پیوسته‌اند و این دستاورد کوچکی نیست. اینکه نولیبرال‌های ایرانی بی‌آنکه دیگر بحث جنگ عادلانه و غیرعادلانه یا جنگ آزادی‌بخش و دموکراسی‌پرور را پیش بکشند یکراست و صریح، بی کمترین حاشیه‌روی و استثناسازی، به سراغ رد هرگونه جنگی رفته‌اند و اساساً جنگ را برای آینده‌ی ایران مخرب و ویرانگر ارزیابی کرده‌اند موضوعی است که از چیزی کمتر از چرخشی در مواضع سیاسی‌شان خبر نمی‌دهد و درست به همین دلیل می‌بایست از آن استقبال کرد. اگر آنها تا این پایه اصرار دارند که مخالف جنگ‌افروزی هستند ما هیچ دلیلی در دست نداریم که به گفته‌ی آنها شک کنیم؟ اما این خوشامدگویی اولیه به ورود آنان به گفتمان ضدِ جنگ و حمایت از کمپینی که آشکارا محصول گفتمان نظری و فعالیت عملی آنها است به همینجا ختم نمی‌شود، اختلافات اساسی بلافاصله از راه می‌رسند: اول. چطور مردمانی که به قول خودشان «حتی همدیگر را نمی‌شناسند» می‌توانند از عواطفی چون عشق و دوستی نسبت به همدیگر حرف بزنند؟ اینجا فقط دو احتمال می‌تواند وجود داشته باشد. احتمال اول کم‌وبیش چیزی است شبیه به این: عشق و دوستی عواطفی پیشینی و نخستین‌اند و در همه‌ی ما از آن حیث که انسان هستیم به ودیعه گذاشته شده‌اند. مشکل اساسی بشریت در واقع فراموش‌کردن این عواطف وجودی و به نسیان‌سپردن این سرشت مشترک است. دلیل اصلی به مُحاق‌رفتن عشق و دوستی میان انسان‌ها هم چیزی نیست جز مداخله‌ی دولت‌ها و جدی‌شدن بازی‌های سیاسی و غلبه‌یابی تفاوت‌های جداسازنده‌ی فرهنگی. چاره‌ی کار در بازگشت به «انسان طبیعی» و «طبیعت انسانی» است که همه‌ی این روبناهای تاریخی را درمی‌نورد و ما را در زیربنای مشترک‌مان به همدیگر، باری دیگر، پیوند می‌دهد. روشن است که اینجا با قسمی راه‌حل شبه‌عرفانی سروکار داریم که تقلا می‌کند پروبلماتیک‌های مادی و واقعی سیاست را با رجوع به نوعی کیهان‌شناسیِ مبتنی بر باور به وحدت وجود، رفع و رجوع کند- همه‌ی ما با کلیشه‌های نخ‌نمای آن آشناییم: «همه‌ی ما انسان هستیم»؛ «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند»؛ «عشق می‌تواند همه‌ی مشکلات را حل کند». پاسخ نولیبرال‌های ایرانی اما آشکارا معطوف به احتمال دوم است: پیش‌کشیدن بحث عشق و دوستی میان دو طرف در واقع بحثی است پراگماتیستی و برآمده از مصلحت‌سنجی‌ای که منافع ملی ایرانیان را مدنظر دارد، منافعی که از شواهد و قرائن چنین برمی‌آید که لیبرال‌ها دیگر متقاعد شده‌اند که با جنگ و جنگ‌افروزی نمی‌خواند و دقیقاً به همین دلیل باید آن را به هر نحوی که شده پس بزنند. بنابراین دست‌گذاشتن بر روی عشق و دوستی برای لیبرال‌ها شگردی رتوریک است به هدف تلطیف فضای خصمانه‌ی میان طرفین. اما مشکل این تنش‌زدایی به اتکای سخن‌گفتن «پراگماتیستی» از عشق و دوستی چیست؟ پاسخ ساده است: همین پراگماتیستی‌بودن‌اش. لیبرال‌های وطنی می‌گویند بیایید از عشق و دوستی حرف بزنیم چون به نفع ماست که دیگری ما را در حال حرف‌زدن از این عواطف ببیند، چون اینگونه حرف‌زدن با منافع ملی ما که نمی‌تواند در برابر جنگ تاب بیاورد، جورتر است. با این اوصاف دوستی و عشقی که رفقای لیبرال ما از آن حرف می‌زنند پیشاپیش بی‌معنا شده است چرا که عمیقاً در نارسیسیسم یا خودشیفتگی ریشه دارد: «برای این با تو از عشق حرف می‌زنم چون جداً نگران آخر و عاقبت خودم هستم؛ برای این می‌گویم دوستت دارم چون همه‌ی فکر و ذکرم منافع ملی خودم است». کاملاً پیداست که همه‌ی این بازی تلاشی است برای فریب «دیگری بزرگ». نمایشی‌شدن عشق و دوستی خودِ ایده‌ی دوستی و عشق را اخته می‌کند. دوم. روشن است دلیل اینکه لیبرال‌ها در پیغام‌رسانی به اسرائیلی‌ها چنین پیش‌قدم شده‌اند آن است که فرصت را برای تابوشکنی از رابطه با اسرائیل و عادی‌سازی رابطه با آن در آینده مناسب یافته‌اند. به زعم آنها برقراری روابط مسالمت‌آمیز با اسرائیل از جمله شروط بازسازی رابطه‌‌ی ایران آینده با غرب است. هرچه باشد آنها منافع ملی را اساساً با چرخش کامل به جانب غرب - از جمله دولت اسرائیل- تعریف می‌کنند. بنابراین برای لیبرال‌های ایرانی اسرائیل نه نام یک مسئله، آنهم مسئله‌ای از بنیاد «کلی»، که صرفاً نام دولتی است همچون دیگر دولت‌ها که باید برحسب منافع ملی‌مان با آن وارد تعامل شویم. در برابر این موضع لیبرالی، چپ‌گرایی دموکراتیک باید خودِ مفهوم «منافع ملی» را واسازی کند، چنانکه بتواند آن را از شر تقلیل‌گرایی پراگماتیستی‌ای که از دل شهوت بیشینه‌سازی سود بیرون می‌زند، از همان «رئال پلیتیک»ی که خودش را برای همیشه از «حقیقت» جدا کرده است، نجات دهد. برای لیبرالیسمی که شالوده‌ی آگزیوماتیک‌اش بر «انسان خصوصی» سوار است، همان انسان منفردِ پیوندگسسته‌ای که در همه‌حال همه‌ی هوش و حواس‌اش جمع محاسبه‌ی سود و زیان شخصی است، چیزی چون «امر کلی» و پیکار برای آن یکسره بی‌معنا است. همه‌ی حقیقت چپ اما در این خلاصه می‌شود که باور دارد همواره می‌بایست به نسبت میان کلیت و جزئیت و شیوه‌های وساطت میان این دو بیاندیشد. با این تفاصیل، مسئله‌ی اسرائیل- فلسطین برای چپ از بیخ‌وبن مسئله‌ای است کلی و جهانشمول، دقیقاً از آن حیث که تقریباً همه‌ی پروبلماتیک‌های سیاست مدرن یکجا در آن جمع شده است: دشواره‌ی تأسیس دولت، حق تعیین سرنوشت، شهروندبودن و معنای آن، مسئله‌ی پناهندگان و آوارگان، اردوگاه و وضعیت استثنایی، معناداری یا بی‌معنایی حقوق بشر، نژادپرستی رسمیت‌یافته و خیلی مسائل دیگر. چشم‌بستن بر این مسائل و در پیش‌گرفتن این مواضع کلبی‌مسلکانه که «به خودشان مربوط می‌شود» یا «شده‌اید کاسه‌ی داغ‌تر از آش» یا «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» برای لیبرالیسم ایرانی چیزی کمتر از رسوایی به دنبال ندارد. این چشم‌پوشی یعنی لیبرالیسم نه می‌خواهد و نه می‌تواند به این پروبلماتیک‌ها فکر کند و همه‌ی اینها را به نام منافع ملی دور می‌زند، احتمالاً به این دلیل ساده که هرگونه درنگی در آنها دیر یا زود مستلزم تجدیدنظر واسازانه در خودِ سنت لیبرالیسم خواهد بود. برای چپ، فلسطین همان سیمپتوم، همان آسیب‌نمای نظم سیاسی حاکم بر جهان کاپیتالیستی است، همان زخم چرک‌کرده‌ای که عمیق‌ترین رنج‌های جهان در آن فریاد می‌کشد. حساس‌ماندن به سرنوشت آن هم وظیفه‌ای سیاسی است و هم بایسته‌ای اخلاقی و هم شرط زنده‌ماندن خودِ تفکری که می‌خواهد به سیاست فکر کند. سوم. برای ما و اسرائیلی‌ها که اساساً در زمان و مکان، هم‌زیست یکدیگر نیستیم سخن‌گفتن از عشق و دوستی در بهترین حالت یک تعارف است و نشانه‌ی مُبادی آداب بودن ما و آنها. اما مسئله در قبال اسرائیلی‌ها و فلسطینیان یکسر متفاوت است. آنچه می‌تواند «دیوار حائل» میان آنها را فروبریزد فعال‌شدن قسمی «سیاست دوستی» است که بیش از هر چیز می‌رود تا به اتکای گشودگی به روی دیگربودگی دیگری، مرزهایی که «من» را در هویت جزئی خودش حبس کرده‌ است، باز کند. شکستن این مرزهای هویتی مستلزم به‌اشتراک‌گذاشتن تفاوت‌ها است: هر یک از طرفین تنها با بازشناسی آن دیگریِ درونِ خود، آن دیگری‌‌ای که «خود» را دیگر خواهد کرد، «خود» را به «دیگری» بدل خواهد کرد («من دیگری است»- آرتور رمبو) می‌توانند یک فضای اشتراکی بسازند که همه‌ی تفاوت‌ها را در خود جا دهد، تفاوت‌هایی که درون هم زندگی می‌کنند و نه بسته به روی یکدیگر: تفاوت‌های اشتراکی. سیاست دوستی به عاطفه‌ای پیشینی چون عشق چنگ نمی‌زند، در عوض، به مواجهه‌ی «واقعی» فرامی‌خواند، به مواجهه با چهره، مواجهه در زبان، مواجهه‌ی بدن‌ها. تنها چنین مواجهه‌ای است که می‌تواند افق‌های آینده را بگشاید. چهارم. هرگونه مخالفتی با جنگ می‌بایست خودش را در یک «مردم» متشکل کند. آن «ما»ی در «ما جنگ نمی‌خواهیم» فقط می‌تواند یک «مردم»، یک سوبژکتویته‌ی جمعی، باشد. این «مردم» اما پیکره‌ای پیشاپیش حاضر، بدنی جمعی که آنجا باشد، نیست: «مردم» وجود ندارد، «مردم» ساخته می‌شود و این همان دقیقه‌ی راستین سیاست است. با این تفاصیل، هرگز نمی‌شود به نخواستن جنگ بسنده کرد؛ جنگ‌ستیزی باید یکی از مطالبات/خطاب‌های جنبشی بزرگ‌تر باشد که اصرار دارد می‌تواند و می‌باید پروبلماتیک‌ سیاسی‌اش را به دست خودش حل کند. می‌توان نام این سیاست را گذاشت: خودآیینی مردمی.

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©