فمینیسم
و روششناسی
مجموعهمقالاتی
دربارهی روششناسی
و شناختشناسی
فمینیستی
ویراستار:
ساندرا
هاردینگ
متن کامل در
فورمات پی دی
اف
http://docs.praxies.org/Feminism-and-Methodology_Farsi.pdf
پیشگفتار
گروه ترجمه
در نیمهی
دوم قرن
بیستم، متأثر
از گسترش جنبشهای
زنان و ضرورتهای
نظری برآمده
از آن،
فمینیستهای
بسیاری
کوشیدند
ابزارهایی
تئوریک برای رشد
و تعمیق
خودآگاهی و بینش
زنانه تدارک
ببینند. آنان
بهروشنی
دریافته
بودند که تار
و پود سلطهی
مردانه چنان
در ذهنیت
عمومی جامعه
حک شده است که
حتی نحوهی
نگریستن زنان
به وضعیت خود
را نیز شکل میدهد.
بنابراین،
برخی از آنان
کوشیدند «به
ریشه بزنند»،
و از جایی
آغاز کنند که
دانش اجتماعی
و نحوهی فهم
جامعه از خود
شکل میگیرد،
یعنی جایی که
مشخصاً بخشی
از حلقههای
اسارت زنان در
چرخههای
تولید دانش
مردانه بافته
شده و به
زنجیرهای
قبلی متصل میگردد.
چنین بود که
بهرغم گسستها
و خاموشیهای
مقطعی جنبشهای
اعتراضی
زنان، امتداد
این جنبشها
به فضاهای
علمی-پژوهشی
در سطوح عالی
نیز راه یافت.
برای این دسته
از فمینیستها
مرز قاطعی
میان سپهر
پژوهش علمی و
خیابانها و
محیطهایی که
جنبش زنان در
آنها جریان مییابد
وجود نداشت،
چرا که آنان
اساساً به
دانش دیگری میاندیشیدند
که معطوف به
رهایی زنان و
رهایی جامعه
باشد؛ دانشی
که در پیوند
با موقعیتهای
انضمامی زنان
و ستمدیدگان،
قابلیتهای
شناخت
انتقادی
جامعه و
سازوکارهای
ستم را پرورش
و بسط دهد.
دانش اجتماعی
مورد نظر آنها
اگرچه بهناچار
در رویارویی
با دیدگاهها
و نظریههای
مردمحورِ
مسلط بر
نهادهای علمی
تدوین میشد و
خود لاجرم بحثهای
بسیاری را در
حلقههای
آکادمیک و
محیطهای
متأثر از
فعالیت آنان
برمیانگیخت،
اما هدف مهمتری
را میجست:
اینکه زنان
نگاه ویژهی
خود را برای
نگریستن به
خود و جهان
پرورش دهند؛
«بینشی از آن
خود» که از تنگنظریهای
بینش مردانه و
دغدغهها و
هنجارها و
نادیدهانگاریهای
آن گسسته
باشد.
بنابراین،
بخشی از پژوهشگران
فمینیست، در
پیوند با شیوههای
نگریستن به
زنان، به
بررسی ریشههای
فلسفی شناخت و
شناختشناسی
در حوزهی
علوم اجتماعی
پرداختند.
جایی که آنها
بهتدریج
دریافتند که
اصولاً دانش
اجتماعی یکتایی
وجود ندارد،
بلکه تولید
دانش و مضمون
آن پیوند
نزدیکی با
موقعیت
اجتماعی و
منظر مولدین
دانش دارد.
این واقعیت که
آثار پژوهشیِ
موجود بر
مبنای
هنجارهای
علمی مسلط در
حوزهی علوم
اجتماعی
تولید شده و
بر همین اساس
بهمثابهی
علم اعتبار مییابد،
بهنوبهی
خود یکتایی
دانش علمی
موجود را
تصدیق و
بازتولید میکند.
این امر صرفاً
تاییدی است
بر اینکه
بناکردن دانش
نوینی که به
کار رهایی
زنان بیاید،
مستلزم بهچالشکشیدن
بنیانها و
هنجارهای
علوم اجتماعی
مسلط و نشاندادن
نارساییها و
تکسویهگیهای
مردمحورانهی
آن است. چنین
کاری —به گفتهی
ساندرا
هاردینگ—
صرفاً افزودن
مقولههای
مرتبط با زنان
به حوزههای
مختلف دانش
اجتماعی
(همچون مکملهای
فمینیستی)
نیست، بلکه
بازنگری
اساسی در شیوههای
شکلگیری
دانش موجود در
این حوزهها و
بازسازی آنها
از منظری کاملتر
است، بهطوری
که دغدغهها و
مسائل و
موقعیتهای
زنان را هم
دربرگیرند.
اما این
فرآیندی نیست
که تنها در
سطح «جامعهی
علمی» یا
فضاهای
آکادمیک رخ
بدهد، بلکه بهشدت
متأثر از سطح
و ژرفای
مبارزات
اجتماعی زنان
است.
نتایج پژوهشهای
انتقادی
انجامشده از
سوی پژوهشگران
فمینیست، که
طی دهههای
۱۹۷۰ و ۱۹۸۰
بهشدت الهامبخش
یکدیگر بودهاند،
در بسیاری از
این شاخههای
علوم
اجتماعی، فصلمشترکی
در ساحت شناختشناسی
یا دلالتهای
شناختشناسانه
یافت. کوششهای
نظری طیفهایی
از پژوهشگران
فمینیست
برای واکاوی
مبانی شکلگیری
دانش اجتماعی
در حوزهی زنان،
بهسرعت
بنیانهای
موجود دانش
جامعهشناسی،
انسانشناسی
و بسیاری از
رشتههای
علوم انسانی
را به چالش
گرفت، که به
تبع آن، هم
پیشفرضهای
یکسویه و
نابسندهی آنها
و هم روششناسیهای
نارسای آنها
مورد تردید و
پرسشهای
انتقادی قرار
گرفتند. بدینطریق،
انباشت و
اتصال
خلاقانهی
این تلاشهای
نظری زمینهی
تازه و پرباری
برای رویش
دانش
فمینیستی فراهم
کرد. دانشی که
اگرچه همچنان
سرکوب میشود
و نیز در غیاب
جنبشهای
فراگیر زنان
راه موثری
برای
پیوندگیری با
جامعه ندارد و
لاجرم پویاییهای
اولیهاش را
از دست داده
است، اما همچنان
توشهی
مغتنمی است
برای بسط
شناخت
انتقادی
زنانه و گسترش
مبارزات
فمینیستی
برای
آزادسازی قلمروهای
تحت سلطهی
مردسالاری.
گسترش فهم
انتقادی از
بنیانهای
ستم مردانه و
بازتابهای
آن در دانش
اجتماعی
موجود بخشی از
راهی است که
میتواند به
درک عمیقتری
از مبانی دانش
فمینیستی و
گسترشیابی و
تحقق عملی
آموزههای آن
بیانجامد.
چنین راهی این
چشمانداز را
هدف قرار میدهد
که نهفقط
شالودههای
دانش اجتماعی
باید
فمینیستی
گردد، بلکه مسیر
مبارزات
رهاییبخش
نیز —خواه در
سطح نظریه و
خواه پراتیک—
باید بهطور
ژرف و منسجمی
فمینیستی
گردد.
کتاب
«فمینیسم و
روششناسی1»
(۱۹۸۷)، به
ویراستاری
ساندرا
هاردینگ، یکی
از آثاری است
که
دربردارندهی
برخی از متون
مهمّ و
اثرگذار
دربارهی
شناختشناسی
فمینیستی است.
ساندرا
هاردینگ،
فیلسوف
فمینیست،
کوشیده است در
این کتاب برخی
از مهمترین
مقالات پژوهشگران
فمینیست را که
بنیانهای
شناختشناسانه
دانش اجتماعی
مسلط و دلالتهای
روششناسانهی
آن را در حوزههای
مختلف علوم
انسانی به
چالش کشیدهاند،
گردآوری و
ویراستاری
کند. مقالات
مندرج در این
مجموعه، از
منظر شناختشناسی
و روششناسیْ
حوزههای
قراردادی
جامعهشناسی،
روانکاوی،
حقوق، سیاست،
دولت، زنان
سیاه،
مارکسیسم، و غیره
را مورد کاوش
انتقادی قرار
داده و برابرنهادهایی
فمینیستی
عرضه میکنند.
علاوهبراین،
بخش قابلتوجهی
از این مقالات
پایههای
مشترکی در
رویکرد «نظریهی
منظر2
فمینیستی3»
دارند و دلالتها
و کاربستهای
مختلفی از آن
را بازتاب میدهند.
از میان
مقالات این
کتاب، تا جایی
که میدانیم،
دو مقاله پیشتر
به فارسی
برگردانده
شدهاند: یکی
مقالهی
آغازین
ساندرا
هاردینگ
(مقدمهی
کتاب) که با
ترجمهی فرخ
قرهداغی در
شمارهی پنجم
نشریهی «فصل
زنان» (۱۳۸۴)
منتشر شده است.
دومی، مقالهی
معروف نانسی
هارتسوک است
که اخیراً با
ترجمهی
روزبه آغاجری
از سوی نشر
پروبلماتیکا
منتشر شده
است4. ما پنج
مقاله از این
کتاب را، بنا
بر اهمیتشان
برای آشنایی
با مباحثات
انتقادی
دربارهی
شناختشناسی
و علوم
اجتماعی از
چشماندز
فمینیستی،
برای ترجمه به
فارسی و
انتشار در
کتابچهای که
در دست دارید
برگزیدهایم.
در این
مقالات،
نگارندگان
دیدگاههای
مسلط
(مردمحور) در
شناخت ما از
دنیای پیرامون
و علوم
اجتماعی را به
چالش میکشند
و به بازسازی
شالودههای
شناخت از
منظری
فمینیستی و سامانیابی
مبارزه بر
چنین شالودههایی
باور دارند.
نخستین
مقاله، مقدمهی
ویراستار
کتاب، ساندرا
هاردینگ است.
هاردینگ
(متولد ۱۹۳۵)
یکی از
فمینیستهایی
است که در
پرورش و بسط
بحثهای
فمینیستی
دربارهی
شناختشناسی
و همینطور
نظریهی منظر
نقش مهمی
داشته است و
آثار
فمینیستی متعددی
در زمینههای
شناختشناسی،
فلسفهی علم و
روششناسیِ
پژوهش را
تألیف یا
ویراستاری
نموده است. از
جمله میتوان
به تألیف اثر
«پرسش علمی در
فمینیسم5» و مشارکت
در ویراستاری
آثار «اکتشاف
واقعیت: چشماندازهای
فمینیستی
دربارهی
شناختشناسی،
متافیزیک،
روششناسی و
فلسفهی علم6»،
و همینطور
«جنس و پژوهش
علمی7» اشاره
کرد. او در
دورهی اخیر
فعالیتهای
علمی خود را
بهعنوان یکی
از نظریهپردازان
گفتمان
فمینیسم
پسا-استعماری
پیش گرفته
است. هاردینگ
در نخستین
مقاله از این
مجموعه،
تأکید دارد که
برای مبارزه
با شناخت مردمحورانه
و هنجاری
صرفاً نمیتوان
زنان را همچون
«افزودهای»
بر شناخت و
دانش مسلط
مردانه الصاق
نمود؛ بلکه میبایست
پژوهشهای
علمیای برای
زنان تعریف
نمود که
تجربیات زنان
را بهعنوان
مسأله و
موضوع پژوهش
خود تعریف
نمایند،
پژوهشهایی
که بهدست
پژوهشگران
زن و فمینیست
انجام شوند.
وی با پیشکشیدن
این پرسش که
چهچیزی در
پژوهشهای
فمینیستیْ
نوین است،
برخی مولفههایی
را برمیشمارد
که در متمایز
و برجسته شدن
کیفیت پژوهشهای
فمینیستی در
علوم اجتماعی
تاثیرگذار هستند8.
دوّمین
مقاله اثریست
از جوان کلی
گادول9 در نقد
تاریخنگاری
مسلط و مردمحور.
گادول
(۱۹۲۸-۱۹۸۲)
تاریخنگار
برجستهای
بود که بحثهای
انتقادی
ارزندهای را
در این حوزه
از نقطهنظری
فمینیستی به
میان کشید؛ از
جمله معروفترین
آثار او مقالهی
«آیا زنان
رنسانس داشتهاند؟10»
(منتشرشده در
سال ۱۹۷۷)
بود، که او
تاریخنگاری
معاصر دربارهی
رنسانس را در
آن به چالش میکشد
و در این
راستا بحث میکند
که عاملیت و
توانمندی
زنان طی آغاز
دوران مدرن بهشدت
کاهش پیدا
کرد. گادول
بحث خود را در
مقالهاش در
این مجموعه با
تأکید بر این
عقیده آغاز میکند
که ”تاریخنگاری
زنان هدف
دوگانهای
دارد:
بازگرداندن
زنان به تاریخ،
و بازگرداندن
تاریخ به
زنان“. سپس او
با تأکید بر
نابسندهگی
«افزودن» زنان
به طرق مختلف
به تاریخ، سه
مسألهای را
برمیشمارد
که بنا به نظر
وی میبایست
تاریخ را حول
آنها مسألهسازی/پروبلماتیزه
نمود: دورهبندیکردن،
جنس بهمثابهی
یک دستهبندی
اجتماعی،
نظریههای
تغییر
اجتماعی.
گادول در این
مقاله نشان میدهد
که چگونه
مسألهسازی
تاریخ حول این
مواردْ
مداخلهای
فمینیستی در
تاریخنگاری
است که در
خدمت نشاندادن
این بنیان
فمینیستی است
که ”رابطهی
میان جنسها
رابطهای
اجتماعی است،
نه طبیعی“.
سوّمین
مقاله از این
کتابچه، متنی
است از مارسیا
میلمن11 و
رزابت مُسکانتر12،
که در واقع
مقدمهی آنها
برای مجموعهمقالاتی
بوده است که
با ابتکار-عمل
و ویراستاری
آنها انتشار
یافت. میلمن و
کانتر، برای
فراهمآوردن
این مجموعه
مقالات، از
شماری از
نویسندگان
شناختهشده
در حوزههای
مختلف دعوت
کردند تا آثار
مهم در حوزهی
تخصصشان را
با
درنظرگرفتن
آنچه که آن
آثار نادیده گرفتهاند
مورد بازبینی
انتقادی قرار
دهند. به بیان خود
میلمن و
کانتر، آنها
خواهان آن
بودند که
”نظریهها و
الگوهای پایهای
جامعهشناسی
و نیز دغدغهها
و روششناسیهای
بنیادی جامعهشناسی
و علوم
اجتماعی را
مورد سنجش و
بازبینی قرار
دهند، تا
ببینند برای
اینکه نظریهها
و پژوهشهای
اجتماعی
بتوانند
چندگانگی
واقعیتها و
منافع زنانه و
مردانه را
بازتاب دهند،
چه تغییراتی
باید در آنها
انجام شود“.
آنچه در مقالهی
میلمن و کانتر
میخوانید، شش
نقطهنظر
انتقادی است
که از ماحصل
بازبینی
نویسندگان آن
مجموعهمقالات
گردآوری شده
است، نقدهایی
که محدودیتهای
بینش متعارف
علوم اجتماعی
نسبت به زندگی
اجتماعی، بهویژه
از چشمانداز
فمینیستی، را
بازتاب میدهند.
دوروتی
اسمیت13،
جامعهشناس
فمینیست، از
دههی ۷۰
میلادی
تاکنون کتابهای
متعددی در
زمینهی دانش
و جامعهشناسی
فمینیستی به
رشتهی تحریر
درآورده است.
مهمترین سهم
وی در جامعهشناسی
فمینیستی،
ایجاد روش
تحقیقی در
جامعهشناسی
است که مردمشناسی
نهادی14 نام
دارد. در این
روش، میدان
تحقیق
پژوهشگر در
راستای
شناسایی و
بازنمایی
روابط و
ساختارهای
اجتماعیْ فعالیتهای
روزمرهی
افراد است.
اسمیت روش خود
را یک جامعهشناسی
مارکسیستی-فمینیستی
«برای زنان،
برای مردم» میداند.
وی در مقالهاش
در این مجموعه
میگوید که
جامعهشناسان
بهگونهای
تربیت میشوند
که جهان را از
منظر مدیران و
صاحبان امور
نظاره کنند و
راهکارهایی
در راستای
خواستهای
نهادهای
حکومتکننده
ارائه کنند.
همانطور که
ساندرا
هاردینگ در
معرفی این
مقاله بیان میکند،
”اسمیت باور
دارد که
دیدگاه زنان
دربارهی
جامعهشناسی،
این ادعای
جامعهشناسی
را بیاعتبار
میکند که این
علم دانشی
عینی یعنی
مستقل از
جایگاه جامعهشناس
است. چشمانداز
زنان از این
امر پرده برمیدارد
که جستارمایهی
جامعهشناسی
از یک جایگاه
معین در جامعه
نظام یافته
است؛ جایگاه
مرد سفید طبقهی
حاکم“. به این
اعتبار،
مقالهی
دوروتی اسمیت
نقدیست
رادیکال بر
جامعهشناسی
از چشمانداز
زنان، نقدی که
به بهترین شکل
از جایگاه جامعهشناسی
بهعنوان
رشتهای
دانشگاهی در
خدمت حکمرانی
و فرمانروایی
پرده برمیدارد.
مقالهی
پایانی این
کتاب، با
عنوان «جمعبندی:
پرسشهای
شناختشناسانه»،
را بهنوعی میتوان
در امتداد
نخستین مقالهی
این کتاب در
نظر آورد؛
هاردینگ در
این مقاله، این
پرسش را بهمیان
میکشد که آیا
اساساً میتوان
تنها از یک
علم فمینیستی
سخن گفت؟ او
با ارجاع به
سایر مقالات
این کتاب، تنشهای
اساسی میان
تحلیلهای
فمینیستی
شناختشناسانه
و نظریههای
سنتی شناختشناسی
را اجمالاً بررسی
میکند. وی
سپس اختلافات
موجود میان
خود شناختشناسیهای
فمینیستی —بهویژه
تجربهگرایی
فمینیستی و
فمینیسم
پسامدرن— را
برمیشمارد و
به تنشهای
میان آنها میپردازد.
او که این
شناختشناسیها
را انتقالی مینامد،
تنشهای
موجود میان
شناختشناسیهای
فمینیستی را
سودمند
ارزیابی میکند
و معتقد است
که این تنشها
میتوانند
ضمن بهچالشکشیدن
اقتدار
استراتژیهای
مشروعیتبخشی
شناخت، از شکلگیری
اقتدار شناختشناسی
بهطور کلی
جلوگیری
نمایند.
هدف ما از
انتشار این
کتابچه15،
همچنان که پیشتر
بیان شد، این
است که بخشی
از مقالات
پایهای و
تعیینکننده
در حوزهی
شناختشناسی
فمینیستی را
در اختیار
مخاطبان
فارسیزبان
قرار دهیم. در
پیوند با این
هدف، در کتابچهی
دیگری که در
دست ترجمه و
آمادهسازی
است، برخی
مقالات دیگر
در معرفی و
نقد شناختشناسی
منظر
فمینیستی را
ارائه خواهیم
نمود
در پایان،
امید داریم که
این قدم کوچک،
همچنان که
خود ملهم از
تلاشهای
پیشین
کوشندگان
فمینیست بوده
است، الهامبخش
تلاشهای
موثرتری در
پیمودن هر چه
آگاهانهتر
مسیر مبارزات
رهاییبخش
فمینیستی
گردد.
گروه ترجمهی
متون
فمینیستی
۱۳۹۴
پانویسها
1 Sandra Harding: Feminism and
Methodology, social science issues, 1987.
2
استفاده از
معادل فارسی
«نظریهی
دیدگاه» برای
ترجمهی ترم Standpoint theory، در
مقالات فارسی
موجود* در
حوزهی
فمینیستی
حامل یک ابهام
است. زیرا با
اینکه معادل
«دیدگاه» برای
ترجمهی Standpoint
دقیق و صحیح
بهنظر میرسد،
امّا «دیدگاه»
بهطور
متداول نه در
معنای لغوی
ریشهای آن
(محل نگریستن)
بلکه عمدتاً
در معنای تلویحی
«نظر» یا «نقطهنظر»
به کار میرود.
در نتیجه،
برای جلوگیری
از این ابهام،
با اینکه به
نظر ما عبارات
«دیدگاه» و
«منظر» تا حد
زیادی هممعنی
هستند، ما
برای رساندن
معنای دقیقتر
موردنظر در
رابطه با Standpoint Theory ترجیحاً
معادل «نظریهی
منظر» را بهکار
بستهایم. چرا
که این نظریه
بر تأثیرات
جایگاه و موقعیت
گروههای
اجتماعی (یعنی
منظر آنها) بر
مضمون بینشها
و باورهای
آنان دربارهی
موضوعات مشخص
(نظیر مسائل
زنان) تأکید
دارد.
*
برای نمونه میتوان
به مقالهای
از ساندرا
هاردینگ با
نام «شناختشناسیهای
دارای دیدگاه
فمینیستی» به
ترجمهی نیکو
سرخوش و افشین
جهاندیده
اشاره کرد که
در کتاب «از
مدرنیسم تا
پستمدرنیسم»،
عبدالکریم
رشیدیان (نشر
نی) منتشر شده
است. در این
مقاله،
ابهام یادشده
حتی ترجمهی
عنوان مقاله
را آشکارا
مخدوش ساخته
است، چرا که
ترکیب: Feminist Standpoint Epistemologies به
«شناختشناسیهای
دارای دیدگاه
فمینیستی»
ترجمه شده
است.
3 Feminist Standpoint Theory
4 Nancy C. M. Hartsock: The
Feminist Standpoint: Developing the Ground for a Specifically Feminist
Historical Materialism, 1983.
نانسی
هارتسوک،
«دربارهی
نظریهی
دیدگاه
فمینیستی»،
ترجمهی
روزبه
آغاجری، نشر
پروبلماتیکا،
۱۳۹۴.
5 The science Question in Feminism
6 Discovering Reality: Feminist
Perspectives on Epistemology, Methaphisics, Methodology and Philosophy of
Science
7 Sex and Scientific Inquiry
8
در رابطه با
ترجمهی این
مقاله لازم میدانیم
به این نکته
اشاره کنیم که
متأسفانه تنها
پس از ترجمهی
کامل این
مقاله بود از
وجود ترجمهی
آقای قرهداغی
در «فصل زنان»
مطلع شدیم؛ در
نتیجه، ترجمهی
جدید این
مقاله را در
دفتر حاضر درج
نمودیم، گرچه
از ترجمهی
پیشین، بهمیانجی
تطبیق ترجمهها،
بهره بردهایم.
9 Joan Kelly-Gadol
10 Did Women Have a Renaissance?
11 Marcia Millman
12 Rosabeth Moss Kanter
13 Dorothy E. Smith
14 Institutional ethnography
15
ما پیشتر
(شهریور ۱۳۹۴)
نسخهای از
این کتابچه را
که تنها شامل
سه مقالهی
اول بود،
منتشر کردیم.
در این
کتابچه، دو مقالهی
مهم از ساندرا
هاردینگ و
دوروتی اسمیت
به آن اضافه
شدهاند، و
همچنین
ویراست جدیدی
از متونی که
پیشتر منتشر
شده بودند
(شامل این متن)
ارائه شده است
که شامل
بازبینی
ترجمهای سه
مقالهی اول
نیز میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته
از:« پراکسیس»
5 March 2016
http://praxies.org/?p=5334