یونان
ـ پنج دلیل
شیفتگی مردم
فرانسه
اتین
بالیبار
برگردان:
و. معصوم زاده
چرا
مردم فرانسه
ماجراهای
(اپیزودهای)
"بحران
یونان" را با
چنان شیفتگی
ای دنبال
میکنند که
انگار سرنوشت
خودشان به آن
وابسته است؟
اما در حقیقت
هم جز آن نیست.
هر یک از ما
انگیزه ی شخصی،
حرفه ای و
فکری خودمان
را داریم. ولی
ماهیت این
وابستگی
سیاسی است:
مسئله
بر سر مبارزات
روزانه ی
سیاسی، یعنی
مقاومت در
برابر روال
سنتی سیاست و
دولمتداری و توان
آن در بازیابی
جایگاهی است،
که برازنده ی
جامعه ی انسان
های آزاد
باشد.
من پنج
فرضیه ای را
که قابل بحث
می دانم تبیین
می کنم و
مسئولیت آن را
هم خود پذیرا
می شوم.
اول:
مردم فرانسه
(و در دیگر
کشورها) با
شیفتگی تمام
مبارزه ی
عاقلانه،
سرسختانه و
شجاعانه ی یک
دولت و رهبری
آن را دنبال
می کند که
برای مسئولیت
پذیرفته حرمت
قائل است. به
تدریج برای همه
ی ما روشن شده
است که هدف
"نهاد"ها و
"ائتلاف
بزرگ"ی که اکنون
بر اروپا مسلط
است، نه خارج
کردن یونان از
وضعیت فلاکت
باری است، که
با "برنامه
های منجیانه"
شان این کشور
را به این روز
انداخته اند،
و نه میتوانند
به آن در
اصلاح
ساختارهای فاسدش
یاری رسانند.
هدف اصلی
(اروپا ـ م.)
وادار کردن به
تسلیم بوده و
هست تا از
تبدیل این
نمونه به یک
حریق دامنه
دار جلوگیری
بعمل آورند.
مردم فرانسه
پس از برگزاری
این همه پرسی
درک کردند که
اطلاع رسانی
بروکسل و گروه
یورو و غیره،
که اکثریت
مطبوعات ما
واسطه ی نشر داده
های آنهاست،
کذب محض بود.
گزینه های
دیگری هم وجود
داشت!
دوم:
مردم فرانسه
در حال درک
ابعاد باز
فعالسازی
دمکراسی است
که اعتبار و
وجاهت قدرت
دولتی، که
نماینده ما در
سطح اروپا و
در گستره ی
ملی است، به
آن بستگی
دارد. یونانی
ها الگویی را
در دسترس ما
قرار داده اند
و مسئله ای را
مطرح کرده اند
که به طور
طبیعی خودشان
به تنهایی
توان حل آن را
ندارند. هفته
ها به این
استدلال بد
پیله کرده
بودند که گویا
"اراده ی
مردمی یک ملت
نمیتواند
قراردادها را
از اعتبار
ساقط کند" و
الان به این
شکل درآمده که
"(همه پرسی
یونانیان) نمی
تواند ارزشی
بیشتر از
اراده ی ملی
۱٨ ملت دیگر
داشته باشد".
این حرف درستی
است، فقط به
این شرط که
این اراده و
نظر معلوم شود
و آنهم به
گونه ی فعالی
که تسیپراس و
دولتش جا انداخته
اند. سطح
انتظارات از
دمکراسی در
اروپا در حال
ارتقاء است.
سوم:
مردم یونان
تبلور شکل
اصیل مقاومت
چپ در برابر
شکل مسلط وحدت
اروپایی
هستند. آنها
قالبهای
معمول "عوامزدگی"
(یا "افراطی
گری" را، که در
عوامفریبی ها
و دشمنی
بنیادی با
وحدت اروپایی
متبلور می
شود) درهم
شکسته اند.
تسیپراس بر له
اروپا و علیه
سیاست مبتنی
بر بازار مالی
است. در فرانسه،
که مقاومت
عمدتاً در سمت
و سوی "جبهه
ملی" (فرون
ناسیونال)
است، ما با
چنین پدیده ای
روبرو نیستیم.
این امر باید
برای ما جالب
و انگیزه بخش
باشد.
این
پرسش مطرح
میشود که
امروزه چپ ها
چه سیاستی را
باید اتخاذ
کنند؟ کدامین
زبان، اشکال
مبارزاتی، ـ و
اگر میخواهند
برازنده ی نام
چپ در سده ی
بیستم باشند ـ
چه هدفی را
باید دنبال کنند؟
ما در فرانسه
امروز در
مرحله ای از
افسردگی میان
چپی، که با
لیبرالیسم
حاکم پیوند
خورده و تمام
وعده های
گذشته ی خود
را به دست
فراموشی
سپرده، و جناح
چپ چپ ها که
پراکنده است و
یا دچار
پرگویی و
ندانم کاری
است، به سر می
بریم. ما برای
الهام گیری به
سیریزا و یا
پودموس چشم
میدوزیم،
بدون
اندیشیدن به
آنکه باید
بیشتر در فکر
رقابت باشیم،
زیرا الگوی
مشابهی وجود
ندارد که بدرد
همه بخورد.
چهارم:
با محاسبه ی
اینکه این همه
پرسی به خودی
خود مسئله ای
را حل نمی
کند، بلکه ورق
ها را بُر می
زند و به حدت
چالش ها می
انجامد،
مقاومت سیریزا
در برابر امر
و نهی مهلک
"تروئیکا" مبارزه
ای ضرور برای
نشان دادن
وجود گزینه
های متعدد در
اقتصاد است و
اینکه اقتصاد خود
در اصل سیاست
هم هست.
اکثریت بزرگ
اقتصاددانان -
از جمله صندوق
بین المللی
پول - به این موضوع
واقف اند که
باید ساختار
این دیون را
تغییر داد و
راه ریاضت کشی
را ترک کرد.
اما مسئله ی بزرگ
هنوز راه
تکامل
همدردانه و هماهنگ
جوامع قاره ی
اروپا است.
سیریزا با قدرت
تمام این
مسئله را مطرح
کرده و این در
فرانسه، که در
سراشیبی سقوط
به ناعدالتی
قرارگرفته،
بازتاب
نیرومندی
یافته است.
سرانجام
نکته پنجم: (و
این مسئله ی
کمی نیست) تسیپراس
به همراه
دولتش و مردم
یونان صریح و
روشن اعلام
کرده اند که
هدفشان ختم
اروپا نیست
(برعکس جزم
اندیشی و
سماجت
دولتمردان
کنونی ما سبب
آن میشود)،
بلکه ایجاد
مبانی جدید
برای آن است. "عامل
سازنده"ای که
برخی از ما از
آن سخن گفته ایم،
درست آن نقطه
و یا لحظه ای
است که اکنون
در آن ایستاده
ایم. و این
تنها زمانی
مجال مادیت
یافتن پیدا
میکند که
افکار عمومی
در سطح کل
قاره بشدت و
سریع دگرگون
شود. تنها در
این مورد است
که خروج یونان
و یا اخراج یک
ملت از جمع
آنها قابل
پرهیز و در پس
آن این سوال مطرح
میشود: کدام
اروپا؟ برای
که؟با کدام
ابزار؟ ما هم
مثل اکثریت
مردم یونان خواهان
تفاهم و وحدت
در اروپا
هستیم، اما ما
خواهان شکل
کاملاً
دگرگونه ای از
آن هستیم. ما میدانیم
که نباید این
فرصت را از
دست بدهیم. ما از
تسیپراس برای
دادن این فرصت
متشکریم.
*
اتین
بالیبار،
استاد
بازنشسته
فلسفه ی دانشگاه
پاریس نانتر و
استاد برجسته
دانشگاه کالیفرنیا،
ارواین. او
شاگرد و همکار
لوئیس آلتوسر
و از
نویسندگان
کتاب
"کاپیتال
بخوانیم" و
"برای
آلتوسر" است.
او سال هاست
که در گستره ی
یاری رسانی به
پناهندگان
غیرقانونی
فعال است.
منبع:
لیبراسیون؛ ۷
ژوئیه ۲۰۱۵
سایت
اینترنتی
مجله
ی"سوسیالیسم"؛
هامبورگ، آلمان
اخبار
روز:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=68092
دوشنبه ۲۲ تير
۱٣۹۴ -
۱٣ ژوئيه ۲۰۱۵