دختران "کارتن
خواب"
و
ضرورت تامين
اجتماعي
همگاني
آذر روشن
هر از گاهي
خبرهائي از
وضعيت هولناك
و تكاندهنده
زنان و دختران
درمطبوعات
داخل كشور
منتشر مي شود
كه خود به
تنهايي گوياي
ابعاد عظيم فاجعه
است. چندي پيش
در روزنامه
شرق خبري از
وضعيت دو دختر
به نام آيسان
و عاطفه منتشر
شد كه شمه اي
از زندگي
هولناك آنها
بعنوان مشت
نمونه خروار
بود. شرق مي
نويسد : '' روایت
زندگی
دختربچه ۱۷
سالهای که ۷
سال کارتنخوابی
و اعتیاد را
تجربه کرد. آیسان
در ۹ سالگی
تصمیم به فرار
[ از خانه ] میگیرد
و از همان
زمان با دوستیهایی
که داشته
دوران هفتسال
کارتنخوابی
و اعتیادش
شروع میشود. دختر
۱۷سالهای که
هفت سال بیرون
از خانه با
شیشه و خیابان
و گرسنگی و
سرما و گرما و
مردهایی که
همه دنبال
سوءاستفاده
از او بودهاند.
... اما داستان
عاطفه؛ دختر ١٧سالهای
که از بچگی در
کورههای
آجرپزی
ورامین با فقر
و اعتیاد و بیسرپرست
بزرگ شده کمی
فرق داشت. او
بی شناسنامه
بوده و فرصتی
برای درسخواندن
نداشته... از
زمانی که در
شکم مادرش
بوده معتاد
شده و در این ۱۷
سال زندگی با
اعتیاد زندگی
کرده و حالا
اعتیاد جزئی
از زندگیاش
شده است.... دو
دختر بچه ۱۷سالهای
که سالها
اعتیاد و
کارتنخوابی
را تجربه کردهاند،
وقتی برای ترک
مواد و داشتن
سرپناهی امن
به مراکز ترک
اعتیاد
آمدند، به در
بسته خوردند . '' (۱ )
پيش از اين هم
خبر تجاوز
گروهي به دختر
يازده ساله بي
پناه انتشار
يافته بود كه
براي مدتي افكارعمومي را
متاثر كرده
بود. از اين
دست خبرهاي
تلخ و تكان
دهنده كه مدتي
فضاي عمومي جامعه
را متاثر مي
كنند زياد هست
ولي بعد از مدت
كوتاهي به
فراموشي
سپرده مي شوند
تا كي و كجا
اخباري
هولناك تر از
آن دوباره
فضاي عمومي را
تحت تاثير
قرار بدهند.
در نظام
حكومت اسلامي
اين جنايات در
حق كودكان نه
تنها
پديده عجيب و
غريبي نيست
بلكه شايع و
رايج
هم است. از
قِبل همين
نظام نكبت بار
جمهوري
اسلامي است كه
اقليتي غرق در
ثروت و مكنت
هستند و اكثريت
عظيمي غرق در
فقر و مسكنت. و
اين شكاف
طبقاتي روز به
روز هم گسترده
تر از پيش مي
شود و معضلات
اجتماعي فزون
تر. چنانكه
طبق آمارهاي
رسمي بيش از 25
درصد جمعيت
ايران در زاغه
ها زندگي مي
كنند ؛ و يا
تنها در تهران
پنج هزار زن
كارتن خواب
وجود دارد. اينها
تنها نوك كوه
يخ نابرابري و
بي عدالتي گسترده
در اين نظام
است. و پاسخ
حاكمان حكومت
اسلامي هم نه
حمايت از قربانيان
و لگدمال
شدگان جامعه
بلكه زندان و
قطع دست و پا و
اعدام است.
اما نكته
اينجاست كه در
حمايت از اين
آسيب ديدگان و
لگدمال شدگان
اين نظام چه
مي توان كرد. آيا
هيچ راهي جز
سرنگوني رژيم
جمهوري اسلامي
نيست؟ آري ،
به يك معنا جز
اين راهي نيست.
اما همه چيز
را نبايد به
فرداي
سرنگوني رژيم
موكول كرد. درست
است كه جمهوري
اسلامي عامل
تمام بدبختي
ها و نابرابري
هاي جامعه و
فلاكت مردم
است و سرنگوني
آن هدف مقدم
پيشروي به سوي
عدالت
اجتماعي؛ ولي
واگذار كردن
همه چيز به بعد
از سرنگوني در
واقع بي وظيفه
كردن خود در حال
حاضر است. براي
حل معضلات
اجتماعي پيش
از سرنگوني هم
بايد به فكر
چاره بود و اقداماتي
انجام داد. هم
اكنون در برخي
از كشورهاي
پيشرفته
سرمايه داري،
كه مردم براي
آزادي و حقوق
اجتماعي شان جنگيده
اند، تامين
اجتماعي
همگاني را به
دولت هاي حاكم
خود تحميل
كرده اند. هر
چند كه
نئوليبراليسم
هار تهاجم
گسترده اي به
اين
دستاوردهاي
مبارزاتي
مردم نموده و
بسياري از
آنها را از
بين برده است
ولي با اين
حال نتوانسته
آن را بطور
كامل نابود
كند. در اين
كشورها هنوز
حمايت هاي
اجتماعي از
آسيب ديدگان و
قربانيان
جامعه آن
مقدار هست كه
شاهد شرايط
دهشتناك
آيسان ها و
عاطفه ها
نباشيم.
از اين رو
براي حمايت از
آيسان ها و
عاطفه ها،
تامين
اجتماعي
همگاني يك
ضرورت عاجل
است و آن را
بعنوان يك
خواست عمومي
همواره بايد
دنبال كرد. اما
تا تحقق اين
امر و تحميل
آن به حاكميت
مي بايست
سيستم همياري
در محلات را
در حمايت از
قربانيان و
لگدمال شدگان
نظام نكبت و
جنايت جمهوري
اسلامي
سازمان داد. مردم
در پيوند با
هم و در
پشتيباني
ازهمديگر هست
كه قوي تر و
نيرومند تر مي
شوند و آسيب
هاي اجتماعي
به حداقل مي
رسد. بايد به
هم پيوند خورد
و زندگي را
سازمان داد. جز
اين راهي نيست!
۹
اوت
۲۰۱۵
پانويس:
(۱)-https://jahanezan.wordpress.com/2015/08/06/12345-3898/