تحولات
سیاسی جامعه و
وظایف ما
پیش
نویس سند هیئت
اجرائی
سازمان
برای
ارائه به
کنگره بیست و
هفتم
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر)
اول
ـ کنگره
بیست و هفتم
سازمان در
شرایطی
برگزار میشود
که بحران های اقتصادی،
اجتماعی،
زیست محیطی،
نابودی
زیرساخت ها در
همه عرصه ها، گسترش
جهش وار شکاف های
طبقاتی ... کشور
را به سوی فروپاشی
اقتصادی،
اجتماعی و
سرزمینی سوق
داده است. در
فاصله یک سالی
که از کنگره
بیست و ششم
سازمان سپری
شده است کشور
ما شاهد سقوط
همه جانبه
وضعیت زندگی
اکثریت قریب
به اتفاق مردم
بوده که از جمله
اعتراضات
گسترده و بی
سابقه ای در
سطوح گوناگون
علیه حاکمیت
رژیم جمهوری
اسلامی
برانگیخته
است. حاکمیت
ضد دمکراتیک و
ضد مردمی،
دریک سال
گذشته در ظاهر
به یک دستی
بیشتری دست
یافته است.
اشغال تمامی
ارکان قدرت
توسط
نیروهای خشن
تر و داعشی تر
تحت زعامت بیت
رهبری حاصل
بیواسطه این
یکدست سازی
است. تمام
تلاش سیاست
های این
جریان،
مقابله تمام عیار
با جنبش مردمی
است. اما حرکت
های توده ای آنچنان
وسیع و گسترده
شده است که
حاکمیت به
راحتی توان
مقابله با آن
را ندارد. این
رویاروئی، تمامی
عرصه های
زندگی مردم را
در بر گرفته
است. تمامی
عرصه های
زندگی مدنی،
فرهنگی، سیاسی،
اقتصادی و حتی
ارتباطات
مردمی، مورد
تهاجم همه
جانبه این
نیروی تاریک
اندیش قرار
گرفته است.
نیروی تاریک
اندیشی که هدف خود را "گام
دوم انقلاب
اسلامی" برای
اسلامی تر کردن
جامعه با
نیروهای جوان و
عربده کش های
گروه های
ضربت، قرار
داده است.
همین نیروست
که بی سر کردن
جنبش و خارج
کردن کادرهای
با تجربه جنبش
مدنی و
اجتماعی از
متن مبارزه
جاری را در
راس کارهای
خود قرار داده
است. سیاست
های ناکارآمد
حاکمیت ظاهرآ
یک دست شده،
به گونه ای است که
حتی توانائی
تامین معیشت
مردم را نیز
ندارد و همین
امر جنبش
مطالباتی را
روز به روز
گسترده تر می
سازد. مرتجعان
سرکوبگر، فضا را
بر زنان و
جوانان کشور
تنگ تر می
کنند. احضار،
بازداشت،
شکنجه و زندانی
کردن فعالان
را به شدت
ادامه میدهند.
قلع و قمع
کردن تشکل های
مردمی را در
دستور کار خود
قرار داده
اند. پیگرد
دگراندیشان
را با رذالت
تمام دنبال می
کنند. وقتی
فشار بر
دگراندیشان
دینی مسلمان
را افزایش می
دهند می توان
تصور کرد که
چه برخوردی
با باورمندان
به دیگر ادیان
و بویژه
بهائیان
خواهند داشت.
فشارهای
وحشیانه علیه
بهائیان، حتی
داد فعالان و
جریانات مذهبی
را نیز
درآورده است.
دوم ـ
حاکمیت
جمهوری بر
پایه سیاست
"اقتصاد مقاومتی"
اش، بحران
اقتصادی را
بیش از گذشته
تشدید کرده
است. ناتوانی
رژیم در حل
مسائل
اقتصادی سبب
شده با چاپ
پول و گسترش
نقدینگی، ارزش
پول ملی را
روز به روز
کاهش داده و
با رشد لجام
گسیخته تورم،
قدرت خرید
مردم را به
پائین ترین حد
خود برساند.
کاهش ارزش پول
ملی در کنار
به هم ریختگی
سیستم
تولیدات
داخلی با
سیاست واردات
گسترده،
بحران بیکاری
را بشدت افزایش
داده است. در
هم ریختگی
سیستم مالی و
رشد بحران اقتصادی
سبب شده که
حتی در شرکت
ها و واحدهای
تولیدی مشغول
به کار نیز،
پرداخت
دستمزدها با تاخیرهای
چند ماهه
روبرو گشته و
استخدام رسمی را
به پائین ترین
حد خود برسد.
از این رو
بیکاری
گسترده و ارتش
گسترده نیروی
جوینده کار،
قدرت چانه زنی
نیروهای شاغل
را نیز کاهش
داده است.
بحران
اقتصادی بر
متن تورم لجام
گسیخته و
بیکاری
گسترده و عدم
وجود سیستم
تامین
اجتماعی،
وضعیت معیشتی
اکثریت مردم را
به مرز فلاکت رسانده
است.
سوم ـ
حاکمیت یک دست
شده که
بر نیروهای
امنیتی و
سرکوبگر سپاه و
بسیج تکیه
دارد، در
سیاست خارجی،
استکبارستیزی
کور و ارتجاعی
را خط راهنمای
خود می داند و از این
زاویه، نگاه
به شرق را
سرلوحه سیاست
خود قرار داده
تا در زمینه
اقتصادی به چین
تکیه کند و در
زمینه نظامی
به پشتگرمی
روسیه
امیدوار باشد.
نگاه به شرق،
ارتباطات
سیاسی،
اقتصادی و
امنیتی با
روسیه را
بسیار گسترده تر
کرده تا جائی
که حتی در
مذاکرات
برجام، به
خاطر راضی
نگهداشتن
روسیه، حاضر
است
همچنان
گروگان تحریم
های کمرشکن
دولت آمریکا و
متحدان جهانی
و منطقه ای اش
و سقوط آزاد
اقتصادی و
گرسنگی و
فلاکت مردم
کشور باقی
بماند. سیاست
های تهاجمی
رژیم در
منطقه، حتی
متحدان رژیم
در عراق و
لبنان را
نگران کرده،
زیرا مردم این
کشورها با
رویگردانی از
سیاست مداران
و احزاب نزدیک
به جمهوری
اسلامی، آن ها
را در وضعیت
بغرنجی قرار
داده اند.
همین سیاست
باعث شده است
که به سرانجام
رساندن برجام
با مشکلات جدی
روبرو شود. یک
سال و نیم
تاخیر در
امضای برجام،
به بهانه های
مختلف، به ویژه
به دلیل منافع
نجومی
باندهای
مافیائی معروف
به کاسبان
تحریم، به
لحاظ اقتصادی
و تداوم تحریم
های ضد مردمی،
فشار شدیدی بر
اکثریت مردم
ایران وارد می سازد.از
سوی دیگر تنش
های موجود در
مرزهای شرقی و
شمال شرقی
کشور، به
همراه برنامه
ریزی های اسرائیل
برای شکل دهی به
ائتلاف ضد
ایران در
منطقه، بر متن
ماجراجوئی
های منطقه ای حاکمیت
اسلامی، وضعیت
نگران کننده
ای را ایجاد
کرده است.
چهارم ـ
سال
گذشته، سال
قدرت نمائی
جنبش های کارگری
و مردمی نیز
بود.دریک سال
گذشته در بخش
های مختلف بیش
از چهارهزار
حرکت یعنی به
طور متوسط یازده
حرکت در روز
به ثبت رسیده
است. اما علاوه
بر گسترش کمی،
خصلت سراسری
بخشی از
اعتراضات خصلت
نمای کیفی این
عروج بی سابقه
است. یازده
تجمع و گردهم
آئی اعتراضی
معلمان، نشان
از قدرت تشکل
های صنفی
معلمان دارد.
جنبش سراسری
معلمان بنا به
خصلت این
نیرو، سراسری
بودن آن،
ارتباط زنده و
مستقیم با
دانش آموزان و
از آن طریق با
خانواده های
کارگران و
زحمتکشان، یک
جنبش قدرتمند
توده ای است
که توانسته است
از مرحله
اعتراضی
گذرکرده و
وارد مرحله
نهادسازی شود.
مرحله ای که
در آن سندیکای
سراسری معلمان
را شکل داده و
در چند سال
گذشته، قدرت
خود را به
نمایش گذاشته
و از سوی دیگر
نیروهای
اجتماعی نیز
مورد پشتیابی
قرار گرفته و
تجارب شان
برای دیگر
نیروها، به الگوی
درخشانی بدل
شده است. همین
نقش و وزن
تشکل های صنفی
معلمان است که
نیروهای
امنیتی
حاکمیت تاریک
اندیش را به
تشدید فشار و
پرونده سازی وسناریونویسی
علیه فعالان
مدنی این جنبش
کشانده است.
در کنار
جنبش معلمان، اعتصاب
دو روزۀ
کارگران شرکت
واحد
اتوبوسرانی
تهران و حومه،
قدرت و
سازمانیابی
آنها را به
صورتی برجسته
نشان می دهد.
این اقدام
درخشان، قدرت
نیروهای بخش
حمل و نقل را
نیز یادآوری می
کند. اگر همین
الگوی
سازمانیابی
در دیگر کلان
شهرها شکل
بگیرد، آنگاه
سندیکاهای
بخش حمل و نقل
از قدرت و
توان فوق
العاده ای
برای پیشبرد
برنامه های
خود و دفاع از
حقوق خود
برخوردار
خواهند شد. بی
جهت نیست که
حاکمیت،
نگران از رشد
و گسترش ایده
سندیکا و تشکل
مستقل در میان
رانندگان و
کارکنان بخش
حمل و نقل
شهری، سرکوب
سندیکای شرکت
واحد و به بند
کشیدن فعالان و
رهبران آنرا
در دستور قرار
داده است.
یکشنبه
های اعتراضی
بازنشستگان و
گردهم آئی های
مستمر و مدام
بخش های
گوناگون جنبش
بازنشستگان،
نقش و اهمیت
آن ها را
آشکارتر می
سازد. این
نیروی عظیم که
به یکی از
موتورهای
جنبش مطالباتی
تبدیل شده ،
نقش ویژه ای
در تداوم
مبارزات
مطالباتی بخش
های گوناگون
جامعه ایفا می
کند. متشکل
شدن
بازنشستگان
بخش های
گوناگون و ایجاد
شبکه های
اربتاطی میان
خود، از ورود
این نیرو به
مرحله
نهادسازی نیز
خبر می دهد که
خود می تواند
به رشد و عمق
یابی جنبش
مطالباتی و
گسترش جنبش
اعتراضی کمک
های شایانی
نماید.
پیروزی
کارگران مجتمع
هفت تپه در
تحمیل الغاء
خصوصی سازی و
واگذاری این
مجتمع به اسدبیگی
و رستمی حاصل
پنج سال پیکار
مستمر برای به
شکست کشاندن
طرح خصوصی
سازی این
مجتمع عظیم
بود. دست
آوردی که می
تواند الگوی
موثری برای پیکار
واحدهای دیگر
اقتصادی و
تولیدی
دربرابر
خصوصی و خصولتی
سازی های
چپاولگرانه
رژیم باشد.
اعتراضات
پرستاران و
همراه آن ها
بخش هائ دیگر
شاغلان در بخش
بهداشت و
درمان نیز از
اعتراضات مهم سال گذشته
بوده است. اما
علیرغم
اهمیت این
بخش بویژه
دردو سال اخیر
که همه
گیری کرونا
خدمات حیاتی بخش
پرستاران و
بخش بهداشت و
درمان را برای
عموم
مردم آشکار
ساخت، به دلیل
ضعف و فقدان تشکل
های پایدار و
نیرومند ،
مبارزات این
بخش،
نتوانسته
مطالبات برحق
پرستاران را
به کرسی
بنشاند.
سال
گذشته همچنین
شاهد اعتراضات
گسترده زنجیره
ای کارگران علیه
شرکت پیمانی
بوده است. اعتراضات
پاکبانان در
اکثر شهرهای
کشور که طرف
قرارداد شرکت
های پیمانی
هستند،
اعتراضات
کارگران پیمانی
کارگران ابنیه
راه آهن در مناطق
مختلف کشور،
اعتراضات
گسترده
کارگران پیمانی
معادن در مرکز
و شمال غربی و
اعتراضات
کارگران
پیمانی
پتروشیمی و
پالایشگاه ها
در جنوب کشور از
جمله این
اعتراضات
علیه سودجوئی
و اجحافات
غارتگرانه
شرکت های
پیمانی بود.
عدم پرداخت
حقوق و پدیده دائمی
حقوق های
معوقه در این
بخش ها، شکاف
عظیم حقوق های
پائین
کارگران
پیمانی در
مقایسه با
کارگران دائمی،
فقدان مزایای
کارگران
پیمانی حتی در
سطح قانون کار
فعلی، فقدان و
یا کمبود
تجیزات ایمنی
کار .... از عوامل
بوجود آورنده
و ادامه دهندۀ
این اعتراضات
است. اما عدم
توانائی برای
تحمیل
مطالبات این
بخش ها از
جنبش کارگری نیاز به
ایجاد تشکل
های
سراسری و
پایدار در
میان آن ها را
به یک ضرورت
فوری مبدل
ساخته است.
پنجم ـ
نکته مهم بر
متن جنبش های
مردمی، پروسه
رو به رشد
نهاد سازی
درخشان و
درکنار آن شکل
گیری زمینه
های تشکل های
سراسری در
رشته های
گوناگون و بر
پایه آن روند
رو به گسترش
همگرائی ها و
هم پشتی های
بخش های گوناگون
جنبش های
اجتماعی است
که زمینه های
عینی شکل گیری
جبهه متحد کارگری
را بیش از پیش
فراهم آورده
است. برای رشد و
تحقق چنین
روندی، مبارزه
برای یک نظام
تأمین
اجتماعی همه
جانبه و
فراگیر با پیش
کشیدن یک
خواست حیاتی
مشترک می
تواند آنها را
به هم سرنوشتی
طبقاتی و
منافع مشترک شان
آگاه ساخته و در جبهه
واحدی به حرکت
درآورد.
تردیدی نباید
داشت که
دست یابی به
چنین حقی در
رژیم جمهوری اسلامی
از محالات است،
علیرغم آن که تأمین
اجتماعی
همگانی به
عنوان یک حق
در اصل های
۲۹، ۳۰ و ۳۱ قانون
اساسی خودِ
رژیم به رسمیت
شناخته شده است.
اما درشرایط
حاضر که همه
گیری کرونا
برخورداری از
پوشش بهداشت و
درمان
همگانی،
رایگان و
برابر و نیز
بیمه بیکاری
را به مسئله
مرگ و زندگی
بخش های مهمی
از به حاشیه
رانده شدگان
مبدل کرده
است، آگاهی
گسترده
زحمتکشان به
حق تامین
اجتماعی
همگانی، خود می
تواند نیروی
طبقاتی بزرگی
را به میدان
بیاورد و آنها
را با افق های
تاریخی
گسترده تری
آشنا سازد.
بنابراین
دفاع از ضرورت
مبارزه پیگیر
برای تأمین
اجتماعی جامع (
که در کنار
بهداشت و
درمان، بیمه
بیکاری و تامین
حداقل معیشت،
آموزش رایگان
و با کیفیت در
همه سطوح و مسکن اجتماعی
نیز وجوه مهم دیگر
مولفه های حیاتی
تامین
اجتماعی را
تشکیل می دهد )
اهمیت هرچه
بیشتری می
یابد که بدون
آن، سازمان
یابی مظلوم
ترین و محروم
ترین بخش های
کارگران و زحمتکشان
و همراهی آنها
با بخش های
دیگر طبقه کارگر
ناممکن خواهد
بود.
ششم ـ
اعتراضات
کشاورزان و
مردم اصفهان
برای زاینده
رود،
اعتراضات
مردم
آذربایجان
علیه کم آبی و
خشک شدن
دریاچه
ارومیه،
اعتراضات
مردم چهارمحال و
بختیاری بر سر
آب، اعتراضات
مردم خوزستان
برای حفظ
کارون و علیه ریزگردها،
اعتراضات
مردم سیستان برای
حق آبه
هامون،
دفاع از محیط
زیست میانکاله،
همه و همه
دفاع از زیست
بوم ایران را
در دستور کار
مردم قرار
داده است.
حالا دیگر جنبش
محیط زیست نیز
به یکی از
ارکان جنبش
های اجتماعی
ایران تبدیل
گشته است.
واقعیت این
است که سیاست
های ویرانگر
جمهوری
اسلامی در خودکفائی
اقتصادی و
کشاورزی در
کشور کم آبی
همچون ایران،
آینده زیست در
کشور را با
مخاطرات جدی
روبرو ساخته
است. اکنون
شاهد مهاجرت
های درون مرزی
در مناطق کم
آب و بی آب به
مناطق پرآب تر
هستیم و این
روند ممکن است
به مهاجرت های
برون مزری
بیشتری نیز
منجر شود.
حالا دیگر
تامین آب
آشامیدنی
مردم در
بسیاری از
شهرها به یک
معضل ملی
تبدیل شده
است. و این می
تواند عواقب
گسترده ای در
پی داشته
باشد. به دیگر
سخن، شرایط
زیست در ایران
، اکنون به مسئلۀ
روز تبدیل شده
و مسئله محیط
زیست را به یکی
از کلیدی ترین
مسائل کلان
کشور تبدیل
کرده است.
مبارزه برای
حفظ محیط زیست
و توجه ویژه
برای حفظ زیست
بوم کشور در
تمامی طرح های
اقتصادی ،
شهرسازی ها ،
راه اندازی
صنایع
و شبکه های
حمل و نقل، به
یک
ضرورت حیاتی
تبدیل گشته
است. و باید
تاکید کنیم که
جنبش سوسياليستی
و کارگری
ايران نمی
تواند و نبايد
به اين فاجعه
در حال گسترش
بی تفاوت
بماند.
سوسیالیسم
امروز ضرورتآ باید سوسیالیسمی
زیست محیطی
باشد.
هفتم ـ تعرض
به حقوق مدنی
و شهروندی
زنان، با
مقاومت درخشان
این جنبش
روبرو شده
است. واقعیت
این است که
جنبش زنان
ایران، همچون
آتشفشانی زیر
پای جمهوری
اسلامی است. جنبش
زنان به دلیل
آنکه از یک سو
به مسئله اجتماعی
و فرهنگی برای
دفاع از حقوق
شهروندی استوار
است و از سوی
دیگر ریشه در
مبارزات
طبقاتی دارد،
نقطه پیوند
مبارزات
فرهنگی و
مبارزات طبقاتی
است. این آن
نکته ای است
که حاکمیت مرتجع
را به شدت
نگران ساخته
است. زیرا
حاکمیت
اسلامی در
تمامی
چهاردهۀ
گذشته برای
عمیق تر کردن
شکاف فرهنگی و
شکاف طبقاتی
تلاش ویژه ای
کرده است.
نگاهی به وزن
زنان در
مبارزات معلمان،
پرستاران و
کارگران بخش
های خدمات، اعتراضات در
محلات زحمتکش
نشین و دیگر
بخش ها، نشان
از قدرت آنها
در این
مبارزات دارد.
بی جهت نیست
که هر گاه
سیاست سرکوب
جنبش مردمی در
دستور حاکمیت
ضددمکراتیک
قرار می گیرد،
زنان اولین
نیروئی هستند
که در
ابعاد توده ای
و درسطح وسیع
اجتماعی مورد
تهاجم
وحشیانۀ
نیروهای
سرکوب قرار می
گیرند. بیش از چهار
دهه مقاومت
زنان در برابر
آپارتاید جنسی
در یک مصاف
روزمره علیه
حجاب اجباری و
تحمیل سایر
تبعیضات
جنسیتی نشان
می دهد که
جنبش زنان می
تواند ستون
فقرات یک
جنبش
توده ای
نیرومند
مبتنی بر
همگرائی
گستردۀ
جنبش های مختلف
اجتماعی علیه
کلیت رژیم را به
وجود آورد. در
برابر همین
ظرفیت عظیم، نگرانی
های نیروهای
سرکوب از این
جنبش هر روز
بیشتر می شود و زیر
ضرب بردن جنبش
زنان، با هدف
در هم شکستن
این همگرائی
ها به تلاشی
برای حفظ
موجودیت رژیم
مبدل شده است.
از
این رو مبارزه
علیه همه
تبعیض های
جنسیتی و
مشارکت در همه
مبارزات زنان
برای رهایی از
قید و بندهای
مردسالاری و
محدودیت های
اسارت بار تحمیل
شده از طرف
رژیم جهنمی
حاکم و همچنین
تلاش پیگیر
برای پیوند
جنبش رهایی
زنان با مبارزات
روزمره زنان
کارگر و
زحمتکش، جزئی
از وظایف
حیاتی و تعطیل
ناپذیر ما و
همه هواداران
سوسیالیسم است
که در شرایط
کنونی ، با
رشادت ها و سد
شکنی های
تحسین انگیز
زنان ایران ،
اهمیت ویژه ای
پیدا کرده
است.
هشتم ـ
مسئله ملی و
حقوق ملیت های
تحت ستم
ایران، یکی از
مهمترین چالش
های کشور چند
ملیتی مان می
باشد. تلاش
برای سرکوب
خواست های
مردم مناطق
ملی را می
توان از میزان
اعدام های
ددمنشانه در
بلوچستان ،
کردستان و
خوزستان (مثلث
خونین) به
خوبی دریافت.
اقدامات
دولت مرکزی در
عقب نگهداشتن
مناطق ملی و
عدم به
کارگیری جوانان
این مناطق در
مشاغل دولتی
یا ادامه تبعیض
های گسترده،
بی توجهی به
آموزش زبان
مادری،
نارضائی
گسترده ای را
در مناطق ملی
دامن زده است. این
بستری است که
نیروهای سلطه
جوی خارجی
تلاش می کنند
تا خود را
مدافع حقوق
ملیت های تحت
ستم ایران
نشان دهند.
روشن است که
جنبش مدافع حقوق
ملی ملیت های
تحت ستم، تنها
در همراهی و
همگامی با
جنبش های
اجتماعی و
سراسری کشور
می تواند به
حقوق اساسی
خود دست یابد.
امید داشتن
برخی از
نیروهای ملی
به کمک های
نیروهای سلطه
جو، نه تنها
کمکی به این
جنبش نمی کند
بلکه زمینه
بیگانگی این
جنبش از جنبش
های سیاسی
سراسری را نیز
فراهم می
آورد.
از این
رو مبارزه
پیگیر علیه هر
نوع تبعیض ملی
و دفاع قاطع
از برابر
حقوقی و حق
تعیین سرنوشت
ملیت های
ایران و تلاش
برای
شناساندن راه
حل فدرالی
درجهتِ دست
یابی به اتحاد
داوطلبانه همه
ملیت های
ایران ، یکی
از وظایف
حیاتی هواداران
سوسیالیسم و
دموکراسی است.
به نظر ما ،
تأکید بر این
وظایف در این
شرایط سرنوشت
ساز برای کشور
، اهمیت ویژه
ای پیدا کرده
است.
نهم
ـ با
حضوری شدن
دانشگاه ها،
اعتراضات جنبش
دانشجوئی
مجددا خصلت
سیاسی تری به
خود می گیرد.
واقعیت این
است که جنبش
دانشجوئی
کشور، مدت
هاست از دایرۀ
تشکل های
وابسته به
جناح های
حکومتی عبور
کرده و ایجاد
تشکل های
مستقل
دانشجوئی و
همگرائی آنها با
تشکل های مستقل
کارگری،
معلمان،
بازنشستگان
و زنان و
مدافعان محیط
زیست، بیان
آگاهی آنها به
وضعیت عمومی
جامعه است. با
این حال سیاست
سرکوبگرانۀ
حاکمیت در
دانشگاه ها از
یک سو و
طبقاتی کردن
ورود به
دانشگاه ها از
سوی دیگر،
جنبش دانشجوئی
را با مشکلات
جدی روبرو
ساخته است.
حاکمیت یک دست
شده، سیاست
سرکوبگرانه
اش در دانشگاه
ها را با
اخراج بخش
بزرگی از
استادان مورد
وثوق
دانشجویان
آغاز کرد و هم
زمان، فشار بر
فعالان
دانشجوئی،
اخراج، ستاره
دار کردن و
زندانی کردن
آنها را گسترش
داده است. با
این حال جنبش
دانشجوئی با
وجود متحدانی
هم چون دانش
آموزان و جنبش
گسترده
کارگری، از
پشتوانه
قدرتمندی
برخوردار است.
دانشجویان
آگاه با شعار
"فرزند
کارگرانیم ،
کنارشان می
مانیم" نشان
داده اند که
در کائنات
مبارزاتی در
کجا ایستاده
اند.
دهم ـ جنبش
دادخواهان،
بویژه بر متن ۹
ماه دادگاه
محاکمه حمید
نوری دادیار
زندان هنگام قتل عام
زندانیان
سیاسی در
تابستان سال ۱۳۶۷،
به یک جنبش
تاثیرگذار
تبدیل شده
است. تمامی
تلاش حاکمیت
آن بوده است
تا آن قتل عام جنایتکارانه
و
کشتار دهۀ
شصت ، قتل های
رنجیره ای و
ترورهای
گسترده در
داخل و خارج از
کشور را در
خاطره جمعی
مردم ایران و
جهان به
فراموشی
بسپارد. اما
شعار رهبر
رژیم که "خدای
دهۀ شصت، خدای
امسال هم هست"
نشان داد که
آنها نه تنها
از آن جنایات
عبرت نگرفته
اند،
بلکه هر لحظه
حاضرند با
همان شقاوت دست
به جنایت
بزنند. اما
امروز که بخش
گسترده ای از
مردم کشور به
یمن رسانه های
همگانی و شبکه
های اجتماعی
با سرعت برق و
باد در جریان
تحولات و
اطلاعات قرار
می گیرند،
حاکمیت نمی
تواند به همان
سیاق دست به
جنایت بزند هر
چند ظرفیت آن
را تمام و
کمال داراست.
از این رو، کمک
به جنبش
دادخواهی
فراگیر و
ایجاد
همگرائی ها
گسترده
دادخواهان بیش
از چهاردهه جنایت
و همبستگی
گسترده تر با
خانواه های
زندانیان سیاسی
از اهمیت ویژه
ای در شرایط
کنونی
برخوردار است.
یازدهم - به چالش
کشیدن رژیم
جمهوری
اسلامی توسط
اهل قلم و هنر
و حمایت قوی
آن ها از حرکت
های اعتراضی،
وارد مرحله جدیدی
شده است. شهادت
بکتاش آبتین
شاعر، نویسنده
، سینماگر و
عضو کانون
نویسندگان
ایران و یکی
از ستارگان
جسور و سازش
ناپذیر آسمان
قلم و هنر
ایران در
زندان، نشان
داد که فرهنگ
و هنر مترقی و
پیشتاز ایران
درخط مقدم مبارزه
با رژیم
جمهوری
اسلامی قرار
دارد. در
ادامه شاهد
اقدام شجاعانۀ
سینماگران
کشور با شعار
«تفنگ ات را زمین
بگذار» در حمایت
از اعتراضات
مردمی در
متروپل آبان بوده ایم
که با استقبال
گستردۀ مردمی
همراه بود و
هراس در دل
سرکوبگران را
صد چندان کرد.
بیش از هشتصد
زن سینماگر
ایران در
اعتراض به آزار
و سوءاستفاده
جنسی از زنان
بازیگر و انتخاب
کمیته ای مستقل
از میان خود
برای رسیدگی
به شکایات، فصل
جدیدی در افشای
برخوردهای
تبعیض آمیز و
زن ستیزانه
جمهوری
مردسالار ریا
و فریب
گشودند. بکتاش
ها، رسول اف
ها، پناهی ها ...
نشان داده اند
که اهل قلم و
هنرمندان
واقعی حاضر
نیستند در ازای
پول پاشی های
اختلاسگران و
باندهای مافیائی
حکومتی، حرمت
هنر و
هنرمندان را
خدشه دار سازند.
حمایت های
مستمر و همیشگی
کانون نویسندگان
ایران از حرکت
های مردمی و
واکنش های
شجاعانه شان
به حوادث
جامعه و وضعیت
اسف بار اکثریت
تحت ستم، نشان
از شناخت دقیق
آنها از نقش و
جایگاه خود در
دفاع از آزادی
بیان بدون حصر
و استثناء و
وظیفه آنها به
عنوان وجدان
های آگاه و بیدار
جامعه دارد.
دوازدهم - شهروندان
افغان مقیم ایران
با جمعیت چند
میلیونی خود بخش اصلی
مهاجران مقیم
ایران را تشکیل
می دهند.
بازگشت مجدد
طالبان به
قدرت درسال گذشته،
موج جدیدی از
مهاجرت شهروندان
افغانستان به
سوی ایران را
سرازیر کرد و بدین
ترتیب بر شمار
جامعه
افغانستانی
های مقیم
ایران
افزود. بخش
قابل توجهی از
مهاجران
افغانستانی
به خاطر سخت گیر
ی های تبعیض
آمیز دولت
جمهوری اسلامی
و فقدان اسناد
مهاجرت به شکل
"غیرقانونی"
کار و زندگی می
کنند که از
جمله یکی از
علل اصلی شرایط
وخیم
زندگی و معیشت
آن ها می باشد.
همبستگی بین
المللی میان
کارگران ایجاب
می کند که جنبش
کارگری ایران
خواهان الغاء
کامل و همه
جانبه تمامی
تبعیض های
اِعمال شده بر
مهاجران مقیم
ایران و برابر
حقوقی کامل آن
ها با
شهروندان ایرانی
درهمه عرصه ها
از جمله تحصیل
کودکان،
دسترسی به تسهیلات
بهداشت و
درمان و... باشد.
کودکانی که در
ایران متولد می
شوند و یا
زنان و مردان
مهاجری که با
ایرانیان
ازدواج می
کنند باید از
حق تابعیت ایران
برخوردار
باشند. دفاع
از برابر حقوقی
میان مهاجران
و شهروندان ایرانی،
دفاع از سطح زندگی
عمومی
کارگران ایرانی
می باشد. تنها
ازاین طریق
است که راه
سوء استفاده
سرمایه داران
و دولت حامی
آن ها از
محرومیت و نیروی
کار ارزان
مهاجران، برای
دامن زدن به
رقابت میان
کارگران و در
هم شکستن سطح
عمومی
دستمزدها و
مزایای همه
کارگران،
بسته می شود.
سیزدهم ـ همان
گونه که در
کنگره های
پیشین هم تاکید
کرده ایم در
شرایطی که
خیزش بزرگ
مردمی و نقش
تعیین کننده
کارگران و
زحمتکشان در
شکل گیری آن ،
حاشیه ای بودن
چپ سازمان یافته
را نمایان تر
ساخته ، ضرورت
گسست از
الگوهای
سوسیالیسم
غیردموکراتیک
حزب - دولت ها
بیش از هر
زمان دیگری
خود را نشان
می دهد. چنین
گسستی بدون
تجدید آرایش
برای
سوسیالیسم دموکراتیک
امکان ناپذیر
است.
سوسیالیسم
دموکراتیک ،
یعنی
سوسیالیسم
برخاسته از
پائین ، متکی
به پائین و
پاسخگو به
پائین. چنین
نظامی فقط با
مرجعیت مردم
(و مطلقاً همه
مردم) می
تواند پا
بگیرد و
پایدار بماند
و تحول و تکامل
یابد ، نه با
خواست یک
اقلیت ممتاز.
در مخالفت با
حق وتوی این
نوع اقلیت های
ممتاز بود که
مارکس
"دموکراسی"
را "دموس" (=
مردم) در قدرت
می نامید و می
گفت در
دموکراسی
وجود انسان به
خاطر قانون
نیست ، وجود
قانون به خاطر
انسان است. به
نظر ما ،
تجدید آرایش
برای سوسیالیسم
دموکراتیک ،
مسلماً به
همکاری سیاسی
، مراودات
منظم فکری و
نظری و اتحاد
هرچه وسیع تر
مدافعان
سوسیالیسم
انقلابی
مبتنی بر دموکراسی
فعال و
مشارکتی و
آزادی های بی
قید و شرط
سیاسی همه
مردم ، نیاز
دارد. برای چنین
همکاری ها و
همراهی هایی ،
کسی به کسی
نمی پیوندد ،
بلکه همه دست
شان را به سوی
هم دراز می کنند
و همه به هم می
پیوندند.
چهاردهم ـ رشد و
گسترش جنبش
مردمی، بر متن
تحولات سریع و
شتابان
ارتباطات
مدرن، زمینه
همگرائی ها و
انتقال تجارب
را به شکل جهش
آسائی گسترش
می دهد. این
ارتباطات، به
امر نهادسازی
های توده ای
کمک شایانی نیز می
کند. حضور
گسترده مردم و
بویژه فعالان
در شبکه های
اجتماعی و
بویژه نقش
برجسته کلاپ
هاوس در دامن
زدن به بحث ها
میان فعالان
بخش های گوناگون،
باعث انتقال
سریع تجارب،
هم اندیشی های
گسترده و همگرائی
های وسیع تر
می شود. گسترش
جهشی و بی
سابقۀ رسانه
ها و وسائل
ارتباطیِ ، از
ماهواره ها
گرفته تا
اینترنت و
تلفن های همراه
، امکان
ارتباط گیری
های آسان و
ارزان را در سطوح
سراسری و در
میان کارگران
رشته های
مختلف فراهم
آورده است. در
این شرایط ،
فعالان و مبارزان
بخش های مختلف
طبقه کارگر به
آسانی می توانند
، با همدیگر
آشنا شوند ،
از تجارب
همدیگر بیاموزند
و به ایجاد
شبکه های
ارتباطی
پایدار و
سراسری
بپردازند. این
شبکه ها در
کنار شبکه های
طبیعی که بر
بستر
پیوندهای
اجتماعی موجود
در سطح محیط
کار و
زیست
کارگران و زحمتکشان
شکل می گیرند،
امکانی مهم در
خدمت تبلیغ،
شناساندن و
ایجاد تشکل
های سراسری
کارگری هستند.
هر
چند امکانات
ارتباطی میان
فعالان داخل
کشور می تواند
به رشد و
گسترش
همگرائی میان
بخش های
گوناگون مردم
بسیار مفید و
مؤثر باشد اما
وقتی پای
ارتباط
فعالان خارج
با داخل در
میان است
وضعیت شکل
ویژه ای به
خود می گیرد. در این
رابطه باید بر
چند نکته تاکید
ویژه کرد:
اولآ ـ
روشن است که حمایت
همه جانبه از
جنبش های
اجتماعی،
مطالباتی،
مدنی و همه مبارزات
عمومی سیاسی مردم
کشور یکی از
وظایف اساسی و
تعطیل ناپذیر
نیروها و
فعالان سیاسی
چپ در خارج از
کشور می باشد.
این حمایت ضروری،
می تواند از
طریق ارتباط
فکری، علنی،
عمومی و
انتقال تجارب
انجام گیرد.
رادیو، تلویزیون،
پادکست،
نشریات و شبکههای
اجتماعی
ابزارهای
چنین
ارتباطات بی
خطر و سیالی
می باشند.
ثانیآ ـ
رشد وعمق یابی
جنبش و گسترش
شبکه های
ارتباطی، نه
تنها حساسیت
ارگان های امنیتی
رژیم را
برانگیخته
است، بلکه
نیروهای
سرکوب، تلاش
ویژه ای می
کنند تا بتوانند
با ترفندهای
گوناگون به جنبش رو
به رشد مردمی،
ضربات امنیتی
وارد کنند.
تمرکز بر
ارتباطات
داخل و خارج و بهانه
کردن تماس
فعالان داخل کشور
با نیروهای
برانداز خارج
از کشور و یا
حتی متهم کردن
آنها به
ارتباط با
کشورهای
متخاصم، حربه
ای است که در
چند سال گذشته
بارها از سوی
قوه قضائیه و
دستگاه های
امنیتی رژیم
علیه فعالان
سیاسی، مدنی و
صنفی به کار
گرفته شده
است. تحت چنین
شرایطی که
رژیم در صدد سرکوب
همه جانبه
تشکل های صنفی
مستقل و
فعالان بوده و
هست، بی
اعتنایی برخی
از فعالان
سیاسی خارج از
کشوربه ضوابط
امنیتی،
بویژه در
ارتباط داخل و
خارج، می تواند
به عنوان
خوراک
بازجویی و
سنگین تر کردن
پرونده فعالان
زندانی مورد
سوء استفاده
قرار گیرد.
ثالثآ
- سازمان ما
ضمن تاکید بر
این امر که
ارتباط فکری،
علنی و عمومی
با مبارزات
داخل کشور یکی
از وظایف اصلی
سازمان می باشد،
بر مصوبه دو
کنگره سازمان
مبنی بر عدم
تماس فردی،
مستقیم و شخصی
فعالان
سازمان با
فعالان داخل
کشور از طریق
سیستم
ارتباطات
داخل و خارج
از کشور، که
زیر کنترل
دستگاه های
امنیتی رژیم
اند، تاکید
مجدد می کند و
بر این نظر
است که چنین
تماس هایی (از
هر طرف که
باشند) می
توانند فرصت و
بهانه ای برای
پرونده سازی
های رذیلانه
دستگاه های
سرکوب جمهوری
اسلامی فراهم
آورند و زندگی
و مبارزات
شجاعانه
فعالان (صنفی
و سیاسی) داخل
کشور را به
مخاطره
بیندازند.
دوشنبه
۲۱ شهريور
۱۴۰۱ برابر
با ۱۲
سپتامبر ۲۰۲۲