طرح یک
مساله:
خیزشهای
توده ای و نقش
پرچم
بهروز
نظری
در
خیزشهای
درخشان اخیر
در نقاط مختلف
جهان، از عراق
و لبنان گرفته
تأ شیلی و
آرژانتین،
پرچم ملی این
کشورها به یکی
از سمبلهای
مهم اتحاد و
همبستگی
شورشیان
تبدیل شده است.
پرچم سرخ و
سفید و
نماد سدر سبز
رنگ لبنان، که
زمانی نشان
جدایی و
انشقاق در این
کشور بود، در
دست مردم
معنایی دیگر
پیدا کرده
است. همین
روند را در
کانون های اعتراضی
دیگر نیز
میتوان
مشاهده کرد . گویی که
در کنار بدست
گرفتن کنترل
میادین و
خیابانهای
شهرها، مردم
پرچم کشورها
را نیز باز پس
گرفته و به
نماد ملت و نه
دولت تبدیل
کرده اند . در کنار
این، استفاده
از پرچم
احتمالا یک
نقش تدافعی نیز
ایفا میکند.
اگر پرچم سمبل
تعلق است و
کسانی که آنرا
بر دوش میکشند
نماینده ملت،
دولتی
که بسوی پرچم
بدستان شلیک
میکند، به
صفوف آنها حمله
میکند، و یا
تانکهای
نظامی را در
مقابل آنها
ردیف میکند،
خود را در
مقابل ملت و
پرچمی قرار
میدهد که
ظاهرا حمایت و
حفاظت از آن
از جمله
وظایفی است که
قانون اساسی
به آن محول
کرده است. پرچم در
مرزهای هر
کشوری بعنوان
نماد حاکمیت
ملی نصب میشود
و حمله به
کسانی که آنرا
حمل میکنند
تنها از سوی
یک نیروی
خارجی که این
مرزها را به
رسمیت
نمیشناسد و به
آن تجاوز میکند،
میتواند صورت
بگیرد. این
یکی از پیام
هایی است که
شورشیان در
کشورهای
مختلف به دولت
میرسانند
.تصاویری که
از این خیزشهای
مردمی و پرچمهای
به اهتزاز
درآمده
در تجمعها و
راهپیماییهای
عظیم مردم
منتشر شده اند،
این سوال را
مطرح میکند
که جای خالی
پرچم در حرکت های
بزرگ در
ایران، از
خیزش توده ای
سال ۸۸ گرفته
تا موج
اعتراضات دی ماه
۹۶ را، چگونه
میتوان توضیح
داد؟ آیا فقدان
تاکنونی پرچم
در حرکتهای
اعتراضی در
ایران به این
معنا است که
مردم ایران به
اندازه مردم
عراق، لبنان،
شیلی و غیره
ملت نیستند؟
پاسخ قطعا
منفی است. اما
این پدیده را
چگونه میتوان
توضیح داد؟ من
برای این سوال
پاسخ قطعی و
روشنی ندارم
اما در اینجا
تلاش میکنم
که زوایایی از
این مساله را
فقط بعنوان طرح
یک بحث بررسی
کنم.
یک - در
بسیاری از
کشورها و از
جمله ایران،
پرچم همواره
نماد دولت و سرکوب
بوده است.
پرچمی که در
مناطق محروم
ایران مثل
بلوچستان و
کردستان در
اهتزاز است،
پرچمی که بر
پاسگاه ها،
ژندارمری ها،
کلانتری ها،
دادگستریها
و مراکز و
ساختمانهای
دولتی نصب
شده، نه نشانه
ملت، که نماد
دولت است.
وظیفه این
پرچم مرعوب کردن
است. این پرچم
نماد تسلط و
برتری دستگاه حاکمه
است، وفاداری
و سرسپردگی
ملت به دولت را
میطلبد، و از
مردم میخواهد
که در برابر
نیرو و
دستگاهی که
آنرا بر درب
ورودی خود نصب
کرده است، سر
تعظیم فرود
آورد و
اتوریته بیچون
و چرای آنرا
بپذیرد. احمد
شاملو، شاعر
بزرگ و
انقلابی
ایران، گفته
بود که یکی از
حوادثی که
تاثیر عمیقی بر
شخصیت و
روحیات او گذاشته
بود مشاهده
مراسم رسمی
شلاق خوردن یک
سرباز در خاش،
با پرچم و طبل
و شیپور بود.
این حادثه در
یکی از شعرهای
او چنین توصیف
شده:
"نخستین
بار که
دربرابر
چشمانم هابیل
مغموم از
خویشتن
تازیانه
خورد شش ساله
بودم
و
تشریفات
سخت در
خور بود:
صف
سربازان بود
با آرایش
خاموش پیادگان
سرد شطرنج،
و شکوه
پرچم رنگین
رقص
و
داردار شیپور
و رپ رپه ی
فرصت سوز طبل
تأ
هابیل از
شنیدن زاری
خویش زردرویی
نبرد ."
پرچمی که
برای به شلاق
بستن هابیل به
"رقص"
درمیاید
نمیتواند حس
تعلقی در
محرومان و لگد
مال شدگان
ایجاد کند.
این حقیقت اما
به تنهایی،
فقدان
تاکنونی پرچم
در خیزشهای
توده ای در
ایران را
توضیح نمیدهد.
پرچم هایی که
در عراق،
لبنان، شیلی،
آرژانتین و
غیره به رقص
درآمده و به
سمبل ملت تبدیل
شده اند،
نماد
دیکتاتوریهای
نظامی،
سرکوب، آدم
ربایی و جنگ
داخلی هم بوده
اند.
دو-
نمادی که در
پرچم سه رنگ
ایران از سال
۵۹ به اینطرف
استفاده شده
نمیتواند
نماد ملت
ایران باشد.
کلمات الله و
الله اکبر در
پرچم جمهوری اسلامی،
برای کشوری
چند ملیتی،
نمیتواند نشانه
همبستگی باشد.
این پرچم یک
دولت مذهبی
است که رسما
برابر حقوقی
ملیتها و گروههای
مختلف در
ایران را نقض
میکند. اصل
۱۸ قانون
اساسی جمهوری
اسلامی که در آن
تاکید شده
پرچم رسمی
کشور با علامت
مخصوص جمهوری
اسلامی و شعار
"الله اکبر"
است، اصل ۱۹ و
۲۰ همین قانون
اساسی را که
به برابری
قومی و "یکسانی
زن و مرد طبق
اسلام"
پرداخته، بیربط
میکند. بیجهت
نبود که در
جریان مسابقه
فوتبال ایران
و کامبوج
تعدادی از
زنانی که برای
اولین بار رسما
و علنی
تماشاچی
بودند پرچم سه
رنگ و بی نماد ایران
را با یاد و
خاطره سحر
خدایاری در دست
داشتند. این
حد از استفاده
از پرچم، اما،
از حوزه ورزش
فراتر نرفته
است. استفاده
از پرچم سه
رنگ و بدون
نشان الله
اکبر اعلان جنگ
آشکار به رژیم
خواهد بود.
سه-
پرچم شیر و
خورشید نیز
کمتر بحث
برانگیز نیست.
هر چند سابقه
این پرچم به
قبل از رژیم
پهلوی
برمیگردد و
بنا به
ارزیابی احمد
کسروی شیر و
خورشید
بعنوان نشان
ایران در سال
۱۲۸۰ رسمیت
پیدا میکند،
اما این نشان
با یک پروژه
سیاسی و تعریف
معینی از
"ملت" و
"هویت"
ایرانی گره
خورده است.
پرچم شیر و
خورشید
همانقدر
ناتوان از جمع
کردن گروهها
و ملیتهای
مختلف در
ایران است که
پرچم الله
اکبر جمهوری
اسلامی
. تاریخ
ایران و بویژه
ادغام پیچیده
و دراز مدت
کشورمان در
ساختار
سرمایه داری
جهانی، امکان
هرگونه تقلیل
هویت جمعی
ایرانیان بین
دو سنت
شاهنشاهی و
اسلامی در
ایران را از
بین برده است.
سنت هایی
که تلاش میکنند
با حذف و
محروم کردن
بخش مهمی از
جمعیت کشور از
حقوق بدیهیشان
هویت ایرانی
را تعریف
کنند،
نمیتوانند نیروی
متحد کنندهای
باشند. پرچم
هر دو جریان
چیزی نیست که
اکثریت مردم
ایران بر فراز
سر خود به
اهتزاز درآورند.
این پرچمها ،
بقول شاملو،
یادآور
تازیانه بر
گرده هابیل اند . سرپیچی
خلاقانه مردم
ایران از
استفاده از
نشانهای که
تنها منافع
"آقازاده ها"
و "شاهزاده
ها" را
نمایندگی میکند
را شاید بتوان
اینگونه
توضیح داد.
خیزشهای
بزرگ مردمی در
ایران (از
جمله انقلاب
۵۷) نه در زیر
این پرچمها
که علیه آنها
شکل گرفتند.
این پرچمها
ملت ایران را
متحد نمیکنند.
پرچم
در ایران حتی
در شرایط عادی
هم چندان قابل
رویت نیست. در
مقام مقایسه
با کشورهای
همسایه، مثل
ترکیه، و یا
دیگر کشورهای
منطقه، مثل
مصر، پرچم در
ایران
استفاده و
کارایی
چندانی ندارد.
اینطور بنظر
میرسد که از
"احترامی"
که به پرچم در
کشورهای دیگر
گذاشته
میشود، در
ایران خبری
نیست .
فقدان چنین
"ناسیونالیسمی"
در ایران نقطه
ضعف نیست،
نقطه قوت است.
اما در عین
حال نمیتوان
این حقیقت را
نادیده گرفت
که پرچم در
کانونهای اعتراضی در
جهان کارکرد
دیگری پیدا
کرده است.
میلیونها نفر
که به پرچم
کشورشان بیتفاوت
بودند و حس
تعلقی به آن
نداشتند،
اکنون با بدست
گرفتن پرچم
چیزی فرای
میهن پرستی
مبتذل طلب
میکنند. این
پرچم حس دیگری
را نمایندگی
میکند،
اراده دیگری
را نشان
میدهد، اراده
ی که بر
تعهدات جمعی و
مشترک
شورشیان به
یکدیگر استوار
است. لگدمال
شدگانی که
علیه
نابرابریهای
اجتماعی،
سیاسی و
فرهنگی به پا
خواسته اند،
پرچم دیگری را
تصور میکنند،
پرچمی
که نه نشانه
سرمایه و
دولت، بلکه نشانه
تعلق است؛ تعلق به
اردویی که اعضای
آن قدم
به قدم به درد
و منافع مشترک
خود آگاه
میشوند.
۱۵
آبان ۱۳۹۸