اینک
چراغ ِ معجزه
مردم …
میخک
۱۰
تیر
۱۳۹۲
انتخاب
حسن روحانی بهعنوان
یازدهمین
رئیسجمهور
ایران را اغلب
پیروزی اصلاحطلبان
میدانند.
اصلاحطلبان
با پافشاری بر
شرکت در
انتخابات در
هر شرایطی،
حتی زمانی که
نامزد اصلیشان،
خاتمی، مجال
حضور نیافت و
هاشمی رفسنجانی
هم رد صلاحیت
شد و آخرین
نامزدی که صفت
اصلاحطلبی
را بر خود
داشت، کناره
گرفت، با رأی
دادن به حسن
روحانی پیروز
شدند.
در
ظاهر میتوان
پیروزی اصلاحطلبان
را از وجوه
مختلف تأیید
کرد؛ به رغم
همه فروبستگیها،
سیاست
انتخاباتی
بار دیگر
توانست خود را
توانمند به
تغییر جا
بزند؛ رأی
خوانده شد و
با وجود همه
«ترسی» که از به
قدرت رسیدن
کسی مانند
جلیلی در میان
بود، شخصی
نزدیک به
هاشمی
رفسنجانی رئیسجمهور
شد. شخصی که
انتظار میرود
تیم مدیریتی
نزدیک به
رفسنجانی را
به وزارتخانهها
بازگرداند.
این همان چیزی
است که از آن به
عنوان بازگشت
امید و تدبیر
تعبیر میشود.
و فقط همین؟
هنوز معلوم
نیست. شاید
آزادی گروهی
از زندانیان
سیاسی از جمله
رهنورد و موسوی
و کروبی هم در
پیش باشد، و
یا گشایشهایی
دیگر در عرصههای
سیاسی و
اجتماعی، هر
چه هست هنوز
نمیتوان از
دستاوردهای
این پیروزی
برای اصلاحطلبان
و گروههای
حامیشان -چه
برسد به عموم
مردم- سخن
گفت، هر چند
«شور» پیروزی
همه جا را فرا
گرفتهست و
تلاش هم میشود
که این پیروزی
به نام همگان
سکه بخورد و هر
اتفاقی، از
راهیابی تیم
ملی ایران به
جام جهانی تا
تغییرات در
بازار ارز به
روحانی و
پیروزی
انتخاباتی او
نسبت داده میشود.
اگرچه
شاید بتوان از
شبهه در
پیروزی اصلاحطلبان
سخن گفت، ولی
به طور قطع میتوان
از چیزی مطمئن
بود؛ ما، دستکم
در کوتاه مدت،
شکست خوردیم.
این
شکست با
اشتباهاتی در
برآورد از
اوضاع همراه
بود، و اگرچه
اعتراف به
شکست میتواند
گاه به اعتراف
به «اشتباه» هم
منجر شود، اما
آیا ما اشتباه
کردیم؟ ما
اعتقاد داریم
که «نه». اگر چه
ما در رسیدن
به اهداف در
این زمان
بازماندیم، و
«پیروز»
نشدیم، اما در
مورد مسیری که
انتخاب کرده
بودیم اشتباه
نکردهایم.
اما ما در چه
چیزی اشتباه
کردیم و در چه
چیزی شکست
خوردیم؟
ما
اشتباه کردیم
ما در
برآورد این
اشتباه کردیم
که چه طور
استیصال و
احساس ضرورت
برای کنش ممکن
است فعالان سیاسی
و طیفهای
مختلف مردم را
به ترجیح
انجام هر کاری
جز کنارهگیری
از مشارکت
انتخاباتی
بکشاند. ما در
فهم اینکه
توزیع قدرت
چگونه است و
بلوک های
مختلف دنبال
چه هستند
اشتباه کردیم
و نه تنها
ندیدیم که
ممکن است راست
میانه و بخشی
از راست سنتی
و بخشی از
بدنه محافظهکاران
به هم نزدیک
شوند و رهبر
را هم به
همراهی خود
مجاب کنند،
بلکه از قضا
ما از عدم
همراهی بخشهای
جدیای از
نیروهای جنبش
سبز با چنین ائتلاف
شومی مطمئن
بودیم. امری
که خلاف آن
ثابت شد.
ما در
برآورد ضربهای
که تشکیلات و
قدرت
سازماندهی
اصلاحطلبان
خورده بود
اشتباه
کردیم، و گمان
بردیم این
تشکیلات نه
زنده میشود و
به کار میافتد
و نه پشت چنان
ائتلافی میرود.
اما چرا باید
چنین میپنداشتیم؟
چرا باید گمان
میکردیم
تشکیلات
اصلاحطلبان
به طور کامل
منهدم شدهست؟
منشاء این
اشتباه در
برآورد ما،
این نکته عجیب
بود که در
تمامی دوران
اوج و فرود
جنبش به رغم
نیازی که به
استفاده و
بکارگیری این
تشکیلات جس میشد
نه تنها این
تشکیلات
اصلاً به کار
نیافتاد بلکه
حتی وجودش هم
از سوی فعالاناش
کتمان شد، تا
مبادا کسی
بپرسد که این
تشکیلات
کجاست؟ چرا که
این تشکیلات
باید کناری میماند
تا بهموقع
مشغول شود؛ در
وقت ِ
انتخابات.
ما
توان
بورژوازی
شانزده ساله
پس از جنگ هشت
ساله برای
عادی سازی
فرایند
انباشت
سرمایه را که
مستلزم حذف
رقبای
اصولگرای
تندرو بود، در
برآوردمان
وارد نکردیم و
بدین ترتیب
حرکت خاموش آن
را در روزهای
منتهی به
انتخابات
ندیدیم و آن
را در تحلیلهایمان
نادیده
گرفتیم.
شکست و
پیروزی چگونه
تقسیم شده
است؟
در
پیروزی
روحانی صرف
نظر از سمت
حاکمیت، در سمت
رایدهندگان،
نیروهای
متفاوت و حتی
متضادی به او
رای دادند.
نیروهایی که
در سایه این
پیروزی
تضادهایشان
فراموش شده
است؛ آنهایی
که برای بهبود
وضعیت
اقتصادی رأی
دادند، آنها
که در پی
احیای ارزش
گذرنامههایشان
بودند، یا
آنان که اگرچه
به سلامت انتخابات
اعتقادی
نداشتند اما
تلاش کردند
دستکم مخدوش
کردن آن را
دشوار سازند و
یا حتی آنانی
که در پس ذهن
در انتظار
تقلب دیگری
بودند تا
خردادها را
تکرار کنند …
بدون
شک چنین گروههایی
با خاستگاههای
متفاوتی دست
به چنین کنشی
زدهاند. به
این ترتیب
اینکه در
نهایت کدام
جناح از رأی
دهندگان «پیروز»
شوند موکول به
آینده است.
اما چیزی که
به قطع میتوان
گفت این است
که شعارهای
سرخوشانه بعد
از انتخابات
در مورد پس
گرفتن رأی
شهدای جنبش یا
پس گرفتن رأی
موسوی بس گزاف
و خوشبینانه
بود و حتی میتواند
با فروکاستن ِ
خواست
انتخابات ۸۸،
به آنچه ممکن
است در پس انتخابات
۹۲ به دست
بیاید، عملاً
بر ضد آن عمل
کند.
اینکه
حکومت این بار
رأیها را
احتمالاً به
درستی خوانده
باشد هیچ تضمینی
برای اینکه
بار دیگر هم
چنین کند
نیست، چنان که
میدانیم در
گذشه نیز هم
شمارش صحیح
آراء در کار بوده
و هم «تقلب» و چه
بسا از اساس
شعار «انتخابات
آزاد» که برای
سالهای
متمادی بخشهای
بزرگی از
نیروهای
اپوزوسیون و
حتی نیروهای
مخالف داخل
حکومت بدان
اشاره داشتهاند
لزوماً تنها
به «شمارش
صحیح آراء»
ختم نمیشده و
پیشفرضهای
بیشتری را
برای برگزاری
انتخابات پیش
میکشیده است.
فارغ از آنکه
چنان انتخابات
آزادی امکان
تغییر در همهی
سیاستها را
هم با خود یدک
میکشد؛ یک
انتخاب ِ
واقعی توسط
مردم، و نه
صرف چرخش
نخبگان در جهت
بازتولید نظم
موجود. شرکت در
انتخابات به
هیچ روی هیچ
یک از
معیارهای انتخابات
آزاد را تأمین
نکرد و تنها
حکومت را در این
موضع قرارداد
که به اتکای
آرای داده شده
و ریاست
جمهوری روحانی
بار دیگر تقلب
پیشین را هم
انکار کند، که
کرد.
چنان
که رهبر
جمهوری
اسلامی پا را
پیشتر گذاشت
و مدعی اعتماد
مخالفان
جمهوری اسلامی
به نمایندگی
جمهوری
اسلامی و
درایتاش در
راستای تأمین
منافع ملی در
این وضعیت خطیر
شد.
این
بار هم روند
انتخابات از
لحاظ تأیید
صلاحیتها در
بدترین اوضاع
پس از انقلاب
بود و نحوه برگزاری
و اعلام آرا
در آن بسیار
غیر شفاف و شبههبرانگیز
بود. عدم
شفافیتی که
حتی میتواند
عامدانه باشد
تا هم نشان
دهد که هیچ
چیز واقعاً پس
داده نشده است
و هم ادعاهای
احتمالی بعدی
را به اتکای
سکوت اصلاحطلبان
در مورد شیوه
برگزاری و رأی
شماری این انتخابات
بیاعتبار
بخواند. به
این ترتیب نه
رأیی پس گرفته
شد و نه صندوق
رأی اعاده شد.
از این رو با
کشاندن مردم
به پای صندوقهایی
غیرشفاف و
انتخاباتی
غیر آزاد
پیروزی از آن
حاکمیت
دیکتاتوری
بود.
اما
پیروزی که
دیکتاتوری به
یاری اصلاحطلبان
به دست آورد
بیش از آن
بود؛ جمهوری
اسلامی
توانست بخش
بزرگی از
شکافی را که
در سال ۱۳۸۸
به وجود آمده
بود پر کند.
اگر دستاورد
جنبش ۸۸ برای نیروهای
دموکرات این
بود که
توانستند بخشهای
بزرگتری از
مردم و
نیروهای
سیاسی را حول
شعار ضدیت با
دیکتاتوری و
انتخابات
آزاد گرد آورند
و با یکدیگر
همراه سازند،
حکومت هم در
این انتخابات
و با اتکا به
سیاست ترس و
انسداد، توانست
بخش قابل
توجهی از
شکافی که به
وجود آمده بود
را ترمیم کند،
و مردم را به
مسیر تغییر-تثبیت
انتخاباتی
برگرداند.
با این
انتخابات
حکومت
دیکتاتوری
توانست چند
دستگی داخلی
را به وحدتی
نیمبند بدل
کند. وحدتی که
در آن هیچ
گروه یا حتی
شخصی آنقدر
دست بالا را
نداشته باشد
که بتواند
مدعی شود و خطر
بیافریند. و
از طرف دیگر
حکومت باز هم
دقیقاً به یاری
اصلاحطلبان
شکاف را به
میان
نیروهایی برد
که حول جنبش
برآمده از
هشتاد و هشت
با هم پیوند
خورده بودند.
این را در شب
بعد از
انتخابات به
عینه دیدیم که
سبزها در
خیابان تلاش
میکردند
شعارها را
رادیکال
کنند، در حالی
که گروههایی
دیگر از جمله
کسانی که
مشخصاً
سازماندهی
ستادی پیش از
انتخابات را
حفظ کرده
بودند، مانع
میشدند چرا
که معتقد
بودند برای
تجمع و درگیری
نیامدهاند.
آنها آمده
بودند در جشن
پیروزیشان
شادی کنند.
با
همین رویکرد
اصلاح طلبان
میتوانند،
به درستی!، به حاکمیت
اطمینان
بدهند که حالا
آزادتر شدن رهبران
در حصر و حتی
بخش جدیای از
زندانیان
سیاسی هم بیخطر
است. و چرا که
نه؟ در فضایی
که میگویند
جنبش خیابان
دیگر لزومی
ندارد وجود داشته
باشد و خود
اصلاحطلبان
پیش و بیش از
هر کسی نه
تنها به فکر
خنثی کردن
تتمه جنبش هستند
بلکه مجدانه
میخواهند
سطح «مطالبات»
مردم را هم به
حداقل برسانند
چرا آزادی
رهبران جنبش
سبز و
زندانیان آن
محتمل نباشد؟
فاعلان
این «پیروزی»
چه کسانی
بودند؟
علی
خامنهای در
پیام فردای
انتخابات به
«مردم» تبریک
گفت. و البته
گروهی نیز در
«خیابان» شعار
«دیکتاتور،
دیکتاتور،
تشکر تشکر» سر
دادند. این رد
و بدل کردن
تعارف، بین
دیکتاتور و
رعیتی که حق
نداشت
انتخابات
آزاد را
بخواهد، این
تشکر از
دیکتاتور، به
روشنی میرساند
که حتی در
ضمیر
ناخودآگاه
این حاملان پیروزی
انتخاباتی هم
این پیروزی
بدون خواست و میل
او ممکن نبوده
است. و همین
بیش از هر چیز
حاکی از
شکنندگی پیروزی
و احتمال از
دست رفتنش است.
چنان
که گفتیم بخش
بزرگی از این
پیروزی از آن حکومت
است. حکومتی
که میتواند
از زیر فشار
داخلی و خارجی
بیرون بیاید و
خود را و
مشخصاً نیروی
سرکوب خود را
بازسازی و
بازآرایی کند.
از طرف
دیگر راس
حکومت، باز هم
به یاری اصلاح
طلبان که در
این کار تمرین
بسیار کردهاند
و تبحر بسیار
دارند، جهت
همه تبلیغات
منفی را به
سوی احمدینژاد
سوق داده است.
اکنون نه تنها
او عامل تمامی
شرهای سالهای
گذشته معرفی
میشود، بلکه
او تطهیر
کنندهی همهی
گند و کثافت
سالهای پیش
از به قدرت
رسیدن خود نیز
هست، به طوری
که بسیاری
دوران پیش از
احمدینژاد
را دورانی خوب
و بیمشکل میدانند.
همانگونه که
حامیان هشت
سال گذشتهاش
درست چند ماه
پیش از
انتخابات
چنان از او برائت
جستند که گویی
در تمام این
مدت افراد دیگری
قافیه گردان
سیاست رسمی
ایران بودهاند،
اکنون نیز
چنان جلوه
داده میشود
که گویی احمدینژاد
فاعل مختار
همه سیاستهای
گذشته بوده
است، و نه
عامل رهبر و
سپاه، و هیچکس
هم نیازی به
توضیح نمیبیند
که پس چنین
شیطان قدر
قدرتی چگونه
به این راحتی
دارد از صحنه
کنار میرود و
چگونه حتی نمیتواند
در انتخابات
نامزدی داشته
باشد؟ تقبیح
غلو شده احمدینژاد
درواقع بخشی
اساسی پروژه
تطهیر و تشکر
از دیکتاتور
است.
چه چشم
اندازی پیش
روست؟
استدلال
ما از ابتدای
شکلگیری
میخک در
آستانه۲۵
بهمن ۱۳۸۹در
این جهت بود
که سیاست رسمی
دیگر جایی
برای بروز و
پیگیری
خواستههای
سیاسی واقعی
جامعه باقی
نگذاشته است و
بنابراین
باید راههای
دیگری جست و
خود این سیاست
رسمی را از
بیخ و بن
دگرگون کرد.
تغییر
جهت بخشهایی
از جنبش به
درخواست
حاکمیت، برای
تبدیل سیاست
به مدیریت، بیشک
بیش از هر چیز
درستی چنان
موضعگیریای
را نشان میدهد.
حاکمیت
در انتخابات
خواست نشان
دهد – به دلایلی
نامعلوم – که
دوباره
دروازه سیاست
رسمی را، ولو
به طور نیم
بند به روی
جامعه باز
کرده است. آیا
این در باغ
سبز نشان دادن
به خودی خود
به تغییری
اساسی منجر میشود؟
قطعا نه. اما
آیا میتوان
وضعیت پیش
آمده را دست
کم گرفت و
تغییری
ناچیزش دانست؟
قطعا نه.
همین
که چهره
بازیگران
اصلی از شخصی
چون احمدینژاد
و جلیلی به
روحانی تغییر
کرده است، و
خصوصا اگر این
تغییر بتواند
به برداشتن
تحریمها و
دست یافتنیتر
شدن صلح در
منطقه
بیانجامد نمیتوان
این تغییر را بی
مقدار دانست.
مسأله
اما برای
نیروهای
دموکراتیک
این خواهد بود
که از این
وضعیت خلاف
انتظار چگونه
باید استفاده
کرد. اکنون
برای قضاوت
درباره پیامدهای
پایدار این
تغییر زود
هنگام است.
هنوز سیاستهای
ارتجاعی
اجتماعی با
شدت در حال
پیگیری هستند
و وضع سیاست
خارجی هم جز
ابراز پارهای
خوشبینیها
تحولی واقعی
به خود ندیده
است. از
اطرافیان
اقتصادی
روحانی هم بوی
خیری به مشام
نمیرسد مگر
در این حد که
روند سرمایهسالاری
شتابان فعلی
را صرفاً قدری
منضبطتر
کنند. در هر
حال در همه
این موارد
هنوز قضاوت
زود است.
چیزی
که برای نیروهای
دموکراتیک،
خصوصا
نیروهای
سوسیالیست میماند
این است که
اگر فضایی به
دست میآید
باید با نهایت
توان از آن
استفاده
کرد.از این
گذشته نباید
مرزها را
مخدوش کرد.
دایره جنبش
سبز به معنی
همه نیروهایی
بود که زمانی
توانستند بر
سر شعارهای
دموکراتیک
حداقلی گرد هم
بیایند. حتی
اگر جنبش
عملاً از دست
برود، نباید
به جای آن مرز
رای داده به
روحانی/ رای
نداده به
روحانی را
نشاند. گرچه
از این به بعد
همه کسانی که
تا دیروز در
جنبش در کنار
هم بودند با احتیاط
بیشتری به
امکان ائتلافهای
فردا خواهند
اندیشید.
همچنین
نباید گذاشت که
تصویری اصلاحگرا
از خامنهای
ترسیم کنند.
این تبلیغات
صدای هیات
حاکمه است که
میخواهد همه
رذالتها را
به پای احمدینژاد
بنویسد و بخشهایی
از اصلاحطلبان
با آن همصدایند.
تنها اصلاح
ممکن برای
خامنهای ترک
موضع
دیکتاتوری
است، امری که
تا امروز نشانهای
هم از آن بروز
نکردهست.
فرصت
را باید ساخت،
چنان که ما با
گذشتن از انتخابات
در پی ساختنش
بودیم، و اگر
از طریقی دیگر
دست داد باید
غنیمتش دانست
اما باید چشم
باز کرد و دید
که از پس این
غبار هنوز
خورشیدی نتابیده
و نباید
کورسوی امیدی
را با طلیعه
پیروزی
اشتباه گرفت. بیشک
باید زنهار
داد، کسانی که
از سر ذوقزدگی،
دعوت شده یا
نشده، به آغوش
دیکتاتور میپرند
باید عاقبت
بدی را منتظر
باشند.
میخک
http://mikhak.info/?p=665