پس از
این چه؟
مجموعه
مصاحبههایی
با فعالین
جنبشهای
اجتماعی در
یونان
پراکسیس
اروپا
در تابستان
۲۰۱۵ دستخوش
رویدادهای مهمی
است، که وضعیت
بحرانی یونان
فقط یکی از
نشانههای آن
است، گیریم
نشانهای
پرصدا و تعیینکننده.
اتحادیهی
اروپا اگرچه
موقتاً
توانسته است
به مدد تشدید
مصوبههای
نژادپرستانه،
کشتیهای
نظامی و
رصدهای
ماهوارهای،
هجوم
پناهجویان
گریزان از
پیامدهای سرمایهداری
را به مرزهایش
متوقف کند (یا
به واقع، آنها
را در عمق
دریاها مدفون
سازد)، اما
میلیونها
قربانی
نئولیبرالیسم
در درون
مرزهای خود را
نمیتواند به
همان راحتی
انکار و منکوب
کند، به خصوص کسانی
را که برای
تغییر این
وضعیت به پا
خاستهاند.
برای
غالب مردم
اروپا، که
چندین دهه
متاثر از گفتارهای
ملوّن و
پربسامد
سیاستمداران
و رسانههای
جریان اصلی،
درک روشنی از
پیامدهای حاد
سرمایهداری
نولیبرال در
جوامع پیرامونی
نداشتند،
بحران
اقتصادی
سراسری ۲۰۰۸
نخستین زنگ
خطر را به صدا
در آورد.
انتقال بحران
از کانونهای
اصلی سرمایهداری
به حلقههای
ضعیفتر آن،
از جمله
اقتصادهای
شکنندهي
برخی کشورهای
اروپایی را
نیز متزلزل
ساخت و به
تشدید وخامت
اقتصادی در
کشورهای
اسپانیا،
یونان،
پرتغال،
ایرلند و
ایتالیا
انجامید. از
این پس،
مبارزات همبستهی
جنبشهای
کارگری، مردم
فرودست و
جریانات چپ
علیه گسترش
طرحهای
تحمیلی ریاضت
اقتصادی فضای
سیاسی این
کشورها را
چنان ملتهب
ساخت که گهگاه
حدی از توجه
عمومی را در
سایر کشورها
برمیانگیخت.
اما
رویدادهای
سیاسی ژانویهی
۲۰۱۵ در یونان
و تصمیم
اکثریت مردم
برای سپردن
قدرت به یک
حزب ائتلافی
چپ (سیریزا)
توجه عمومی به
پیامدهای
نولیبرالیسم
را اجتنابناپذیر
ساخته است:
بخشی از منظر
خطر، و بخشی از
منظر امید!
اگرچه قدرتمداران
و رسانههای
جریاناصلی
دراین باره هم
نگاه و زبان
خاص خود را
بسط دادهاند
و میدهند.
مردم
یونان تنها
ماهیت
نولیبرالیسم
را برای بخش
وسیعی
اروپائیان
عریان
نکردند، بلکه
تصویر
دگرگونهای
از چهرهی
نحیف و تحریفشدهی
سیاست
رادیکال عرضه
کردند؛ چرا که
با رزمندگی
آنان سیاست
رادیکال از
تنگنای حلقههای
محدود گروههای
چپ رادیکال
(که در رسانههای
عمومی همارز
راستگرایان
افراطی
قلمداد میشوند)
خارج شد و به
سیاست تودهای
در خیابانها
بدل گشت. از
همین روست که
چپ در اروپا (و
شاید در
بسیاری از
نقاط جهان) با
رویدادهای
اخیر یونان
امید دوبارهای
برای برخاستن
یافته است و
نگاههای
مشتاق بسیاری
متوجه یونان
است. از همین
روست که اکثر
رسانههای
جریان اصلی از
ماهها پیش
کمر به تحریف
مستمر وضعیت
یونان و فاعلیت
مردم، و تحقیر
انتخاب مردم
این کشور بستهاند.
و باز از همین
روست که حکومت
اسپانیا به تازگی
با تصویب یک
قانون جدید،
هزینهی
فعالیت سیاسی
اعتراضی در
این کشور را
به طرز موهنی
افزایش داده
است: چرا که
انتخابات در اسپانیا
نزدیک است و
مردم اسپانیا
ممکن است «اشتباه»
یونانیان را
مرتکب شوند (و
به حزب «پودموس»
آری بگویند)!
اما
فاعلیت اصلی
رویدادهای
یونان با حزب
سیریزا نیست،
بلکه از آنِ
بخشهایی از
مردم است که
در فرایند
تعاملات میان
هستی اجتماعی خود
و روند
رویدادهای
تاریخی، نگاه
و رویکرد تازهای
به سیاست پیدا
کردهاند و
سیریزا را در
تنگنای
تعهدات خود
قرار دادهاند:
همان
ستمدیدگان
برانگیختهای
که مایهی ترس
و امیدند!
طی ماههای
گذشته سهگانهی
اروپایی
تروئیکا (یا
بازوی
امپریالیستی
منطق سرمایه
در این
فضا-زمان
مشخص)، با
همراهی همهی
کهنهکاران
سیاست
اروپایی
کوشید مردم
یونان را به زانو
درآورد و
سیاستمداران
چموش آن را
مطیع سازد.
سیریزا که
مدام امیدهایش
به روند
مذاکرات کمتر
میشد،
سرانجام در یک
مقطع تعیین
کننده، تصمیمگیری
دربارهی
بستهی
پیشنهادی
تروئیکا را در
قالب برگزاری
رفراندوم
(پنجم جولای)
به مردم یونان
واگذار کرد؛ اقدامی
دموکراتیک (و
ناگزیر) که از
قضا با بیسابقهترین
دشنامهای
خشماگین
قدرتمدارن
«لیبرال
دموکراسیِ» اروپایی
و رسانههای «دموکراتیکِ»
همسو مواجه
شد. پاسخ مردم
یونان در این
رفراندوم، نه
فقط باقیماندن
کشور یونان در
حوزهی
اروپایی
یورو، سرنوشت
سیاسی-اقتصادی
آنان و نیز -تا
حد زیادی-
سرنوشت سیاسی
حزب سیریزا (در
این مقطع) را
روشن خواهد
ساخت، بلکه میتواند
فضای اقتصادی
و سیاسی اروپا
را با تکانهای
جدی مواجه
کند؛ تکانهای
که شاید این
سیطرهی
خُردکننده
اما شکننده را
با دور تازهای
از پیکارهای
مردمی مواجه
سازد. در عین
حال، نباید از
این احتمال
غافل بود که
بخش قابل توجهی
از مردم یونان
در سالهای
گذشته چنان
دستخوش فلاکت
و درماندگی
اقتصادی
فزآینده بودهاند،
که تجربیات نه
چندان موفق
سیریزا در ساحت
اقتصادی طی
این چند ماه،
ممکن است امید
آنان به امکان
تغییرات
بنیادین را
زایل کرده
باشد و
-بنابراین-
آنان را در
برابر هجمهی
تبلیغات و
تهدیدات
توامان «واقعگرایان»
بیدفاع
ساخته باشد.
پاسخ «نه»ی
مردم یونان
قطعاً
امیدبخش و
گشایندهی
راههای تازهی
پیکار خواهد
بود، اما پاسخ
مثبت آنان هم
زمینههای
قابل فهمی
دارد، که تنها
به دشواریهای
راه مبارزهی
تودهای علیه
سرمایهداری
و ضرورتهای
جدی آن ارجاع
میدهد.
در این
مجال کوتاه بر
آن نیستیم که
دشواریهای
مبارزه علیه
سیطرهی
سرمایهداری
متاخر را از
منظر مسیر طی
شده در یونان
تحلیل کنیم،
چرا که
گفتگوهای درج
شده در این
جزوه به خوبی
چنین دشواریهایی
را بازتاب میدهند،
همچنانکه
فعالین حاضر
در گفتگوها
(به اتکای
تجربیات مستقیم
خود) زمینهسازی
تغییرات
اجتماعی
بنیادین را همبسته
با توانمند
شدن تودههای
تحت ستم در
بستر گسترش
اشکال بدیل
مبارزات از
پایین معرفی
میکنند.
دفترچهی
پیش رو میکوشد
دریچهای
نسبتا متفاوت
برای فهم
وضعیت واقعی
تحولات ماههای
اخیر یونان
بگشاید:
تعدادی از
فعالین چپ رادیکال
اروپایی طی
بازدید خود از
یونان بحرانزده،
کوشیدهاند
روایتهای
شماری از
فعالین سیاسی
یونانی از
وضعیت مبارزاتشان
را گردآوری و
منعکس سازند.
این جزوه که
شامل یک
مقدمه/معرفی و
شش گفتگو است،
رهاورد سفر
آنان است.
طبعا هیچ
شناختی از
وضعیت نمیتواند
موثقتر از
شناختی باشد
که از مسیر
پیکار در دل
وضعیت حاصل
شده است. از
این رو امید
داریم که
ترجمهی این
جزوه (که با
همکاری
رفیقانهی
ناصر احمدی
میسر شد)
بتواند در
تأمین چنین دغدغهای
نزد مخاطبان
فارسیزبان
مفید باشد، و
به این طریق
حاوی پیام
همبستگی ما با
رزمندگی
رفقایمان در
یونان باشد.
پراکسیس
| جولای ۲۰۱۵
دریافت نسخهی پی.دی.اف. حزوه
نسخهی
انگلیسی این
جزوه را میتوانید
از لینک زیر
دریافت کنید:
docs.praxies.org/Greece_what_is_next_en.pdf