برای
مادر!
گل بس
سلاجقه
چه
اندازه درد می بایست، تا او
این چنین آرام
بگیرد. (برتولت
برشت)
شهاب
شکوهی
برای
مادر! گل بس
سلاجقه که به
تازگی ۲۹/دی
ماه / سنگینی
زندگی درد
ناکش را تاب
نیاورد.
مادر
شهدا؛
حمید
امیر شکاری
"فدایی خلق"
متولد ۱۳۳۰ ،
شهادت خرداد ۱۳۶۰،
سعید
امیر شکاری " فدایی
خلق" متولد ۱۳۳۶،
در ۲۳ مرداد ۱۳۵۸
دستگیرو چند
روز بعد از
آزادی
در ۲۷ مرداد ۱۳۵۸
ترور شد و
علی
امیر شکاری
متولد ۱۳۳۹
از"
دانشجویان
پیشگام "در
اوایل شهریور ۱۳۵۸
بازداشت و شیش روز
بعد در سن
نوزده سالگی
به جوخه اعدام
سپرده شد.
دریغ
ودرد که از
سال ۱۳۴۶ که
همسرت را از
دست داده بودی
، یک تنه دل
بندانت را زیر
بال گرفتی و
تا بدین سن
رساندی تا طعمه
کفتاران سیاه
دل شوند.
مادر،
به تو چه توان
گفت که جزء
اولین ها بودی که
ترکش به قدرت
رسیدن سیاهی
ها اولین
فرزند دلبندت
را از تو گرفت و هنوز
درد جانکاه آن
پسرت را در
سینه داشتی که به سراغ
دومی آمدند و
حتی دریغ از
یک فرصت، می
دانم آنها را
در خاک زادگاه
شان کرمان سپردی
اما سومی چه!.
وقتی که
پیغام
پیشمرگه ها را
شنیدی که پسر
سومت را هم از
تو گرفتند ،
نمی دانیم چه
آتشی در دلت
فروزان شد که
دیگر
نتوانستی
طاقت بیاوری.
به
دنبال پسر
سومت حمید در اطراف
بوکان با لباس
مبدل کردی زیر
پوشش زیارت
فلان امام
زاده
راهی روستا
ها شدی که
شاید گم شده
ات را که خواب
از تو ربوده
بود پیدا کنی.
با
دیدن
پاسداران
ظلمت،
دست دخترک خردسالت
را چنان فشردی
که او هم فهمید
باید لال بود
که نفهمند شما
کرد نیستید.
به
روستای دور
افتاده ای که با
هزار سختی
نشان از
پیشمرگه ها
گرفته بودی ره
سپار شدی و
خودت را با
شتاب به
تک درخت
انگور در کنار
رود کم آبی
رساندی به ظن
اینکه نکند
جگر گوشه ات
از خاک بیرون
افتاده و طعمه
گرگرها شده
باشد.
با چنگ
و ناخون زمین
را کاویدی تا
بتوانی عزیزت
را از گزند
پلیدی ، دور
بداری و در
گوشه ای امن
پنهان کنی.
مادر!.آیا
نترسیدی که
پاسداران
بفهمند و تو
را از بلندای
آن تپۀ شوم که
بعد ها سنگر تسخیر
شده آنان شده
بود با تیر
خلاصت بکنند.
نه! مگر
مادر ترس می
فهمد!
مادر
از این همه
درد درس
نگرفتی و این
بار دامادی
انتخاب کردی
که خانوادگی
زبانی سرخ و
دل های عاشق
داشتند . جعفر ریاحی را می
گویم، عزیزی
که هنگام مرگ
نتوانست برادرش، صادق را که
هر دو راه کارگری
بودند، تنها
بگذارد و دست
دردست او سرود
خوان به جوخه
مرگ ره سپار
شدند.
مادر
مگر نمی
دانستی که
برادر جعفر، علی را
همزمان با
حمید
تو کشته
بودند و این ها
به خدا هم رحم
نخواهند کرد.
چرا،
مادر تو حتما
می دانستی ولی
صبورانه درد کشیدی
ولی حاضر نشدی
از آرمانت دست
بکشی.
اما مادر تو
اگر کوه بودی
باید آرام آرام
فرو می ریختی
و اگر مادر
نبودی شاید
زنده ماندنت
را می
پذیرفتم!. ولی
تو ایستادی تا
به فرزندان
بیشمارت
بیاموزانی
آنچه بر شما و
فرزندانتان
رفته.
اگر چه
شاید بی
انصافم و هنوز
از تو که دیگر
توانی در جسم
نحیفت نمانده
بود
انتظار
ماندن داشیم.
پنجشنبه ۴
بهمن ۱۳۹۷
برابر با ۲۴
ژانويه ۲۰۱۹