طاعونی
به نام نظام جمهوری
اسلامی
یوسف لنگرودی
جمهوری
اسلامی تنها یک
حکومت سرمایه داری
متعارف حامی نظام
استثمارگرسرمایه
داری نیست. این
نظام فقط یک رژیم
مستبد سیاسی و
سرکوب گرنیز نیست.
رژیم اسلامی حتی
فقط یک رژیم ایدئولوژیک
با چهارچوب ها
و قوانین معین
نیزنیست. این رژیم
تمام پلیدی هایی
را که انواع واقسام
حکومت های ضد مردمی
و ارتجاعی به طور
تک موردی و یا چندگانه
در خود دارند،
یک جا درخود جمع
دارد. برای توضیح
این حکومت شاید
نتوان در علوم
سیاسی واژه ای
یافت که از آن برای
توضیح این رژیم
استفاده کرد. در
این باره به نظرمی
رسد چاره ای نیست
و باید به سراغ
علم پزشکی و ویروس
شناسی رفت.
در این عرصه
اگربتوان کلمه
ای را یافت که با
آن بشود جمهوری
اسلامی را توضیح
داد، به واژه "طاعون"
خواهیم رسید که
تا حدی برازنده
توضیح این حکومت
است. می گوییم تا
حدی، زیرا که باکتری های
ویرانگری چون طاعون،
که در بسیاری از
موارد خصلت جهانگیر(
یا پاندمیک) داشته
اند، می
آیند و می روند؛
اما باکتری جمهوری
اسلامی دست بردار
نیست و می خواهد
تا آخر کار، دست
به کشتار، تخریب
و چپاول بزند.
در تمامی
سی و دوسال گذشته
، عرصه ای نبوده
که ازدست حکومت
مردگان، یعنی جمهوری
اسلامی، جان سالم
بدر برده باشد.
حکومتی که از همان
ابتدا اراده و
خواست مردم را
آشکارا نفی کرده
و خود را نماینده
اراده خدا بر روی
زمین می داند و
بدترین نوع استبداد
را بر پا ساخته
است.
استقرار
و تحکیم پایه های
یک استبداد هولناک
و قرون وسطایی
که سرکوب بسیارخشنی
را به همراه داشته
و تاکنون به بهای
اعدام دهها هزارنفر
از فرزندان مردم
تمام شده است. صد
ها هزار نفردر
مراحل مختلف سرکوب،
دستگیر و روانه
زندان ها شده اند
و بسیاری ازآن
ها به طور سیستماتیک
مورد شکنجه های
وحشیانه قرار گرفته
اند و کم نبودند
کسانی که زیر شکنجه
جان باختند.
در سی سال
گذشته، با وجود
در آمدهای نجومی
نفتی، اقتصاد کشوردچار
از هم گسیختی شد.
فقر، بیکاری و
فروپاشی زیر ساخت
های اقتصادی به
امری عادی تبدیل
شده و به طور شتابان
در حال گسترش است.
بسیاری از واحدهای
تولیدی در معرض
ورشکستی وبسته
شدن قرار دارند؛
کار به جایی رسیده
که بسیاری از کارگران
حقوق خود را حتی
با گذشت یکسال
نیز دریافت نکرده
اند. اقدامات جمهوری
اسلامی علیه طبقه
کارگرحتی از سیاست
های نیولیبرالیسم
هم وحشیانه تراست؛
سیاست های رژیم
نه تنها معیشت
و تشکل کارگران
را هدف قرار داده
بلکه ساختار و
موجودی طبقاتی
آنان را نیز دارد
به تخریب و از هم
پاشیدگی می کشاند.
با این که معضل فقرو
سوءتغذیه در ایران
بی سابقه نبوده
اما برای نخستین
بار در طول هشتاد
سال گذشته، مسئله
فقرمزمن و گرسنگی
دارد در برابربخش
بزرگی از محرومان
و تهیدستان قد
علم می کند.
در حوزه
فرهنگی و مسایل
اجتماعی جامعه
متحمل ضربات سنگین
و بسیار مخربی
شده است. تاریک
اندیشان حاکم برکشور،
که با هرگونه فرهنگ
مردمی و زنده و
شاد، سردشمنی دارند،
با اقدامات قرون
وسطایی خود، سرزندگی،
شادابی و امید
به آینده را تقریبا
به پایین ترین
حد خود تقلیل داده
اند. نهاد های مدنی
و قرار داد های
اجتماعی مدرن در
حال فرو ریختن
است. حکومت اگر
در این عرصه در
برخی موارد از
خود مدارا نشان
می دهد تنها از
روی ناچاری است.
هر چه باشد جمهوری
اسلامی می داند
که در قرن بیست
ویکم زمام
امور را در دست
دارد و نه عصرشتر
چرانی که به راحتی
بتواند از همه
مظاهر و نهاد های
مدنی و ساختار
های اجتماعی به
سادگی چشم بپوشد.
درتاریخ
معاصرایران، کشورتا
بدین حد با تهدید
ات خارجی و خطرتنش
های مذهبی و قومی
روبرو نبوده است.
غیر از تحریم های
سنگین اقتصادی
و مالی بین المللی
و تهدید نظامی
غرب علیه ایران،
حالا مدتی است
که شیخ نشین های
حاشیه خلیج فارس
به زعامت کشور
عربستان، در صدد
یار گیری علیه
جمهوری اسلامی
هستند و آشکارا
ایران را مورد
تهدید قرار می
دهند. شورای همکاری
خلیج فارس در اقدامی
که در عین حال نشانه
ضعف و وحشت شان
از تحولات دنیای
عرب است، ازمراکش
و اردن دعوت کرده
اند تا به عضویت
این شورا در آیند
حتی دارند با پرداخت
پول و رشوه به ژنرال
های پاکستانی،
این کشور را نیز وارد منازعه
خود با ایران می
کنند. صرف نظر از
افزایش دشمنی میان
کشورهای همکاری
خلیج فارس و جمهوری
اسلامی، یک چیزمسلم
است وآن این است
که این کشورها
مدت هاست به این
نتیجه رسیده اند
که یک ایران نیرومند
به طورکلی به زیان
شان است؛ حال می
خواهد حکومتی مخالف
آمریکا درراس آن
باشد ویا حکومتی
که به عنوان متحد
آمریکا و جهان
غرب در راس قدرت
قرار گیرد. دراین
میان تکلیف یک ایران
قدرتمند که یک
حکومت مردمی و
دمکراتیک برآن
فرمان براند دیگرجای
خود دارد. آن ها
با استفاده ازاین
فرصت طلایی که
سیاست های جمهوری
اسلامی برای شان
فراهم آورده می
خواهند نقشه شوم
خود را علیه ایران
را بیازمایند.
درارتباط
با خطر وقوع خصومت
های قومی ومذهبی،
این مسئله در نواحی
مرزی کشور- که جمهوری
اسلامی همواره
دست به سرکوب شدید
اقلیت های مذهبی
و قومی زده است-
از همه جا بیشتر
است. با وجود آگاهی
مردم و هوشیاری
نیروهای سیاسی
این مناطق، نیروهای
ارتجاعی نیز در
این مناطق بیکار
نخواهند نشست و
مخصوصا در دوره
های بحرانی از
هر فرصتی برای
به راه انداختن
منازعات ملی/ مذهبی
بهره خواهند جست.
مسئله ای که در
راه تحقق اتحاد
داوطلبانه اقوام
و ملل ایران مانع
به وجود خواهد
آورد.
همه این
ها تنها تصویری
فشرده از شرایط
هولناکی است که
کشوردرآن گرفتار
آمده. کشوری که
حاکمان آن با عوامفریبی
شعار حمایت از
محرومان و تهیدستان
را سر می دهند اما
با وقاحت تمام
دارایی های کشور
را به تاراج می
برند و همین محرومان
و تهیدستان را
بیش از هر زمانی
دیگربه روز سیاه
نشانده اند. در
همه این سال ها،
مقامات و نهاد
های حکومتی تا
آن جا که در توان
داشتند از خزانه
عمومی زدند و به
جیب خود ریختند.
بنادر، تاسیسات
و کارخانه های
بزرگ را در اختیار
گرفتند. با به راه
انداختن شرکت های
قلابی و با ارایه
حکم های حکومتی
و دولتی، از بانک
ها وام های چند
میلیاردی می گیرند
اما بلافاصله مثل حباب
محو می شوند و به
کسی هم پاسخ گو
نیستند. درنظامی
که اوباشان و غارتگران
بر آن فرمان می
رانند، حکومتش
با سرقت و "گم"شدن
میلیارد ها دلار
از صندوق ذخیره
ارزی روبروست.
در بحران اخیر
میان باند های
حکومتی، خودشان
اعتراف کردند که
تنها در دوره ریاست
جمهوری احمدی نژاد
نزدیک به هشتصد
میلیارد تومان
به حوزه های علمیه
و مراجع تقلید
پول داد ه اند. طرفداران
خامنه ای دریک
اقدام افشاگرایانه
جناحی، فاش ساختند
که درانتخابات
ریاست جمهوری سال
هشتاد و هشت، تیم
احمدی نژاد با
برداشت چندین میلیارد
تومانی ازموجودی
صندوق "سهام عدالت"
آن را صرف خرید
رای کرده است. این
تنها گوشه ای ازچپاول
دارایی های عمومی
بدست باند های
حکومتی است.
برای برخی
از کشورهای بسیار
عقب مانده که سال
های سال درگیر
جنگ شدید داخلی
اند و ساختار دولتی
و اجتماعی در هم
ریخته ای دارند،
شاید چنین حدی
ازفروپاشی و غارت
منابع ملی عادی
به نظر برسد اما
گمان نمی رود در
جهان امروز- تحت
یک شرایط نسبتا
عادی - چنین چپاول
حیرت انگیزی توسط
حکومتی
رخ دهد. وظیفه
"شرعی" و " مقدسی"
که حاکمان بر کشوربیش
از سی سال است به
آن مشغولند. پول
و ثروتی که متعلق به
همه شهروندان ایرانی
است و در حقیقت
باید صرف توسعه
اقتصادی، ساختن
بیمارستان، مدرسه
و ساختن آینده
کودکان این کشور
می شد. جمهوری اسلامی
این کشور را به
چنان روزی نشانده
که بسیاری از کودکانش
از تحصیل و آموزش
محروم اند. بسیاری
ازپدران و مادران
زحمتکش قادر به
سیر کردن فرزندان
شان نیستند. بسیاری
از جوانان به دلیل
فقرو بی کاری،
امیدی به تشکیل
زندگی و آینده
ندارند. بخشی از
مردم چنان در فقر
و بیچارگی دست
و پا می زنند که
برای رفع نیازهای
مالی خود ناگزیرند
کلیه خود را بفروشند.ایران،
اکنون کشوری
است که علیرغم
داشتن ثروت و منابع
غنی طبیعی و در
آمد های سرشارناشی
از آن، سیستم بهداشتی
و درمانی آن سقوط
کرده و بیمارانش
به دلیل عدم توان
تامین مخارج درمانی
معالجه نمی شوند
ویا وسط بیابان
ازآمبولانس بیرون
انداخته می شوند.
نظام جمهوری اسلامی
کشور را درهمه
عرصه ها به سوی
اضمحلال و سقوط
کشانیده است. این
نظام جهنمی، اگرطاعون
و وبا نیست، پس
چیست؟