اهل قلم
و »آهوی
جوان کوير دور»
مسعود
نقره کار
در کشتار
سال ۶۷ «آهوی
جوانِ» اهل
قلم هم بر دار
کردند،
نويسنده و
مترجمی که در
کنار فعاليتهای
خستگیناپذير
فرهنگی و
سياسیاش دستکم
۱۴ اثر بر
گنجينهی
آثار فرهنگی و
سياسی
ميهنمان
افزود. دريغا
که هنوز جامعهی
فرهنگی ما به
منزلت و
جايگاه
فرهنگی او که
"آغوش عشق
معطر کرد" و
رفت، بهای
شايسته نداده
است
دهانی که
پيش از به
قدرت رسيدن با
بيرون ريختن
چنين خطابه ای
که :
«... مرتب دم از
آزادی می
زنند. مردم
آزادی قلم دارند؟
آزادی بيان
دارند؟ مردم
کجا آزادی
دارند که
ايشان دم از
آزادی می
زنند... از اساس
دمکراسی اين
است که مردم
آزاد باشند...
کدام يک از
اين روزنامه هايی
که ما داريم
آزاد بوده
است؟...»( مهرماه ۱۳۵۷)
رژيم
شاه را مورد
انتقاد و
سرزنش و تقبيح
قرارداده بود
، پس از به
قدرت رسيدن
همرا با بوی
گند عالم گيری
که به گفته پيامبرش
از قلب دروغگو
متصاعد می
شود، برمنبرقدرت
گفت : «... اگر ما
از اول قلم
تمام مطبوعات
مزدور را
شکسته بوديم و
تمام مجلات
فاسد و مطبوعات
فاسد را تعطيل
کرده بوديم و
حزب های فاسد
را ممنوع
اعلام کرده
بوديم و رؤسای
آن ها را به جزای
خودشان
رسانده بوديم
و چوب های دار
در ميدان های
بزرگ برپا
کرده بوديم و
مفسدين و
فاسدين را درو
کرده بوديم،
اين زحمت ها
پيش نمی آمد.
من توبه می
کنم از اين
اشتباهی که
کرده ايم...» ( ۲۷
مرداد ماه ۱۳۵۸).........و
بدينگونه
برای استجابت
توبه اش با
فرمان و فتوی
"بشکنيد اين
قلم ها را" به
سراغ
کشتاراهل قلم
،چاووشی
خوانان قافله
ی آزادی، رفت .
او و پيروان
اش از سيمون
فرزامی و علی
اصغر اميرانی
شروع کردند تا
به سعيدی
سيرجانی و احمد
مير علايی
وابراهيم زال
زاده و احمد
تفضلی وحميد
حاجی زاده و
پيروزدوانی و
مجيد شريف و
فريدون
فرخزاد و کورش
آريامنش و.......رسيدند.
خمينی اما
برای نشان
دادن کينه اش
به قلم و اهل
قلم آزاد
انديش و
آزاديخواه
کانون
نويسندگان
ايران را
نيزهدف گرفته
بود، کانونی
که خارچشم شان
بود ، و از پيش
از انقلاب
بهمن او و روحانيون
مشابه اش را
می آزرد،
وانکارش هم
ممکن نبود.
نمونه است اين
اطلاعيه که پس
از " ده شب شعر"
در سال ۱۳۵۶خطاب
به روحانيون
انتشار داد:
«... يک فرصت جديد
امروز در
ايران به وجود
آمده و اين
فرصت می تواند
مورد استقبال
شما قرار بگيرد،
در غير اين
صورت موقعيت
فعلی پيش نمی
آيد. حالا
نويسندگان و
گروه های
سياسی انتقاد
می کنند. آن ها
نامه می
نويسند و امضا
جمع می کنند،
شما هم می توانيد
نامه بنويسيد
و...»
خمينی در
قدرت و حکومت
اش با يورش به
کانون و کانونيان
و قتل اعضاء و
فعالين کانون
حجاب ازکينه ی
ماهوی شان به
آزادی انديشه
و بيان و قلم برداشتند.
او و پيروان
اش نه فقط در
کشتار سال ۶۰ ،
قتل های
زنجيره ای
وکشتار در
خارج از کشور
جان اهل قلم
گرفتند، که
درکشتار بزرگ
سال ۶۷ نيز با
فتوی جنون
آميز و
جنايتکارانه
اش تاراجگر
جان و جهان
يکی
ازنويسندگان،
مترجمان و پژوهشگران
گرانقدر
جامعه ی
روشنفکری
ايران شد، جان
و جهان شاعری
که " با پرنده
ای کوچک در دهان
/ با هزار لهجه /
برای پيروزی
مردم/ نغمه می
خواند" ،
روشنفکری که
دمی از فعاليت
های فرهنگی و سياسی
آزاديخواهانه
بازنايستاد.
شهريورسال
۶۷ کانون
نويسندگان
ايران در
پستوی خانه ها
به سوگ" آهوی
جوان" اش "
حسين اقدامی "
( صدرايی) نشست
،آهوی جوانی
که اولين و
آخرين قربانی
از ياران
کانون
نويسندگان
نبود .جلال
هاشمی
تنگستانی،
حميد رضوان،
سعيد سلطانپور،
عطاءالله
نوريان،
رحمان
هاتفی،غفارحسينی
، محمد مختاری
و محمد جعفر
پوينده نيز به
شکل های مختلف
،همچون "آهوی
جوان کوير
دور"، " آغوش
عشق معطر
کردند". در آن
هنگامه کانون
نويسندگان
شرايط سختی را
می گذراند و
نمی توانست از
" آهوی جوان"
اش سخن بگويد
و آشکارا
سوگوارش شود.
زمزمه و تلاش
برای جمع و
جورکردن و
فعال کردن
کانون از همان
سال آغاز شد(
دی ماه ۱۳۶۷) اما
فتوی قتل
سلمان رشدی(
بهمن سال ۱۳۶۷)
و
مسايلی چند بار
ديگر و برای
مدتی کوتاه
کارها را
متوقف کرد.
در خارج از
کشور اما ، و
دريغا کانون
نويسندگان
ايران "
درتبعيد" که
می توانست
فرياد ياران به
سوگ نشسته شود
و دادخواه به
دار آويختن
آهوی جوان و
شجاعی، که
درشکنجه گاه و
قتل گاه اش به
بانگ بلند
سروده بود :"
عاشق تر از
آنم / که خموشی
را تاب آرم /
......شيدا تر از
آنم که در
سکوت بميرم." ،
تقريبا"سکوت
کرد، می نويسم
تقريبا" چرا
که آذر و بهمن
ماه سال ۶۷
کانون
نويسندگان
ايران در
تبعيد بيانيه
ای به زبان
های مختلف در
باره ی " کشتار
زندانيان سياسی
" صادر کرد،( و
سپس تر در بيانيه
در مرگ خمينی
خرداد ۶۸ و برخی
ديگر از
قطنامه ها و
بيانيه ها نيز
به اين کشتار
اشاره داشت ) ،
اما ماجرا در
رابطه با کشتار
سال ۶۷ ،
جنايتی با آن
وسعت و ابعاد
،درهمين حد
ماند. کانون
نويسندگان در
تبعيد حتی
فرياد آهوی جوان
و شرزه اش را
از درون
کشتارگاه اش
نشنيد و آن را
آنگونه که
شايسته بود
باز نتاباند:
"... برهنه
پای بر تيغ
برهنه تن
در آتش
قد
افراخته از
آزمون سرخ می
گذرم
و سرنوشت
نه
پيشاپيش من
که
چون سگی رانده
به
دنبالم می دود.
سبکبال
می گذرم
سراپا
همه خونشعله
بر آتش و
تيغ
با قلبی
آکنده از اميد
بهاران
و کول پشته
ای
سرشار از
فرياد و رنج
رنج، رنج
رنج های
تلخ مردم
سرزمينم
که
فرداهای
آبستن را می
زاياند،
و فرياد،
فرياد
فريادهای
سرخ رفيقانم
که
فلق را خونرنگ
می کند.
می گذرم
بر تافته
و عاشق
با تيری
در قلب
تيری در
گلو
و پرنده
کوچکی در دهان
که
با هزاران
لهجه
برای
پيروزی مردم
نغمه می
خواند."
***
برخی از
کارهای حسين
اقدامی (
صدرايی):
خدا را هجی
کن , از نيمه
راه يک صحنه,
کنسرو فلسفه,
قبل از شروع ,
رويای يک قو,
شطرنج يکطرفه,
طرح يک نقد , (
مروری بر
زندگی سيد
جمال الدين
اسد آبادی ), حد
دوام , شدت بر
خورد, دو
مقاله از
شيلی, شعرهای
ممنوعه
امريکای
لاتين ..... و
ترجمه هايی چون
: سفر شرق (
هرمان هسه) ,
تاريخ مختصر
سه انترناسيونال
, بحران وحدت
در حزب ما
و........برخی از
آثار حسين
اقدامی هستند.
" فرهنگ
گيلکی" ,
مجموعه "
شعرهای در
خلوت" و ترجمه
چند اثر فلسفی
نيز از کار
های منتشر
نشده اش هستند
که به هنگام
دستگيری اش به
تاراج رفتند .
حسين از پاهای
اصلی جنگ هنری
و سياسی " بيداران"
نيز بود. او
درچاپ و نشر
کتاب نيز
خدمات شايسته
ای کرد, که
برای نمونه به
مديريت او در انتشارات
"درفک"-
روبروی
دانشگاه
تهران- , می توان
اشاره کرد.
انتشاراتی ای
که کمک های
ارزشمندی به
کانون
نويسندگان
ايران و اعضای
آن کرد.
"نشر معلم "
در آلمان در
سال ۱۳۶۹ آخرين
سروده های
زندان او را
در مجموعه "
فرياد های
بند" منتشر
کرد , سروده
هايی جاندارو
ماندگار که از
سويی آيينه
تمام نمای عشق
و آزادگی و
شجاعت , و از
سوی ديگر
تصاوير درد
آفرين شقاوت و
بيرحمی و
سبعيت اند.