تاسی
به اراده و خیزش
توده ها
بهنام
چنگائی
تیر
ولی فقیه به
سنگ خورد و
توده های مردم
بجان آماده،
از تنها امکان
خود( نه ی بزرگ)
را ساختند و
آنرا به میل
مستقل خویش به
سینه ی رهبر کوفتند
و فعلا مصلحتی
آرای خود را
به حسن روحانی
دادند. با این
کار مردم از
اراده رهبر
خودکامه و تیم
وابسته به او سر
پیچیدند و
یکبار دیگر
کاملا روشن با
او مخالفت
آشکار نموده و
طبعا از
روی تمام نظام
ولائی گذر
کرده و
سمتگیری
اهداف خود را
نمایان تر از
پیش با این
قیام آرام خود
در برابر زور
عریان دستگاه
مکر و مردمفریبی
نشان دادند.
تردیدی
ندارد که رژیم
ولائی در
مقابل تراکم
انفجاری مردم
ناگزیر به
تاسی و تبعیت
از اراده ی
طغیانی آنان
شد و بهمین
دلیل قادر به
تقلب در نتایج
انتخاب حس
روحانی توسط
توده های
عصبانی نگردید.
باند حاکمیت ولائی
به وضوح می
دانست که
تجربه ی 88 بیخ
گوش اوست؛ و
بتبع آن تجربه
تلخ، آنها را
از تکرار
حماقت پیشین
بر حذر کرد.
بنابرین شکست
خامنه ای و
انصارش برای
کل مافیای
ولایت از پیش
معلوم بود و هم
از این
رو کاملا قابل
پیش بینی، که اجازه
ی مشارکت رفسنجانی
و یا خاتمی و
همفکران (رفرماسیون
دینی)آنها را با
قلدری مسدود و
از گود
انتخابات دور
کرد.
حالا
اما، بر کسی
پوشیده نیست
که تغییر
افراد هیچگاه نمی
تواند به معنی
تغییر ساختار آنهم
بسود توده های
کار و زحمت و
فرودستان خانه
خراب باشد.
زیرا مشکل
اساسی مردم و
کشور ما خودِ (قانون
اساسی) بعنوان
معضل اصلی ست
که باید تغییر
یابد. در همین
قانون اساسی
ست که ولایت
فقیه مطلق با
حمایت قانونی می
تواند بر روی
زمین و به همت
فرمانروائی بی
چون و چرا بر
چاه های نفت خدائی
کند. پس خوشخیالی
و انتظار خاصی
نباید از
ساختار حکومت
شیعه به ولایت
خامنه ای در
فردای ریاست
جمهوری
روحانی داشت.
این یک
خوشبینی ساده
لوحانه است و
خود مردم هم
این را به
درستی می دانستند
و سعی کردند
با انتخاب
روحانی، رسما
در مقابل
دستگاه بیت
رهبری بایستند
که براستی هم
خوب ایستاده
اند.
انتخاب
روحانی یک طرح
و پیش زمینه
برای فراروئی
فرداست. چرا
که آقای
روحانی از
سرسپردگان
قدیم آقای
خمینی ست و 18 سال
آزگار هم هست
که در شورای
امنیت نظامی ـ
ولائی بعنوان
دبیر شورای
امنیت ملی جا
خوش کرده، در
ماجرای مک
فارلین توسط
هاشمی
رفسنجانی میانجیگری
با غرب را نموده
و دوره ای
بلند در
مذاکرات هسته
ای با غرب رُل
دو طرفه ی
ایرانی ـ غربی
را داشته و اصولا
خود یک ملاست
و تا اعماق
پوست و
استخوانش
آلوده به این
نظام و بتبع
آن مدافع
پابرجائی این
رژیم تمامیتگرا
ولی اندکی
رفرمیسم همین بساط
می باشد.
همچنانکه
حامیان دمبه
کلفت داخلی،
دوئل راست حامی،
امپریالیست
های غرب و در
راس آنها آمریکا
می خواهند.
اما
انتخاب روحانی
از دو حالت
بیرون نیست.
یک: تمام
مناظره ها، طرح ها و
برنامه های
تبلیغی با دقت
خارق العاده
چنان ریخته
شده بودند که
الف: بین بد و
بد تر، مردم
تنها بد را
ترجیح دهند. ب: رژیم با
ایجاد امید و کشف
فرجه ای تازه،
بتوانند
اعتراض
فزاینده و
روبه خیزش
مردم را کنترل
و عملا
تا مدتی دیگر
قدرت مانور خود
را بر علیه
حقوق
بربادرفته ی
توده ها محفوظ
کند.
دو:
رژیم هیچگاه
تمایل به
انتخاب
روحانی و طیف
اصلاح جو را
نداشت و کاملا
غافلگیر شد.
به نحوی که باشد؛
اما، دوباره
توده های
عصیانی در یک
وفاق همدردی
گسترده، دست
رژیم مکار را خوانده
و یکبار دیگر
همچون دوره
خاتمی، مهره مصلحتی
خود علیه
ولایت را
برگزیده و به
آقا نه گفتند
او را به نظام خودکامه
تحمیل کردند.
که به نظرم
مورد دوم
منطقی تر است.
بهر رو
چنین به نظر
می آید که
برای اعلام
نتایج درست، آقا
و بیت اش و سپاه
و زورش از
ترسِ تکرار 88
مجبور و ناگزیر
سر خم کرده
اند و به تاسی
و تقبل، گردن به
رای توده ها هوشیار
و بیدار نهاد
و تصمیم مردم
را فعلا پذیرفته
باشند. در هر
حال و شکل،
این خود یک
پیروزی بزرگ
برای تائید
اراده ی مقتدر
توده ای می
باشد، و جای
تبریک و ستایش
دارد که خود
را این چنین توانا
به کرسی زور
نشانده است.
اما نباید
فراموش کرد که
این تبعیتِ ولایت
و نظام تک
قطبی اش به
این سادگی تغییر
نمی کند؛ این
تصمیم مقطعی رژیم
تنها راه چاره
ی تاکتیکی
خامنه ای در
برابر امکان
شورش توده ای
بوده است و
نمی تواند مشکلات
متعدد آنها را
بگشاید و در
دراز مدت به
نتایج اراده ی
مردمی در
برابر خاست
مطلق ولایت
بینجامد.
لاجرم باید
پذیرفت که این
مشکل ولایت،
همان گره باز
نشده و باقی مانده
ی توده هاست،
که باید در پی
این پیروزی
گرانقدر گشوده
و مداوم شود.
بهنام
چنگائی 25
خرداد 1392