عصرِ ما
به روایت آثار
حسن مرتضوی!
عصر مرا
تصویر کن
در منحنی
تازیانه به
نیشخط رنج
همسایه
مرا
بیگانه
با امید و خدا
و حرمت
ما را
که
به دینار و
درم بر کشیده
اند و فروخته
…. (شاملو)
خسرو
صادقی بروجنی
به جا بود
که به پاس
آثارش چیزی
بنویسم. سخت
است. چون حیّ و
حاضر است و به
قضاوتمان مینشیند.
سخت است، چون
بی هیچ تعارف،
رسمی مألوف
نیست که
زندگان را پاس
بداریم و از
سنت مردهپرستیمان
فاصله بگیریم.
عادتمان شده
که زندگان را
فقط نقدی به
جا و نا به جا
کنیم و خردهبگیریم
که اگر اینگونه
بود بهتر بود
و چرا آنگونه
نبودی؟!. و چون
او را در
میانمان
نیافتیم، آه و
فغان سر دهیم
و به هر
قصارگونه و
ضربالمثلی
پناه بریم و
خودمان را و
دیگران را نهیب
زنیم و
ایرادات
اخلاقی فردی
و اجتماعیمان
را یادآوری
کنیم که آری،
چنین جماعت
قدرناشناسی
هستیم!.
به قول
آن دانشمند
انقلابی
(مارکس)،
انسان در جسماش
فانی و در
کارِ خود
جاودان است. و
همین کافی است
تا قدردان کسی
باشیم که هر
سال آثار
جاودانگیاش
را یکی از پس
دیگری،
پربارتر و
آموزندهتر
میبینیم و میخوانیم
و میآموزیم.
او که همواره
پر کار و
پرامید و
پرشور، هر
خوانندهای
را از حجم
آثارش به حیرت
وا میدارد.
اول
بار در
نمایشگاه
کتاب و در
غرفهی «نشر
بازتاب نگار»
دیدمش، نشری
که دیگر نداریمش.
جوانتر از
اکنونم بودم و
تازهوارد و
پرانگیزه.
برخوردی
کاملاً صمیمی
و مهربانانه
از او که گویی
آشنای
سالیانیم. آنچنان
برایم جوان مینمود
و فروتن، که
در مقایسه با
تعدد کمّی و
عمق کیفی آثارش،
تعجبم را
برانگیخت که
تا پیش از آن
هر آنکه را
در این وادی
دیده بودم خود
را قلب عالم امکان
پنداشته بود!.
برخوردی که در
دیدارهای بعدی
و اخیر نیز
تکرار شد و
نشان از
برازندگی اخلاقیاش
دارد.
او
سرمایهی
ماست در عصر
حاکمیتی که در
پاسداشت
فرهیختگانش
نیز در پیِ
اهداف خویش
است. پس
بایستی به
چنین فرهنگ بی
فرهنگی پشت
کنیم و با
تکیه بر
سرمایههای
اجتماعی خویش
پاس بداریم
کسانی را که
شایستهی پاس
داشته شدنند.
و
اکنون پاس
بداریم یکی از
اینان را و
قدردانی کنیم
از تلاشهای بی
دریغش. کسی که
«حسن مرتضوی»
میشناسیمش.
نامی که این
سالها نسلی
وامدار ترجمههای
منظم، هدف مند
و انگیزهبخش
اوست. کلام
کوتاه کنم و
به مدد برخی
آثار او که از
آنها بسیار
آموختهام، و
میآموزم،
مروری کنم بر
آنچه بر ما
میگذرد:
تاریخ
جهان فراز و
نشیبهای مختلفی
را سپری کرده
و از مراحل و
دورههای
گوناگونی
گذشتهاست. از
قرون قدیمیتر
و «سازندگان
دنیای کهن» و
«گذار از عهد
باستان به
فئودالیسم» تا
دورههایی
چون «عصر
انقلاب» و در
ادامهی آنها،
«عصر سرمایه» و
هم اکنون «عصر
نهایتها».
اما بررسی
تحولات چند
قرن اخیر در
گرویِ تبیین
سازوکار و
قوانین ذاتی
نظام «سرمایه»
است. چرا که در
دورهی اخیر
بیش از هر
دورهای
شاهد
«امپراتوری
سرمایه» و
حکمرانی آن بر
تمامی حوزههای
زندگی بشر
هستیم.
نظام
سرمایهداری
در این دوره
با ترویج
ایدئولوژیهای
خود تحت
عناوینی چون
نولیبرالیسم
و جهانیشدن،
سعی در
هژمونیک کردن
باورها و اصول
اساسی خود
دارد. از این
رو این گونه
تبلیغ میشود
که با پیشرفت
تکنولوژی و
فناوری، دورهی
«پایانِ کار،
زوال نیروی
کار جهانی و
طلوع عصر
پسابازار» فرا
رسیده و کار
انسانی در
ایجاد ارزش
جایگاه سابق
را ندارد. اما
علیرغم همهی
این تلاشهای
فکری و عملی،
با وقوع
«بحران در
اقتصاد جهانی»،
هنوز مقاومتهای
مردمی در
سرتاسر جهان
علیه «سرمایه»
و قوانین آن
وجود دارد و
شور امید
«دربارهی
تغییر جهان»
را در دل نیروهای
ترقیخواه
زنده میدارد.
هر چند
اندک و در
حاشیه، اما
اندیشههای
بدیل انسانی
به مبارزه و
مقاومت ادامه
میدهند.
مبارزهای
نظری و عملی
تا اندیشههای
رسمی را به
چالش بگیرند.
اینجاست که
جهانیشدن
معاصر دیگر
فرایندی
اجتناب
ناپذیر و آرمان
مطلق بشری
برای ایجاد
دهکدهی
جهانی تلقی
نمیشود. بلکه
«فیل بی
اخلاق»ی است
که با راهبری
«نولیبرالیسم
و بهره کشی از
مردم» رفاه و
عدالت و «دموکراسی»
واقعی را از
سر راه خود بر
میدارد. فیل
بیاخلاقی که
به یاری نیروی
نظامی در جنگ
با دشمنان
خودساختهی
ارتجاعیاش و
در صحنهی
«جدال دو
توحش»، هر روز
بیشتر به
مرزهای
«فاشیسم»
نزدیک میشود.
اما
مقاومتهای
انسانی علیه
روند نابرابر
و غیر انسانی
جهانی با
ارائهی بدیل
ضدسرمایهدارانهی
خود، عدالت
اجتماعی و
«دموکراسی در
جوامع مدرن» را نوید
میدهند.
دموکراسیای
که دیگر حقیقت
خود را در
انتخاباتهای
نمایشی چهار
سال یکبار و
از رهگذر
صندوق رای باز
نمینماید،
بلکه با پیوند
پیگیر و عمیق
با جنبشهای
مردمی و طبقات
محروم و
زحمتکش، شکلی از
«دموکراسی در
برابر سرمایهداری»
را ارائه میدهند
که هدف نهاییاش
دموکراسی
مشارکتیِ رها
از سلطهی
سرمایه و با
جهتگیریهای
جامعهمحورانه
است. نمونههایی
از این
دموکراسی را
امروز در
کشورهایی از
آمریکای
لاتین میتوان
سراغ گرفت.
نمونههایی
که هر چند شکل
نهایی و مطلوب
خود را نجستهاند،
اما «به سوی خط
مشی تعهدی
رادیکال» است
و با قدرت گیری
در قرنی
متفاوت و در
شرایطی
غیرجنگی، باور
معمول و رسمی
در مورد تعارض
«مارکسیسم و
آزادی» را به
چالش گرفتهاند.
تلاش
در راه بنای
سوسیالیسم
نوینی با
مشخصههای
فوقالذکر
ثابت میکند
که اندیشههای
«مانیفست پس
از ۱۵۰ سال»
هنوز قابلیت
اجرایی دارند
و همانگونه
که مارکس در
اثر ارزشمند
«دستنوشتههای
اقتصادی
فلسفی ۱۸۴۴»
تحلیل کرده
بود، میتوان
جامعهای رها
از قیدهای
بیگانگی و
ازخودبیگانگی
ناشی از سلطهی
«امپراتوری
سرمایه» ایجاد
کرد. از این رو
است که آنگونه
که طرفداران
نظام سرمایهداری
ادعا میکنند
اندیشههای
«مارکس در
حاشیهها»
نیست بلکه
تازمانی که
سلطهی
سرمایه بر کار
وجود دارد و
حیات انسانی
را تهدید میکند،
در مرکز
اندیشههای
ترقیخواهانه
قرار دارند و
میتوان با
تکیه بر آنها
بدیلها
سرمایهداری
را بنا کرد.
* عبارتهای
داخل گیومه،
عنوان برخی از
کتابهایی
است که حسن
مرتضوی ترجمه
کرده است.
منبع
: وبلاگ خسرو
صادقی بروجنی
http://www.khosrosadeghy.com/?p=520