چشم انداز رنسانس
یا مرگِ فردای
خاورمیانه
بهنام
چنگائی
بدون
دخالت مستقیم اراده
ی مردمی و نقش معجزه
گر نیروهای کار
و تولید در
تعین سرنوشت
سیاسی کشورها،
قطعا چشم
انداز تار و پیچیده
خاورمیانه بیش
از این مات و
فردای آن نیز بی
گمان با دخالت
زیرکانه ی امپریالیست
های جنگگرا، محافظه
کار و طماع تیره
تر خواهد ماند.
چراکه با اوج سنت
نابرابری ها،
سرکوب های سیستماتیک
مرسوم سیاسی ـ
مذهبی، توام
با گسترش چپاولگری
های سرمایه ی
هار داخلی و
جهانی و خصوصا
همآهنگی
اسلام با
ساختار بهره
کشی انسان از
انسان و آنهم از
تتمه ی نان کارگران،
زحمتکشان و
فرودستان و
تشویق سودجوئی
به هر قیمت، و تعمیق
تبعیض های عریان
و فراوان و
سرخوردگی های نسل
جوان از همه ی ساختارهای
انگلی،
تباهکار و
تمامیتگرا، هرگز
آرامش و دوستی
میان "مذاهب و
ملت ها" دیگر
چندان آسان متصور
و ممکن نیست.
چند
دهه ی آشفته و
بلند است که بیش
از "گذشته های
تاریخ خونین
خاورمیانه" از
ایران انفجاری
تا اعماق شمال
آفریقایِ
ناآرام و
گرسنه، "تضاد
و تعارض طبقاتی"
و" حق نابرابر
حیات" میان
ملت های تاراج
شده حرف اول
را می زند.
ناگزیر جنگ های
داخلی، همنوع
کشی ها و
انتقامگیری های
کور مذهبی( کشورهای
مسلمان) بسیار
رایج شده است؛
و به دلیل سوء
استفاده و تحریفات
غیراخلاقی سران
مذاهب و قلدران
نظامی از این
تناقضات
اجتماعی ـ
طبقاتی، همه
جا دار
کشتارها به نام
"خدا" میان
سنی ها و شیعی
ها برپا شده و به
سود سرکردگی قهرِ
پلید فرقه ای
و قهرمان
پروری ها
فراروئیده
است.
این
جنگ ها نه
برای برابری
حقوق، رفع تهدید
ارتجاع، دفع هر
گونه ستم ملی،
قومی،
فرهنگی،
جنسیتی و یا
زدودن قدرت دیکتاتورهای
شناخته شده
است، بلکه
تنها و درست در
خدمت راه
تأمین سروری رهبران
خونخوار و
مرتجع عقیدتی و
یا به نفع تحکیم
مواضع مستبدان
قدرقدرت منطقه
ای و جهانی انجامیده
است. گسترش یک ستیز
ارتجاعی ـ ایدئولوژیک
و یک انحراف
رودرروئی
واقعی از"منافع
طبقاتی مردم
کار" که به بازار
گرم صنایع
نظامی جهان همچنان
توفیق گرم داده
و در این چند
دهه خونین پیوسته
مفید به حال
میلیتاریسم جهانخوارِ
ناتو و
سرکردگان وابسته
ی آنان در
اعماق
خاورمیانه متلاطم
درآمده است و عملا
نیز همین گونه
که می بینیم دشمنی
سازش ناپذیر بر
جوِ مات و متشنج
" نه در مسیر طبقاتی"
بلکه در
گمراهی "مذهبی"
در میان کشورهای
مصیبتزده اسلامی
بین کارگران و
زحمتکشان و بی
خانمانان با
بی رحمی تمام به
سود "زورمداران
سرمایه "و" مکاران
مذهبی" حکم مرگ
خودی ها را نیز
هولناک می دهد
و می راند.
(به
ویژه با
پیدایش اسلام
سیاسی ایران و
سر و شاخ
کشیدن رژیم فاسد
شیعه ی ولایت
فقیه مطلق و تهدید
اقتدارگرائی روزافزون
مذهبی او بر علیه
حکومت های
فاسدتر
موروثی ملک ها
و مستبدهای منطقه،
اوضاع جهان و
خصوصا کشورهای
مسلمان بیش از
پیش در هم
ریخت؛ تحریک
تعصبات مذهبی برتریجویانه
در داخل ایران
و در میان اغلب
دول سنی و
شیعه مذهبِ
منطقه و جهان
رشد چشگیر یافت؛
قطب بندهای
تازه به وجود
آورد؛ همچنانکه
در خاورمیانه
و اصولا در
میان کشورها و
ملت های
مسلمان به
سرعت دشمنی کور
و هراسناک جان
گرفت؛ و به جنگ
های تاریخی و
ویرانگر مذاهب
تولد دوباره داد. این
مقابله ها در سطح
جهانی نیز به یاری
سرمایه داری
مضمحل درآمد؛ به
طرح های
ضدکارگری نئولیبرالیسم
و اقتصاد بحرانزده
مالی در این
مبدأ سرنوشت
ساز تاریخی
امید و آبرو
داد؛ و به
پایه های سست
آن کمک های
شایان کرد.
کمک هائی که
جز جنگ مذاهب
نام ندارد و سراسر
جهانِ
نابرابر
اسلامی را یکجا
درنوردیده و به
اعماق کام سیاهکارهای
بی مانند
سیاسی؛ یا
دسیسه ی نبرد
مسلمانان
محمدی علیه
کفار دست جنون
کشانده است.
غنیمتی گرانی که
رسما امپریالیست
آمریکا، غربی ها
و کشورهای
صنعتی را به شور
و شعف درآورده
و آنها هم هر
کدام بنا به
میل و سود و
سایقه ی خود به
سادگی و
آگاهانه بر ابعداد
ضدبشری آن
دامن زده و
همچنان از
تعمیق آن سود خود
بهره برده و
به یقین خواهند
برد.)
از آن مقطع
تا هم اکنون زندگی
انسان
کارمزد،
زحمتکش،
مترقی، صلحدوست،
آزاداندیش و
خصوصا زنان و
ملت های کوچک در
اغلب نواحی
جهانِ اسلام و
بیش از همه در خاورمیانه
آشکارا آسیب جدی
و بنیادی خورده
است؛ بی حقوقی
مفرطِ "شهروندانِ
حتی خودی" و نه
غیرخودی،
اقلیت های ملی،
قومی، عقیدتی،
زبانی و
فرهنگی علنا بر
زندگی همگی جاری
و مرسوم شد؛ و رسما
هستی مستقل
شهروندان
بیدفاع و حتی اقلیت
های بزرگ و کوچک
دینی ـ عقیدتی
دچار بی ثباتی
مالی، جانی و
تضییقات مذهبی
گرفتار شد؛ و
همچنان آنان در
میان مضیقه های
دشوار مانده اند
و عمیقا رنج
می برند. ضایعه
ای که فضای
نسبتا متعادل زندگی
"حداقل پیشین"را
در اغلب کشورهای
استبدادی به
کلی بر باد
داد؛ و جوامع
رنگین این
کشورها را به
شدت اسیر تبعیض
های مذهبی ملی
کرده است. و در
پی چنین
نابرابری ها، ناگزیرِ
چرخش هائی بر
اصل تنازع بقا
به سمت گرایشات
کور دینی ـ
مذهبی ـ ملی بیش
از پیش میان
شهروندان یک
کشور نمایان
تر شد و جوامع
رنگین را سرخورده
ساخت و
کشورهای
مسلمان را واقعا
در اعماق
ناامنی، وحشت
و گرسنگی
دردناک و
جانکاه فرو
برد.
در
مقطع کنونی، خاورمیانه
و بخشی از
کشورهای
مسلمان نشین، زیر"تسلط
اختناق سیاسی
مذاهب"
گرفتار است و همراه
با آن جنگ
خونین فرقه ای،
همگام زندگی
روزمره شده و کاملا
عادی می باشد.
ستیزی بیمار و
مرگبار که پیاپی
بر فجایع انسانی
و نسل کشی های ضد
بشری آن در
اغلب نقاط جهانِ
اسلام و به
ویژه هم اکنون
در ایران، عراق
و سوریه روز
بروز افزوده
می شود. در
خاورمیانه اینک
یک خلاء بزرگ اخلاقی
ـ انسانی به
نام خدا و
علیه بی دفاع
ها وسیعا حاکم
می باشد. یک
فقدان وجدان نوعدوست،
هوشیار و آزاد
با حداقلی از درک
و تحمل حقوق
شهروندی، که
برای جنون جهشی
داعش های
دیروز و امروز،
بی گمان رشد
قارچی فراهم
کرده و در
تمام مناطق
سنی و شیعه
نشین، این
قتلعام های
باورنکردنی، فعلا
بیش از هر جا بر
علیه مردم بی
دفاع و اقلیت کردهای
ایزدی ـ
شنگالی های
سوریه و یا علیه
مردم بی پناه
سنی و شیعه
عراق فرصت بی
مانند نسل کشی
ها و
انتقامگیری
ها را مهیا
کرده است.
همچنانکه
دیروز و هنوز
در ایران و
علیه کردها و
سنی ها پابرجاست.
((فضائی کینه
توزانه و
دشمنی
برانگیز که ملت
ها و مردم کار کشورها
را به ناگزیر
به پیروی جبری
از این و یا آن کشانده
و عملا، گروه
گروه نسل
مستاصل،
بیکار و
ناامید جوانان
را به دنباله
روی از این
جریان های پلید
فرقه ای کشانده
و خیل ناراضی
مذاهب را به شدت
به درون گودال
متفن خود، چون
لاشه ای بی
روح و جان پرتاب
می کند و از
آسیب پذیری طبقاتی
آنان خود را تغذیه
کرده و بر
چیرگی جنون و
جنگ سران مذاهب
به سود
میلیتاریسم
جهانی دامن
زده و می زند.
در پی گشایش
راه مشکوک و
مقتدرانه و به
اصطلاح خلافت الهی
و جهاد بزرگ داعش
بر علیه دیگر
شاخه ها و
فرقه های منحط
اسلامی، گناه
کوبانی ها
برای چنین
قتلعام های
وحشیانه چیست؟!
آیا چنین به
نظر نمی آید
که بیش از این نباید
امیدوار به تحول
فردا سکولاریزم
ماند و تردیدی
هم نداشت که فرصت
های فراروئی مترقی،
آرام و مسالمت
جویانه از تیغ
جهل و جبر
مذاهب
تمامتگرا هنوز
نسوخته اند؟ من،
چشم انداز مرگ
فردای
خاورمیانه را توسط
شیوع شهاب وار
رعد و برق های
مذاهب در دل چنین
شب های بلند
کنونی هرگز باور
نداشته و
تردید هم
ندارم که این
موج های بلند وحشت
فرقه ای و
ضدبشری یک
روزهِ پایانی
دارند و سرآخر
کودک رنسانس درشت
خاورمیانه با
یک پرتو
روشنگرانه و یک
جراحی بزرگ کارگری،
توام با
دمکراسی
مردمی پا به
زندگی تاریک منطقه
ی ناآرام ما
خواهد نهاد و
همینک او در
شرف شدن است و همچنان
در حال تکوین شناخت
فردای انسانی
تر و دنیائی
دیگر و بهتر برای
همه ما می
باشد و دنسانس
بیداری ما در
راه است.
با
باور به آزادی
عقیده و
وجدان، در این
مصاف
سکتاریستی و برای
شعور زخمی و بیدار
ما ظاهرا نباید
بین فرقه های
اسلامی
تمایزاتی جدی
وجود داشته
باشد؛ و یا جریانی
مستقل بی هوده،
آن محال را
بجوید و چندش
آورتر، آن
غیرممکن را بیابد.
چه بوکوحرام،
اخوان
المسلمین،
طالبان و
القاعده باشد
و چه داعش های
سلفی، وهابی، دروزی
و یا شاخه های
شیعه خامنه ای،
علوی اسدی، حکیمی
و سیستانی، نصرالله
ی و... هیچکدام آنان
به سود حیات
نوع بشری
نبوده و
نیستند و تفاوتی
مفید به حال
انسان زیرین و
فقیر و بیدادرس
ندارند. همه
ی آنها در عمل
تفاوت چندانی
با هم نداشته
و ندارند؛ و آن،
تیغ کور نمایندگی
خدا بر روی سر زمینیان
است که در طول
تاریخ خونین مدام
و بی مهابا فرود
آمده و در طی 1400 سال
توسط این فرقه
های دشمنِ بشری
تقویت و تعمیق
یافته است. و بدتر
از همه حرکت تاریخ
خاورمیانه را قرن
ها متوقف و یا
کاملا کُند
کرده است. جنگ
و دسیسه های
مذاهب ظرف قرن
ها پایانی نداشته
و ندارد و هر
بار بهانه ای متناسب
حال داشته
است. آنها اغلب
در ائتلاف با
سران جانی و بزهکار
حکومت ها بوده
اند و یا گاها
بر علیه آنها
و به سود اقتدار
مستقل و متمرکز
خود عمل کرده
و یا در دوره
بیداری مردمی
و واماندگی
تاریخی و ترس
از نابودی
بقای خود، با
ترفند (رشد
کفار و در خطر
قرار گرفتن
احکام و اصول
دین خدا) شمشیر
زهرآگین قهرشان
با گمراهی توده
ای و پشتیبانی
ساده لوحانه ی
آنها بر سر
مخالفان مترقی
حکومت ها بارها
کشیده شده است
و قوانین قصاص
اسلامی با قساوت
تمام و با چشمان
بسته بر هستی
صغیر و کبیر و
هر مخالفی با
بی رحمی تمام حکم
مرگ داده و هنوز
می دهد. به
راستی گناه کوبانی
در همین
قتلعام های داعش
امروزی چیست؟
پرسش: ادعا
رسالت غیب و
امامت ولی و
به تبع آن نزاع
بر سر تصاحب
قدرت سیاسی
مطلق برای کیست
و چیست؟ آیا
جز برای
انقیاد زمان و
مطیع ساختن اراده
ی مردم نبوده
و نیست! که
آنان تاکنون با
شیوه های قهری
خود، امکان هر
راهکارهای مردمی،
دمکراتیک و
غیرمتمرکز را
با نام خدا
تحقیر کرده و مسدود
ساخته اند؟
تاکنون، هیچکدام
از مذاهب در
هیچیک از
کشورهای
اسلامی، جز فرمان
تبعیت از آیه های
مطلوب فرقه ای
خود، هرگز هیچ
اعتراض
مسالمتگرایانه
را برنتابیده
و برنمی تابند.
یا لااقل در
کل منطقه بلاخیز
خاورمیانه، به
ویژه پس از سرقت
و شکست انقلاب
بهمن 57 توسط
خمینی، و اینک
خامنه ای همچنان
مافیای شیعه به
خفه کردن خیزش
88 مردم ادامه
داده و فرقه
های سنی مذهب رنگین
نیز در
خاوریانه به
انحای مختلف
به سرکوب خونین
خواسته های بهار
عرب پرداختند.
نتیجه این شده
است که برای مردم
کار و ملیت
های زمیگیر
شده در برابر حاکمان
سفاک و سران مرتجع
مذهبی، اعتراضات،
انقلابات
متعدد و خیزش
های خروشان
آنها بی نتیجه
مانده به همان
سان پیشین
برای تغییر
زندگی اسفبارشان
بی اثر شده و یا
حکومت های
مستبد و
وابسته با
اندک
تغییراتی در
بالا همچنان بی
واهمه به درخواست
مردم فقیر، بیدادزده،
بیکار و
نیروهای مدافع
پیشرو آنان هیچگونه
بهائی نداده و
در خاورمیانه همچون
همیشه،
اکثریتی قریب
به اتفاق زیر
سلطه ی اقلیت حاکمان
فاسدِ معمم و مستبد
جبار در خود
می پیچد و کسی پاسخگوی
دادخواهان
نمی باشد. اینک
چنین به نظر
می آید که دیریست
در اغلب
کشورهای
منطقه منقلب و
خونین ما شیوه
مبارزه ی آرام
سیاسی سپری شده
است و باید دوباره
چریک شد و دست
به اسلحه برد. آیا
اینگونه است؟ اما
آیا مگر نه انقلاب،
کار مردم است
و نه اسلحه؟
من همچنان می
گویم که
انقلاب مردم
کار است توام
با نقش کلیدی سازماندهی
و در همبستگی اراده
ی آگاه
طبقاتی!
آیا
بساط ساختارهای
متمرکز، تکقطبی،
وراثتی،
ملکوک الطوایفیِ
ملک ها، شاه
ها، سرکردگی
رهبران خودخواه،
امامان بیمار مذهبی
در خاورمیانه
و اصولا بنیان
کل کشورهای
عرب و مسلمان استبدادی
رو در روی ناگزیرِ
یک تحول بزرگ و
تاریخساز نایستاده
است؟ آیا شرایط
سیاسی ـ
اقتصادی نامتعادل
جهان و به تبع
آن اقتصاد بحران
گرفته کشورهای
منطقه، برای
این تحول زیرساختی
و حیاتی فراهم
و مهیا نمی
باشد؟ به باور
من جز این
نیست! حتی اگر
روند این مبارزات
رهائی بخشِ مترقی
مشابه بهار
عرب، و انقلاب
مردمی ایران برای
مدتی با تحریف
و سرکوب مذهبی
همراه شود و یا
خود انقلاب طبقاتی
و اجتناب
ناپذیری آن برای
مدتی مسکوت مانده،
و یا توسط شورش
های کور و
مافیائی روند دگرگونی
و پویائی را برای
مدتی کُند کند
و زمان
جابجائی های
بزرگ و کلان را
طولانی تر
بسازد، من
همچنان می
گویم که خاورمیانه
بی گمان و
همچنان در
مسیر عصر
روشنگری قرار
دارد و این
بارداری سخت را
در فردای پیش
رو خواهد
زائید.
آیا، چشم
انداز ِفردای
نان، آزادی و
برابری جز در
نتیجه ی
بیداری و
برنامه ریزی طبقاتی
ست؟ هرگز! مگر
نه، از دیر
باز تمامی اهرم
ساختارهای سیاسی
ـ حقوقی ـ
فرهنگی و توان
خالص اقتصادی
در این
کشورهای مسلمانِ
توانمند و کاملا
سرسپرده به
قدرت های
جهان، همگی در
زیر اراده و اداره
ائتلافی یک
مشت فامیل های
فسیلی و فاسد،
فرقه های کاخ
نشین مذهبیِ
غارتگر و جانی،
سران قبیله های
وحشی عصر
بیابان گردی و
یا در چنبره
مافیاهای تبکار
وابسته به
آنها نبوده و نیست؟
چرا چنین بوده
و هست! رژیم
هائی که دهه
ها و و سده ها در
این ممالک سنتی
با قوانین شبه
برده داری،
ضوابط و روابط
جامعه بربریتی
و یا مبتنی بر
اصول پایه و یکسویه
ی به اصطلاح
اسلامی (چه
سنی، چه شیعه
و یا شاخه های
آنها)مطلقا بر
سرنوشت مردم حکم
قاطع نرانده
اند؟ البته که
همیشه چنین
بوده است! اقلیتی
ناچیزی در این
کشورها به
یاری آمریکا،
انگلیس و
یاران غربی شان
منتصب شده و
آنها بر
اکثریت
زمینگیرشدگان
عامی به یاری
سران مذاهب،
حکومت مطلق
کرده و شگفتا
که هنوز می کنند
و بی مبالغه همه
یکدست فاسد، وامانده
و فرسوده هستند
و هیچکدام به
هیچوجه قادر
به فهم ضروریات
زمانه خود نبوده
و یا شایسته
رهبری زندگی
انسان های به
جان آمده و
امروزی نمی
باشند و هرگز
نیز توان تطبیق
نگاه فرقه ای و
تمامیتگرای آنها
با روح پویای
اعصار
روشنگری
همآهنگی نداشته
و ندارند؛ چون
آنان دارای
این استعداد
مترقی، ذاتی و
طبقاتی نیستند.
بنا بر
این خاورمیانه
و کشورهای
مسلمان آبستن رویدادهای
شگرف بنیادی، جبری،
قطعی، مترقی و
مترتب است.
دگرگونی ها و
زایمان هائی
که از یکسو ناچار
است برای
معضلات موجود فقدان
نان کافی و آزادی
و همچنین ضایعات
تلنبار شده کل
دستگاه جبار شاه
ها و شیخ ها،
هوشیارانه و بسیار
منطقی چاره ی
دمکراتیک و
افقی بیابد؛ و
همچنین از سوی
دیگر به تبعیض
ها، تعرض های جنسیتی،
فرهنگی، اجتماعی،
دینی، مذهبی، ملی،
چه در سطح
کشورها و چه
در گستره
منطقه ای لگام
زند و راه حل
های فراملی ـ
فراعقیدتی ـ ضرورتا
طبقاتی، و در
ظروف سیاسی ـ
مردمی و نه
نظامی ـ قهرآلود
راهکارهای
تغییر زندگی مردمی
را بیابد؛ و طبعا
این پاسخ ها می
باید عمقی، ریشه
ای و همه شمول
و کاملا تبعیضزدا
باشند تا برای
زدودن فقرها و
نابرابری ها و
ستم های رنگین
موجود،
بتواند خود
نیروهای
ستمکشیدهِ
ضداستبدادی و
ضدسرمایه
داری را در
کنار هم و
برای یکدیگر و
همدیگر در
برابر دشمن
طبقاتی در صف
مشترک انسانی داشته
باشد و مسلما با
اقدام کلان
مزدبگیران و
فرودستان و
نیروهای
نوعدوست
مترقی به
امکان ایجاد دگرگونی
های پایه سیاسی
و اقتصادی کشورهای
عمدتا فقیرِ
اسلامی سریعا یاری
رساند.
تکاملِ
خوابرده ی
خاورمیانه و
تأثیرِ بیدادزدگی
فردی دیکتاتورها،
خودخواهی شاه
ها و ارتجاع مذهبی
شیخ ها، عمری
دراز دارد و
بسیار کهنه می
باشد. تاخیر پاسخیابی
به الزامات
زندگی امروزی که
می بایست توسط
شیوه های
غیرمتمرکز
دولتمداری، و خصوصا
با اراده ی
سیاسی کارگری
ـ مردمی و نه
ناسیونالیستی
و مذهبی متحول
شود و بسود حرکت
آتی کل منطقه هر
چه زودتر فراروید؛
تا بتواند روند
تند و تیز این جابجائی
های نا بهنگام
داعش های عصر،
انتقامگیری
های کور فرقه
ای آنان و ناگزیر
راه حل پایان دشمنی
های کنونی ملت
های
خاورمیانه را برای
کسب نان و
آزادی همگانی
متحد کند و پاسخ
مناسب فراملی دهد
و مگر از همین
رو، آرامش و
نان ربوده شده
را در کل
منطقه به نوع
انسان خاورمیانه
ای و جهان
اسلام هدیه
کند. مگر
اروپائی های
رنگین چنین نکرده
اند؟
بهنام
چنگائی 4
شهریور 1393