امنیتی
کردن هنر و
امنیت
هنرمندان
بهروز
نظری
مقامات
رژیم مرتبا
تاکید میکنند
که یکی از
مشخصات دولت
اسلامی
"رویکرد
فرهنگی" و
توجه اخص آن
به مسئله
فرهنگ است.
احکام سنگین و
ضدّ انسانی
صادر شده علیه
جعفر پناهی و
محمد رسول اف،
حملات مکرر به
محمد رضا
شجریان، و افزایش
سانسور،
ممیزی و تفتیش
عقاید، نشان
میدهند که این
"رویکرد
فرهنگی"
نظام ولایی در
چه جهتی حرکت
میکند. درست
در شرایطی که
کارزار داخلی
و بینالمللی
در دفاع از
پناهی و رسول
اف روز به روز گسترش
پیدا میکند،
مقامات
امنیتی رژیم
لیست ناشران
به اصطلاح
"برانداز" را
نیز منتشر
کرده اند.
"اندیشکده
راهبردی
امنیت نرم"،
وابسته به
بسیج دانشگاه
خواجه نصیر،
در جزوه ای
با عنوان
"زمزمههای
رنگی" تعدادی
از ناشران، و
دهها
نویسنده و
مترجم را به
تلاش برای
براندازی جمهوری
اسلامی متهم
کرده است.
اﻧﺘﺸﺎرات
ﻧﯽ، چشمه،
كویر، عطایی،
روشنگران،
ققنوس و
اختران هفت
ناشری هستند كه
در این جزوه
فعالیتهای
آنها
براندازانه
اعلام شده است.
خصومت
دستگاه مذهبی
- امنیتی حاکم
با اندیشه و
زمزمههای
رنگی در
ایران که در
جزوه این به
اصطلاح
"اندیشکده"
نمایان است
تازگی ندارد.
احساسات و
سیاستهای
ضدّ هنری
دستگاه
روحانیت، و
بویژه در عرصه
سینما، نشر و
موسیقی، ریشه
دار، عمیق و
تاریخی است. سینما
از همان ابتدا
بعنوان یک
"هنر غربی" در
ادبیات
روحانیت مورد
حمله قرار
گرفت. اولین
سینمای ایران
بدنبال
ممنوعه اعلام
کردن آن از سوی
شیخ فضل اللّه
نوری پس از یک
ماه از بازگشایی
آن بسته شد. به
نظر او سینما
بیماری خطرناک
و کشنده ای
بود که
قربانیانش را
از زمین پاک
میکرد. خصومت
خمینی با
سینما نیز در
نوشتههای او
همچون کشف
الاسرار و
ولایت فقیه
آشکارا ابراز
شده است. از
نظر خمینی
سینما و آنچه
که او اجزا
دیگر فرهنگ
غربی
میخواند،
همچون تئاتر و
رقص، جوانان
کشور و روح و
ارزشهای
آنان را مورد
تجاوز قرار
میدهند. فاجعه
سینما رکس
آبادان و به
آتش کشیده شدن
۱۸۰ سینمای
دیگر و
حملات مداوم
خمینی و دستگاه
روحانیت به
سینما،
رادیو،
تلویزیون، رقص
و موسیقی
بعنوان
زرادخانه غرب
در ایران، از
همان ابتدا
نشان از
"رویکرد
فرهنگی"
نظامی بود که
هنر و
هنرمندان، و
اندیشه و زمزمههای
رنگی را دشمن
نظم اسلامی
تلقی میکرد.
بر همین
اساس رژیم
اسلامی از
همان ابتدا به
بستن سینماها و
تعقیب،
بازداشت، و
تبعید هنرمندان،
ترانه
نویسان،
هنرپیشگان و
کارگردانان سینما
دست زد. با
اینهمه خمینی
و طرفدارانش
که سینما را
مرکز فساد و
فحشا
میخواندند
بسرعت اهمیت
سینما را
بعنوان
ابزاری برای
تبلیغ نظرات
ارتجاعی خود و
تحکیم نظام
اسلامی
دریافتند.
ابزاری که بیش
از این غربی،
طاغوتی و فاسد
اعلام شده
بودند در یک
چرخش تمام
ناگهان
دگرگون شدند و
خمینی اعلام
کرد که
روحانیت با
سینما و رادیو
و تلویزیون
مشکلی ندارد
و در صورت
"استفاده
درست" از آنان
مشکلی نیست.
خمینی حتی
فراتر رفت و
سینما را
"اختراع
مدرنی"
نامید که باید
در خدمت آموزش
مردم قرار
گیرد. پاکسازی
سینما در
ایران بهمین
منظور و با
تغییر نام
سینما ها،
وارد کردن
فیلمهای به
اصطلاح سالم و
"انقلابی" و
گماردن نزدیکان
خمینی بر مصدر
صنعت سینما
آغاز شد. رژیم همچنین
با تصویب
قانونی در
خرداد ماه ۱۳۶۳
مرزها و نظام
نامه سینمای
اسلامی را
تعیین کرد. در
این مصوبه
رسالت سینما
در ایران
حمایت از نظام
اسلامی قید
شده و آمده
است که فیلم
هایی که در آن
موازین نظام
اسلامی نقض
شده، به دین
اسلام، ولایت
فقیه و نهادها
و افراد نظام
توهین شده، و
به اشاعه فحشا
میپردازند،
در جمهوری
اسلامی ممنوع
اند.
۳۱ سال
ممیزی و
سانسور، ۳۱ سال
تلاش برای
اسلامیزه
کردن سینما و
فرهنگ در
ایران از طریق
سرکوب سینما
گران و محدود
کردن آنها از
یکطرف، و
ترفیع دادن
مجیز گویان
ولی فقیه و
اختصاص بودجه
هنگفت به آنها
برای تولید
فیلمهای
اسلامی، راه
به جایی
نبرده است.
جمهوری
اسلامی سالها
از یکطرف فیلمهای
بسیاری را در
ایران ممنوع
میکرد اما از
طرف دیگر تلاش
میکرد تا از
درخشش همین
فیلمها در
فستیوالهای
بینالمللی
بسود خود
استفاده کند.
در دوره اخیر
اما همین
فستیوالها
نیز به مثابه
بخشی از "جنگ
نرم"
علیه نظام
اسلامی توصیف
شده اند. سال
گذشته معاونت
سیاسی صدا و
سیمای ولایت
فقیه با
انتشار گزارشی
اعلام کرد که
"بخشی از این
جنگ نرم
امروزه در
جشنواره هایی
مثل کن و ... برای
سیاه نمایی
اوضاع داخلی و
برجسته سازی
حوادث و وقایع
کشور در حوزه
های مختلف به
منظور بهره
برداری سیاسی
دنبال می شود ."
"حساسیت
های" دستگاه
مذهبی -
نظامی حاکم بر
ایران اما
محدود به
سینما نیست.
سرنوشت
نویسندگان و
ناشران ایران
از سرنوشت
سینماگران هم
دردناک تر
است. بدنبال
سقوط دیکتاتوری
پهلوی دستگاه
سانسور رژیم
نیز فرو ریخت
و بسیاری از
کتابهای
ممنوع در
ایران با جلد
سفید به چاپ
رسیدند. کتابهای
جلد سفید که
با تیراژ
بسیار بالا
منتشر میشدند
به مرور و زیر
تیغ وزارت
تازه تأسیس
"فرهنگ و
ارشاد اسلامی"،
و در آتش برپا
شده از سوی
چماقداران رژیم
ناپدید شدند.
با اینهمه نسل
جدیدی از ناشران
که تا پیش از
این کتابهای
جلد سفید را
منتشر
میکردند با
پرداخت هزینههای
گزاف و نبرد
روزانه با
ماموران
سانسور رژیم
به فعالیت خود
ادامه دادند.
گزارشات
منتشره حاکی
است که بسیاری
از ناشران
ایرانی در سال
تنها اجازه
چاپ چهار یا
پنج کتاب را
بیشتر
نمیگیرند و
صدور مجوز
برای کتابهایی
که از سوی
رژیم بی خطر
تلقی میشوند
سه سال طول
میکشد. سیاست
رژیم به انبار
شدن میلیونها
کتاب در ایران
منجر شده است.
ابراز
نگرانی
دستگاه حاکمه
نسبت به رشد
سینمای
"زیرزمینی"
ادامه هشدارهای
پیشین رژیم در
باره رشد
موسیقی و نشر
زیر زمینی
است. ابراز
چنین نگرانی
هایی از سوی
مقامات رژیم و
قمه بدستانی
که در دولت
پادگانی
"افسران جنگ
نرم" خوانده
میشوند، نمایانگر
وحشت رژیم از
اندیشیدن، از
خلق کردن، از نوگرایی،
و از هرگونه
زمزمه ای است
که رنگی است
و تاریکی ارزشهای
پوسیده ولایی
را منعکس
نمیکند. در
عین حال رژیم
زمینه را برای
گسترش حملات
خود علیه مردم،
هنر و نیروهای
زندگی آماده
میکند. در
باره
امنیتی تر
کردن هنر و
فرهنگ،
افزایش
چشمگیر
ممنوعیت هنر و
هنرمندان و
"برانداز"
اعلام کردن
تعداد قابل توجّهی
از ناشران،
نویسندگان و
مترجمان، باید
به چند نکته
دقت کرد:
اولا،
حمله رژیم به
هنر و
هنرمندان از
دو طرف صورت
میگیرد. از
یکطرف رژیم
میکوشد تا با
گسترش فشار،
سانسور، تهدید
و بازداشت
حوزه فعالیتهای
هنری و دسترسی
هنرمندان به
مردم را محدود
تر کند. از طرف
دیگر رژیم با
تزریق انرژی و
یارانههای
هنگفت به نهادهای
امنیتی و
تبلیغی خود و
ارائه
امکانات به مجیز
گویان نظام
درصدد است به
مقابله با هنر
غیر ولایی
برخیزد.
بعنوان مثال حمله
به هنرمندان
پا به پای اختصاص
بودجه بیشتر
به فعالیتهای
به اصطلاح
فرهنگی
افزایش پیدا
کرده است.
بودجه به
اصطلاح فرهنگی
دولت در چند
سال گذشته
چندین برابر
شده است. بنا
به گزارشات
منتشره
فعالیتهای
هنری پناهی و
رسول اف در
شرایطی ممنوع
اعلام شده که
فیلم سازان
دولتی برای
ساخت بیش از
ده فیلم در
باره کودتای
انتخاباتی
سال گذشته
اجازه دریافت
کرده اند. دست
کم دو فیلم از
این مجموعه در
فستیوال فیلم
فجر
نمایش داده
خواهند شد. در تیر
ماه امسال
دولت طرح
تشکیل شورای
عالی سینما
را نیز به
تصویب رساند.
تشکیل این
شورا که احمدینژاد
ریاست آنرا
بعهده دارد
همچنین حاکی
از افزایش
تلاشهای
رژیم برای
تبدیل کردن
کامل سینما به
زایده دستگاه
مذهبی -
امنیتی حاکم
بر کشور است.
ثانیا،
نظام اسلامی
آگاهانه و
همچون موارد دیگر
سرکوب نوک تیز
حمله خود را
متوجه "اقلیت
ها" کرده است.
تصور رژیم این
است که با
حمله به ملیت
ها، اقلیتهای
مذهبی، و
همچنین
هنرمندان
میتواند ضمن
رسیدن به اهداف
خود و ایجاد
فضای رعب و
وحشت، کمترین
واکنش را در
کشور ایجاد
کند. شکست این
سیاست در کردستان
و افشای
جنایات رژیم
علیه ملیتهای
ایران و
همچنین اقلیتهای
مذهبی نشان
میدهد که چنین
سیاستی با
شکست روبرو
خواهد شد. حتی
میتوان گفت با
توجه به
جایگاه
هنرمندان و
پوشش خبری
حملات رژیم به
آنها، تشدید
فشارهای
رژیم به
هنرمندان و
نویسندگان
ایران به رسوایی
هر چه بیشتر
رژیم و
محبوبیت بیش
از پیش هنرمندان
در داخل کشور
منجر خواهد
شد. بعلاوه
تناقض و مشکل
اصلی این
سیاست جمهوری
اسلامی این
است که حمله
به اقلیتها
بعنوان "حلقه
ضعیف" با توجه
به کثرت"اقلیت
هایی" که در
برابر نظام
قرار گرفته
اند، نشانه فقدان
مشروعیت
سیاسی،
اجتماعی، فرهنگی
و اقتصادی
نظام است.
دستگاههای
امنیتی رژیم
هر روز و به
هدف ایجاد
هراس لیست
تازه ای از
"براندازان"
منتشر میکنند.
حتی یک نگاه
کوچک به این
لیست ها، که
شامل
کارگران،
زنان، وکلا،
روزنامه
نگاران،
وبلاگ نویسان
و غیره است،
این سوال را
برمیانگیزد
که در این
نظام ،بجز
وفاداران به
ولایت فقیه،
چه کسی
"برانداز"
نیست؟
ثالثا،
تشدید خشونت
رژیم علیه هنر
و هنرمندان یک
بار دیگر نشان
میدهد که نظام
اسلامی یک
دیکتاتوری
متعارف نیست.
توتالیتریسم
فرهنگی این
نظام با
فروریختن
پایه حمایتی
آن، تشدید فقر
و فلاکت، و
تازهترین
حمله آن به
معیشت مردم به
بهانه
"هدفمند کردن
یارانه ها"،
خصلت هارتری
پیدا کرده
است. تهاجم
فاشیستی رژیم
در این عرصه
اما در عین
حال نشانگر
هراس آن از
پیوندهای
عمیق بین مردم
جامعه و هنر،
و مردم و هنرمندان
است. این
همبستگی را
باید با
مبارزه برای
آزادیهای
سیاسی بی قید
و شرط، و دفاع
از آزادی
بیان، آزادی
قلم، آزادی
خلاقیت،
تخیل، و
اندیشیدن
فشرده تر کرد.
۲۳ دی ۱۳۸۹ /
۱۳ ژانویه
۲۰۱۱