تحریم؛
جنگ پنهان
علیه
زحمتکشان
ایرج
لنگرودی
تحریم
به مثابۀ حربۀ
کثیف سرمایه
علیه زحمتکشان
در هر آنجایی
است که سرمایه
سود حداکثری
خود را در خطر
میبیند.
تحریم زمینه
را برای
سودجویان،
محترکان و
غارتگران
آماده میکند
تا بهنام دور
زدن تحریمها
انواع و اقسام
رانتجوییها
و سوءاستفادههای
اقتصادی را
عملی کنند.
در دور
قبلی تحریمها
در سالهای
آغاز دهۀ نود
به بهانۀ دور
زدن آن، بابک
زنجانیها که
آنزمان با
القاب بسیجی
اقتصادی هم
تکریم میشدند،
پیدا شدند تا
همچون خار در
چشم مردمی که
انواع و اقسام
محرومیتها
را تحمل میکردند،
با هواپیمای
شخصی،
محافظان و
امکانات
آنچنانیشان،
مانور تجمل و
جولان دهند.
اما
این همۀ ماجرا
نیست و شاید
فقط رویه و
ظاهر آن باشد.
آنچه در عمق
میگذرد
فاجعهای
ویرانگر است،
و موسوم به
شوک درمانی
جوامع جهان
سوم و
پیرامونی به
نفع سرمایۀ
مالیست که در
عرصۀ جهانی
اتفاق میافتد.
گاهی در
اندونزی،
گاهی در عراق
و اینک ظاهراً
در ایران است
که میخواهد
بخش عظیمی از
بحران خود را
از این طریق حل
کند، یا به
تأخیر
انداخته تا به
غارت منابع
این سرزمین
ادامه دهد.
سرمایه
در عرصۀ جهانی
از غفلت ملتها،
رهبران و احزاب
و همچنین فرصتهایی
که این رهبران
آگاهانه یا
غیرآگاهانه، منفعتطلبانه
و با بیمسئولیتی
در اختیارش
قرار میدهند،
حداکثر
استفاده را میکند
که به کشتار
میلیونها
نفر
(اندونزی)،
نابودی
زیرساختها و
سازوکارهای
اقتصادی و
نیروی انسانی
(عراق و سوریه)
و... میانجامد،
و البته همان
نظام سرمایهداری
جهانی از یک
طرف با فروش
سلاحهای خود
به همان
کشورها و جنگافروزی
و از طرف دیگر
با غارت منابع
زیر زمینی و
روی زمین همان
کشورها به
بهانۀ
بازسازی، همواره
در حال انتقال
ارزش اضافی از
پیرامون به مرکز
و عقب نگهداشتن
روند رشد و
توسعه در
کشورهای جهان
سوم است.
(نمونۀ عراق)
در این
میان درایت و
دوراندیشی،
توجه به منافع
ملی کشور و
استفاده از
همۀ نیروها و
امکانات
مردمی و ملی
درون یک جامعه
میتواند
نیرنگهای
سرمایۀ جهانی
را خنثی و
کشور را - حتی
در همین
چهارچوب
سرمایهداری
جهانی - در راه
توسعه و ترقی
قرار دهد؛
لااقل از آسیبهای
فراوان
اقتصادی به
زیربناهای
جامعه جلوگیری
کند.
تمام
هیاهوی که در
ایران به نام
مبارزه با امریکا
و اروپا و
دیگر کشورها
به راه
افتاده، برای
این است که
مظاهر این شوک
درمانی در
اقتصاد،
سیاست و فرهنگ
از چشم مردم
پنهان بماند و
سیاستهای ضد
مردمی و
غارتگریها
در ذیل این
بحرانهای
ظاهری دیده
نشود.
در
دورۀ اول
تحريمها،
سالهای ۹۱-۹۰
ارزش پول ملی
در مقابل
ارزهای خارجی
به یکسوم
تقلیل یافت،
تورم تا مرز
پنجاه درصد
افزایش داشت و
بخش عظیمی از
زحمتکشان به
زیر خط فقر
رانده شدند.
نزدیک به یک
هزار میلیارد
دلار فقط پول
فروش نفت و
گاز و فراوردههای
نفتی حیف و
میل شد. رانتهای
عظیم به وجود
آمد و غارت
ابعاد نجومی
گرفت. دکل نفت
گم شد و بابک
زنجانی با
امضای شش وزیر
و مسئول نزدیک
سه میلیارد
یورو از ثروت
این ملت محروم
را بالا کشید
و هنوز هم
قلدری میکند.
در دور جدید
تحریمها باز
هم ارزش پول
ملی تا یک
پنجم کاهش
یافت. دلار تا
مرز نوزده
هزار تومان
رفت و بعد تا
حدود ۱۴ تا ۱۵
هزار تومان
کاهش یافت و
ایستاد تا بگویند
دیدید دلار
ارزان شد؟!
اما گرانی
اینبار به
مایحتاج
روزانۀ مردم
کشیده شده
است. سیبزمینی
به پنج برابر
قیمت قبلی خود
رسیده و گوشت
و لبنیات از
سفرههای
مردم حذف شده
است و مردم
مات و مبهوت
هر روزه شاهد
ازدست رفتن
قدرت خرید
خود، نا امید
و نسبت به
آینده بی
اعتماد میشوند.
در همین سالها
فقط یک قلم ۳۶
هزار میلیارد
تومان (به این
ارقام نجومی
توجه کنید) به
فرموده از جیب
مردم به
غارتگرانی
پرداخت شد که
پولهای همین
مردم را در
مؤسسات مالی
مجاز و غیر مجاز
(!) بالاکشیده
بودند. و دلار
و یورو دولتی
به اشخاص
مجهول الهویهای
پرداخت شد که
تحت لوای
واردات
کالاهای ضروری
مردم به
واردات اقلام
غیر ضروری
اقدام و ارز
حاصل را در
بازار آزاد
فروختند که
هرروز تعدادی
از آنها با
عنوان مبارزه
با فساد
اقتصادی به
دادگاه میروند
و چنان مینماید
که مردم فکر
کنند این
مفسدان از کرۀ
دیگری به
سرزمین ما
آمدهاند و
مشغول غارت
زحمتکشان
هستند. خیر
اینها فرصتطلبانی
هستند که در غیاب
آزادی بیان و
فعالیت آزاد
احزاب در فضای
بسته و
انحصاری که
مردم را به
خودی و غیر
خودی تقسیم و
باعث فرار
مغزها و تبعید
بهترین فرزندان
این سرزمین به
دیگر کشورها
شده است، انگلوار
روئیدهاند و
از ضعف این
پیکر بیمار
جامعۀ مدنی
استفاده کرده
و مانند
ویروسی به جان
سلامت اجتماع
و اقتصاد کشور
افتادهاند.
رد هر کدام را
بگیریم،
آقازادهایست
که از دفتر و
دستک یک مقام
و یا مسئول
بلند رتبۀ
حکومت سر در
آورده.
مردم
برای تهیۀ
مایحتاج
اولیه و ضروری
خود مانند
گوشت و شیر و
دارو و... در صفهای
طولانی میایستند
تا عدهای به
نام واردات و
مبارزه با
تحریمها
سودهای
میلیاردی به
جیب زده، با
اتومبیلهای
لاکچری در
خیابانها
جولان دهند.
این همه اگر
بی تدبیری
نیست، پس
چیست؟ در غیاب
وسایل ارتباط
جمعی آزاد،
احزاب و تشکلهای
مردمی که
مانند چشم
بیدار جامعه
بر همه چیز
نظارت کنند،
فساد روز به
روز گستردهتر
میشود و همۀ
ساختارها را
دربر میگیرد.
در
مقابل به جای
مبارزه ریشهای
با فساد و
عوامل آن، به
رکیکترین
وجه در برخورد
با آنچه بیبندوباری
اخلاقی و
ولنگاری
فرهنگی مینامند،
با برخورد
فیزیکی با
زنان و
محدودیت بیشتر
برای فعالان
مدنی از معلمان،
دانشجویان و
نویسندگان
گرفته تا وکلا
و کارگران، و
همچنین
افزودن بر
سانسور و
فیلترینگ
اینترنت در
واقع هم به دهها
میلیون نفوس
جامعۀ ایران
که گویی آنها
را بالغ و
قادر به تشخیص
خوب و بد خود
نمیدانند،
توهین میکنند
و با فلج کردن
و توقف رشد
طبیعی جامعه
مانع از توسعۀ
ارتباطات و
افزایش آگاهی
جمعی میشوند.
این
همان روند شوک
درمانی است که
ابتدا جامعه را
فلج نموده و
آنگاه جامعۀ
بهت زده همچون
جسمی فلج شده
که فقط چشمانش
میبیند در
مقابل
فروپاشی ارزشها،
رواج دروغ و
سوداگری و
فرهنگ دلالی،
بی ارزش شدن
کار و فعالیت
تولیدی، قادر
به واکنشی جز
تماشا نیست.
این همه در
زیر لوای
تحریم و
مبارزه با
تحریم و شعارهای
به ظاهر آرمانگرایانهای
که به امری
مقدس تبدیل
شده و هرگونه
مخالفت با آن
به اتهام بهخطر
انداختن
امنیت ملی و
تشویش اذهان و
اختلال در نظم
عمومی سرکوب
میشود، رخ میدهد.
به قول حافظ:
نقدها
را بود آیا که
عیاری گیرند
تا همه
صومعه داران
پی کاری گیرند
........................................................
برگرفته
از شماره ۲۷
ماهنامۀ
گيلانˇ اؤجٰا