Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ برابر با  ۰۲ نوامبر ۲۰۲۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹  برابر با ۰۲ نوامبر ۲۰۲۰
انگلس ۱۸۲۰-۲۰۲۰

انگلس ۲۰۲۰-۱۸۲۰

۲۸ نوامبر مصادف است با دویستمین سالگرد تولد فردریش انگلس. بهمین مناسبت سایت سازمان ما مجموعه مقالاتی را در گرامیداشت این رزمنده و نظریه پرداز فروتن جنبش کمونیستی منتشر می‌کند.

 

 

انگلس درست میگفت،

جامعه طبقاتی و ستم علیه زنان اجتناب ناپذیر و یا غیرقابل بازگذشت نیستند

 

الین گراهام- لی

ترجمه از پریسا امجدی

 

دیدگاهی از تاریخ بشریت وجود دارد که به طور مؤثر معتقد است که تفاوت های ناچیزی میان الزامات جامعه مدرن، سرمایه داری و جوامع پیشین وجود دارد.  که در همه این جوامع نخبگانی وجود دارند، در آنها بطور کم و بیش درجه ای از استثمار و ستم علیه زنان وجود دارد و در همه آنها جنگ و نزاع  بوقوع پیوسته است.  چنین مسائلی فقط زمانی غیرقابل اجتناب میشوند که ما به یک سطح حداقل از تامین معاش و پیچیدگی های مربوط به آن برسیم، چرا که انسانها دقیقا چنین هستند.

  

البته نکته مهم این است که از نظر چنین دیدگاهی، وجود چنین مواردی در جوامع انسانی که اساسا غیر قابل تغییر هستند، از طبیعت ذاتی انسان نشات میگیرد.  اهمیت کلیدی "منشأ خانواده ، مالکیت خصوصی و دولت" انگلس در این است که ، برخلاف جبرگرایان، نشان میدهد که سرکوب طبقاتی و زنان نتیجه غیرقابل اجتناب بودن ماهیت انسانی نیست.  ظهور و گسترش چنین ستم هایی یک پروسه تاریخی است که نه اجتناب ناپذیر است و نه غیر قابل برگشت.

 

در نگارش "منشا خانواده" انگلس به تحقیقات لویس مورگان، انسان شناسی که کتابی او با عنوان جامعه باستانی در 1877  انتشار یافته بود، اتکا کرد. انگلس در پیش گفتار این کتاب توضیح می دهد که مارکس در نظر داشت نتايج بررسی‌های مورگان را در ارتباط با نتايجی که خود مارکس - و تا حد معيّنی ميتوانم بگويم خود ما - در بررسی‌های ماترياليستی تاريخ به آنها رسيده بوديم اظهار دارد (ص 27)؛ تحقیقاتی که انگلس پس از مرگ مارکس ادامه داد.  این نکته بسیار مهم است چرا که اگر چه تحقیقات توسط مورگان انجام گرفته بود اما متد و جمعبندی مارکس و انگلس به آنها تعلق داشت.

 

در راستای تحقیقات مورگان، انگلس هم بر این نظر بود که جوامع باستانی مراحل مختلفی از ازدواج و ساختار خانواده را پشت سر گذاشته بودند  .نکته برجسته در این گذار مبتنی برانتقال از یک جامعه مادر سالار، که در آن همه با هم برابر بودند و همه امکانات و منابع  برای مصرف همگانی بود، به یک جامعه طبقاتی بود که در آن مالکیت خصوصی به یک امر معمول تبدیل شد.  انگلس بر این عقیده بود که این تغییر در نتیجه اهلی شدن حیوانات و توسعه گله های دام اتفاق افتاده است.  این تغییرات منجر به افزایش ثروت و دارایی در جامعه  شد که بجای توزیع برابر آن درقبیله های مادر سالار، به مالکیت فردی افراد خاص جامعه درآمد.  این در مورد اشکال دیگر مالکیت نیز اعمال شد.  همانطور که انگلس بیان کرده است:

 

"این نکته نیز مسلّم است که مشاهده میکنیم که در آستانه تاریخ، معتبر، در همه جا گله‌ها - دقیقا مانند محصولات هنری بربریت، ابزار فلزی، آلات تجملی و بالأخره گله بشری، یعنی بردگان - بصورت مایملک مجزای رؤسای خانواده بودند. " (ص 82)

 

 

این امر سرآغاز یک سیستم طبقاتی شد که در آن  کنترل ابزارهای تولید از کنترل جمعی به انحصار طبقه حاکم درآمد.  خانواده، بازتولید نیروی کار، دیگر نه یک امر جمعی بلکه خصوصی ومسئله خویشاوندان و در راس آن مرد خانواده بود.  بهمین دلیل ظهور طبقه با ستم  علیه زنان مترادف شد.

 

انگلس، بدنبال مورگان، بر اهمیت روابط از طریق مادر و نه پدر در جوامع پیشا طبقاتی تاکید کرد.  در بعضی جوامع از یک مرد انتظار می رود که قبل از اینکه توجه ویژه ای به فرزندان خود داشته باشد ، مراقب فرزندان خواهرش باشد.  مردان از زمان دست یابی به دارایی های خصوصی در شکل گله های دام ( و انگلس تصور میکند که گله داران بطور مشخص مردان بودند )، تمایل به این داشتند که این دارایی ها را به فرزندان خود انتقال دهند.  مردان برای کنترل و شناسایی فرزندان خود میبایست زنانی را که از آنها صاحب فرزند شده بودند را در کنترل خود درآورند.  بنابراین زنان از افرادی مستقل در یک جامعه برابر به نوع دیگری از اموال مردان تبدیل شدند.  به گفته انگلس این "شکست جهانی-تاریخی جنس مؤنث بود ." (ص 85)

اکنون کاملا روشن است که  با گذشت زمان، بسیاری از آموخته های انگلس از مورگان، نمیتواند همچنان درست باشد.  این مثل یک اعلام جرم علیه مورخان قرن بیست و بیست و یکم خواهد بود اگر که دانش ما از انسان ماقبل تاریخ از آنچه که مورگان در  1877نوشته بود فراتر نرفته باشد.

 

با درنظر گرفتن اسناد تازه تر و روایت شکل گیری بعضی از اولین جوامع طبقاتی همچون  دوران نو سنگی در بین النهرین، میتوان دید که چگونه آنهمه تولید اضافه دارایی بدست آمده از طریق مالکیت حیوانات اهلی و یا کشاورزی یکجا نشینی، منجربه  ظهور یک چهره رئیس مانند میشود که بجای نگه داشتن دارایی ها برای خودشان،  ثروت را بطور عادلانه بین همه تقسیم میکنند.  اما با گذشت زمان، ظهور سلسله مراتب منجر به تغییر نقش رئیس قبیله از توزیع کننده به کنترل کننده ثروت مادی میشود.  در این مقطع از زمان است که ظهور حصارهایی دراطراف مرکز قدرت رئیس قبیله را از بقیه جدا میکند و باجگیران وی دست بکار اخاذی روستائیان استثمار شده ای که هم اکنون در پایین سلسله مراتب جامعه طبقاتی قرار دارند، می شوند.

 

علیرغم تحولات پی در پی در درک ما از دوره ماقبل تاریخ ، مارکس و انگلس تاثیر بسزایی بر نسل هایی از تاریخ شناسان و باستان شناسان  داشته اند. [1]  روش انگلس و تحلیل محوری وی از رشد طبقه و ستم زنان همچنان معتبر است.  اینکه ظلم و ستم به زنان نه بدلیل تمایل ذاتی مردان به سرکوب زنان، بلکه در نتیجه  توسعه جامعه طبقاتی است، با پژوهش های دیگری پس از انگلس اثبات شده است، تحقیقاتی که نشان میدهند زنان در جوامع غیر طبقاتی در معرض ظلم و ستم قرار نداشته اند.  برای مثال میتوان به شهر مساوات خواه باستانی چاتال هویوک در منطقه آناتولی اشاره کرد، شهری که آثار باستانی و کالاهای کشف شده از گورهای قدیمی گواهی میدهد که تقسیم نیروی کار بر اساس جنیست کم بوده  و یا اصلا وجود نداشته است.

 

یافته ها و تحلیل ها از قرن نوزدهم به اینسو به ما امکان میدهد تا به پیچیدگی جوامع غیر طبقاتی بیشتراز آنچه که در پژوهش مورگان آمده است، واقف شویم.  از نقطه نظر مورگان همه جوامع از سه مرحله گذر می کنند: توحش، بربریت و تمدن.  چنین بنظر میرسد که منظور مورگان در بکار بردن این کلمات برای تحقیر جوامع پیشینه نبود بلکه آنها را از نظریه پردازان دوران گذشته به عاریه گرفته بود ( مقدمه، ص 9).  انگلس نیز همانند مورگان، ضمن احترام به مردم "غیر متمدن" از این اصطلاحات استفاده میکند، به عنوان نمونه انگس در تائید بجا و بموقع سقوط امپراتوری رم در غرب، اظهار داشت که " فقط بربرها قادر به برگرداندن زندگی به  جهانی هستند که تمدن در حال زوال را حمل میکند." (ص 193)  "توحش" و "بربریت" اساسا اصطلاحاتی انزجار آمیز هستند و حتی به باور انگلس،  کمونیسم بدوی مادر سالاری فقط درخور قبیله های کوچک با استاندارد های پایین زندگی ومنابع محدود است. 

 

به نظر میرسد که چنین ادعایی دیگر نمیتواند درست باشد.  اکنون پر واضح است که استعمار غربی عامدانه و بطور قابل توجهی نقش بومیان در قاره های آمریکا، استرالیا و آفریقا را در شکل گیری محیط پیرامونشان از طریق عملیات کشاورزی که اگرچه متفاوت ازکشاورزی اروپایی بوده اما دست کمی از آن نداشته است را نادیده گرفته است.  قبایل بومی آمریکا که توسط  مورگان مورد مطالعه قرار گرفته اند، ممکن است که از نظر منابع بسیار غنی تر از آنچیزی بوده که او تصور می کرده است.  همچنین روشن شده است که برخی از جوامع نو سنگی، نظیر شهرهایی در منطقه آناتولی و دره سند، توانسته اند شهر نشینی همراه با سطح بالایی از زندگی را با برابری خواهی آن دوران ترکیب کنند.  بدین ترتیب پیشرفت در زمینه ابتدایی ترین سطح معیشت نمیتواند بخودی خود بمعنای شکل گیری طبقه باشد.

 

میتوان تحلیل انگلس در اینجا را بگونه‌ای قرائت کرد که گویا او درکی مکانیکی از مراحل تاریخی دارد و چنین تصور می‌کند که جوامع بطور اجتناب ناپذیری از توحش به بربریت، تمدن به سوسیالیسم گذار میکنند. این امکان وجود دارد که بخش هایی از نوشته او را مجزا از کل دید و چنین خوانشی از اجتناب ناپذیری تاریخ را توجیه کرد، مثلاً در جایی که او درباره پایان کمونیسم بدوی نظر میدهد و مینویسد که "قدرت در جوامع اولیه باید شکسته میشد، و شکسته شد." (ص 130)  این همچنین حقیقت دارد که نویسندگان بعدی، مثل کائوتسکی ، ایده‌های انگلس را در مسیر درک مرحله‌ای از تاریخ بسط دادند، و این ممکن است در خوانشی که از کار انگلس میشود تاثیر گذار بوده. مهم این است که فراموش نکنیم که انگلس مانند مارکس اعتقاد راسخ به تحولات تاریخی داشت. 

 

بنا به گفته مارکس، " انسان‌ها خود تاریخ خود را می‌سازند اما نه آنگونه که خود می‌خواهند و نه در شرایطی که خود برگزیده‌اند، بلکه در شرایط داده‌شده‌ای که میراث گذشته است و خود آنان مستقیماً با آن درگیرند." [2]  این امری اجتناب ناپذیرنیست.  انگلس در جمع بندی خود چنین اظهار داشت که دمکراسی در حکومت، برادری در جامعه، مساوات در حقوق و امتيازات، تعليم و تربيت عمومی، از سطح عاليتر بعدی جامعه‌ای حکايت ميکنند که در آن، تجربه، خرد و دانش بطور مداوم حضور دارند.  اين تجديد حياتِ آزادی، برابری و برادری تيره‌های کهن، در شکلی عاليتر خواهد بود." (ص 217) 

در اینجا انگلس نسبت به امکانات موجود برای انقلاب پرولتری و تاثیرات آن خوشبین بود و به اجتناب ناپذیر بودن انقلاب بدون اقدام پرولتاریا باور نداشت.

 

درک مدرن از شکل گیری و توسعه طبقه در جوامع از دوران نوسنگی بین النهرین به اینطرف نشان میدهد که شکل گیری طبقه پروسه بسیار طولانی و پیچیده تر از آنی داشته است که مورگان و در نتیجه انگلس فکر می کرده اند. انگلس میدانست که هنوز گسترش طبقه در زمان او در سراسر جهان تکمیل نشده بود، زیرا  او از نمونه هایی از جوامع غیر طبقاتی در آمریکا نظیر ایروکویی ها مثال می آورد. او احتمالاً نمی دانست که شواهدی وجود دارد که نشان می دهد که در مناطقی از اروپا ، مانند ایرلند ، طبقه بطور کامل تا اواخر قرن هفتم میلادی شکل نگرفته بود.  انگلس در آن زمان به تحقیقات باستان شناسی که نشان میدهد که شکل گیری طبقه یک جاده یکطرفه نبوده، دسترسی نداشت.   این کاملا ممکن است که کایانو در منطقه آناتولی بطور مثال محل اولین انقلاب در حدود 7300 سال قبل از میلاد مسیح باشد، جایی که به نظر می رسد در آن یک جامعه طبقاتی ناخوشایند بطرز خشونت باری سرنگون و یک جامعه مساوات خواه جایگزین آن شده بود. 

 

هیچ یک از یافته های بعدی در تناقض با تحلیل انگلس از شکل گیری طبقه و پیوند مستقیم آن با ستم به زنان نیست.  مطالعات و تحقیقات انگلس همچنان به ما نشان می دهد ستم و استثماربه سادگی نمیتواند جزئی از شرایط انسانی باشد.  اینها تحولات تاریخی هستند که به هیچ وجه اجتناب پذیر نبودند و اگر ما میتوانستیم که فیلم را به عقب برگردانیم و دوباره نمایش بدهیم ممکن بود این تحولات به گونه دیگری بوقوع می پیوستند.  مفسران دست راستی گاهی به تاریخ خونین جوامع طبقاتی اشاره میکنند که نشان دهند که تحقق یک جامعه برابر ناممکن است.  اما بر خلاف نظر آنها، همانگونه که انگلس در نتیجه گیری پر شور خود تاکید می کند، تاریخ به ما نشان میدهد که سوسیالیسم نه تنها ضروری بلکه ممکن است.

...........

یادداشت ها:

[1] See for example Thomas C Patterson, Marx’s Ghost. Conversations with Archaeologists, (Berg Publishers, Oxford/New York 2003).

[2] Karl Marx, The Eighteenth Brumaire of Louis Bonaparte, (Progress Publishers, Moscow 1954), p.10

*****

برگرفته از:

Elaine Graham-Leigh (2020) ‘Engels was right, class society and women's oppression aren't inevitable or irreversible’.  https://www.counterfire.org/articles/history/281-engels-200/21210-engels-class-women-oppression-origins-family-property-state

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©