بلاک
آکوپای
فرانکفورت،هجی
یک امید
سهیل
آصفی
سه روز
همایش، بحث و
گفتگو و
آکسیون و
تظاهرات
هزاران نفره
نیروهای نوین
ضدسرمایه
داری در «بلاک
آکوپای»
فرانکفورت در
حالی به پایان
رسید که
تصاویر حال
حاضر میدان
«تقسیم» در
استانبول
راوی لحظه ی
حاضر حضور
انسان شده است.
دهها
هزار نفر از
اقصی نقاط
اروپا و بویژه
آلمان در سه
روز گذشته در
فرانکفورت
گرد هم آمدند.
شهر، به حالت
حکومت نظامی
در آمد. از
میانه ی راه
برلین به
فرانکفورت،تمام
بزرگراه را ون
های پلیس فرا
گرفتند. شش
اتوبوسی که از
برلین حرکت
کرده بودند با
بیش از دهها
ماشین پلیس
اسکورت
شدند.اینجا آن
روز تماشایی
رفتن به مزار
شاملو و
اتوبوس حامل
اعضای کانون
نویسندگان
ایران، برخی
روزنامه
نگاران و فعالان
در بزرگراهی
نزدیک شهر
تهران و کرج
نیست که تا آن
سوی دیگر شهر
در اسکورت
پلیس برده شد
و از تک تک
اهالی
تصویربرداری
کردند،بزرگراههایی
بسی تمیز تر و
امن تر این
بار تا چشم
کار می کند در
محاصره ی پلیس
در آمده است. و
پلیس های زن و
مرد سراپا
مسلح،»
برابری» را به
ارمغان
آورده،»دموکراسی»
را حفاظت می
کنند.
عکسبرداری
پلیس از
روزنامه نگار
مثل یک «متهم»
پیش از
ورود به
فرانکفورت،
اتوبوس ها
متوقف و به
مرکز پلیس
نزدیک شهر
هدایت شدند.
بیش از شش
ساعت انتظار
در اتوبوس ها
و بلاتکلیفی
آغاز می شود.
عمده ی
مسافران را
جوانانی دانشجو
یا فارغ
التحصیل رشته
های مختلف از
دانشگاههای
مختلف اروپا و
عمدتا بیکار
تشکیل می
دهند. جمعیت
اتوبوس،بدون
منفذی از هوا،
پس از گذشت
زمان تلاش می
کند که به
توالت برود.
هوای درون به
پایان رسیده
است. پنجره ها
باز نمی شوند.
چشم انداز این
پارکینگ تا
چشم کار می
کند نیروهای
ویژه ی پلیس
است. لباس های
ویژه، آنها را
غول پیکرتر
کرده است. تا
جلوی درب اتوبوس
مسلح ایستاده
اند که کسی
پیاده نشود.
عکاس های
مطبوعات
مشغول ثبت
صحنه هستند.
با کارت
روزنامه
نگاری راه را
باز می کنم و حالا
اولین نفر از
اتوبوس پیاده
می شود،دوربین
ها به یک نقطه
می آیند و
پلیس نیز
همراه آنها.
کارت روزنامه
نگار بودن در
بزرگ ترین
تظاهرات
نیروهای نوین
ضد سرمایه در
اروپا به هیچ
کار نمی آید و
نجات دهنده
نیست. می گوید برویم
برای توضیحات.
می گویم من
اول باید توالت
بروم و این
بچه های داخل
اتوبوس هم. می
گوید آنها به
خودشان مربوط
است و با دو
پلیس اینسو و آنسو
اسکورت شده
بسوی توالت
روانه می شوم.
من خشمگین از
بیاد آوردن
صحنه های مشابه
در آنسوی دیگر
جهان یاد آور
می شوم که این
حق «قانونی»
شما نیست. همه
ی اعتراضات
هیچ فایده ای
ندارد. کیفم
به دقت گشته
می شود. صدای
من به آسمان
رفته و آنها
خونسرد می
گویند «چیزی
میل دارید
بنوشید؟» می
گویم بر اساس
چه قانونی اجازه
دارید که با
یک روزنامه
نگار مثل یک
متهم به جنایت
برخورد کنید.
می گویم اتوبوس
هوا ندارد.
مردم می
خواهند به
توالت بروند.
می گوید نگران
آنها نباشید.
می گویم مرا
بیاد تجارب
مشابه در جایی
که به دنیا
آمده ام انداختید.
واژه ی فاشیسم
را با دقت
بکار می برم. چونان
متهمین به
جنایت به گوشه
ای برده شده و
یکی از پلیس
ها می خواهد
که کاغذ را روی
سینه بگیرم و
یک پلیس دیگر
دوربین به
دست، آن عکس
مشهور را با
نام و شماره
بر نگاتیوهای
«لیبرال
دموکراسی» و
«آزادی رسانه»
در غرب ثبت می
کند. عکاسان
مطبوعات از
پشت حصارها به
کنار من می
آیند. پلیس
مانع کار است. آنها
را عقب می
راند. اعتراض
می کنند که ما
رسانه هستیم و
اینجا قانون
آزادی رسانه
وجود دارد.
پلیس آنها را
به عقب می
راند. تلخندی
پاسخ همکار
عکاسی است که
پیش از این
تصاویر
فراوان من را
در محل
«گزارشگران
بودن مرز» ثبت
کرده است. داد
می زند «چه
شده؟ چرا نمی
آیی این ور؟
چرا نمی
گذارند؟» تلاش
می کنم صدایم
را به او
برسانم پلیس
مانع می شود.
با ایما و اشاره
به او می
فهمانم.
«چیزی میل
دارید
بنوشید؟» می
گوید چرا با
اتوبوس آمده
اید؟ می گویم
این به شما چه
ارتباطی دارد؟
اینکه من از
چه راهی که
عمدتا هم
ارزان ترین
است برای سفر
به فرانکفورت
آمده ام به
شما چه
ارتباطی دارد
واقعن؟ کجای
این اتوبوس
نوشته است که
ورود روزنامه
نگاران ممنوع
است؟ «چیزی
میل دارید بنوشید؟»
می گویم مردم
منتظر هستند.
بگذارید به
توالت
بروند.با بالا
گرفتن جر و
بحث ها می گوید
یا با آن طرف
یا با این
طرف؟ پیش همکارانتان
می خواهید
بروید یا درون
اتوبوس؟ مسافران
اتوبوس از پشت
شیشه ها علامت
پیروزی می
دهند. اتوبوس
های مجاور هم
داستانی است
از مردم و
پلیس. می گویم
من با این
اتوبوس آمده
ام و با این
اتوبوس هم
باید به
فرانکفورت
وارد شوم،کار
شما نقض آشکار
آزادی بیان و
اجتماعات و
توهین به
اهالی رسانه
است. یکی از
پلیس ها به
همکارش می
گوید «دیدی
گفتم» می گویم
«کنار بروید
لطفا. به
همکارانم می
پیوندم.»
همچنان از
تصویربرداری
که تنها
یادآور صحنه
هایی مشابه
دیگر از من در
آن امنیتخانه
بود خشمگین
هستم با پلاک
و شماره.همکار
آلمانی دیگری
نیز با چنین
تجربه ای
مواجه
شده،هرچند از
او عکس برداری
نشده است.
ورود ماشین
بزرگ برای تخلیه
ی توالت های
موقت، فلاش ها
را بسوی خود بر
می
گرداند.اهالی
اتوبوس نوشته
هایی را به شیشه
ها می چسبانند
تا عکاسان عکس
بگیرند. مردم
آسیمه سر در
اتوبوس ها
همچنان
منتظرند. تک
تک افراد با
بارهایشان
پیاده می
شوند. از تک به
تک
تصویربرداری
می شود. شش هفت
ساعت گذشته
است. یک
اتوبوس حامل
پناهجویان به
برلین بازگردانده
می شود. زن
میانسال
نماینده ی
پارلمانی حزب
چپ آلمان که
از اینسو و به
آنسو می دود،از
این اتوبوس به
آن اتوبوس از
این دسته ی
پلیس به آن
دسته ی پلیس .
آن رئیس پلیس
و آن امنیتی
دیگر، که راهی
بجوید یادآور
تصاویر آشنای
مشابه دیگر
است هر چند آن
زنان دیگر نماینده
ی مجلس در
خانه ی ما
نتوانند بود
تا شاید که
سالها. نزدیک
شب است از پنج
صبح که ما به
کمپ محل
استقرار
تظاهرات بزرگ
ضدسرمایه در
فرانکفورت
وارد می شویم
و همه کف می زنند..
پلیس
جریان غالب
رسانه
ساعت
ها انتظار در
مقر پلیس و
دیدن این
تعداد از پلیس
در یک مکان،
نمی تواند که
انسان را به عینیت
این افراد
ورای این لباس
های سبز و
تجهیزاتشان
نبرد.ساعت ها
ایستادن در
کنار آنها و دقت
در مناسبات
آنها با
یکدیگر. اینها
عمدتا جوانان
امروز آلمانی
با ملیت ها ی
مختلف،نژادها،
رنگ
پوست،جنسیت و
گرایش
جنسی،مذهبی و
قومی مختلف
هستند. تمام
مناسبات حاکم
در جریان غالب
رسانه در
مناسبات حاکم
بین این افراد
به چشم آنکه
می خواهد
ببیند می آید.
«پلیس»،
کارمندانی که
بعضا «ارتش
خصوصی سرمایه»
نام گذاشته شده
اند،بدل به
دشمن اصلی
برای جوانان و
مردم معترض
شده است. آنها
اما کار خود
را انجام می
دهند. به خانه
بازگشته و
جریان غالب
رسانه الگوها
را روی
میزهایشان
گذاشته است
وقتی این لباس
ها را در می
آورند. به
همان اندازه در
سطح غوطه می
خورند که آن
«روزنامه
نگار» دیگر،و
آن جوان دیگر
هم سن و سالش
حتی در پوشش
«آلترناتیو».
الگوها به
گونه ای فاجعه
بار در بمباران
روزانه
نهادینه شده
اند و در
مقیاس های گوناکونی
خود را نشان
می دهند. پلیس
جریان غالب رسانه
در کنار
کارمندان
«حرفه ای» و «بی
طرف» رسانه
ایی آن،
«هنرمندان»،»فمنیست»
ها و فعالان
حقوق «ال.جی.بی
تی» آن و دیگر و
دیگر همگی در
یک قاب جا
گرفته می شوند
برای بررسی
ریشه ها و
آسیب شناسی
لحظه ی حاضر.
«دوست» و «دشمن»
همگان زیر
تاثیر یک
الگوی کلان از
زندگی سیاسی
تا خصوصی ترین
کنش ها و احساسات
و روابط و
الگوها. با
خود به پلیسی
فکر می کنم که
چیزی در عینیت
زندگی او را
به تناقض می
رساند،به
بازجویی که
لحظه ای از آن
خودبیگانگی و
حرفه اش،
فاصله گرفته
است. از نظر
وجدانی، ته
ماجرا چه می
تواند که
بشود؟ یکی از
مردم با پلیس
حرف می زند. از
بحران اخیر سرمایه
می گوید،از
تبهکاری بانک
ها و سیاست های
«ریاضتی». پلیس
انگار نه
انگار. مثل
سنگ ایستاده و
انجام وظیفه
می کند. «عده ای
کله شق» که مثل همیشه
آمده اند
اینجا اضافه
کاری و علیه
«سرمایه داری»
شعار می دهند
و به خانه باز
می گردند. باید
خیابان ها را
بعدتر تمیز
کرد و خسته
مانده از
«انجام وظیفه»
به خانه رفت تا
«سوسیال
دموکراسی»
حقوق مردم را
بدهد و دوباره
عده ای بیایند
«شعار» های
تندی بدهند و
بروند به خانه
هایشان و
رسانه ها هم
خبر حضور آنها
را کمی تا
قسمتی
بنویسند و هر
چند سال
«انتخابات»
برگزار شود.
درس خوانده ای
کدام دانشگاه
رفته ای؟ کار
تو چیست؟ چقدر
پول در می
آوری مساله
است. جهان
همین است که
هست. خیلی آن
را تغییر نمی
شود داد. تو هم
بهتر است که کار
«مفیدی» انجام
بدهی. خب
سرمایه داری
هم خوب نیست.
خیلی چیزهای
دیگر هم خوب
نیست.
آلترناتیوی
که وجود
ندارد. باید
کمی آن را
انسانی کرد و
با استیو جابز
همراه شد،با
ساز ریاضت
اولاند و
همراهی
پهبادهای
اوباما و برای
ورژن های یک
رابطه بر اساس
الگوهای
کمپین بین
المللی «حقوق
بشر» آماده شد.
از هر نوع و
مقیاس که طلب
کنی جنس وجود
دارد در
بازار. ترجیح
می دهم که
تنها در کنار
مطبوعات گام
بزنم. یک پلیس
در میان ضربان
های ضرب
معترضین بر
سپر شیشه ایش
ضرب گرفته
است. چشمم به
او می افتد. در
تقاطع نگاه،
ناخودآگاه می
خندد،می گویم
بفرمایید وسط!
دیگر نمی
خندد. گاز اشک
آور جمعیت را
پراکنده می
کند. موسیقی و
شعارها در جریان
است. عده ای
پیک نیک کرده
اند.
ناتو در
بانک مرکزی
اروپا برای
حفاظت از
«دموکراسی»
وقتی
جمعیت هزاران
نفره ی
تظاهرات به
محاصره در می
آید مردم از
ارتفاع
ساختمان ها با
طناب آب و غذا
و کاغذ توالت
می فرستند.
این حرکت با تشویق
و شعارهای
همبستگی پاسخ
داده می شود.
روزنامه
نگاران و
عکاسان در کنار
یکدیگر آن وسط
جولان می
دهند. گزارشگر
تلویزیون
«آر.تی» در کنار
فیلمبردار
مشغول ثبت «دموکراسی»
است تا جایی
که می تواند،
او تند تند با
تلفن دستی اش
فیس بوکش را
نیز چک می کند
که ببیند چه
کسی لایک زده
و چه کسی چه
کامنتی گذاشته
است. او راضی
به نظر می رسد.
در کنار یکی
از پلیس های
غول پیکر با
انواع تجهیزات
که به جوراب
یک عدد قرمز و
یکی صورتی ام
چشم دوخته،
سکوت را می
شکنم، می پرسم
«خب واقعا چه
فکر می کنی؟»
می گوید
«چی؟»به طنابی
که مردم با آن
غذا و وسیله و
آب می فرستند
پایین اشاره
می کنم، می
گویم:«نگاه کن
آنجا را می
بینی؟ اصلا
چیزی؟ حرفی؟»
می گوید
«آهان، خیلی
خسته کننده
شده است. نه
خوب است. جالب
است.» جمعیت گر
گرفته شعار
مشهور «همه
همه،
کمونیسموس،
کمونیسموس» سر
می دهد. نور و
انفجار ترقه
ها و هلکوپتر
پلیس.
هنگام
برخی
شعارها،تلاش
می کنم چشم
یکی از پلیس
ها را ببینم،زیر
این همه
تجهیزات
فایده ای
ندارد. در
نزدیکی
ساختمان بانک
مرکزی اروپا
در فرانکفورت
آلمان هزاران
نفر متوقف شده
اند. دهها نفر
تا به حال
دستگیر شده
اند و گاز اشک
آور پیرامون
را گرفته است
در حالیکه
پرچم های داس
و چکش در اهتزاز
هستند و
شعارها به
آسمان. از
یورش فاشیشم
در استانبول
خبر می رسد و
جمعیت شعار «همبستگی»
می دهد. حالا
نیروهای ناتو
در کنار نیروهای
پلیس از
شهرهای مختلف
آلمان وارد
عملیات شده
اند و در
برابر مقر
بانک مرکزی
اروپا و علامت
بزرگ «یورو» با
ماشین های
زرهی و باتوم و
گاز اشک آور و
انواع سلاح
های سرد و گرم
صف کشیده تا
پس از افتتاح
«دموکراسی» در
عراق،افغانستان
و لیبی،حفاظت
از «دموکراسی»
را درون
مرزهای خود
انجام دهند.
تصویر
اولاند در
کنار مرکل و
دیگران بر دست
ها می
چرخد،»آنها را
محاکمه کنید».
هلکوپترها بر فراز
آسمان.تروئیکا،آی.ام.اف
و بانک مرکزی
اروپا متهمین
درجه ی یک
هستند. تعداد
زیادی از
ایتالیا برای
تظاهرات به
فرانکفورت
آمده اند.
سخنرانی ها ی
پشت میکروفن
بعضا به
ایتالیایی
ترجمه می شود.
می گویند که
“حکومت
بحرانی” که در
اروپا غالب
است هیچ
مشروعیت
دموکراتیک
ندارد و تروئیکا
در سراسر این
قاره حکومت
تعیین می کند.
چند نفر از
همزبانان
میانسال را می
بینم با
یکدیگر مشغول
صحبتند. یکی
روی زمین دراز
کشیده است.
فکر می کنم که
یعنی دارد به
چه فکر می کند.
«ما در خارج
هستیم،سالهاست.
آن حکومت جنایتکار…»
و خب پس از
اتمام
شعارها، حالا
«باید چه کرد»؟
که احتمالا می
خواهد در خارج
ازکوره ی
ایران حتما
پیرامون
تحولات داخلی
ایران در نقش
یک «فعال
سیاسی» سیاست
بورزد. اما
آیا این «چه
باید کرد؟»
مشهور او، در
کمپانی های
سهامی عام «چپ»
از انواع و
اقسام پاسخ می
گیرد یا
انتظار سوار
شدن بر تحولات
با نبض «جامعه
جهانی» به
عنوان یک
نیروی «واقع
بین چپ» و یا در
سری کنفرانس
های کذا تا
شاید که اتحادیه
ی اروپایی و
ناتو گرهی از
کار بگشاید؟ و
یا شاید همگام
با هستی
اجتماعی خانه
و جهان نبض او
می زند و هنوز
تن نداده است؟
ترجیح می دهم
که این پرسش
ها همچنان
باقی بماند.
آنها اما هر
چه هست از سر و
صداها خسته
هستند اما
همچنان در
میدان مانده
اند. ناتو بار
دیگر در
بلندگو اخطار
می دهد که
تظاهرات شما
در نزدیکی
بانک مرکزی
اروپا
«غیرقانونی»
است.
در
روزهای گذشته
در آکسیونی
دیگر به
موازات تجمع و
بستن
ترمینالی در
فرودگاه بین
المللی فرانکفورت
و نیز محل
«دویچه بانک»،
در محاصره ی
انبوه پلیس در
مرکز شهر،
جمعیتی انبوه
در برابر
ساختمان های
فروشگاه
«بنتون»،»اچ.اند.ام»،»نیویورکر»
تجمع کرده،از
تراژدی که در
بنگلادش
گذشته به مردم
در حال عبور و
مرور و خرید
از این
فروشگاهها
گفته و
کارکنان این
انحصارات را
ناچار به بستن
درب فروشگاه های
خود برای
ساعاتی کردند.
در
مرکز شهر،
«بلاچاو» و
«انترناسیونال»
خوانده می
شود. کمی
آنسوتر در
همان خیابان،
سگ می لرزد. او
را بر شانه
های خود
گذاشته است و
چند نفری
غالبا بسیار
جوان دو را او
را گرفته اند.
پول را در
دهنش می گذارد
که او ببرد در
جعبه بیندازد،
در ازایش یک
تکه غذا به سگ
می دهد. ماسک
زده است. سگ
زوزه می کشد.
زن چینی گریه
می کند. فریاد
می زند. تو
داری جنایت می
کنی؟ چرا می
خندید؟ به چه چیز
می خندید؟ این
سو استفاده از
حیوان است. سگ
را در چمدان
می چپاند. بحث
در می
گیرد،یکی از جوانانی
که رژ قرمز بر
چهره دارد و
پرچم رنگین
کمان سوی دیگر
آویخته و بلندگویی
در دست از
تبهکاری در
بنگلادش در
برابر «بنتون»
برای
رهگذاران می
گوید، حالا به
کنار زن چینی
می آید می
گوید:»خب من هم
سگ ها را دوست
دارم،اما در
جهان اکنون
سرمایه داری
ببین چه می
کند، حیوانات
مهم هستند اما
انسان هایی
که…» او را قطع
می کنم. می گویم
درس اینکه
«سرمایه داری
چه چیز است»
اکنون برای
این زن نده.
سرمایه دارای
در مناسبات
جاری ما ریشه
دوانده است.تو
نمی توانی که
دیدن این رنج
را تخفیف دهی.
بحثی در می
گیرد و
دیگرانی می
آیند و من
ناظر خاموش.
تمام مرکز شهر
در اشغال پلیس
است..
نمایش
نئولیبرال
«سوسیال
دموکراسی»
جلسه ی
بررسی بحران
جاری سرمایه
در اروپا با حضور
فعال جوان چپ
از پرتغال و
در غیبت
آلکسیس سیپراس،
رهبر حزب چپ
یونان که
نتواسته خود
را به برنامه
برساند با
حضور یک فعال
چپ یونانی و
سخنرانی
زارا(سارا)
واگن کنشت
برگزار می
شود. زارا
واگن کنشت نماینده
ی سرشناس حزب
چپ آلمان در
پارلمان این کشور
که از پدری
ایرانی در شرق
آلمان متولد و
اکنون به یکی
از نمادهای
جنبش چپ این
کشور بدل
شده،آراسته
در کت و دامنی
صورتی و آریش
ساده ی مویش،
بر صحنه حضور
می یابد و
سالن غرق در
تشویق او می
شود. پس از
سخنرانی ها
پیرامون
پرتغال و
یونان، اوست
که بحث را در
دست گرفته و
تاکید می کند
که پول مالیات
دهندگان آلمانی
بعنوان کمک به
یونان به جیب
بانکداران
یونان می رود.
وی بر سخنان
دو سخنران یونانی
و پرتغالی
تاکید کرده که
راه حل بحران
یک راه حل
انترناسیونال
در اروپا است.
داستان جاری
اروپا، یونان
علیه
آلمان،آلمان
علیه اسپانیا
و.. نیست.
داستان،همان
داستان نود و
نه درصد در
برابر یک درصد
است. واگن
کنشت تاکید می
کند همگان می
دانند که
یونان قدرت
پرداخت بدهی
های خود را
ندارد،سرمایه
داری یونان و
سرمایه داری
آلمان مسئول
تبهکاری جاری
هستند. «ریاضت»
صورت مساله و
چاره نیست. «ما
نگران وضعیت
آینده ی
فرزندان خود
در همین کشور
هستیم.» واگن
کنشت تاکید می
کند که ما با
آمار و ارقام
سر و کار
داریم. سرمایه
داری آلمان و
احزابش مسئول
مستقیم
تبهکاری جاری
در یونان و
جنوب اروپا
است. وی با
اشاره به
سیاست های جریان
غالب رسانه و
احزاب «راست» و
سوسیال «دموکرات»
و «سبز» می گوید
مردم و افکار
عمومی آلمان و
اروپا را بیش
از این ابله
تصور نکنید.وی
تاکید می کند
که «حزب
سوسیال
دموکرات» و
«سبز» در عمل
فقط تائید
کننده سیاست
های «حزب دموکرات
مسیحی» آنگلا
مرکل
هستند.»همه ی
سیاست های
افزایش
مالیاتی دولت
مرکل تاکنون
با تائید
احزاب «سوسیال
دموکرات» و
«سبزها» به
تصویب رسیده
است.» زارا
واگن کنشت
وضعیت جاری را
« سیاست
تراژیک برای
دموکراسی» نام
می دهد و می
گوید کار ما
به جایی رسیده
است که آی.ام.اف
و تروئیکا در
گوشه و کنار
اروپا عملا
دولت تعیین می
کنند. وی می
گوید این
تصویر که سرمایه
ی آلمان
کارآفرین و
ناجی است دروغ
بزرگی بیش
نیست. این
وضعیت باید که
تغییر کند و
نمایش جاری
احزاب «سوسیال
دموکرات» و «سبز»
ره به جایی
نخواهد برد.
اولین نمایش
از مستند جدید
کن لوچ با نام
«روح 45″
پیرامون
تاثیر جنگ
جهانی دوم بر تحولات
بریتانیا و
جنبش
سوسیالیستی
این کشور،
بخشی دیگر از
برنامه است.
از در که
بیرون می زنم .
آنسوتر «فراری»
قرمزی که در
برابر یک خانه
پارک شده،زوج
جوانی مشغول
دویدن
هستند،یکی از
مردان به دیگری
می گوید اینجا
چه خبر است؟
برنامه ای
است؟ آن یکی
می گوید
«بابا،اینها
اکتیویست
هستند دیگه»
بدون هیچ
آشنایی او را
تصحیح می کنم
که «انقلابی،نه
اکتیویست» آن
یکی می گوید
«به درک هر چی…»
پارتی ضد
سرمایه داری
وهجی یک امید
شهر
گران قیمت
فرانکفورت
برای سه روز
به حالت ویژه
در آمد. تمام
ماشین های
پرداخت
اتوماتیک بانک
ها تعطیل شدند
که کسی نتواند
پولی بگیرد و
پلیس در هر
کوی و برزن
دیده می شد. با
وجود هوای گرفته،بارانی
و سرد، هزاران
نفر در کمپ ها
گرد هم آمدند.
چادرهای خیس و
امکانات اندک
و هوای سرد در
کنار صبحانه
ای که از انواع
و اقسام غذاها
تشکیل یافته
بود و توسط
جمع بزرگی از
داوطلبان
تهیه می شد،
در کنار رقص و
موسیقی و
نوشیدن در
طبیعت یک
«پارتی» آخر
هفته بود با
زمزمه ی برخی
مفاهیم. راه
رفتن در این
شهر،راه رفتن
آنها که برای
تظاهرات «ضد
سرمایه» به
انجا آمده
بودند تمایز و
شکاف درون
شهر،مردم
ساکن آن، و
پلیس به عنوان
نماد حافظ
وضعیت موجود
در جایی آرام
که به
فرودگاهش در
جهان شهره است
پر رنگ کرده
بود. سه روز
شهری آرام و
پر از مهاجر و
گران،به
حالتی ویژه در
آمده بود که
با وجود آن
شعارها، هیچ
موجبات
خرسندی را نمی
توانست فراهم
کند. مردمان
اما مانند
همیشه دو دسته
بودند. عده ای
همراه و عده
ای دیگر مشغول
خرید.
در راه
آخرین روز
بازگشت به کمپ
وقتی دخترکی
می پرسد چگونه
بود؟ می گویم
بیش از اندازه
«غم انگیز». سخن
کوتاه، که
چرخه ی باطل
حاکم در «دموکراسی»
های موجود
جهان امکان هر
گونه ای از
«شدن» را تا مدت
هایی نامعلوم
سد کرده است و
این در حالی
است که در
سرزمین هایی
دیگر در بخش
های غیر متنعم
تر جهان و به
اصطلاح «جهان
سوم» همواره
این «شدن» به هر
حال در جریان
است. این که
این نامزد یا
آن نامزد
«انتخاب» شود مساله
ی عمده نیست.
پیامدهای این
«انتخاب» برای
خانه
انکارناشدنی
است اما با
وجود شرایط نابسامان
عینی همواره
حرکت و چیزی
غیر قابل پیشبینی،واقعیت
این دست از
جوامع است که
برای تحولخواهان
به «امید» می
تواند تعبیر شود.
جای سخن باقی
نیست که
تحولات عینی
با این صفت و
آن نام،با آن
«رنگ» خاص و با
آن «فصل» خاص در
جریان غالب
رسانه تصویر
شده و با
بمباران رسانه
ای به خورد
مردم داده می
شود،با این
همه امکان
جریان پیدا
کردن و تغییر،
امید را بیش
از پیش در
کوتاه مدت
تقویت می کند
حال آنکه چرخه
ی باطل و
نمایش جاری
سلطه در «لیبرال
دموکراسی» های
جهان امکان
تغییرات
بنیادین را
چنان در افق
قرار داده است
که بی نگاه دیالکتیکی
به
داستان،ناامیدی
چیزی دور از
انتظار
نتواند بود.
حال و
هوای تظاهرات
ضد سرمایه و
جنبش های جاری
در غرب با
ژرفش بحران،
بیش از دو دهه
پس از فروپاشی
آن دیوار به
گونه ای ملموس
و جدی تر
رادیکال شده
است ، با این
همه فاصله ای
بسیار است
برای گذر کردن
و امکان «شدن»
در این نوع
جوامع برای او
که به وضعیت
موجود تن نداده
و معترض مانده
است. به گونه
ای حیرت انگیز
برخورد پلیس و
حد اعطای «آزادی
های
دموکراتیک» در
غرب به نمایش
جاری و «حرفه
ای» و «بی طرف»
جریان غالب
رسانه می برد
و کارتونهای
فارسی زبان آن
که مشغول فروش
الگو به بخش
بزرگی از طبقه
ی متوسط ایران
هستند. هر جنسی
به میزان و
کیفیت مورد
نظر در پشت
شیشه قرار می
گیرد. این
یعنی
«دموکراسی»،همه
اما از دم
خالی از مفهوم
و ریشه ها»چپ» و
هر چه شما
بخواهید تا آن
هنگام که به
ریشه ها نپردازید.
در «دموکراسی»
جای ویژه برای
«نقد» وجود دارد.
پژواک
تظاهرات بزرگ
ضدسرمایه
داری در فرانکفورت
طبیعتا در
روزهای اخیر
در جریان غالب
رسانه ی فارسی
نیز آنگونه که
باید شنیده
نشد.
تحولات
عینی اما سویه
ای دیگر و
ناگزیر را در
غرب طی می کند.
در شرایطی که 90
درصد دارایی و
سرمایهها
تنها در
اختیار 3 درصد
جمعیت اروپا
قرار دارد و
جمعیت 97 درصدی
در این
کشورها،بویژه
در جنوب اروپا
در سختترین
شرایط
اقتصادی
زندگی میکنند
هجی یک امید
در متن همیشگی
تظاهرات های
ضد سرمایه
داری در غرب
در سالهای
اخیر ورای
شعارهای
همیشه واین
جنس از تظاهرات
ها خواهد رفت.
بر
اساس آمارهای
منتشر شده در
ماه آوریل سه
میلیون و 600
هزار جوان زیر
25 سال در حوزه
یورو بیکار بودهاند.
در ایتالیا
نرخ بیکاری
جوانان به بیش
از 40 درصد
رسیده است.
در یک
سال گذشته، یک
میلیون و 600
هزار نفر در
کشورهای حوزه
یورو شغل خود
را از دست
دادهاند.
اسپانیا،
یونان،
ایتالیا و
قبرس بیش از سایر
کشورهای
بازار
اقتصادی
اروپا با
بحران روبهرو
هستند. سرمایه
به گونه ای
منطقی در
مرحله ای دیگر
از حیات خود
قرار گرفته و
هم از این رو
است رادیکال
شدن مبارزات
یا سیستم مبتنی
بر «انباشت» و
شدت یافتن
برخورد ماشین
سرکوب در
وضعیتی
اورولی در
جهان،آنجا که
بهشت «سوسیال
دموکراسی» در
سوئد نیز روزی
دیگر را تجربه
می کند می
تواند نشانه
ای تنها باشد
برای آغاز
روندهای پیش
رو برای او که
می بیند.
آن
هنگام که
ایستوان
مزاروش در
گفتگویی پیش
از ژرفش های
متاخر تر
بحران
ساختاری جاری
[گفتگو با
ایستوان
مزاروش -
برگردان: ایوب
رحمانی،اخبار
روز] تاکید می
کند که
«سوسیالیست ها
بر خلاف دیگران
، مشکلات
موجود بر سر
راه ارائه¬ی راه حل را
اندک نمی
دانند.حامیان
سرمایه داری،
چه نیو کینزی¬ها و چه
دیگران، می
توانند انواع
راه حل های ساده
ارائه دهند.
به نطر من
بحران کنونی
مانند بحران¬های گذشته
نیست؛ بحران
کنونی بسیار
ژرف است . معاون
رییس بانک
مرکزی
انگلستان
اقرار کرد که
این ژرف ترین
بحران اقتصادی
در تاریخ
انسان است. من
تنها این را
اضافه می کنم
که این
بزرگترین
بحرانِ اقتصادی
در تاریخ
انسان نیست
بلکه،
بزرگترین
بحران از هر
لحاظ است.
بحرانِ
اقتصادی را نمی
توان از بقیه
ی سیستم جدا
کرد.
فریبکاری
و تسلط سرمایه
و استثمار
کارگران نمیتواند
تا ابد ادامه
داشته باشد.
تولید
کنندکان را
نمیتوان برای
همیشه تحت
کنترل نگاه
داشت . مارکس
استدلال کرد
که سرمایه
داران،
سرمایه ی
شخصیت یافته
اند. آنها
کارگزاران
آزاد نیستند
بلکه مجری
الزامات این
نظام هستند. بنا
براین مشکل
برای انسانیت
این نیست که
باید یک عده
از سرمایه دا
ران را از سر
راه جارو کرد.
جایگزین کردن
یک نوع از
سرمایه ی
شخصیت یافته
با نوع دیگر،
به تکرار همان
فاجعه می
انجامد و ما
دیر یا زود به احیاء
سرمایه داری
می رسیم.»
تاکید مزاروش
برای ایجاد
زمینه های
حرکت توسط
پرولتاریای
صنعتی و طبقه
ی کارگر کشورهای
سرمایه داری
پیشرفته آن
افق دور دست
اما نه بعید
تواند بود،
افق مورد بحث
«پارتی» هایی
تواند بود همچون
آنچه سه روز
در فرانکفورت
گذشت، نسلی
تازه نفس که
تلاش می کنند
از انسان
بگویند.
«مشکلاتی که
جامعه با آن
رو به رو است
از چند سال
پیش شروع نشده
است . دیر یا
زود این مشکلات
باید حل شوند،
اما این
مشکلات را آن
گونه که
اقتصاد دان
برند ه جایزه
نوبل می
پندارد نمی
توان در
چارچوب
سرمایه داری
حل کرد. تنها
راه حال ممکن،
بنیاد نهادن
بازتولید
اجتماعی است
که در کنترل
تولید
کنندگان باشد.
ایده سوسیالیم
همیشه همین
بوده است.
ما به
انتهای توان
سرمایه در
کنترل جامعه
رسیده ایم.
منظور من در
اینجا فقط
بانک های
تجاری و بانک
های مسکن نیست
– اگر چه آنان
همینها را نیز
نمی توانند
کنترل کنند-
بلکه منظور من
کل جامعه است.
هنگامی که
اوضاع خراب می
شود کسی
مسئولیت آن را
به عهده نمی
گیرد. گاه گاهی
سیاست مداران
می گویند:» من
همه مسئولیت
را به عهده می گیرم»
اما بعد از آن
چه اتفاقی می
افتد؟ آنها مورد
ستایش و تحسین
قرارمی گیرند.
تنها آلترناتیو،
طبقه ی کارگر
است که همه ی
آن چیزهایی را
که ما در
زندگی به آن
نیاز داریم،
تولید می¬کند. چرا
نباید
کارگران بر
آنچه که خود
تولید می کنند
کنترل داشته
باشند؟
من در
تمام کتاب
هایم، همیشه
بر این نکته
تاکید کرده ام
که گفتنِ نه،
نسبتا، آسان
است. ما باید
به دنبال
یافتن جنبه ی
اثباتی [
مسائل] باشیم.».
سخن بر
سر جلسه ی روز
گذشته
پیرامون
آلمان،پرتغال
و یونان است
که من می گوید
«آرمانگرا»
بودن و
«آرمانگرا»
ماندن دشواری
ویژه ی خود را
دارد.
«رادیکال»
ماندن اما در
نغلتیدن به ورطه
ی «سوسیال
دموکراسی» در
عین حال بهره
گرفتن از
وضعیت موجود
برای هدف غایی
کاری است آنچنان
و آنچه بر سر
شماری فراوان
از نسل گذشته
ی چپ در جهان
رفته است و
ورطه ای که بخش
بزرگی در آن
سقوط کرده،
درس ها دارد
آموختنی.
دخترک می پرسد
که رادیکال
بودن به نظرت
به چه معناست؟
می گویم
رادیکال بودن
در کدام عرصه؟
در عرصه ی
برنامه های یک
حزب؟
شدنی،آنگونه که
دیروز دیدیم
با آمار و
ارقام. برنامه
ای جدی برای
گذار از
سرمایه روی
میز است و آزمون
و خطا ادامه
دارد،چپ روی
صحنه اما
غالبا «چپ»
نیست و به
شرایط فردای
آن فروپاشی تن
داده و مانده
است.
و می
گوید به عنوان
یک فرد؟ می
گویم در
پراتیک زندگی
برای هر روز
شناختن و
پرداختن به
«ریشه» ها. می
گویم که از
انبوه «رفقای
رادیکال» من
شاید بتوان به
انگشت شماری
اشاره کرد که
در واقعیت
زندگی خود و
در عرصه ی عمل
ورای کلیشه ها
و نقش های
موجود عمل می
کنند و این مساله
به سیر «آگاهی»
باز می گردد.
آن مدل لباس و
مو و سبک
زندگی در فلان
محله ی برلین
جز نمایشی از
نوعی
آنارشیسم
اشباع شده در
غرب نشانی از
رادیکالیسم
قاعدتا درون
خود
ندارد،هرچند
شاید بتواند
از این گذر
کند و با
شرایط عینی
جدی تر از
«پارتی» فرا رود.
شاید در میان
اکثریت مطلق
آنها که پولی
را صرف کرده و
وقتی را
گذاشته اند
برای آمدن به
فرانکفورت در
یک آکسیون
مشخص «ضد
سرمایه داری»
به دشواری
بتوان معدود
نفراتی را یافت
همبسته با
ریشه ها در
درون و برون.
«پارتی» نام
آشنایی در
فضاهای
«آلترناتیو»
این سرزمین و بویژه
این شهر است.
آنجا که
مفاهیم در
«دود» گم می
شوند تا فراموشی
به عنوان شیوه
ای غالب همراه
رقص و موسیقی
شود تا نمایشی
دیگر. با این
همه نمی توان
انکار کرد،
وقتی طعم «ضد
کاپیتالیستی»
در فضاهای
جاری پر رنگ
می شود،می
تواند که هجی
یک امید معنا
شود. آنها که پولی
را هزینه کرده،وقتی
را گذاشته و
برای یک
آکسیون «ضد
سرمایه داری» از
اقصی نقاط
اروپا و آلمان
خود را به
فرانکفورت
رساندند، به
هر حال جمعی
از نسل جوان
این سرزمین
هستند که با
«آگاهی» نسبتی
دارند و یا می
خواهند که داشته
باشند. زیر
متن های حضور
سه روزه در
کمپ و چادرهای
خیس و سرد و
بارانی در این
«پارتی» برای دیدن
بسیار بود.
شامپاینی باز
می شود و
فریاد «بلاک
آکوپای» و
«پلیس
کثافت،دیدی؟،لای
لای لای» که در
اتوبوس در
آغاز بازگشت
به برلین سر
داده می
شود،سکانس
آغازین نیز می
تواند باشد و
نه برداشت آخر
از یک «پارتی»
سه روزه در
طبیعت و رو
درویی با
پلیس.حالا
بقیه ی جمع که
در محاصره ی
پلیس گرفتار
آمده بودند
برای بازگشت،
وارد کمپ می
شوند. «نگاه
کن،بچه ها آمدند»،
تنها زن
میانسال
آلمانی این
اتوبوس که
تصویر سه زن
کمونیست کرد
ضد حکومت
ترکیه که مدتی
پیش در پاریس
کشته شدند را
بر سینه قرار
داده و با هر
گامی با
جوانان به هوا
می پرید:» آ.آنتی.آنتی
کاپیتالیستا»،
می گوید:
«برویم،سرد
است «.