درسهاي
کوباني
نویسنده:
مراد
فرهادپور،
منصور تيفوري
نام
جغرافيايي
جديدي متولد
شده است، اما
بدون رسميتي
در هيج نقشه
يا دولتي،
ناميکه چون
نام مردم هيچ
هويت خاصي را
منعکس نميکند،
ناميکه
باقيماندهي
توليد و
بازتوليد
ماشين جنگي
سياستهاي
دولتي و قدرتمحور
است، همان
ماشين دولت
کنوني بشار
اسد، ارتش آزاد
يا همان
نيرويي که
قرار است با
نشستن بر جاي
بشار اسد
آزادي به
ارمغان
بياورد، و در
نهايت اسلامگرايان
جهادي که داعش
نام کنوني آنهاست.
«روژئاوا» يا
همان بهاصطلاح
کردستان
سوريه همان
نام است که
البته از سوي
هيچکدام
ازقدرتهاي
فوق بازنمايي
نشده وهماينک
در مقام
باقيماندهاي
نمادينهناشدني
که از
بازنماييهاي
موجود بيشتر
است، سر بر ميآورد.
کوباني نام
قلب تپندهي
اين
باقيمانده
است، جاييکه
هر يک از اين
سه نيرو قصد
تصرفش را
دارند و داعش
در اين ميان
بيشترين تلاش
را دارد تا
براي برپايي
خلافت/دولتش و
نيز جدا کردن
کانتونهاي
روژئاوا از هم
کوباني را
تسخير کند.
اما بهجز اين
سه نيرو ديگر
نيروهاي
منطقهاي و
جهاني نيز
گويي با امحاي
روژئاوا
موافقند، چه
دولتها و چه
نهادهاي بينامللي
و چه کلانرسانههاي
جهاني. اندک
تصوير موجود
از روژئاوا
چند ويدئويي
است که از قضا
فعالين
ناشناخته
بدون کمک
رسانههاي
غربي از اين
شهر تهيه کردهاند.
خارج از اين
اندک نمونهها
اشارهاي نيز
اگر هست همان
تلاش براي
فروکاستن
روژئاوا و
کوباني به
موقعيت مردمي
مظلوم و منفعل
است، يعني
همان مادهي
خام يک فاجعهاي
انساني مناسب
بازنمايي
رسانهها و
کانونهاي
دفاع از حقوق
بشر. سواي از
وجوه
ايدئولوژيک
اين فراموشي،
عدمتطابق
نظم و نيروهاي
موجود در
کوباني با
ايدئولوژيهاي
راست افراطي
مسلط در
منطقه، جاي
انتظار زيادي
باقي نميگذارد.
از اين رو
شايد اشاره به
نکاتي ديگر نيزبراي
روشنتر شدن
وضعيت لازم
باشد. آنچه چپ
ميتواند در
کوباني بيابد
و تا کنون از
آن غافل بوده،
ميتواند
براي نقد خود
سياست مفيد
باشد؛ بهعبارت
ديگر، با تلاش
براي درک سکوت
نيروهاي چپ در
برابر آنچه
اين روزها در
کردستان
سوريه و خاصه
در کوباني در
جريان است ميتوان
وجوهي از
سياست
نيروهاي چپ را
بهتر فهميد و
از طريق خوانش
کوباني آن
عناصري را
يافت که اين
سياست هنوز
فاقد آنهاست.
تجربهي
کوباني که
همان محتواي
راديکال شکل
حياتيست که
اکنون در گوشهاي
از خاورميانه
در حال تکوين
است، شکافها
و محدوديت
مفاهيم و
تصوراتي را
آشکار ميسازد
که بسياري از
چپها نيز
عادت کردهاند
با آنها جهان
را تفسير کنند
و بدينخاطر
هنوز
نتوانستهاند
به کوباني
بپردازد.
نوشتار زير
صرفاً تلاشيست
براي فتح باب
سخن در مورد
اين مفاهيم بهواسطهي
تجربهي
کوباني و درسها
و پتانسيلهايي
که اين مقاومت
همزمان خلق و
ارائه ميکند.*
(1)- از
تجربهي
تاريخي
مبارزات
آموختهايم
که زمان يکي
از عناصر
برسازنده و
بنيادي هرگونه
مقاومت است.
ولي آنچه در
بيشتر
گفتارهاي
کنوني، حتي در
چپ، مرکزيت
دارد تلاش و
دستاوردهاي
آني است که
غالباً محکوم
به شکست فوري
است. آنچه در
کوباني در
جريان است بر
خلاف اين منطق
پيش ميرود.
کوباني از خود
تصوير يک
قرباني منفعل
و در دم سرکوب
شده را ارائه
نداده است،
برعکس کوباني
گوياي خيزشي
آرام و مداوم
است، يعني
عنصر زمان و
تداوم است که
هستهي اصلي
مبارزه و
مقاومت
کوبانيان را
برميسازد. کوباني
زمان مقاومت
را تداوم ميبخشد
وبا وفاداري
به رخدادهاي
گذشته تصوير لحظهاي
از انقلاب و
قدرت مردم را
پشت سر مينهد.
اينجاست که
آن ديدگاه
رمانتيکي که
قدرت مردم را
تنها در لحظهي
اوج فتح قلعهها
ميبيند و گاه
حتي ترجيح ميدهد
که در شور و
مستي اين لحظه
باقي بماند
حتي اگر قيمتش
آن باشد که
مردم زودتر شکست
بخورند و در
اين ضمن اين
ديدگاه نيز
تائيد شود که
امکان تداومي
در کار نيست و
نبايد چندان
دغدغهي
آيندهي ميانمدت
و دراز مدت را
داشت. از اين
ديدگاه بيشک
دير يا زود ضد
انقلاب غالب
خواهد شد و هر
تلاشي براي
تداوم مبارزه
بيهوده است.
اما کوباني
نشان ميدهد
که مقاومت
همواره
نيازمند
تأکيد و تداوم
و کنش و تفکر
برخواسته از
آن است.
(2)- تجربهي
تاريخي در عينحال
به ما آموخته
است که سياست
جمعي نيازمند
در دست گرفتن
مکان است.
سياست مردمي و
رهاييبخش
ضرورتاً بايد
از يونيورساليسم
و کلگرايي دم
زند، ليکن از
آنجا که هر
امر کلي فقط
شکافي در امري
جزئي است ، پس
درنهايت
مبارزه نيز
بايد در مکاني
خاص رُخ دهد،
مکاني که
ابتدا تصرف ميشود
و هرگونه
پيروزي يا
دستاورد در
گرو نگهداشتن
آن است، حال
ميخواهد اين
مکان خيابان و
بزرگراهي
باشد، يا ميداني،
شهري يا حتي
منطقهاي
کوهستاني چون
کوباني. آنچه
در تجربهي
مقاومت مردمي
در روژئاوا
رُخ ميدهد و
کوباني وجه
راديکال آن
است، تصرف
مکان و تلاش
براي حفظ آن
در برابر
تهاجم هر شکلي
از ارتجاع و
ضد انقلاب
است. اين امري
است که چپ
بايستي آن را
بيش از هر نيرويي
تشخيص دهد. در
کوباني مکان
تسخير شده و
پس داده نميشود،
اين امر عنصر
ديگري به
تصوير مبارزه
اضافه ميکند
که باز با
بازي رايج
خوانا نيست،
زيرا بر اساس
اين بازي قرار
است گه ما دير
يا زود خيابانهايي
را که اکنون
به لطف
کنش/تفکر
سياسي از آن ماست،
پس دهيم.
البته همين
امر موجب
اتهامزني
برخي جريانات
به نيروهاي
مردمي در
روژئاوا شده
است، مبني بر
اينکه آنها
با اسد
همکارند يا
اين خود اسد
بوده که اين
منطقه را به
آنان واگذار کرده
است وگرنه
چگونه است که
زودتر شکست
نخوردهاند و
هنوز اين مکان
را در دست
دارند. پس ميبينيم
که حفاظت از
مکان در عينحال
به معناي
حفاظت از
دستاودهاي
نمادين مبارزهي
سياسي هم هست.
(3)- در
تصوير قرباني
شکست خوردهي
ايدهال،
مقاومت هست،
اما چون به
مکان و زمان،
تداوم و امر
جمعي گره نميخورد،
درنهايت به
شکلي از
مبارزهجويي
گره ميخورد
که خود بيشتر
نوعي موضعگيري
و هويت رواني
کاملاً خاص و
گونهاي از
شکل زندگي
شخصي است. اما
در اين تصوير
آنچه که بديو
تأکيد ميکند
غايب است،
يعني وجه
اثباتي ايده،
يا همان
تأکيد، پايداري
و تجويز
سياسي. بدينقرار
است که سياست
راديکال از
محکومکردنِ
صرف به مقاومت
پايدار گذر
کرده و خود به
خلق امر نو ميپردازد،
خلق شکلي ديگر
از حيات جمعي.
آنچه در کوباني
رُخ ميدهد،
فراتر از
هرگونه
مقاومت صرف يا
موقتيست،
سياست
راديکال
کوبانيان
تلاشيست
درجهت ساختن
شکل جديدي از
زندگي جمعي.
مبارزهي
کوباني خود
مفهوم سياست و
مبارزهجويي
را متحول و از
نو تعريف ميکند.
(4)- امروزه
تصوير رايج از
مبارزه يا
درگيري، جنگ بين
دو قدرت دولتي
است، حال يا
مستقيم يا از
طريق اذنابشان.
غلبهي همين
تصوير به اين
توهم دامنزده
است که آنچه
در کوباني
جريان دارد
نيز فقط جنگ
مستقيم يا
غيرمستقيم
بين دو دولت
است، پس در آنجا
نيزاين خود
اسد است که
حضور دارد و
درنهايت
کردها هم همپيمان
او هستند. اما
کوباني اين
تصور را نيز به
هم ريخته است
زيرا آنچه در
آن جريان دارد
همان مبارزه
يا جنگ ميان
دولت و نادولت
است. در
کوباني
مبارزه با دولت
اسد يا جنگيدن
با داعش
وابسته به هيچ
دولتي نيست،
بلکه بهنام
باقيماندهاي
رُخ ميدهد که
اتفاقاً هويت
خاصي به شکل
دولتي ندارد:
دولتي تشکيل
نداده و تنها
به نام يکي از
کانتونهاي
مردمي عمل ميکند.
اگر مردم همان
چيزيست که پس
از کسر
نمادينهکردن
دولت و
ايدئولوژي
باقي ميماند
و وجود آن
وابسته به
سياستي
نادولتي است،
پس اين نام
مردم است که
در کوباني
مقاومت ميکند.
در کوباني اين
تصور نيز به
چالش کشيده ميشود
که نظم و
امنيت فقط
محصول حضور
پليس يا همان
زور قانون
است، اما در
آنجا ميبينيم
که مردم چگونه
حق مسلح بودن
را از انحصار
پليس بيرون ميآورند
و با در دست
گرفتن قدرت
نشان ميدهند
که اتفاقاً
اين خود پليس
است که خطرناک
است و اينکه
تنها بستر
کنترل و ايجاد
نوعي نظم جمعي
پايدار و
خوانا با
آزاديهاي
فردي توليد يک
پليس ديگر
نيست.
(5)– در
کوباني بهجز
تصوير سياستمدار
متخصص تربيت
شده براي
هدايت جامعه
يا همان
تکنوکراتها،
ايدهي متخصص
انقلاب نيز به
چالش کشيده ميشود،
يعني همان کسي
که سياست
راديکال را طي
سالها و در
کتابها
خوانده است و
همين دانش به
او مشروعيت
دخالت در
وضعيت را ميدهد.
در اين تصوير
اين تنها
افرادي با
دانشي خاص
هستند که
صلاحيت و
مشروعيت
دخالت در
سياست را
داراند. اما
سوژهي سياست
در کوباني
اتفاقاً هيچ
صلاحيتي در اين
معناي رايج
ندارد، زيرا
نه مجهز به
دانشي است و
نه هيچ ديگري
بزرگي او را
مکلف به سياست
کرده است، اين
سوژه همانيست
که نشان ميدهد
توانايي فهم
ستم و مبارزه
با آن نه
تخصصي ميخواهد
و نه نياز به
اجازهي کسي
يا نهادي
دارد. چنين
است که کل يک
مردم بين
زندگي و کار
مبارزه
تفاوتي باقي
نميگذراند و
سياست را
همگاني ميکنند.
***
سوريه
را شرح دهيم.
براي اطلاعات
بيشتر در اين
مورد رجوع
کنيد به مقالهي
"روژئاوا"
چيست و در اين
بخش از
کردستان چه روي
ميدهد؟
در
سايت
http://nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=5510&ID_map=19
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته
از «تزیازدهم»
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=228